«جستارهایی در منش اجتماعی و سیاسی آیتالله حاج شیخ محمد غروی کاشانی» درگفتوشنود با دکتر سید محمود کاشانی
آیتالله حاج شیخ محمدغروی کاشانی از عالمان پرآوازه و اندیشمند تهران در دهههای 40،30و50 به شمار می رود. ایشان گذشته از مکانت وتاثیرات علمی، دربسیاری از وقایع دوران نهضت ملی، دوشادوش مرحوم آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی حرکت می کرد و از ملازمان ایشان به شمار میرفت. سوگمندانه باید اذعان کرد که مکانت علمی، اجتماعی و سیاسی آن بزرگ، در هاله ای از غفلت قرار گرفته که رفع این نقیصه تلاش بیشتر پژوهشگران دینی وتاریخی را میطلبد. در گفتوشنودی که پیش روی شماست، دکتر سید محمود کاشانی از شاگردان آیتالله غروی کاشانی به بیان پاره ای از خصال اجتماعی و سیاسی استاد پرداخته است. امید آنکه مقبول افتد.
□ در مقطع کنونی، کمتر کسی با شخصیت علمی و سیاسی مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدغرویکاشانی آشنایی کافی دارد، لذا در ابتدا اشارهای به خاندان، مراحل تحصیلی و جایگاه علمی ایشان داشته باشید تا سؤالات بعدی را مطرح کنیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم. واقعیت این است که ایشان به هیچ وجه اهل خودنمایی نبود، به همین دلیل جز دوستان، آشنایان و شاگردان ایشان، کمتر کسی به مراتب فضل و دانش ایشان آگاهی داشت. ایشان فرزند یکی از علمای بزرگ کاشان به نام ملا محمدحسین نطنزی، فرزند ملا احمد نطنزیکاشانی بود. در سال1271 شمسی در کاشان به دنیا آمد و در9 سالگی پدر را از دست داد. ایشان تحصیلات مقدماتی و ادبیات عرب را در کاشان و نزد ملا محسن نحوی فراگرفت و در درس علمای بزرگ کاشان از جمله ملا حبیبالله شریف کاشانی شرکت کرد. سپس برای تکمیل تحصیلات به اصفهان رفت و در آنجا در محضر علمای بزرگی چون: ملا محمد جوشقانیکاشانی، سید مهدی درچهای و... به تحصیل پرداخت. سپس به کاشان برگشت و بار دیگر از محضر آیتالله ملا حبیبالله شریف کاشانی، فقیه بزرگ و صاحب تألیفات فراوان در رشتههای مختلف بهره جست. ایشان در سال1301 به نجف رفت و مدت چهارده سال محضر درس علمای بزرگ نجف از جمله: آیتالله میرزا حسین نائینی و آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی را درک کرد و هنگام مراجعت به ایران، اجازات اجتهاد خاصی را از علمای بزرگ نجف دریافت کرد. ایشان پس از مراجعت به کاشان، قطب علمی این شهر شد.
□ چه ویژگیهایی را در ایشان برجسته و بارز دیدید؟
آیتالله غروی حافظه کم نظیر و استعداد سرشاری داشت. شخصیت ایشان به گونهای بود که در هر جایی که زندگی میکرد، بزرگان علم و ادب گرد ایشان جمع میشدند و خیلی زود تبدیل به قطب آن ناحیه میشد. از ادبیات عرب و ادبیات فارسی اطلاعات عمیقی داشت و بسیاری از اشعار فردوسی، مولوی و سعدی را حفظ بود. حتی از شعرایی هم که عامه مردم کمتر نام آنها را میدانند، اشعاری را در حافظه داشت و در میان سخنانش به مناسبت از آنها استفاده میکرد که به سخنش لطف و ملاحت خاصی می بخشید. ایشان بسیار اصرار داشت که در نوشتههایش از کلمات فارسی استفاده کند. فرزند ایشان مرحوم حسین حجتزاده میگفت: زمانی که قرار بود برای عروسی ایشان دعوتنامه چاپ شود، آیتالله غروی تأکید کرده بودند: تمام کلمات دعوتنامه فارسی باشد و حتی موقعی که متن نهایی را نزد ایشان بردم، گفتند که: کلمه ساعت عربی است و آن را تغییر بدهید! اعتقاد ایشان به زبان و ادبیات فارسی، یک اعتقاد استثنایی است و در بین علما کمتر کسی را میتوانید با چنین روحیهای پیدا کنید. البته این به تسلط حیرتانگیز ایشان به ادبیات عرب و ادبیات فارسی هم مربوط میشد.
□ ایشان در چه تاریخی به تهران آمدند؟
حدود سال28 یا29. من از مرحوم آیتالله شیخ محمدرضا تنکابنی، پدر مرحوم حجتالاسلام فلسفی شنیدم که: با آمدن ایشان به تهران، فقر علمی پایتخت جبران شد!
□ ارتباط ایشان با مرحوم آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به چه تاریخی برمیگردد؟
به سالهای بعد از شهریور1320. من در آن سالها سن و سال زیادی نداشتم، اما خاطرات زیادی را از پدرم شنیدهام و بعدها خودم هم شاهد بعضی از این ارتباطها بودهام. یکی مربوط میشود به سال1327 که آیتالله کاشانی مردم را متحد و آنان را تشویق کرد که روحیه انزواطلبی را کنار بگذارند و به مسائل اجتماعی توجه کنند. ایشان معتقد بود که باید انتخابات آزاد برگزار شود و مردم هم آزادانه در آن شرکت کنند و افراد قوی و شجاعی را به مجلس بفرستند. دیگر اینکه نخستوزیرها را باید مجلس تأیید کند و شخصیت مستقلی داشته باشند تا بتوانند در برابر بیگانگان ایستادگی کنند. به همین دلیل هم بود که با نخستوزیری هژیر مخالفت کرد، چون معتقد بود که او عنصر وابستهای است. آیتالله کاشانی از مردم خواست از خانه ایشان به سمت مجلس راهپیمایی و در آنجا تظاهرات و با نخستوزیری هژیر مخالفت کنند. من داستان کامل این روز را از شخص آیتالله غروی شنیدم.
□ روایت ایشان از آن روز، برای ثبت در تاریخ مغتنم است.
ایشان میگفتند که: در خانه آیتالله کاشانی در پامنار بودم و عده ای از علما و مردم در انجا حضور داشتند که از طرف بهارستان صدای تیراندازی آمد. آیتالله کاشانی به راه افتاد و ما هم با ایشان حرکت کردیم. من فکر کردم، که اگر به ایشان بگویم که نروند، حمل بر این کنند که خودم ترسیدهام و لذا سکوت کردم، اما هنوز از پلههای حیاط بالا نرفته و وارد خیابان نشده بودیم که یکی از نوههای ایشان که جوان برومندی بود، ایشان را بغل کرد و نگذاشت حرکت کند و هر چه آیتالله کاشانی اعتراض کرد که کنار برود، او قبول نکرد! این خاطره نشان میدهد که آیتالله غروی همواره در کنار آیتالله کاشانی بوده است. ایشان برخلاف برخی از علما که درباره مسائل سیاسی و اجتماعی، افکار بلند آیتالله کاشانی را نداشتند، مسائل سیاسی کشور را بسیار خوب درک میکرد و لذا یار و یاور آیتالله کاشانی بود.
مورد دوم زمانی است که آیتالله کاشانی در برابر رفراندوم برای انحلال مجلس هفدهم توسط مصدق، سخت ایستادگی کرد. مجلس دوره هفدهم قویترین مجلس دوره مشروطیت بود و حداقل22 نفر از نمایندگان آن در برابر دسیسههای بیگانگان سخت مقاومت میکردند. بیگانگان میخواستند این برنامه را به هم بریزند و مصدق که رادیو و رسانهها در اختیارش بودند، امر را بر مردم مشتبه کرده بود. حزبتوده هم در کنار مصدق، طرفداران نهضتملی را سخت تحت فشار قرار داده بود و آیتالله کاشانی و هواداران نهضت، عملاً در تنگنای شدیدی قرار گرفته بودند. در آن شرایط تشکیل جلسات سخنرانی هم کار دشواری شده بود. دولت هم عدهای از اراذل و اوباش را اجیر کرده بود که با سنگپرانی و چاقوکشی، جلساتی را که در خانه آیتالله کاشانی تشکیل میشدند، به هم بریزند. در چنین شرایط بحرانی و دشواری، آیتالله غرویکاشانی لحظهای از آیتالله کاشانی دور نمیشد تا ایشان را از گزندهای احتمالی محافظت کند. در آن اوضاع خطیر، چنین اقدامی از خودگذشتگی و تهور و شجاعت کمنظیری را میطلبید.
آیت الله حاج شیخ محمد غروی کاشانی
□ پس از کودتای28 مرداد، ترور شخصیت آیتالله کاشانی به شکل گستردهای شروع شد. از همراهیهای آیتالله غروی در این دوره با آیتالله کاشانی چه خاطراتی دارید؟
به اعتقاد بنده مبارزه با انگلیس و دولتهای بیگانه برای دستیابی به اهداف نهضت ملی، بهرغم حبسها و تبعیدها، برای آیتالله کاشانی بسیار سادهتر بود، چون در آن دوران جایگاه ایشان در جامعه، جایگاهی بیرقیب و کمنظیر بود، اما در ماههای پایانی حکومت مصدق، موج تبلیغاتی گستردهای علیه آیتالله کاشانی به راه افتاد که شوربختانه جامعه و عوامالناس را درباره ایشان دچار تردید و بدگمانی کرد. عوامل استکبار هنگامی که نتوانستند در اراده آیتالله کاشانی برای مبارزه با دخالت اجنبی خللی ایجاد کنند، ترور ناموفق حسین علاء در مسجدشاه و درمراسم ترحیم مرحوم مصطفی کاشانی را بهانه کردند و به تبع آن سران فداییان اسلام یعنی نواب صفوی، سید محمد واحدی و خلیل طهماسبی و ضارب علاء، مظفر ذوالقدر را دستگیر کردند و با اقاریری که از آنها گرفتند، آیتالله کاشانی را بازداشت و پرونده قتل رزمآرا توسط خلیل طهماسبی را دوباره احیا کردند. در این شرایط متأسفانه بسیاری از علما خودشان را کنار کشیدند و دست به اقدامی جدی برای رهایی آیتالله کاشانی نزدند. در این شرایط بحرانی بود که آیتالله غروی یکتنه وارد میدان شد و به دیدار علمای تهران و قم رفت تا موجبات آزادی آیتالله کاشانی را فراهم سازد. خوشبختانه این تلاشها مثمر ثمر واقع شدند و با دخالت آیتالله بروجردی و مقاومت قضات دادگستری در برابر دادرسی ارتش، پرونده قتل رزمآرا به دادگستری احاله شد و قضات شریف دادسرا، قرار منع آیتالله کاشانی را صادر و سند افتخاری را برای دادگستری ایران که در برابر فشار دستگاههای دولتی و دربار مقاومت کرد، ثبت کردند. تلاشهای ارزنده آیتالله غروی در این دوران انصافاً شایسته تأمل و تقدیر بسیار است.
□ از محافل خصوصی پدرتان با آیتالله غروی چه خاطراتی دارید؟
یادم هست که هر وقت به هم میرسیدند، مدتها به بحثهای فقهی میپرداختند و وقتی خسته میشدند، آیتالله غروی در نهایت خشوع و خضوع و برای تجلیل از آیتالله کاشانی این آیه را تلاوت میکردند که: « ان هو الا وحی یوحی» یعنی که روی حرف شما نباید حرفی زد! مرحوم پدرم هم غیر از اعتقاد راسخ به فضل و فقاهت آیتالله غروی، به شخصیت ایشان علاقه زیادی داشت و هر وقت که صحبت از آیتالله غروی در میان میآمد، میگفت:« آقای غروی آقاست!»
□ ظاهراً خود شما هم از ایشان درس گرفتهاید. از خاطرات دوران تحصیل نزد ایشان بفرمایید.
بله، من در سال1340 وارد دانشکده حقوق شدم. قبلاً مقدمات زبان عرب را نزد پدرم و دیگران خوانده بودم و علاقه داشتم که دروس فقهی را فرابگیرم، لذا شرح لمعه را نزد آیتالله غروی شروع کردم و از دریای علم و دانش ایشان بهرهها بردم. هر لحظه محضر ایشان برای من ارزشمند بود و به خوبی قدر نعمتی را که نصیبم شده بود، میدانستم. ایشان حقیقتاً فقیه اندیشمندی بود و معتقد بود که فقه باید متحول و با مسائل روز هماهنگ شود تا بتواند به نیازهای روز جوامع اسلامی پاسخ درخور بدهد.
□ و سخن آخر؟
ایشان صاحب منطق آیندهنگر بود و افکار و اندیشههایش روی من تأثیر زیادی داشت. هنگامی که پایاننامه دکترای خود را مینوشتم، بسیار تحت تأثیر افکار ایشان بودم و در عمل، ایشان استادراهنمای من بود. پایاننامه را به ایشان میدادم که میخواند و نکاتی را تذکر میداد و من تصحیح میکردم. من بسیاری از افکار ایشان را در خلال40 سال تدریس و نیز سخنرانیهایم بیان کرده و در واقع بار امانتی را که روی دوش من بود، در لابهلای کتابها و آموزشهایم به نسل جدید منتقل کردهام. خدایش رحمت کند.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.