در 27 اسفند 1303 هواداران سردار سپه با لباسهای قرمز و بیرقهای سرخ به راهپیمایی بزرگی دست زدند، در حالی که به تدریج کارکنان سازمانهای دولتی و وزارتخانهها به آنها میپیوستند. اوج این غوغا در 28 اسفند بود. دولت برای تهییج عمومی و دامن زدن بر احساسات جمهوریخواهان و برای افزودن بر مشارکت کارکنان وزارتخانهها برای تأثیرگذاری بر تصمیمات مجلس، آن را روز را تعطیل عمومی اعلام کرد.
با آشنایی ایرانیان، با حکومتهای نوین اروپا و غرب و مقایسه آن با پادشاهی مطلقه در ایران، طبیعی بود که جمهوریخواهی نیز بهعنوان یکی از نظامهای نوین که در آن اراده ملت و قانون در مقابل اراده شاهنشاه در تشکیل دولت مسئول، در ایران آن روزگار، بر سر زبانها بیفتد. واژه«جمهوری» نخستین بار در جریان انتقال سلطنت به ناصرالدینشاه پس از مرگ محمدشاه در قالب «مجلس جمهور» که برای تأثیرگذاری بر انتقال سلطنت و قدرت تشکیل شده بود، وارد ادبیات سیاسی عصر قاجار گردید.1
بعدها با ظهور ملکمخان و بهخصوص در جریان فعالیت فراموشخانه، زمزمههای حکومت جمهوری، حساسیت شدید ناصرالدینشاه را برانگیخت که منجر به تعطیلی فراموشخانه گردید. این اندیشه بعدها در تفکرات آخوندزاده، میرزا فتحعلیخان و طالبوف نیز مجال بروز یافت، بهگونهای که شاه را بر آن داشت تا به رویارویی تمامعیار با آن برخاسته و فراموشخانه و مجمع آدمیت را که سلسلهجنبانان این زمزمهها بودند، تعطیل و یا تحت تعقیب قرار دهد.2 وحشت ناصرالدینشاه به حدی بود که همواره جمهوریخواهی همسنگ بابیگری، یکی از اتهامات همه مخالفان سلطنت به حساب میآمد. بعدها چاپ کتابی در باب «قواعد حکمرانی فرانسه» به قلم ژول ریشار یکی از استادان دارالفنون نیز در میان ایرانیان خالی از تأثیر نبود.3 همچنین ،همزمان با هویدا شدن نیات ضدمشروطه محمدعلیشاه، روزنامهها خواستار جایگزین شدن جمهوری به جای پادشاهی شدند. در سالهای واپسین قاجارها نیز جنبش جمهوریخواه جنگل به رهبری میرزاکوچک که نخستین بار در ایران موفق به اجرای افکار جمهوریخواهی شدند، نیز یکی از زمینههای آشنایی ایرانیان با «جمهوری» به حساب میآید.4
اندیشه جمهوریخواهی در واپسین سالهای سلطنت قاجارها در ایران محصول ناکامی دولتهای مشروطهخواه، در تحقق بخشیدن به آرمانهای مشروطه در ایران، الگوبرداری از جمهوری آتاتورک در ترکیه، تمایل روشنفکران ایرانی برای تشکیل دولت مدرن حتی به شکل ظاهری آن، هدایت آشکار و نهان سردارسپه، تبلیغات شدید روزنامهها و حامیان مجلسنشین سردارسپه و ناامیدی برخی از مردم ایران از برقراری دولتهای مسئول و کارگشا از سوی نظام و دولتهای ملی برخاسته از سیستم مشروطه بود.تمایل سردارسپه برای بدل شدن به شخص نخست مملکت، با توجه به تلاشهایی که به زعم خود برای برقراری امنیت و سرکوب شورشها و انقلابات ایالات ایران کرده بود و گرایش متجددان، مردم و دولتهای فعال در سیاست ایران برای ایجاد یک دولت مقتدر و ایجاد دولت مرکزی قدرتمند؛ مجلس ایران و برخی از افراد متنفذ کشور را بر آن داشته بود که شیوهای دیگر از حکمرانی را نیز در این سرزمین به بوته آزمایش بگذارند.
در این میان، بسیاری نیز بر این باور بودند که جمهوریخواهی، بازگشت دوبارة استبداد را با توجه به شخصیت اقتدارگرای سردار سپه در پی خواهد داشت که روحانیون به رهبری مدرس در رأس آن بودند. هدف سردار سپه برای بال و پر دادن به جنبش جمهوریخواهی که در میان عدهای از روشنفکران، روزنامهها و کارکنان سازمانهای دولتی شور و حرارتی غوغاگونه بر پا کرده بود، مبدل شدن به شخص نخست مملکت و به ویژه، ماندگاری در آن بود.جنبش جمهوریخواهی تهران، برای القای جمهوریخواهی در ایران، بر ناکارآمدی سلطنت قاجارها و شخص احمدشاه در ایران تأکید میکرد و از این لحاظ حتی در صورت ناکامی راه رضاخان، راه را بر بازگشت احمدشاه و قاجار میبست.رضاخان از همان ابتدا تصور نمیکرد که بتواند با انحلال سلطنت قاجارها بر تخت سلطنت جلوس کند و یا شاید رسیدن به آن را در گام نخست میسر نمیدید، بنابراین از همان آغاز فتح تهران اگرچه قدرت فائقه و شاه بیتاج و تخت ایران بود، اما به حداقل سمتهایی که برای وی متصور بود قناعت میکرد.
بنابراین رضاخان در گام نخست هدفی جز رسیدن به مقام رئیسالوزرایی نداشت، اما از همان روزی که گامهای شتابان احمدشاه را در خروج از کشور به چشم دید، به این نتیجه رسید که علاوه بر دست یافتن به قدرت نخست غیررسمی میتواند از طریق تکیه بر قانون و مجلس حامی و ایجاد شور مردمی و نزدیکی به روحانیون با دستاویز جمهوریت که از سوی اکثر روشنفکران حمایت میشد به شخص اول مملکت بدل شده و ریاست مادامالعمر کشور را بهدست آورد، و تنها چیزی که این موقعیت اخیر را برای وی فراهم میکرد جلوگیری از بازگشت دوباره احمدشاه به ایران بود که جمهوریخواهی این فرصت را در اختیار وی قرار میداد.رضاخان بهدنبال خلع قاجارها از قدرت بود اما تا پایان بلوای جمهوری در تهران، گمان نمیکرد که این کار از طریق تغییر سلسله قاجار به پهلوی میسر باشد! اگرچه بسیاری از شاهدان و پژوهشگران معاصر بلوای جمهوری در تهران را مقدمهچینی سردارسپه برای رسیدن به سلطنت ارزیابی میکنند!5
بلوای جمهوری در تهران شور جمهوریخواهی در زمستان سال 1302 هـ.ش در ایران و به خصوص تهران، آغاز شد و در روزهای پایانی اسفند به اوج رسید و در آغازین روزهای فروردین 1303 خاموش گردید. رضاخان با توجه به سیاست نزدیکی به مذهب و روحانیون انتظار داشت علما را با خود همراه ببیند، اما در عمل روحانیون به مخالفت با جمهوریخواهی پرداخته و آن را مساوی با بیدینی دانستند، بنابراین تکیه وی برای پیشبرد کار، مجلسی بود که حوادث مختلف در کنار تأثیرگذاری عوامل وی بر انتخابات، اکثریت آن را به نفع او تغییر داده بود. تکیهگاه بعدی رضاخان بر همراهی روزنامهها و جراید آن روزگار بود که اغلب در تب ساختگی جمهوریخواهی میسوختند و نیز روشنفکران و مردمی که تحت تأثیر گروه قبل به اقدامات میدانی روی آورده بودند.
در مجلس، طرح جمهوریت در سه ماده تهیه شده بود و در مقدمه آن به تلگرافهای عدیدهای که از سراسر کشور از سوی طبقات ملت به مجلس مصادره شده، اشاره شده بود که در آن لزوم انقراض قاجاریه و تشکیل نظام جمهوری را از مجلس شورای ملی از طریق تغییر قانون اساسی خواستار شده بودند و بر همین اساس طرح یاد شده با امضای 15 تن به قید فوریت به مجلس شورای ملی پیشنهاد شد تا به معرض آراء عمومی گذاشته شود: «ماده اول تبدیل رژیم مشروطیت به جمهوریت، ماده دوم اختیار دادن به وکلای مجلس پنجم که در موارد قانون اساسی موافق مصالح مملکت و رژیم تجدیدنظر نمایند، ماده سوم؛ پس از معلوم شدن نتیجه آراء عمومی، تغییر رژیم به وسیله مجلس شورای ملی اعلام شود».6
در درون مجلس با توجه به اینکه اکثریت با هواداران جمهوری بود، مدرس که تنها راه رویارویی با طرح جمهوریخواهی را مخالفت با اعتبارنامههای جناح اکثریت میدانست،7 به شدت با اعتبارنامههای هواداران جمهوری که مورد تأیید رضاخان بودند، مخالفت کرد که این کار خشم هواداران جمهوری در مجلس را بسیار برانگیخت.
در صحنه میدانی نیز رضاخان برای تأثیرگذاری بر تصمیمات مجلس به تلویح و تصریح به غوغای جمهوریت دامن میزد. در 27 اسفند 1303 هواداران سردار سپه با لباسهای قرمز و بیرقهای سرخ به راهپیمایی بزرگی دست زدند، در حالی که به تدریج کارکنان سازمانهای دولتی و وزارتخانهها به آنها میپیوستند. اوج این غوغا در 28 اسفند بود. دولت برای تهییج عمومی و دامن زدن بر احساسات جمهوریخواهان و برای افزودن بر مشارکت کارکنان وزارتخانهها برای تأثیرگذاری بر تصمیمات مجلس، آن را روز را تعطیل عمومی اعلام کرد.8
آنچه بیش از همه آب سردی شد بر پیکره جمهوریخواهی در هنگام اعلام تنفس رقم خورد. حسین بهرامی، سیلی محکمی به صورت مدرس نواخت که از شدت آن عمامه وی بر زمین افتاد! این اتفاق کاملاً به نفع مخالفان جمهوریخواهی تمام شد و بر اعتبار مدرس در کشور افزود . به تعبیر حسین مکی «صدای این سیلی مانند رعد در تهران و اطراف آن منعکس و پراکنده شد و آب سردی شد بر پیکره جمهوری خواهان!»
در همین روز شعارهایی نیز علیه قاجارها سر داده شد که میتوانست به اهداف آتی سردار سپه در صورت شکست جمهوریخواهی یاری رساند. تظاهرکنندگان برای تأثیرگذاری بر تصمیمات مجلس در مقابل آن تجمع کردند و در قطعنامه پایانی خود از نمایندگان مجلس تقاضا کردند تا مواد قانون اساسی را برای تغییر رژیم سیاسی از سلطنت به جمهوری تغییر دهند.در این میان روزنامهها و روشنفکرانی نیز بودند که به تقبیح جمهوریخواهی پرداختند. روزنامه نسیم شمال به مدیریت سیداشرفالدین حسینی نمونهای از این جراید و میرزاده عشقی که در اشعار خود جمهوری را «جمهوری نابالغ» و «جمهوری قلابی»می خواند، نمونهای از این روشنفکران بودند!هواداران جمهوری و سردار سپه برای ایجاد شور و غوغا در تهران برای حمایت از جمهوری جشن باشکوهی با عنوان جمعآوری کمک به محرومین جامعه در مدرسه نظام برپا کردند و تبلیغات گستردهای علیه احمدشاه مبنی بر بیعلاقگی و عیاشی در اروپا در افکار عمومی به انجام رسانیدند. سردارسپه نیز رابطه گرمی با جمهوریخواهان برقرار کرده و هزینه و تشویق آنها را برعهده گرفت.9از سوی دیگر اقداماتی همچون کنسرتهای عارف قزوینی در حمایت از جمهوری در گراندهتل و نیز حمایتهای جمعیتی بنام «نسوان جمهوریخواه» و تلگرافهای ایرانیهای مقیم اروپا و ایالات ایران، شور و احساسات جمهوریخواهان را به نفع رضاخان به اوج رساند.
در این میان روزنامهها و محافل روشنفکری نقش بسیار مهمی در ایجاد شور انقلابی در عامه ایفا کردند. روزنامههایی همچون شفق سرخ به مدیریت علی دشتی، روزنامه ایران، ستاره ایران، کوشش، میهن، حبلالمتین و ایرانشهر که بعضاً در کنار تخریب وجهه ملی و رهبری احمدشاه و تبلیغ شعار جمهوری، و تحسین رضاخان میکوشیدند مقالاتی را در باب مغایرت نداشتن اسلام و جمهویت به چاپ رسانند.
چگونه جمهوری ناکام ماند؟
دخالت روحانیون و بهخصوص مدرس را میبایست یکی از دلایل مهم شکست جمهوریخواهی در آن روزگار ارزیابی کرد. یکی از مهمترین دلایل مخالفت روحانیون به رهبری مدرس با جمهوری ،برقراری رژیم جمهوری ترکان جوان عثمانی در ترکیه بود که با ارائه ویژگی غیردینی عرصه را بر اندیشههای مذهبی در این کشور همسایه تنگ کرده بود. اما مهمترین اتفاق در مجلس رقم خورد. به دنبال مخالفتهای شدید مدرس با اعتبارنامههای هواداران جمهوری برای از حد نصاب خارج کردن مجلس، خشم آنان علیه مدرس برانگیخته شد. البته آنچه بیش از همه آب سردی شد بر پیکره جمهوریخواهی و هواداران آن نه در خیابانها و نه در صحن مجلس که در بیرون از صحن مجلس و در هنگام اعلام تنفس رقم خورد. حسین بهرامی (احیاءالسلطنه) در حالی که نمایندگان در حال بحث و تبادلنظر بودند، سیلی محکمی به صورت مدرس نواخت که از شدت آن عمامه وی بر زمین افتاد! این اتفاق کاملاً به نفع مخالفان جمهوریخواهی تمام شد و بر اعتبار مدرس در کشور افزود . در خود مجلس نیز اکثریت را بر آن داشت تا به سود مدرس سخن بگویند. به تعبیر حسین مکی «صدای این سیلی مانند رعد در تهران و اطراف آن منعکس و پراکنده شد10 و آب سردی شد بر پیکره جمهوری خواهان!»بدین ترتیب دعوای مجلس به میان مردم کشیده شد. مخالفان جمهوری و هواداران مدرس در بیرون مجلس تجمع کردند و وزنه تظاهرات و تجمع را به نفع مخالفان جمهوری تغییر دادند. با دیدار مدرس و مردم در باغ بهارستان و محوطه مجلس که از جمعیت سرشار بود، شعارهای جمهوریخواهانه به «زنده باد سلطان احمدشاهی» و «مرده باد جمهوری» و مانند آن بدل شد! در این میان اظهارات اردشیرجی جلب نظر میکند: «الان که نه سلطنت است و نه جمهوری آثار روزگار بر این میباشد که دیکتاتوری نظامی سردارسپه مقبول افتد؛ قوه و قدرت سلطنت تقریبا معدوم است و جمهوری ایرانی هم معلوم است جمهوری فردی بوده»11.
به دنبال حضور سردار سپه در مجلس و دستور ضرب و شتم مخالفان که خشم رئیس مجلس را برانگیخته و سردار سپه را حضوراً تهدید کرده بود، سردار سپه عقبنشینی کرده و ضمن عذرخواهی ، قول داد دستور پایان برخورد و آزادی دستگیرشدگان را صادر نماید! رئیس مجلس نیز به دنبال اتفاقات بهوجود آمده و بهخصوص سیلی خوردن مدرس، با اعلام به حد نصاب نرسیدن مجلس غائله را در مجلس پایان بخشید! رضاخان، با موقعیتسنجی و عقبنشینی تاکتیکی برای کاستن از تبعات حوادث اخیر، پس از مدتی حضور در سعدآباد به دیدار علمای قم رفت و به دنبال بیانیه علمای برجسته قم در مخالفت با جمهوری، با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد که «برای حفظ احترام مقام روحانیت» از «جمهوری صرفنظر میکنم»!12
این اتفاق یعنی شکست جمهوریخواهی در تهران، برای رضاخان تجربه گرانبهایی بود، از یک سو به او فهماند که هنوز زمان برای نادیده گرفتن قدرتهای سنتی از جمله نهاد مذهب و روحانیت فرا نرسیده است. فاصله گرفتن عدهای از افسران قزاق و نزدیک شدن آنها به نهاد روحانیت و سلطنت؛ زنگ خطر را برای وی به صدا درآورد و او را وادار کرد که برای پیشبرد اهداف درازمدت خود میبایست به سرچشمه محبوبیت آن روزها در میان مردم یعنی روحانیت نزدیکتر شود. رضاخان بدین ترتیب از تهدید شکست جمهوری یک فرصت ساخت و به پیوستگی سنتی جامعه ایران با سلطنت و شاهدوستی ـ که ناشی از ترس آنها از ناشناخته بودن جمهوریت در میان مردم بود ــ پی برد، بهگونهای که آن روزها جمهوریخواهی با بیدینی برابر نهاده میشد. به نظر میرسد رسیدن به سلطنت تا قبل از شکست جمهوریت در مخیله سردار سپه نمیگنجید، اما آماده نبودن مردم و قدرتهای اجتماعی برای پذیرش جمهوری ،وی را برای تصاحب سلطنت بسیار امیدوار کرد.سردار سپه بدین ترتیب دریافت که تا رسیدن به قدرت مطلقه و تثبیت آن به قدرت نهادهای سنتی از جمله مذهب نیازمند است. در پی همین اتفاق بود که کوشید خود را به روحانیت و حتی مدرس، مهمترین مخالف عملگرای خود در مجلس، نزدیک کند.
اقدام سردار سپه در تکیه به افکار عمومی و اردوکشی خیابانی نیز در عین منافعی که برای وی داشت مضرات آن را نیز برای رضاخان آشکار کرد. مقابله و لشکرکشی مخالفان جمهوری و صدمات آن (که منجر به حمله فیزیکی با پرتاب سنگ در نزدیکی مجلس به او شده بود) به وی کمک کرد که در اقدامات بعدی برای نیل به قدرت مطلقه، بدون غوغاسالاری و تنها با تکیه بر خواص هوادار خود و نیز مدارا و فریب خواص مخالف خود، به خواستههای خود جامه عمل پوشانده و مخالفان مشهور خود را که عمده پتانسیل خود را در مخالفت با وی در بلوای جمهوری صرف کرده بودند و با احساس پیروزی از نقشههای بیصدای سردار سپه غافل شده بودند، از تصمیمسازیهای تأثیرگذار بعدی که منجر به خلع قاجارها گردید کنار زند.
سخن آخر اینکه هرگز نباید غوغای جمهوریخواهی ایرانیان را تنها به خواستههای سردار سپه تقلیل داد! حقیقت این است که محدود شدن قدرت قاجارها پس از انقلاب مشروطه و به خصوص پس از تبعید محمدعلیشاه و سلطنت احمدشاه 12 ساله و کاهش قدرت و اقتدار آنها در سرکوب آراء و اندیشههای جدید، فرصتی تاریخی در اختیار صاحبان و مروّجان اندیشههای جدیدگذاشته بود که اندیشه برقراری نظام جمهوری به جای سلطنت ،یکی از آن اندیشههای نو بود، اندیشهای که اگر به آن جامه عمل پوشانده میشد، حتی در صورت انتخاب سردار سپه به عنوان رئیس مادامالعمر جمهوری، میتوانست بسیار زودتر و حداکثر تا شهریور 20 و اشغال ایران و در نتیجه برکناری وی ،به آرمانهای مردمسالاری ایرانیان چند دهه قبلتر جامه عمل بپوشاند!
نتیجهگیری
اقدام رضاخان برای تغییر حکومت و همصدایی با جمهوریخواهی روشنفکران و مخالفان سلطنت برای جلوگیری از بازگشت قدرت به خاندان قاجار، جلوگیری از بازگشت احمدشاه (که زمزمههای آن شنیده میشد)، تبدیل شدن به شخص نخست مملکت و ریاست مادامالعمر کشور براساس الگوبرداری از آتاتورک در ترکیه بود! اگرچه بسیاری از تحلیلگران جمهوریخواهی را زمینهچینی برای خلع قاجارها از سلطنت و تاجگذاری خود سردار سپه ارزیابی میکنند، چنانچه عبدالله مستوفی مینویسد: «پیش از آغاز سفر احمدشاه به اروپا، سردار سپه هدفی جز رسیدن به مقام رئیسالوزرایی نداشت، اما هنگامی که شاه وحشتزده از ایران رفت، فکر و نقشه تصاحب تاج و تحت به ذهن رضاخان خطور کرد».13 اگرچه خواسته یا ناخواسته «غوغای جمهوری» و شکست آن عملاً چنین فرصتی را در اختیار رضاخان قرارداد، آزمونی که بسیار به سود وی تمام شد.
تحصن عدهای در محوطه مجلس شورای ملی برای جمهوریخواهی در سال 1303
شماره آرشیو: 8633-7ع
پی نوشت:
1. محمد توحیدی چافی، قهوه قجری، تهران، نشر باز، 1387، ص 176- 178
2. داریوش رحمانیان، چالش سلطنت و جمهوری در ایران، تهران، مرکز، 1377، ص 112.
3. سعید عابدی، محمود باهوش فاروقی، بررسی جمهوریخواهی رضاخان، زمینهها و دلایل ناکامی، قابل بازیابی در:
http://www.ensani.ir/storange/site/20150617151422-9971-43pdf
4. همان.
5. فرمانفرمائیان، زندگینامه عبدالحسین میرزا فرمانفرما، آغاز جنگ جهانی اول و سلطنت قاجارها، تهران، توس، 1377، ص 314.
6. فرهاد رستمی، پهلویها، تهران، موسسه تاریخ معاصر ایران، 1378، ج 1، ص 106.
7. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 2، تهران، بی نا، 1363، ص 453.
8. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج 4،تهران، انتشارات عطار و فردوسی، 1371، ص 315 .
9. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی: انقراض قاجاریه، ج 1، تهران، امیرکبیر، 1371، چاپ چهارم، ص 42.
10. حسین مکی، همان، ص 307.
11. سند شماره 75609، آرشیو موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
12. عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی دوره قاجاریه، تهران، زوار، 1384، چاپ پنجم، ص 601.
13. همان، ص 584.