«تعامل مردم افغانستان با سیاستِ ایران، از مشروطیت تا اکنون» در گفت وشنود با محمدابراهیم شریعتی
محمدابراهیم شریعتی مدیر انتشارات عرفان و از فعالان فرهنگی افغانستانیِِ مقیم ایران است. نشر تحت مدیریت او، تاکنون دهها عنوان اثر تاریخی و فرهنگی به علاقهمندان به تاریخ، فرهنگ و ادبیات افغانستان وآسیای میانه تقدیم کرده و همچنان درسطح آسیا و اروپا به فعالیت نسبتا گسترده خویش ادامه میدهد.
او در گفتوشنودی که پیش روی دارید،شمه ای از خاطرات و تحلیلهای خود از تعامل مردم افغانستان با سیاستِ ایران، از مشروطیت تا اکنون را بازگو کرده است. امید آنکه علاقهمندان را مفید آید.
□اگرچه درباب تعامل مردم افغانستان با جریان سیاست در ایران، زیاد می توان گفت، اما بررسی آن در فصول اخیر مفیدتر به نظر می رسد. به طور مشخص از دوره مشروطیت بدین سو، افغانیها در جریانات سیاسی ایران تا چه حد فعال بوده اند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در میان برخی از مردم افغانستان، روایت مشهوری هست که مرحوم آیتالله آخوند ملا کاظم خراسانی رهبر جنبش مشروطیت ایران، افغانی بوده است. همین امر موجب شد که افغانستانیها، خیلی به جنبش مشروطه در ایران کمک کنند. در یکی از فراز وفرودهای سنگین دوران مشروطه در مشهد، حدود چهارهزار خانوار ایرانی، به دستور آخوندخراسانی به هرات رفت...
□چرا؟
به عنوان مهاجر و آواره و کسانی که تحت تعقیب بودند. موقعی که اینها به هرات رفتند، هراتیها بسیار آنها را تحویل گرفتند و به آنها آب و زمین دادند و گفتند: برای خودتان کشاورزی کنید و خانه بسازید. حدود چهار پنج سال هم در آنجا ماندند. وقتی که خطر برطرف شد، اینها از هرات برگشتند.مردم هرات با نقل و هلهله آنها را بدرقه کردند و به ایران برگرداندند. ملامحمد فیضکاتب در جلد چهارم سراج التواریخ،این ماجرا را بسیار مفصل تعریف کرده است و آن نامهای که آخوندخراسانی برای والی هرات نوشت، به عنوان یک سند در این کتاب آورده است. در سالهای اخیر جلد اول و دوم سراج التواریخ را من چاپ کردهام و جلدهای سوم و چهارم را آقای بسیم امیری چاپ کردهاند با تصحیح آقای دکتر سرور مولائی. در این کتاب بسیار مفصل در این زمینه صحبت شده است.
□در آن دوره، نفوذ مرحوم آخوندخراسانی در افغانستان چقدر بود؟
قطعا در آن دوران خیلی نفوذ داشته که به والی آنجا نامه مینویسد که: این5،4 هزار خانواری را که از مشهد و اطراف آن به آنجا میآیند، پناه بده... و والی و مردم هرات هم به آنها زمین و آب و بذر گندم و وسایل کشاورزی میدهند تا کار و در رفاه و آسایش کامل زندگی کنند و این حس و دغدغه را نداشته باشند که از خانه و کاشانه خودشان آواره شدهاند. این ماجرا،ماجرای تاریخی و افتخارآمیزی است. چرا در این سالها برجسته نشده و کسی به آن توجه نکرده؟ نمیدانم. من پیشنهاد میکنم که وزیرکشور شما یک بار این سند را بخواند و ببیند که در آن دوران افغانها با این افراد چه رفتاری کردند.
□ظاهرا نقطه عطف همگامی مردم افغانستان با مردم ایران،همدلی و همکاری آنان باجریان نهضت وانقلاب اسلامی در ایران است. دراین باره،به چه نکات وخاطراتی اشاره می کنید؟
در ارتباط با نهضت امامخمینی(رضوان الله تعالی علیه)، میدانم که افغانستانیها نقش بسیار پررنگی داشتند. از جمله آقای عبدالحسین عاقلی معروف به عبدالحسین محمدیکابلی، رابط بین انقلابیون ایرانی در نجف، لبنان، سوریه، پاکستان و افغانستان بوده است. او اکثر انقلابیونی را که در آن دوران از مملکت خارج شدند، با پاسپورتهای پاکستانی به این طرف و آن طرف برده است. از جمله آقای سید محمد غرضی را. خوشبختانه آقای غرضی هست ومی تواند خاطرات مفصل این ماجرا را بگوید.همینطور بسیاری از افراد دیگر مثل جلالالدین فارسی و دیگران را که در آن دوران فعال بودند.
□این عده از طریق افغانستان به سوریه ولبنان می رفتند؟
بله. کتاب« ولایت فقیه» امامخمینی را همین آقای عاقلی و دار و همراهانش در دهه50 در کراچی پاکستان چاپ کردند و به افغانستان هم رساندند. یا همین آقایانی که الان در افغانستان هستند، یعنی روحانیون مبارز افغانستانی، هیچگاه خودشان را از انقلاب اسلامی ایران و از اندیشههایی که در آن دوران بر آن حاکم بود، جدا نمیداستند.
□افغانها به طور سنتی پس از رحلت آیتالله بروجردی از چه کسی تقلید میکردند و چقدر از شیعیان افغانستان به تقلید از امام روی آوردند؟
افغانستان به طور سنتی،از دیرزمان در مسئله تقلید به نجف نظر داشته است.با این حال و به جرئت می توان گفت که از حوالی سال56 به بعد، اکثر شیعیان افغانستان مقلد امامخمینی بودند.هنوز هم که هنوز است با اینکه دو سه مجتهد افغانستانی صاحب رساله داریم، از جمله حضرتآیتالله فیاض، حضرتآیتالله محققکابلی و حضرت آیتالله شیخ آصفمحسنی، هنوز بسیاری از افغانستانیها از حضرت آیتالله خامنهای تقلید میکنند و این برای آنها یک جور تفاخر است. این طور احساس میکنند که اگر از آیتالله خامنهای یا قبل از آن امامخمینی تقلید کنند، برایشان یک افتخار بوده و هست. یعنی علاوه بر مسائل فقهی که یک مسلمان شیعه باید از یک مجتهد تقلید کند، این تقلید را، به لحاظ سمت وسوی سیاسیای که دارد،برای خود افتخار می دانند. سن من خیلی زیاد نیست ولی از سال56 و57 را خوب یادم هست که هر اتفاقی که در ایران میافتاد، ما جداً در افغانستان متأثر میشدیم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم همینطور بود. در روز19 شهریور1358، از رادیو بی.بی.سی شنیدیم که حضرت آیتالله طالقانی به رحمت خدا رفته است،بلافاصله تمامی بازارها سیاهپوش شد، در حالی که شاید هیچ کدام از ما، در عمرمان آیتالله طالقانی را ندیده و یا مطلبی را از ایشان نخوانده بودیم، ولی ملاها و روحانیونی که در آن روزگار از ایران میآمدند، میگفتند: آیتالله طالقانی نفر دوم نهضت است. یا مثلاً شهدایی که بعدها به شهادت رسیدند. مثل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی یا انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت شهید رجائی وشهید باهنر. حتی شهادت حجتالاسلام سیدعبدالکریم هاشمینژاد در مشهد. در اینگونه وقایع،افغانستانیها بسیار متأثر بودند. در ایام جنگ میان ایران وعراق هم همین طور بود. ما در این جنگ، دو سه هزار شهید دادیم.
□در دوران نهضت و اوجگیری انقلاب در ایران، وکلای شاخص امام در افغانستان چه کسانی بودند؟
از آنهایی که خیلی مشهور بودند، شهید عبدالعلی مزاری و آقای صادقی بودند که خدا رحمتشان کند و آدمهای فوقالعادهای بودند. در سمت شمال افغانستان، آقای عرفانی به ارادت به امام خیلی مشهور بودند. ایشان با آقای دعایی خیلی دوست بود.
□کدام آقای عرفانی؟
مرحوم قربانعلی عرفانی.ایشان یکی دو سال پیش از دنیا رفت. از بنیانگذاران سازمان نصر و حزب وحدت در افغانستان بود. چهره بسیار فرهنگی و شاخصی هم بود. اینها کسانی بودند که افتخار داشتند در افغانستان نایب امامخمینی باشند.
□پرسش دیگری که دراینجا می توان مطرح کرد،تاثیرات فرهنگی وسیاسی پیروزی انقلاب اسلامی بر وقایع بعدی افغانستان است. روایت و تحلیل شما در این باره چیست؟
سال57 برای مردم افغانستان، سال پر حادثهای است. در7 اردیبهشت، در افغانستان کودتای نظامی شد و حکومت کمونیستی روی کار آمد و با روی کار آمدن حکومت کمونیستی، خیزشهای مردمی پراکنده هم در افغانستان شکل گرفت. به خاطر اینکه قبل از آن، اخوانالمسلمین و آقای حکمتیار و امثال اینها در صحنه حاضربودند. احزاب شیعی هم که متأثر ازاندیشههای امام خمینی و حوزه نجف و جنوب لبنان بودند، بیدار شدند. این بیداری به شکلی جدی در افغانستان مطرح بود. جالب اینجاست که کسانی که رادیو داشتند، شبها رادیوی بی.بی.سی. را میگرفتند و همه دورهمی جمع میشدند و به اخبار گوش میدادند که امروز در ایران چه اتفاقی افتاده و انقلاب به کجا رسیده و یا در افغانستان چه حادثهای به وجود آمده است؟ تا اینکه در22 بهمن انقلاب پیروز شد و همانقدر شادیای که ایرانیها در ایران کردند، افغانستانیها هم در افغانستان، همان قدر شادی کردند. من به چشم سر شاهد بودم. مردم بسیار شادمان شدند و این پیروزی برایشان بسیار مهم بود و جالب این بود که خود را در این پیروزی سهیم میدانستند. یادم هست که مردم همیشه اخبار انقلاب را دنبال میکردند که چه اتفاقاتی روی دادهاند. مجلس خبرگان راه افتاد، قانوناساسی به رأی گذاشته شد، رئیسجمهور انتخاب شد. هر روز این ماجراها در افغانستان دنبال و پیگیری میشد. یک بار در یک مدرسه حوزهعلمیه بودم و درباره کاندیدای ریاستجمهوری بحث میشد و عدهای میگفتند: احتمال دارد خود امامخمینی کاندید بشود. عالمان آنجا گفتند: اگر امام این کار را بکند، ما از ایشان عدول میکنیم!
□یعنی قداستی که امام در ذهن آنها داشت، مانع از این میشد که ایشان را در قامت ریاست جمهور ویک مقام اجرایی ببینند.اینطور نیست؟
دقیقاً.همانطور که عرض کردم، میگفتند: اگر امام خود را برای ریاستجمهوری کاندید کند، ما از تقلید ایشان عدول میکنیم!
□از متفکرین و تئوریسینهای انقلاب،آثار کدامیک بیشتر به افغانستان میآمد و خوانده میشدند. کدام بیشتر تأثیر گذاشتند؟
من در حیطهای که خودم شاهد بودم، میگویم. از سال57 تا الان، پرخوانندهترین آثار در افغانستان، اول آثار دکتر شریعتی است و بعد شهیدآیت الله مطهری. در حال حاضر هیچ متفکری به اندازه این دو در افغانستان طرفدار ندارد. آنها بسیار تأثیرگذار بودند و هستند.
□وقتی جنگ شما با روسها شروع شد،حمایت ایران از افغانستان چه بازتابهایی در داخل این کشور پیدا کرد؟ با توجه به بهایی هم که ایران پرداخت و این همه افغانی مهاجر را در طول سالهای متمادی در خاک خود پذیرفت؟
این مسئله تاثیر عاطفی و فرهنگی زیادی روی افغانستانیها گذاشت و هنوز هم روی این مسئله حساب میکنند.این یک نقطه بسیار درخشانی در تاریخ روابط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ایران و افغانستان است. در آن دوران شهرهای ایران،برای افغانستانیها پایگاهی بسیار مهم و حیاتی تلقی میشد و دولت و ملت ایران، کمال همکاری را با افغانستانیها کردند. گروههای شیعی، در واقع مدیون تلاشهای دولت ایران بوده و هستند. اگر شهید مزاری بزرگ شد و به میدان آمد و حق شیعیان و حق هزارهها را خواست، با وجود آنکه شاید در این اواخر در ارتباط با ایران دچار فراز ونشیبهایی هم شد، ولی واقعیت این بود که با پشتیبانی ایران توانست این کار را انجام بدهد. پشتوانه معنوی ایران از ایشان همیشه برقرار بود و همه این را میدانستند که رابطه ایشان با ایران،هرگز قطع نخواهد شد. شاید دچار فراز و فرودهایی شد، ولی رابطه استراتژیک آنها خلل ناپذیر بود و آقای مزاری این را درک میکرد و میدانست. بعضی وقتها هم حرفش این بود که: من در افغانستان زندگی میکنم و جامعه افغانستان را میشناسم و من میدانم که هزارهها در این صد و اندی سال چه کشیدهاند. قومی که بیش از 65 درصد آن قتلعام شده، دوباره ققنوسوار از زیر خاکستر سر بیرون آورده و در غرب کابل مستقر و مسلط شده، این قوم نمیخواهد تسلیم بشود و حقش را میخواهد. میگوید من اینجا هستم. سهم من چه میشود؟ کسی نمیتواند مرا نادیده بگیرد.دریک کلام بگویم که ما را اصلاً کسی آدم حساب نمیکرد!
□هزارهها را؟
بله، وقتی که روسها از افغانستان رفتند و در پیشاور حکومت تشکیل شد، وقتی از رهبر آن گروههای هفتگانه سؤال شد که: حقوق زنان و حقوق هزارهها چه میشود؟ گفت درباره زنان و هزارهها و یهودیها بعداً صحبت میکنیم! می خواهم بگویم که شهید مزاری در چنین شرایطی بوده است.با این همه، رابطهاش با ایران،هیچگاه قطع نشد. هم ایران از او حمایت میکرد و هم ایشان ایران را به عنوان افق بسیار روشن و پشتیبان خود میدید. او ملت و مردم ایران را قبول داشت.مثلا احتمال دارد امروز دولت آقای روحانی برود و دولت دیگری بیاید و این امر،گاهی هم برای ما خوب یا بد بشود، ولی ایران سر جای خودش هست و در نهایت وطن دوم ماست.همیشه همینطور بوده وهست.