یکبار موقعی که رضا رفته بود بازدید از کارخانه چیتسازی تهران متوجه شد، ساعت مچیاش گم شده است. در بازدید از کارخانه چیتسازی، که توسط مهندسان آلمانی در اطراف ری ساخته شده بود، رئیس شهربانی هم همراه رضا بود.
رضا موضوع گم شدن ساعت را به رئیس شهربانی اطلاع داد و بعد از خاتمه بازدید به کاخ شهری مراجعت نمود.
یکبار موقعی که رضا رفته بود بازدید از کارخانه چیتسازی تهران متوجه شد، ساعت مچیاش گم شده است. در بازدید از کارخانه چیتسازی، که توسط مهندسان آلمانی در اطراف ری ساخته شده بود، رئیس شهربانی هم همراه رضا بود.
رضا موضوع گم شدن ساعت را به رئیس شهربانی اطلاع داد و بعد از خاتمه بازدید به کاخ شهری مراجعت نمود.
موقعی که رضا به کاخ شهری بر میگردد متوجه میشود ساعت در کارخانه گم نشده، بلکه آنرا روی میز کارش در داخل کاخ جا گذاشته است.
به همین خاطر گوشی تلفن را بر میدارد تا موضوع پیدا شدن ساعت را به آیرم اطلاع دهد.
به محض آنکه آیرم گوشی را بر میدارد و متوجه میشود رضا پشت خط است بدون آنکه معطل شود تا رضا به او موضوع پیدا شدن ساعت را به اطلاعش برساند میگوید: «اعلیحضرت نگران نباشند که ما دزدان ساعت را شناخته و به فوریت دستگیر و به محبس فرستاده و همهشان به مشارکت در دزدیدن ساعت اعلیحضرت اعتراف کردهاند!»
رضا میگوید: مرتیکه پدر سوخته ساعت اصلاً گم نشده و پیش خودم بوده است. چطور این افراد به سرقت ساعت اعتراف کردهاند؟!
بعدها رضا چندبار این داستان را تعریف کرد و منظورش این بود که قدرت شهربانی چقدر است! 1
بازدید رضاشاه از مجلس ملی ترکیه
شماره آرشیو: 2023-۱ع
پی نوشت:
1.خاطرات ملکه پهلوی (تاجالملوک پهلوی)، مصاحبه کنندگان ملیحه خسروداد، تورج انصاری و محمودعلی باتمانقلیج، بنیاد تاریخ شفاهی (معاصر)، تهران: بهآفرین، نیویورک: نیما، چاپ اول، 1380، صص79ـ 81.