کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

در گفت‌وشنود با مظفر شاهدی بررسی شد:

نقش زنان در مشروطه

25 ارديبهشت 1397 ساعت 0:00

اگرچه انقلاب مشروطه از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است، اما در رابطه با نقش زنان در انقلاب مشروطه تاکنون کمتر سخن به میان آمده است. گفت‌وگوی پیش رو، با مظفر شاهدی، محقق و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر ایران می‌تواند ابعادی از حضور زنان در این انقلاب را برای ما روشن کند. مظفر شاهدی پژوهشگر موسسه مطالعات تاریخ معاصر و صاحب آثاری چون «افول مشروطیت»، «زندگانی سیاسی خاندان اقبال» و «زندگانی سیاسی خاندان علم» است.


 □زنان از چه دوره‌ای و چطور به نهضت مشروطه ورود پیدا کردند؟
اجازه بدهید همین ابتدا عرض کنم آنچه در سال 1324ق/ 1285ش/ 1906م در ایران اتفاق افتاد به‌معنای واقعی کلمه یک انقلاب بود و بنابراین ترجیح می‌دهم در طول این مصاحبه هم برای نامیدن آن واقعه از واژه انقلاب استفاده کنیم که هم با مجموعه رخدادها و تحولات سیاسی و اجتماعی آن روزگار همخوانی بیشتری دارد و هم این‌که در مقایسه با واژه نهضت که معنای نارساتری دارد، در ادبیات سیاسی و اجتماعی ایران و جهان مفهوم دقیق‌تر و شناخته‌تری است. اما در پاسخ به‌پرسش شما باید عرض کنم، واقعیت این است که حضور اجتماعی و سیاسی زنان در ایران به‌مراتب طولاتر و پرسابقه‌تر از نقش آنان در تحولات و رخدادهای دوران انقلاب مشروطه می‌باشد. حداقل از دوران سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار (1212- 1250ق) که شاهد تحولی جدی در رابطه ایران و جهان غرب هستیم، رگه‌های روشن‌تری از حضور زنان ایران در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی را می‌بینیم. بالاخص در جریان جنگهای ایران و روس حضور هرچند غیرمستقیم‌تر زنان در حمایت از دفاع از مرزهای کشور در برابر ارتش متجاوز روسیه‌تزاری محرز است. به‌ویژه در دوره دوم جنگها دامنه این حمایت‌گری‌ها و پشتیبانی زنان از نیروهای ایرانی در برابر نیروهای بیگانه آشکارتر و محسوس‌تر می‌شود که می‌دانیم برخی از علما و مجتهدان شیعه هم علیه متجاوزان بیگانه و لزوم بازپس‌گیری قلمروهای کشور از ارتش روسیه ‌فتواهایی صادر کرده بودند که همه این‌ها می‌توانست انگیزه حضور زنان در عرصه اجتماعی را افزایش دهد. با این توضیح که حضور و نقش سیاسی زنان دربار در تاریخ طولانی ایران گاه ‌تعیین‌کننده بود، که دامنه این تأثیرگذاری‌ها تا همین اواخر و تا پایان دوران مشروطه (1285- 1357) هم با نوساناتی ادامه یافت. ضمن این‌که می‌دانیم در فراخنای تاریخ ایران زنان در مناطق عشایری و روستایی کشور حضور اجتماعی گسترده‌تر و تأثیرگذارتری داشتند و در بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی و معیشتی (خارج از محیط منزل)، دفاعی و تصمیم‌سازی‌های درون ایلی نقش‌های تعیین‌کننده‌تری ایفا می‌کرده‌اند؛ و اگر در نظر داشته باشیم که تا اواخر دوران قاجار بیش از 75 درصد جمعیت ایران ساکن روستاها و مناطق عشایری بودند، آ‌نگاه درمی‌یابیم که حضور اجتماعی زنان در ایران تا چه حد می‌توانسته دیرپا و در عین‌حال مؤثر بوده باشد.
 
بنابراین وقتی از حضور اجتماعی  و حتی سیاسی زنان سخن به‌میان می‌آوریم نباید حضور زنان را صرفاً به‌تحولات و رخدادهای سیاسیِ دوران جدید آن‌هم فقط در مناطق شهری محدود کنیم. کمااین‌که تا همین الان هم زنان ایران در مناطق روستایی و عشایری بخش اعظمی از همان فعالیت‌هایِ تاریخیِ اجتماعی و اقتصادی- معیشتیِ خود را در شئون و سطوح گوناگون دنبال می‌کنند؛ اگرچه نمی‌توان تردید کرد که تحولات سیاسی و اجتماعی دوران جدید بر دامنه فعالیت‌های کمی و کیفی زنان در شئون گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی- تربیتی افزوده است. علی‌ایحال بعد از سلطنت فتحعلی‌شاه و در دوران سلطنت محمدشاه (1250- 1264ق) حضور اجتماعی و سیاسی زنان پررنگ‌تر و تأثیرگذارتر از قبل شد. با آغاز دوران سلطنت طولانی ناصرالدین‌شاه قاجار (1264- 1313ق) که شاهد نفوذ و حضور استعماری و سلطه‌جویانه دو کشور انگلستان و روسیه‌تزاری در شئون گوناگون سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی در ایران هستیم، نقش و جایگاه زنان در تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی آن روزگار گسترش چشمگیری پیدا کرد. با این توضیح که وقتی از حضور اجتماعی و سیاسی زنان سخن به‌میان می‌آوریم مقصود صرفاً اشاره به‌افراد یا گروههایی از زنان نیست که خواستار همراهی و همگامی با تجدد و ایجاد تحول در عرصه اجتماعی و سیاسی جامعه در راستای تغییرات عصر مدرن بوده باشند. واقعیت این است که هم در دوران نخستین عصر قاجار که هنوز جامعه ایرانی ویژگی‌های تقریباً کاملاً ایرانی- اسلامی خود را حفظ کرده بود و هم در دوران معاصر که می‌تواند تا همین روزهای اخیر هم تسری پیدا کند، حضور سیاسی و اجتماعی زنان لزوماً به‌معنای تقاضا برای همراه شدن با تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر مدرن و بی‌اعتنایی یا کنده شدن از سنت‌های فرهنگی دیرپای ایرانی- اسلامی نبوده است. به‌همین دلیل هم برغم حضور گسترده‌تر و تأثیرگذارتر زنان در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی دوران سلطنت ناصرالدین‌شاه، اما این حضورِ پررنگ و پرتعداد عمدتاً در چارچوب همان سنت‌های فرهنگی- دینی و ایرانیِ دیرپا در حیات جامعه ایرانی معنا پیدا می‌کند. چه‌این‌که بخش اعظمی از تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی ایران در آن روزگار  (از جمله در تقابل با استبداد داخلی و استعمار خارجی) اساساً رنگ و ماهیتی ایرانی-اسلامی داشت و توسط علما و روحانیون شیعه و در تقابل با ستمکاری حکام و کارگزاران وقت از یک‌سو و مهمتر از آن مقابله با نفوذ و حضور تجاوزکارانه دو کشور روسیه‌تزاری و انگلستان رهبری هدایت می‌شد.
 
در همین دوران است که شاهد حضور اجتماعی و سیاسی بسیار مؤثر زنان در جریان مقابله و قیام مردم کشور با واگذاری امتیازات اقتصادی و مالی حکومت به‌اتباع انگلستان (به‌طور مشخص در جریان واگذاری امتیاز رویتر و امتیاز رژی تنباکو) هستیم که می‌دانیم دامنه این حضورِ می‌شود گفت تعیین‌کننده تا درون دربار و حرمسرای ناصرالدین‌شاه هم تسری پیدا کرد؛ با این توضیح که از دوران سلطنت ناصرالدین‌شاه بتدریج شاهد شکل‌گیری یک جریان سیاسی و اجتماعی تحول‌خواه هم هستیم که در حاشیه حضور به‌مراتب گسترده‌تر و تعیین‌کننده‌تر زنان در چارچوب سنت و ارزشهای ایرانی ‌ــ اسلامی، علایق سیاسی و اجتماعی خود را در راستای تحولات دنیای مدرن دنبال می‌کند. هم‌چنان‌که از دوره سلطنت محمدشاه شاهد تکوین و برآمدن فرقه بابیه هستیم که در درون آن فرقه زنانی هم حضور داردند که علایق سیاسی و شبه‌دینیِ کاملاً متعارضی با ارزشهای دینی ــ شیعی جامعه ایرانی دنبال می‌کنند. بگذریم از این‌که در طول تاریخ ایران اقلیت‌های دینی متعددی هم در کشور زندگی می‌کرده‌اند (به‌طور عمده زرتشتیان، کلیمیان، ارامنه و مسیحیان) که حضور و نقش اجتماعی و سیاسی احتمالی زنان آن‌ها عموماً در درون ساختار دینی و فرهنگی مربوطه متمرکز می‌شد. البته این را هم عرض کنم که از اواسط دوران سلطنت فتحعلی‌شاه به‌بعد عمدتاً توسط میسیونرهای مذهبی (شامل فرق گوناگون مسیحی که عموماً با یکدیگر رقابت و گاه دشمنی هم داشتند) و برخی گروههای مسیحی و کلیمی ایرانی تلاشهایی برای تأسیس مدارس دخترانه و ارائه خدمات بهداشتی به‌زنان مسلمان و غیرمسلمان در برخی از مناطق ایران صورت گرفت که وقتی وارد عصر موسوم به‌مشروطه می‌شویم دامنه کمی و کیفی این‌گونه فعالیت‌ها افزایش قابل توجهی پیدا کرده بود.
 
 بدین‌ترتیب در شرایطی به‌دوران مشروطه وارد می‌شویم که زنان ایران در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی حضوری می‌شود گفت دیرپا و در عین‌حال مؤثر را تجربه کرده بودند. اما برای درک دقیق‌تر حضور اجتماعی و سیاسی زنان در عصر مشروطه باید عرض کنم، اگرچه اندیشه مشروطه‌خواهی و چیزی که نهایتاً در تأسیس مجلس شورای ملی و دولت (هیأت وزیران) در چارچوب قانون اساسی صورت عملی به‌خود گرفته و خود را نشان داد، عمدتاً از مدنیت جدید غرب ناشی می‌شد؛ اما اگر اسناد و منابع متقن و موثق آن روزگار را مورد بررسی و ارزیابی تاریخی قرار بدهیم متوجه خواهیم شد که انقلاب مشروطه در درجه اول با حضور علما و روحانیون شیعه و نقش تعیین‌کننده آنان در بسیج اجتماعی و سیاسی مردم ایران (از اقشار گوناگون) راه به‌پیروزی گشود و اگر نبود قدرت بسیج‌گری روحانیون و علمای مشروطه‌خواه شیعه، که می‌دانیم لااقل از تجربه‌ای 50- 60 ساله بهره می‌برد، انقلاب مشروطه با کیفیتی که شکل گرفته و به‌پیروزی رسید اتفاق نمی‌افتاد؛‌ با این توضیح مهم که فقط زنان و مردان نوگرا و متأثر از فرهنگ و اندیشه‌های سیاسی  غرب نبودند که در روند تکوین و شکل‌گیری انقلاب مشروطه مشارکت کردند، بلکه اکثریت بزرگی از زنانی که در روند بسیج انقلابی حضور پیدا کردند مشروطه‌خواهی را اساساً برنامه‌ای اصلاحی در درون سنت ایرانی- اسلامی (و در درجه اول شیعی) می‌دانستند؛ تا جایی که منابع به‌صراحت ذکر کرده‌اند که بخش زیادی از مردم کشور پیروزی مشروطه را در درجه اول به‌مثابه پیروزی اسلام و مذهب تشیع ارزیابی می‌کردند.
حاصل این‌که حضور اجتماعی و سیاسی زنان در تحولات دوران مشروطه ترکیبی از حضور گسترده‌تر زنان سنت‌گرا (باورمندان به‌سنت اسلامی- ایرانی که در طول زمان شکل گرفته و ادامه یافته بود) همراه با گروهها و جماعت‌های دیگری از زنان بود که به‌انحاء گوناگون متأثر از تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی دنیای مدرن خواستار ایجاد تحول در شئون گوناگون زندگی جامعه ایرانی و به‌ویژه کسب موقعیت مطلو‌تر اجتماعی، آموزشی- تربیتی و نظایر آن برای زنان بودند.
 
 □انگیزه بانوان برای ورود به نهضت مشروطه چه بود؟
می‌دانیم که انقلاب مشروطه دو هدف عمده را دنبال می‌کرد: اول مبارزه و از میان برداشتن نظام استبدادگرا و خودکامه قاجار و پایان دادن به‌ستمکاری حکام و کارگزاران ریزوکلان حکومت در اقصی نقاط کشور؛ دوم مقابله با نفوذ و حضور سلطه‌جویانه و استعماری دو کشور انگلستان و روسیه‌تزاری در ایران که طی سال‌های اخیر سلطنت مظفرالدین‌شاه (1314- 1325ق) گسترش بی‌سابقه‌ای پیدا کرده بود. منابع آن روزگار نشان می‌دهد در راستای نیل به این هدف‌ها میان مردان و زنانی که در روند تکوین، شکل‌گیری و پیروزی انقلاب مشروطه مشارکت کردند، اجماع تمام‌وکمالی وجود داشت. به‌همین دلیل هم بود که تقریباً در جریان تمام رخدادها و تحولات سیاسی و اجتماعی دوران منتج به‌پیروزی انقلاب مشروطه خیل عظیمی از زنان (گاه حتی مؤثرتر و تعیین‌کننده‌تر از مردان) در تظاهرات و نشست‌های اعتراضی و انتقادی حضور پیدا می‌کردند و با جسارت و دلیری به‌مراتب بیشتری از مردان شعارها و خواسته‌های مردم کشور را از نظام حاکم مطالبه می‌کردند. تا جایی که منابع موجود نشان می‌دهد تا آستانه پیروزی انقلاب خواست‌ها و علایق سیاسی و اجتماعی زنان در راستای همین اهداف مشترک با مردان دنبال و پیگیری می‌شد که حتی زنان نوگرا هم در مجموع بر این باور بودند که با پیروزی و استقرار نظام مشروطه خواست‌های ویژه زنان در شئون گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بتدریج محقق خواهد شد. در واقع هم اگر از برخی استثنائات بگذریم، رهبران انقلاب مشروطه ایران در میان علما و سایر مشروطه‌خواهان نوگراتر نسبت به‌حقوق و خواست‌های زنان نگرشی تقابلی و منفی نداشتند و از این جهت میان روند کلی حاکم بر فضای سیاسی و اجتماعی انقلاب مشروطه با انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 مشترکات زیادی وجود دارد.
 
 به‌عبارت دیگر انقلاب مشروطه تحرک و تحولی به‌اصطلاح مردانه نبود و رهبران و سازمان‌دهندگان انقلاب در میان جناح‌های مختلف فکری و سیاسی به‌عیان شاهد حضور مؤثر و در موارد متعدد کاملاً تعیین‌کننده زنان در پیشبرد خواست‌های سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی در شئون گوناگون بوده و به‌تبع آن از مشارکت گسترده زنان در روند پیروزی، استقرار، و تحکیم موقعیت انقلاب و نظام مشروطه حمایت و استقبال می‌کردند.
 
 □جایگاه و نقش زنان در به ثمر رسیدن نهضت چه بود؟
نقش و حضور زنان در انقلاب مشروطه را باید در دو مقطع قبل و بعد از پیروزی مشروطه مورد بررسی و ارزیابی تاریخی قرار داد. با این توضیح که اولاً حضور اجتماعی و سیاسی زنانی که علایق خود را در درجه اول در چارچوب سنت اسلامی (شیعی) ـ ایرانی دنبال می‌کردند و عمدتاً با جناح اسلام‌گراتر رهبری انقلاب همگامی و همراهی نشان می‌دادند، به‌مراتب بیش از دیگر زنانی بود که علایق سیاسی و اجتماعی آنها از ارزش‌های دینی عبور کرده و به‌طور خاص خواست‌های خود را در درون پارادیم تجدد و نوگرایی دنبال می‌کردند؛ دیگر این‌که، هر دو دیدگاه فوق در میان رهبران و سازماندهندگان انقلاب حامیان و پشتیبانانی مؤثر داشتند؛ و اگرچه زنان جریان نوگرا دارای قدرت و امکانات رسانه‌ای و تبلیغاتی تأثیرگذارتری بودند، با این‌حال همه این‌ها به‌معنای کم‌ارج بودن جایگاه زنانِ دارای دیدگاهِ سنتی‌تر در روند پیروزی انقلاب و مهمتر از آن دفاع و صیانت از دستاوردها و موقعیت نظام مشروطه در سالهای بعد از پیروزی انقلاب مشروطه نبود. شاید دقیق‌تر باشد که عرض کنم: تا این حدی که ماها بعد از حدود 112 سال این تقسیم‌بندی‌های عقیدتی ـ سیاسی را میان جریان‌های گوناگون زنان در تحولات آن روزگار انجام می‌دهیم، گروههای مختلف و در عین‌حال پرشماری از زنان که در رخدادهای آن زمان مشارکت مؤثری داشتند (برغم اختلافات در دیدگاه) چندان به‌دنبال نمایان ساختن این‌گونه انفکاک‌ها و صف‌بندی‌ها نبودند و پیروزی کلیت نظام مشروطه را گامی بلند در راستای تأمین حقوق و منافع داخلی و خارجی جامعه ایرانی ارزیابی می‌کردند. در همین راستا هم بود که در طول دوران شکل‌گیری اولین ناآرامی‌های سیاسی در سال 1323ق تا هنگام صدور فرمان مشروطه و اعلام پیروزی انقلاب مشروطه (جمادی‌الثانی 1324/ مرداد 1285)، در اکثریت قریب به‌تمام رخدادهای مهم آن روزگار زنان پابه‌پای مردان (و چه‌بسا گاه مؤثرتر) در فرایند پیروزی انقلاب نقش‌های مهمی ایفا کردند و علاوه بر پشتیبانی از مردان حضور میدانی و مستقیم‌تر زنان در تظاهرات‌ها و نشست‌های سیاسی و نیز چاپ و پخش پیام‌ها و  اعلامیه‌های انقلابی قابل توجه بوده است. به‌ویژه این‌که به‌دلایل عدیده فرهنگی- دینی نیروهای حکومتی را چندان یارای مقابله بی‌ملاحظه با زنان نبود.
 
زنان ناشناس پرشماری با تغییر قیافه و پوشیدن لباس رزم مردانه در کنار مشروطه‌خواهان با مخالفان مشروطه نبرد می‌کردند. این رقم تا آن حد پرشمار بود که بعدها آشکار شد فقط حدود 20 تن از زنان مبارز در جریان نبرد علیه نیروهای محمدعلیشاه  و متجاوزان روسی در میدان نبرد به‌شهادت رسیده‌اند!  
در دوران بعد از پیروزی انقلاب حضور سیاسی و اجتماعی زنان در صیانت از دستاوردهای انقلاب به‌مراتب محسوس‌تر شد. علاوه بر این‌که در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب زنان به‌تشکیل انجمنهای مخفی و آشکار متعددی اقدام کردند که در شئون گوناگون خواست‌ها و علایق زنان و نیز مجموعه خواست‌ها و دستاوردها و علایق انقلاب مشروطه را پیگیری می‌کردند؛ حضور میدانی زنان از اقشار مختلف پشتوانه سیاسی- اجتماعی بسیار مهمی برای مقابله به‌دشمنان و مخالفان انقلاب و نظام مشروطه و حمایت‌ از جریان‌های مختلف طرفدار انقلاب در درون حاکمیت و بیرون از آن محسوب می‌شد. چنان که زنان برغم عدم داشتن حق رأی در روند تشکیل و تقویت موقعیت اولین مجلس شورای ملی و در حالی که انجمن‌های خارج از شمار غیررسمی و نیز انجمنهای رسمی در ایالات و ولایات مختلف فضای سیاسی پرتنشی را به‌وجود آورده بودند و در همان حال هنوز مخالفان انقلاب و نظام نوپای مشروطه در میان بدنه حاکمیت در تهران و سایر مناطق کشور قدرت تأثیرگذاری زیادی داشتند، نقش‌های حمایت‌گرانه پرشوری از انقلاب ایفا می‌کردند. به‌ویژه زمانی که مجلس شورای ملی در مخالفت با تقاضای دولت مبنی بر اخذ قرض جدیدی از دو کشور انگلستان و روسیه‌تزاری در صدد برآمد بانک ملی در ایران تأسیس کند، شمار زیادی از زنان کشور در حمایت از طرح تأسیس بانک ملی و تأمین سرمایه اولیه برای آن، دهها هزار تومان و بلکه بیشتر وجه نقد و زیورآلات و نظایر آن را گشاده‌دستانه و بی‌هیچ چشمداشت مالی- اقتصادی به‌نمایندگان تعیین‌شده از  سوی دولت و مجلس تقدیم کردند.
 
در میان این اهداکنندگان زنان زیادی (حتی از میان زنان مستمند و کم‌بضاعت) به‌چشم می‌خوردند که احیاناً کمتر از جزئیات تحولات سیاسی و اجتماعی جاری و ساری در کشور اطلاع دقیقی داشتند اما امیدوار بودند که موفقیت انقلاب تحولی جدی در موقعیت جامعه ایرانی در شئون گوناگون ایجاد کند و به‌ویژه آرزو داشتند با تأسیس بانک ملی سلطه مالی ـ سیاسی دو کشور روس و انگلیس بر ایران پایان پیدا کند. بگذریم از این‌که به‌دلیل بحران‌های عدیده داخلی و کارشکنی‌ها و سنگ‌اندازی‌های همان بیگانگان در آن مقطع کار تأسیس بانک ملی سرانجام نیکویی نیافت و بخش اعظمی از سرمایه جمع‌آوری شده به‌یغما رفت.
 
در طول برهه موسوم به‌استبداد صغیر (که محمدعلی‌شاه مجلس اول را به‌توپ بست و مشروطه موقتاً تعطیل شد و البته در این روند تندروهای برخی جریانهای مشروطه‌خواه نقش کمی نداشت) اگرچه در فضای سیاسی و اجتماعی کشور رکودی حاصل شد اما مقاومت‌ها و مخالفت‌ها ادامه یافت و در این روند البته که زنان نقش کمی نداشتند. با ورود مجدد مشروطه‌خواهان به‌تهران و پایان کار محمدعلی‌شاه که شاهد آغاز دوره دوم مشروطه ایران هستیم، حضور اجتماعی و سیاسیِ مؤثر زنان در تحولات و رخدادهای آن برهه ادامه یافت و همزمان با پیگیری مطالبات عمومی ملت، انجمن‌ها و گروههای مختص زنان به‌انحاء گوناگون پیگیر خواست‌ها و علایق اجتماعی و آموزشی- تربیتی و فرهنگی زنان بودند. از خواست‌های مدنی و سیاسی داخلی که بگذریم، زنان بالاخص در تحرکات ضداستعماری علیه اقدامات و رفتارهای سلطه‌جویانه دو کشور انگلستان و روسیه‌تزاری در قبل و بعد از پیروزی انقلاب مشروطه نقش و حضوری پررنگ داشتند. در این راستا به‌ویژه فراخوان‌ها و بیانیه‌های متعددی از سوی انجمنها و دیگر محافل زنان برای تحریم کالا‌ها و البسه تولید خارج (در درجه اول انگلیس و روسیه‌تزاری) صادر می‌شد که طی آن مخاطبان خود در میان زنان و مردان را به‌ضرورت تولید و مصرف کالاهای داخلی و پرهیز از خرید و مصرف کالاهای خارجی ترغیب می‌کردند. زنان ایران، که فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی آن‌ها در کشور از همان اوان پیروزی انقلاب بدان‌سو از طرف برخی جریان‌ها و شخصیت‌های مشروطه‌خواه و نیز تعدادی از احزاب و نشریات و روزنامه‌های مشروطه‌خواه ترغیب و تشویق و پی گرفته می‌شد، چند بار هم خطاب به‌زنان اروپایی که گمان می‌رفت می‌توانند در سیاست‌های حکومتهای متبوعه خود مؤثر واقع شوند، نامه‌هایی ارسال کرده و خواستار حمایت آنها از انقلاب ضداستبدادی و ضداستعماری مردم ایران شدند؛ که البته پاسخ نامه‌ها و تقاضاهایی از این دست چندان امیدوارکننده نبود؛ چه این‌که هنوز در اکثر قریب به‌تمام کشورهای اروپایی زنان نه‌ حق رأی داشتند و نه قادر بودند در تصمیمات سیاستمداران کشورهای خود تأثیری جدی بگذارند.
 
زنان ایران وقتی از قرارداد ضدایرانی 1907 میان انگلیس و روسیه‌تزاری آگاهی یافتند علیه آن تظاهرات انتقادآمیز و اعتراضی گسترده‌ای به‌راه انداختند. اما از جمله مهمترین برهه حضور اجتماعی و سیاسی زنان در دوره دوم مشروطه در مقطع التیماتوم روسیه‌تزاری به‌دولت و مجلس ایران رخ داد؛ که به‌موجب آن حاکمیت ایران مؤظف و ناگزیر شده بود هیأت مالی آمریکایی به‌رهبری مورگان شوستر را در سال 1290ش از ایران اخراج کند و در غیراین‌صورت روسیه تهدید کرده بود نیروهای نظامی خود را از قلمروهای شمالی ایران به‌سوی مرکز گسیل کند. در این برهه دشوار که مجلس و دولت ایران سخت تحت فشار روسیه بوده و دولت انگلستان به‌طور ضمنی از این خواسته تبه‌کارانه روسیه حمایت می‌کرد، زنان تهران و بسیاری دیگر از شهرهای کشور با برپایی تظاهرات و صدور اعلامیه و بیانیه‌های متعدد با این ‌خواسته دولت روسیه به‌شدت مخالفت کرده و خواستار مقاومت دولت و مجلس در برابر زورگویی‌های بیگانگان علیه مردم ایران شدند. در کتاب خاطرات مورگان شوستر اشارات متعدد و در عین‌حال صریحی به‌حضور دلیرانه و مؤثر زنان در واقعه مذکور شده است، که ضمن انتقاد شدید از سیاستهای تجاوزکارانه روسیه دولت و مجلس ایران را به‌انحاء گوناگون تشویق و حتی تهدید می‌کردند از پذیرش التیماتوم خودداری کنند. اما همچنان که می‌دانیم این مقاومت‌های دلیرانه زنان که صحنه‌ای تماشایی و تحسین‌برانگیز از حضور زنان ایران در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی کشور در آن برهه بس‌دشوار و غم‌انگیز را به‌نمایش گذاشت، به‌جایی نرسید و دولت ایران سرانجام مجبور شد التیماتوم مذکور را بپذیرد، که به‌تبع آن مجلس دوم شورای ملی هم منحل گردید.
 
 □اسامی چند تن از بانوان شاخص این جریان را بفرمایید.
باید عرض کنم شمار زنانی که در مجموعه تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی دوران مشروطه و بعد از آن حضور یافتند و نقش‌های بس‌مؤثری هم ایفا کردند به‌مراتب فزون‌تر از آنی است که بشود اسامی آنها را ذکر کرد. به‌عبارتی از اکثریت قاطع زنان حاضر در تحولات دوران مشروطه نام و نشانی در منابعِ موجود باقی نمانده است و چه‌بسا اگر بخواهیم حتی به‌نمایندگی آن خیل عظیم زنانِ فعال در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی اسامی شماری از شناخته‌شده‌ترین آن زنان را هم در این‌جا ذکر کنیم آشکارا نسبت به حضور تاریخی زنان در انقلاب مشروطه خدشه‌ای وارد کنیم. بالاخص این‌که اسامی پرآوازه‌ترین زنان مؤثر در انقلاب مشروطه لزوماً نمی‌تواند تمام جریان‌های سیاسی و اجتماعی زنانِ فعال در آن روزگار را نمایندگی کند. برای مثال در دورانی که تبریز در محاصره نیروهای محمدعلی‌شاه بود و مشروطه‌خواهان تبریز و آذربایجان تحت فرماندهی ستارخان و باقرخان علیه نیروهای وفادار به حکومت محمدعلیشاه و متجاوزان روسی می‌جنگیدند، زنان ناشناس پرشماری با تغییر قیافه و پوشیدن لباس رزم مردانه در کنار مشروطه‌خواهان با مخالفان مشروطه نبرد می‌کردند. این رقم تا آن حد پرشمار بود که بعدها آشکار شد فقط حدود 20 تن از زنان مبارز در جریان نبرد علیه نیروهای محمدعلیشاه  و متجاوزان روسی در میدان نبرد به‌شهادت رسیده‌اند! در حالی که می‌دانیم نام و مشخصات اکثریت بزرگ این‌ دلیرزنان در جایی ثبت و ضبط نمی‌شده است. همچنان که در برخی از گردهمایی‌های بزرگ زنان که برای اهداف سیاسی و خیریه و تربیتی و نظایر آنها برگزار می‌شد گاه بیش از 500 تن از زنان حضور پیدا می‌کردند که البته می‌دانیم ردیابی و شناسایی اسامی و مشخصات این‌خیل عظیم زنان امکان‌ناپذیر است.
 
علی‌ایحال صرفاً برای این‌که به‌این پرسش شما پاسخی ولو ناقص داده باشیم، عرض می‌شود اسامی‌ای که به‌شرح زیر، ذکر می‌شود صرفاً شامل زنانی می‌شود که منابع و نشریات آن روزگار یادی از آنها کرده است و یا در انجمنهای متعدد زنان که در مقاطع گوناگون آن دوران تشکیل شدند نقش هدایت‌گرانه بیشتری داشتند: بی‌بی‌خانم استرآبادی؛ تاج‌السلطنه و خواهرش افتخارالسلطنه (هر سه از شاهزادگان قاجار)؛ صدیقه دولت‌آبادی؛ شمس‌الملوک جواهرکلام؛ آغابیگم دختر شیخ‌هادی نجم‌آبادی؛ سکینه کنداشلو؛ محترم اسکندری؛ صفیه یزدی؛ ماهرخ گوهرشناس. برخی از مهمترین انجمنهای زنان که در مقاطع مختلف دوران مشروطه تأسیس شدند عبارت بودند از: انجمن آزادی زنان؛ اتحادیه غیبی نسوان؛ انجمن نسوان؛ انجمن مخدرات وطن؛ شرکت خیریه خواتین ایران؛ انجمن خواتین ایران.
 
 □نقش صدیقه دولت آبادی در هدایت زنان با توجه به جایگاه پدرش در نهضت چه بود؟
می‌دانیم که حاج‌میرزاهادی دولت‌آبادی پدر صدیقه دولت‌آبادی از روحانیون کمابیش شناخته‌شده آن روزگار بود و تا پایان عمر هم رهبری شاخه ازلی بهائیت در ایران را برعهده داشت و به‌عبارتی نماینده صبح ازل در ایران بود. اما دو برادر صدیقه دولت‌آبادی یعنی یحیی دولت‌آبادی (1241- 1318ش) و علی‌محمد دولت‌آبادی (1247- 1302ش) از مهمترین رهبران و فعالان انقلاب مشروطه بودند و بالاخص طی دوره دوم مشروطه این‌دو برادر هم در مجلس و هم بیرون از مجلس نقشهای سیاسی و اجتماعی مؤثری برعهده گرفتند. یحیی البته عضو حزب دموکرات (انقلابی) بود و علی‌محمد هم مدتها دبیر کل حزب اعتدالی را عهده‌دار بود. صدیقه دولت‌آبادی (1261- 1340ش) زمانی که حدود 25 سال داشت در رخدادها و تحولات دوران انقلاب مشروطه فعال ظاهر شد و از مهمترین اعضای انجمن مخدرات وطن بود. البته صدیقه دولت‌آبای متأثر از فضای فکری و فرهنگی خانواده و اطرافیان خود گرایشات نوگرایانه و تجددخواهانه داشت و همگام با حمایت از کلیت خواست‌ها و علایق سیاسی و اجتماعی انقلاب مشروطه در راستای تقویت و گسترش نقش اجتماعی و سیاسی زنان در شئون گوناگون جامعه ایرانی هم فعالیتِ می‌شود گفت پیگیر و مداومی داشت. خواست‌های اجتماعی و فرهنگی او به‌مراتب فراتر از ظرفیتهای موجود در سنت‌های فکری- فرهنگی اسلام و مذهب تشیع بود. دولت‌آبادی به‌نوعی در زمره پیشگامان کشف حجاب زنان در دوران مشروطه و سالهای منتهی به‌قدرتیابی و سلطنت رضاشاه در حدود دو دهه بعد از پیروزی انقلاب مشروطه محسوب می‌شد و در برخی از نشریات و روزنامه‌های آن دوران هم نوشته‌هایی از او در این باره و برخی دیگر از خواست‌های تجددگرایانه مربوط به‌زنان چاپ و منتشر می‌شد. البته که نقش و جایگاه پدر و بالاخص برادران او یحیی و علی‌محمد در شکل‌گیری نگرش‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وی کم نبود؛ به‌ویژه این‌که فرقه بابیه در موضوع حقوق و موقعیت زنان در جامعه بدعت‌های بی‌سابقه‌ای ایجاد کرده بود، که در درجه اول از مدنیت جدید غرب متأثر بود. اما همه این‌ها به‌معنای آن نیست که در باره گستره تأثیرگذاری صدیقه دولت‌آبادی و دیگر همفکران او، در جامعه ایرانی بالاخص زنان کشور اغراق شود. البته که اقلیتی از جامعه زنان ایران دارای گرایشات و خواست‌های تجددخواهانه و نوگرایانه (کمابیش نظیر آنچه در غرب و اروپا شکل گرفته بود) بودند و این‌هم صرفاً به‌زنان نوگرا در میان فرقه بهائیت یا حتی در میان زنان ارمنی و زرتشتی و کلیمی محدود نمی‌شد.
 
در هر حال تجدد و نوگرایی جریانی بود که طی چندین دهه گذشته بخشهای از جامعه ایرانی را تحت تأثیر قرار داده بود و در آن میان البته که زنان هم نمی‌توانستند از تأثیرگذاری این جریان برکنار مانده باشند. اما در مقایسه با اکثریت جامعه بزرگتر زنان ایران، نوگرایان و تجددخواهان هنوز در اقلیت بودند. حاصل این‌که صدیقه دولت‌آبادی و زنانی دیگر که گرایشات سیاسی و اجتماعی و مدنی نوگرایانه مشابهی داشتند، به‌ویژه در طبقات فوقانی جامعه زنان ایران تأثیراتی داشتند و در فرایندی که موجبات پیاده شدن طرح‌های نوگرایانه حکومت رضاشاه در مورد زنان را فراهم کرد، نقش مهمی ایفا کردند، اما در آن مقاطع تاریخی تحرکات و صداهایی از این دست تا آن حد پردامنه نبود که بتواند اکثریت جامعه زنان را تحت تأثیر خود قرار دهد.
 
 □این نظریه که این زنان از سوی فرق مختلف هدایت می‌شده‌اند، صحت دارد؟
برای پاسخ به‌این پرسش شما باید مقدمتاً عرض کنم انقلاب مشروطه ایران اساساً تحت رهبری علما و مراجع جهان تشیع و با همکاری مشروطه‌خواهان متأثر از اندیشه‌های تجددخواهانه و نوگرایانه تکوین یافته، شکل گرفت و به‌پیروزی رسید و بنابراین انقلاب مشروطه و نظام مشروطه برآمده از آن به‌عنوان یک نیاز سیاسی- اجتماعی عموم جامعه ایرانی آغازگر عصر جدیدی در حیات مردم ایران شد؛ کما این‌که کلیت جامعه ایران و از جمله بسیاری از علما و مراجع بزرگ تشیع برغم پاره‌ای انتقادات سیاسی و نظری، در مجموع مدافع مشروطیت و ارتقای موقعیت آن در جامعه ایرانی بودند و این‌هم که بعد از آن همه تجربه، جامعه ایرانی مسیر از میان برداشتن نظام شاهنشاهی را از طریق برپایی انقلاب اسلامی در سالهای 1356- 1357 طی کرد، در درجه اول از انحراف سراسرگسترش‌یابنده‌ای نشأت می‌گرفت که طی سلطنت رضاشاه و محمدرضاشاه بر ارکان مشروطیت وارد شده و عملاً نظام مشروطه را از حیز انتفاع ساقط کرده و نظامی استبدادی و سرکوبگر جایگزین آن شده بود. بنابراین کلیت نظام مشروطه با پشتیبانی و همراهی اکثریت قاطع مردم کشور شکل گرفته و به‌پیروزی رسیده بود که می‌دانیم اکثریت به‌مراتب بزرگتری از حامیان و همراهان انقلاب مشروطه را مردم مسلمان ایران تشکیل می‌دادند و در مقام مقایسه اعضای سایر جریانهای دینی و شبه‌دینی حاضر در جریان انقلاب اقلیت بسیار کوچک و کم‌اهمیتی را تشکیل می‌دادند. بنابراین، این‌که بخواهیم نقشی تعیین‌کننده برای فرقه‌هایی مانند بابیه در روند شکل‌گیری و پیروزی انقلاب مشروطه و تحولات بعدی آن تعریف نماییم، هیچ اساس و بنیان تاریخی ندارد. البته که اعضای فرقه بابیه و دیگر اقلیت‌های دینی مانند کلیمیان و زرتشتیان و ارامنه در روند انقلاب مشروطه و تحولات بعد از آن نقش‌هایی ایفا کردند اما چنان نبود که بشود برای آنها نقشی تعیین‌کننده در نظر گرفت. درست است که انقلاب مشروطه ایران تقریباً خیلی زود دچار انحراف شد و گرفتاریهای زیادی گریبانگیر آن شد، اما این انحراف دلایل به‌مراتب مهمتر داخلی و بالاخص خارجی داشت. بدین‌ترتیب در باره نقش افرادی مانند صدیقه دولت‌آبادی و سایر زنان وابسته به‌فرقه بابیه و احیاناً برخی زنان غیرمسلمان در رهبری و هدایت تحولات و رخدادهای آن روزگار نباید اغراق کرد. چه‌این‌که، همان‌گونه که قبلاً هم عرض کردم در دوران مشروطه و بعد از آن صدها و بلکه هزاران تن از زنان مشارکت داشتند که در آن میان فقط اقلیت کوچکی می‌توانست شامل زنان غیرمسلمان یا وابسته به‌فرقه‌هایی مانند بابیه باشد.
 
 
 □اگر هدایتی صورت می‌گرفت، به چه صورت انجام می‌شده است؟
همچنان که در پاسخ به‌پرسش قبلی عرض کردم عمومیت دادن و بزرگ جلوه دادن به‌نقش افرادی مانند صدیقه دولت‌آبادی و همفکران او به‌کلیت و یا حتی اکثریت قابل توجه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی زنان ایران در دوران مشروطه اجحاف بزرگی در حق زنان مسلمان پرشماری خواهد بود که در آن حرکت بزرگ اجتماعی و سیاسی (ضداستبدادی و استعمارستیز) ایفای نقش کردند. اما این سخن درست است که زنانی مانند صدیقه دولت‌آبادی که به‌خاستگاه خانوادگی و اجتماعی متفاوت‌تری تعلق داشتند و نیز در مقایسه با اکثریت زنان فعال در عرصه سیاسی و اجتماعی تعدادشان به‌مراتب کمتر بود، پیشگام خواست‌هایی بدعت‌آمیزتر در دفاع از حقوق و علایق زنان (که احتمالاً مهمترینش کشف حجاب بود) بودند.
 
 □این بانوان چه نوع گرایشهای دینی‌ای داشتند؟
اگرچه زنان نوگرا و تجددخواه فقط شامل اعضای اقلیت‌های دینی و شبه‌دینی نبود و البته که در این راستا زنانی مسلمان و شیعه (عمدتاً شامل طبقات اجتماعی فوقانی جامعه) هم خواستهایی مشابه با زنان غیرمسلمان داشتند، اما این هم می‌تواند طبیعی باشد که در کشورهایی مانند ایران که اکثریت جمعیت آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند، اقلیت‌های دینی و شبه‌دینی خواست‌های سیاسی،‌ اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی‌ای را دنبال کنند که کمتر نشان تعارضات دینی و فرقه‌ای بوده و عموماً علایقی برابری‌خواهانه را در عرصه عمومی طلب کند. باز هم تکرار می‌کنم که اکثریت بزرگ زنان حاضر در تحولات سیاسی و اجتماعی دوران مشروطه مسلمان بودند؛ اما زنانی از اقلیت‌های بابی، زرتشتی، ارمنی و کلیمی هم مستقیم و غیرمستقمیم در تحولات و رخدادهای آن روزگار حضوری فعال داشتند.
 
 □آیا سکولار هم بوده‌اند؟
احتمالاً معنای بسط‌‌ ‌یافته و دقیق‌تری را که ما امروزه از مفهوم سکولار می‌فهمیم لزوماً عموم فعالان سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانیِ دوران مشروطه (شامل زنان و مردان) از این واژه استنباط نمی‌کردند. این عبارت خیلی هم در آن روزگار پرکاربرد و شناخته‌شده نبود. با این حال اگر واژه سکولار را به‌همین معنای عرفی شدن و غیردینی کردن امور سیاسی و اجتماعی در نظر بگیریم که ضرورتاً به‌معنای ضددینی هم نیست، می‌شود گفت اکثریت بزرگ مردان و زنان مسلمانی که در دفاع از مشروطه در تحولات و رخدادهای آن روزگار سهمی ایفا کردند، میان شعائر، خواستها و دستاوردهای انقلاب مشروطه در شئون گوناگون با آموزه‌ها و احکام دینی مغایرتی نمی‌دیدند. چه این‌که وقتی انقلاب مشروطه به‌پیروزی رسید و مجلس شورای ملی تأسیس شد بسیاری از مردم بر این باور قرار گرفته بودند که تشکیل نظام مشروطه موقعیت اسلام و مذهب تشیع را در جامعه ایرانی تقویت خواهد کرد و به‌نوعی آن را انقلابی اسلامی ارزیابی می‌کردند. اما در آن تا جایی که به‌زنان مربوط می‌شود اقلیت کوچکی از آنان که خواست‌هایی بدعت‌آمیزتر را دنبال می‌کردند احتمالاً مرزبندی‌های آشکارتری میان این خواست‌های سیاسی و اجتماعی جدید خود با باورهای دینی جاری و ساری در جامعه قائل شده بودند.
 
 □آیا آنان در سکولاریزه شدن نهضت مشروطه هم نقش داشته‌اند؟
همچنان که قبلاً هم عرض شد اصل اندیشه‌ مشروطه‌خواهی پدیده‌ای مدرن و بنابراین کمابیش می‌شود آن را تحولی سکولار در خواست و علایق بشری در عصر جدید مورد ارزیابی قرار داد. مشروطه ایران هم که در فضایی از سازگاری سنت اندیشه‌ورزی ایرانی- اسلامی با نوگرایی و مدنیت جدید شکل گرفته و قوام یافت، رگه‌هایی از سکولاریسم را در خود مستتر داشت. با این حال عموم علما و مراجع شیعه‌ای که از انقلاب مشروطیت حمایت کردند و حتی در صورتبندی نظری و سیاسی آن نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا کردند، اندیشه مشروطه‌خواهی را لزوماً در معنای جدایی کامل دین از سیاست و عرفی کردن کامل فعالیتهای سیاسی و اجتماعی درک نمی‌کردند. بلکه مشروطیت را در درجه اول بسط ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی دین اسلام و مذهب تشیع در تعامل با اندیشه‌های سیاسی و اجتماعیِ جدید ارزیابی می‌کردند و همچنان که پیش از این ذکر شد اکثریت بزرگی از مردم کشور هم بر این باور بودند که نظام مشروطه به‌نوعی در راستای تقویت نقش و جایگاه دین اسلام در فضای اجتماعی و سیاسی کشور در جامعه ایرانی پیاده شده است. اما در آن میان جریانهای سیاسی غربگرایی هم وجود داشتند که دغدغه اصلی آنان سازگار ساختن اندیشه‌های مشروطه‌خواهی در مفهوم غربی آن با ارزشها و شعائر اسلامی و دینی نبود و مشروطه‌خواهی را اساساً در معنای سکولاریستی و غیردینی آن درک می‌کردند و این نگرش اخیر، هم در میان مشروطه‌خواهان مسلمان و هم غیرمسلمان (شامل اقلیت‌های دینی) طرفدارانی داشت. بنابراین تا جایی هم که به‌مشروطه‌خواهان و فعالان سیاسی و اجتماعی زن مربوط می‌شود مرزبندی مذکور می‌تواند ملاک ارزیابی قرار بگیرد.
 
 □آیا در پایان آنان به هدفی که در این نهضت مدنظرشان بود، رسیدند؟
این پرسش شما را از دو زاویه و دو جنبه مختلف می‌توان پاسخ داد: اگر مقصود از هدف جریان سکولار (در درجه اول در میان زنان) در انقلاب مشروطه تأثیرگذاری در فضای سیاسی و اجتماعی کشور باشد، در هر حال تردید نمی‌توان داشت هر جریان فکری و فرهنگیِ ولو غیرهمسو، جدید و بدعت‌آمیزی هم که در مقاطع زمانی گوناگون در جوامع مختلف شکل گرفته و مدتی در عرصه اجتماعی گروهی مروج افکار و اندیشه‌های آن باشند، بالاخره تأثیراتی از خود برجای می‌گذاشته است. بنابراین از مطالعه محموعه تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران در دوران مشروطه و بعد از آن که نهایتاً به‌سقوط سلسله قاجار و تشکیل سلسله پهلوی منجر می‌شد، می‌توان درک کرد که جریان سکولار و غیرمذهبی فعال در میان زنان که به‌رغم در اقلیت بودن از نظام رسانه‌ای و تبلیغاتی نسبتاً مناسبی هم بهره‌مند بود، اگرچه در میان طبقات متوسط و فرودست‌تر جامعه توفیق کمتری داشت، اما تا آن حد از توان و حمایت فکری و فرهنگی برخوردار بود که بتواند شماری از الیت سیاسی و فرهنگی بلندپایه کشور را که بعداً اکثری از آنان در زمره کارگزاران سیاسی و فرهنگی حکومت رضاشاه قرار گرفتند، با خواست‌های خود همراه ساخته و مقدمات انجام برخی اصلاحاتِ بدعت‌آمیز را در دوره رضاشاه فراهم کند. چنان‌که همین قضیه کشف حجاب که در دوره رضاشاه صورت عملی به‌خود گرفت پیشینه فکری و سیاسی آن به‌دوران مشروطه و به‌طور مشخص به‌خواست‌های تداوم‌یابنده جناح سکولار و بعضاً غیرمسلمانِ زنان فعال در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی بازمی‌گشت. ضمن این‌که برخی دیگر از اقدامات رضاشاه در راستای تحدید موقعیت سیاسی و اجتماعی دین اسلام و مذهب تشیع و سکولارتر کردن فضای فکری و فرهنگی کشور کمابیش در اندیشه‌های جریان سکولارِ غربگرا در دوران مشروطه و بعد از آن ریشه داشت و چنان نبود که رضاشاه بدون بهره‌گیری از راه‌گشایی‌ها و صورتبندی‌های فکری- نظری کارگزارانِ آزموده‌تر و کارکشته‌تر آن روزگار بی‌مقدمه در صدد انجام اقداماتی مانند کشف اجباریِ حجاب بانوان برآمده باشد. اما همچنان که می‌د‌انیم همه این اقدامات و رفتارهای سکولاریستی که در حکومت رضاشاه به‌منصه ظهور رسید غیرقانونی و برخلاف هنجارهای دیرپای پذیرفته شده در جامعه ایرانی بود. اما پرسش شما را از زاویه دیگر هم می‌توان پاسخ داد و آن‌هم در چارچوب دستاوردها و خواست‌های جریان اصلی مشروطه‌خواهی است که حاصل آن در قانون اساسی مشروطه و متمم آن متبلور شد. واقعیت این است که قانون اساسی و متمم آن ترکیب ظریف و کمابیش ضابطه‌مندی از دستاوردهای مدنیت جدید و آموزه‌های اسلامی- ایرانی در شئون گوناگون سیاسی و اجتماعی بود و تا جایی هم که به‌مسائل و مباحث اجتماعی‌ای که آموزه‌های دینی نفیاً یا اثباتاً در آن باره صراحت داشت، مربوط می‌شد، هیچ اصل هنجارشکنانه‌ای به‌متن قانون اساسی راه نیافته بود. به‌همین دلیل هرگاه قانون اساسی مشروطه و متمم آن را شاخص‌ترین دستاورد انقلاب مشروطه ارزیابی کنیم، که می‌دانیم کلیت آن را اکثریتِ بزرگی از علما  و مراجع دینی تأیید می‌کردند، خواست‌ها و علایق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جناح‌ها و افراد تندروتر سکولار و بعضاً ضدمذهبی در متن و ماهیت آن راه نیافته بود. کمااین‌که تا پایان دوره قاجار و آغاز دوره سلطنت پهلوی هم دولتها و مجالس وقت هیچگاه در صدد برنیامدند خطوط قرمز مصرح در قانون اساسی را نادیده بگیرند. از دوره سلطنت رضاشاه بود که نخستین گامهای غیرقانونی جدی‌ای برای جامه عمل پوشاندن بر خواست‌های بدعت‌آمیزتر فرهنگی و اجتماعی در میان زنان و مردان سکولار و غربگرا برداشته شد. چه‌این‌که برنامه کشف حجاب اجباری رضاشاه فقط با اتکای به‌بخشنامه دولت و نه‌حتی تصویب مجلس شورای ملی به‌مورد اجرا گذاشته شد که با روح و محتوای قانون اساسی در تعارض بود. همچنان بود طرح‌هایی که در راستای تحدید مراسم مذهبی و کم‌رنگ کردن نقش اجتماعی و فرهنگی مذهب شیعه در جامعه ایرانی برداشته شد. همه این‌برنامه‌ها که شماری دیگر از آنها در دوره دوم سلطنت محمدرضاشاه پهلوی هم پی گرفته شد، با اصول مندرج در قانون اساسی مشروطه و متمم آن در تعارض بود. والسلام.
 
 □با تشکر از همراهیتان


کد مطلب: 5657

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/5657/نقش-زنان-مشروطه

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir