من با اینکه علی سهیلی را در 1318 در منزلم پذیرایی نموده با او دوست شده بودم چون پس از شهریور 1320 علاوه بر شغل وکالت دادگستری به کار نویسندگیام که رفع سانسور شده بود دومرتبه برگشتم و در روزنامه ستاره بروز و ظهور نموده بودم چنان وضعی یافته بودم که شاه و دربار و دولت از من نگران بودند زیرا هر روز به انتقادات شدید منطقی بدون پردهپوشی از روش سیاسی روز میپرداختم...
"من با اینکه علی سهیلی را در 1318 در منزلم پذیرایی نموده با او دوست شده بودم چون پس از شهریور 1320 علاوه بر شغل وکالت دادگستری به کار نویسندگیام که رفع سانسور شده بود دومرتبه برگشتم و در روزنامه ستاره بروز و ظهور نموده بودم چنان وضعی یافته بودم که شاه و دربار و دولت از من نگران بودند زیرا هر روز به انتقادات شدید منطقی بدون پردهپوشی از روش سیاسی روز میپرداختم و علی سهیلی نیز که زمامدار آن روز کشور با اوضاع و احوال آن روز بود طبعاً از من نگران بود اما موقعیتی پیش نیامد تا با او شخصاً مواجه شده این استنباط خود را حضوراً درک کنم تا اینکه در اوایل سال 1321 به فکر افتادم خودم روزنامهای با چاپخانهای تأسیس نموده در نشر عقایدم استقلال کامل به خرج دهم زیرا کمکم احساس مینمودم که مرحوم احمد ملکی مدیر روزنامه ستاره از حرارت اولیه پس از شهریور 1320 افتاده، نمیخواهد نوشتههایم کاملاً در آن روزنامه درج گردد. بدین جهت در یک روز تابستانی در منزل مرحومه خانم محترمالسلطنه امجدی مادر خانم به اتفاق مرحوم جواد آزادی [نماینده شهر لار در دورههای دهم تا چهاردهم] وکیل مجلس سیزدهم که شوهر یکی از دختر عموهای خانم و دوست صمیمیام بود نهار بودیم و من قصدم را بر تأسیس روزنامهای به او ابراز داشتم که مورد تشویق او نیز قرار گرفت. سپس درباره اسم روزنامه با هم این قدر اسامی را نقل نموده و رد و بدل کردیم تا اسم داد از دهان مرحوم آزادی درآمد. من به سکوت پرداختم و پیش خود حساب کردم مناسبترین اسمی است که با هدف من جور میآید زیرا اولاً فارسی است ثانیاً کوتاه است ثالثاً معانی متعددی از عدالت، بخشش و فریاد دارد که نظر من این است که ایران باید از توسعه عدل و داد که کمبود زیادی از آن دارد به جایی برسد. ملت ایران در طول تاریخ دراز خود همیشه با ظلم و ستم و بیداد گرفتار بوده پس باید جاده اساسی نجات ملت ایران را در بسط »داد» جستوجو کرد. بدین جهت آن اسم را پسندیدم و از مرحوم جواد آزادی تشکر کردم سپس شرایط درخواست امتیاز تأسیس روزنامه روزانه داد را بررسی کرده تقاضای اعطای امتیاز آن را از وزارت معارف آن روز نمودم.
چندی گذشت خبری از جواب موافق نرسید وقتی مراجعه به دستگاه مربوطه نمودم گفتند: باید وزیر شخصاً دستور دهد. تعجب کردم از این سانسوری که به همین زودی به وجود آمده است. به وزیر وقت که نامش یادم نیست [مصطفی عدل، وزیر فرهنگ وقت] مراجعه غیر مستقیم به وسیله یکی از وکلای مجلس نمودم. جواب آمد که نخستوزیر دستور داده است هیچ امتیازی را بدون اطلاع و موافقت من به کسی ندهید. معلوم شد کار بالا گرفته است. به همین جهت به طور غیر مستقیم به مرحوم علی سهیلی مراجعه در این باره نمودم، دیدم جواب موافق نمیدهد ناچار افراد متعددی را به سراغش فرستادم و تحت فشارش قرار دادم خصوصاً اینکه آن روزها عدهای از متنفذین که از وزرای سابق و وکلای مجلس بودند از قبیل مرحوم عمادالسلطنه فاطمی و مرحوم صدرالاشراف که هر دو کراراً وزیر شده بودند و مرحوم توانا [حسن توانا (قزوینی)، نماینده دوره دهم مجلس شورای ملی از کرمان] وکیل مجلس که اهل کرمان بود و با علی سهیلی در استانداری کرمان خیلی دوست شده بود جلساتی برای تشکیل جمعیتی داشتیم که آنها هم از تأسیس روزنامهای سخن به میان آوردند و من از تقاضای صدور امتیاز روزنامه داد و گیر کردنش نزد نخستوزیر آنها را آگاه کردم سبب گردید که آنها هم به مراجعات مکرر به او برای اعلام موافقت خود به وزارت معارف پرداختند اما سهیلی طفره میرفت و می گفت او حالا روزنامه مستقل ندارد همه از قلم او نگرانند وای موقعی که خود صاحب امتیاز روزنامه روزانهای بشود! اما عاقبت در یکی از روزهای شهریور 1321 مرحوم توانا گفت من به ملاقات او بروم کار تمام است.
آن روز من به کاخ ابیض به ملاقاتش شتافتم دیدم با کمال صراحت به من گفت: از بس به من فشار آوردی ناچار شدم امتیاز روزنامه داد را به شما بدهم و همین امروز موافقت خود را به وزارت معارف ابلاغ کردم و این را هم میدانم که جلوی قلم شما را این طوری نمیتوانم گرفته آثار آن را خنثی سازم اما یک فکر دیگری نمودم که خیال میکنم به مقصود خودم برسم و آن این است که از این به بعد سعی میکنم به هر آشغال کلهای به هر آدم بیسوادی، به هر شخص مبتذلی امتیاز روزنامه بدهم تا چنان فسادی در مطبوعات ایران به وجود آید که شما و امثال شما هم در ردیف آنها قرار گرفته انتقاداتتان لابهلای مطالب و روش فاسد آنها خنثی و بیاثر گردد. من البته به او آن روز دیگر حرفی نزدم بلکه از دستور اعطای امتیاز داد که به من داده بود تشکر نموده از نزدش خارج شدم و پس از تأسیس چاپخانه و ساختمان روزنامه داد و برقراری تشکیلات آن تا به حال هیچ وقت این حرف صریح آن مرحوم را فراموش نمیکنم زیرا همانطوری که او گفت خود دولتها در ایران کوشش ورزیدهاند آن سیاست علی سهیلی را در امر مطبوعات به کار برده باشند و هر وقت هم که به قول خود خواستند از ابتذال مطبوعات یا توقیف روزنامهها و یا اجرای قانون جدیدی برای تصفیه مطبوعات استفاده کنند نشریات مفید و انتقادی را که صاحبان آنها تسلیمشان نبودند مورد تعطیل قرار میدادند و علفهای هرز و نشریات بیبو و خاصیت را تقویت میکردند چنانکه میبینم فعلاً آن اوراق بدون خوانندهای طبع و نشر میشود که به فساد اخلاق دامن میزند و تسلیم اراده دولت بوده اعمال ناروا و خلاف قانون و اصول دستگاه را تأیید مینماید."1
ابوالحسن عمیدی نوری (۱۲۸۲ـ ۱۳۵۹)، وکیل مجلس در دورههای هیجدهم و نوزدهم،
سردبیر و صاحب امتیاز روزنامه داد
شماره آرشیو: 3-8811-4ع
پی نوشت:
1. ابوالحسن عمیدی نوری، یادداشتهای یک روزنامهنگار (تحولات نیم قرن تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)، ج2، به کوشش مختار حدیدی، جلال فرهمند، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، ص25-26.