در جریان ملی شدن صنعت نفت، از اقتدار و دخالتهای وی کاسته نشد و این موضوع به دکتر مصدق یادآوری شد. او در سفری بدون مجوز از هیئت خلع ید در مرداد 1330 از آبادان به همراه ریچارد سدان به تهران رفت که بهانهای مناسب بهدست داد. دکتر حسین فاطمی در تلگرامی از حسین مکی خواست تا از فاتح سوال کند که به چه دلیلی محل ماموریت خود را بدون هماهنگی لازم ترک کرده است. نتیجه اعلام بازنشستگی مصطفی فاتح در سوم شهریور 1330بود.
مصطفی فاتح فرزند سرتیپ احمد فاتحالملک، در اسفند 1277 / فوریه 1897 در اصفهان متولد شد. پدرش از صاحبان نفوذ و قدرت در اصفهان بود. مدتی ریاست قشون را برعهده داشت و چندی عضو انجمن علمیه در اصفهان بود.1از دیگر اقدامات منسوب به فاتحالملک همکاری در نگارش کتاب رویای صادقه به همراهی سیدجمالالدین اصفهانی و میرزا نصرالله ملکالمتکلمین است که در نقد شیوه حکومت اصفهان بود.2در دوره دوم مجلس شورای ملی از اصفهان به مجلس راه یافت ولی در میان راه پس از آنکه سوم آذر 1289 به ریاست اردوی سیار فارس منصوب شد نمایندگی مجلس را رها کرد و کرسی اصفهان را به انتظامالحکماء داد.3
مصطفی فاتح تحصیلات ابتدایی خود را در اصفهان به پایان رساند، سپس مانند برادر بزرگتر خود ، محمود، برای ادامه تحصیل به مدرسه عالی امریکایی در تهران و بعد از پایان این دوره به امریکا رفت. پس از مدتی تحصیل در رشته علوم طبیعی آن را نیمه رها کرد و در رشته اقتصاد از دانشگاه کلمبیا فارغالتحصیل شد. عنوان پایاننامه او "وضع اقتصادی ایران" بود.4در بازگشت به ایران با توجه به نفوذ پدرش به وزیر مالیه وقت، معرفی شد اما شغل پیشنهادی به وی آن نبود که با توجه به تحصیلات خود انتظارش را داشت. او از تهران به اصفهان رفت. مدتی به روزنامهنگاری مشغول شد،مجله حقیقت نشریهای سیاسی، اخلاقی، علمی، ادبی و اقتصادی بود و از آبان 1298فعالیت خود را آغاز کرده بود.
فاتح در این نشریه به ترجمه کتاب یادگارهای یک دیوانه تالیف لئو تولستوی به صورت پاورقی پرداخت. این نشریه در دوازده شماره منتشر و در اغلب شمارههای آن یادگارهای یک دیوانه منتشر شد.5 با مرگ پدر در همین دوران، در اواخر سال 1300 خورشیدی، قصد بازگشت به امریکا را داشت که از سوی شرکت نفت ایران و انگلیس دعوت به کار و به معاونت نماینده این شرکت در تهران، فرلی ، منصوب شد.6 پیش از این عامل ارتباط میان شرکت نفت ایران و انگلیس با دولت ایران سفارت بریتانیا بود، با تاسیس دفتر این شرکت در تهران دولت ایران به طور مستقیم با شرکت در تماس بود. معاون ایرانی شرکت فاتح " تماس بیشتری با رجال خودمانی"7 و متنفذ حکومت پهلوی همچون علیاکبر داور و عبدالحسین تیمورتاش برقرار کرد و این مناسبات قطعا در پررنگ کردن مقام و منزلت او نقش عمده ای داشت.8
در بیست و هفتم تیر 1303 ماژور رابرت ایمبری، نایب کنسول امریکا و واسطه شرکت نفتی سینکلر، در حین عکسبرداری از سقاخانه خیابان شیخ هادی مورد تهاجم و ضرب و شتم قرار گرفت و در بیمارستان به قتل رسید. این اتفاق در زمانی روی داد که شرکت نفتی امریکایی سینکلر قصد امضای قراردادی برای استخراج نفت شمال ایران را داشت. مصطفی فاتح از جمله کسانی بود که در صحنه بعد از این واقعه به علت حضور در محل دستگیر، حبس و بازجویی شد. 9 فاتح با دخالت سفارت بریتانیا و بدون هیچگونه توضیحی درخصوص دستگیریاش آزاد و بر سرکار خود بازگشت.10
مصطفی فاتح بنا به تقاضای خود در 1304 از تهران به خو.زستان منتقل شد تا "از تماس طاقتفرسا با رجال ناپاک و فاسد به طور موقت معاف"11 باشد. در 1308 ش ریاست اداره تازهتاسیس پخش مواد نفتی را برعهده گرفت و هجده سال در این سمت بود.12 در سال 1312 صندوقی برای ساخت آرامگاه فردوسی تاسیس شد که اعضای هیئت مدیره آن عبارت بودند از: ابراهیم حکیمالملک، کیخسرو شاهرخ، عبدالحسین نیکپور، حسین علاء، عیسی صدیق و مصطفی فاتح.13
چند سالی از به سلطنت رسیدن رضاشاه نگذشته بود که فاتح با معرفی خود به عنوان دانشجوی تاریخ به ملاقات با کلنل اسمایس ، یکی از دستاندرکاران ، کودتای سوم اسفند 1299 به اسکاتلند رفت و در خصوص این کودتا و دلایل انتخاب رضاخان به عاملیت کودتا به گفت و گو نشست.14 فاتح گرچه در مقدمه کتاب پنجاه سال نفت ایران به ستایش حکومت پهلوی اول پرداخته اما با توجه به نقل قولهای دوستان و همفکرانش به نظر میرسد که از سقوط رضا شاه چندان ناراضی نبود. علی اکبر سیاسی در این مورد نقل می کند: «روزی ابوالحسن ابتهاج ، مصطفی فاتح و من در منزل مشرف نفیسی جمع بودیم و درباره اوضاع روز بحث و گفتوگو داشتیم. فاتح گفت حالا ببینیم رادیو لندن چه خبرهایی میدهد... رادیو لندن شروع کرد به انتقاد از رضا شاه... مصطفی فاتح ناگهان فریاد برآورد: رفقا رضا شاه سرنگون شد. گفتیم این چه حرفی است میزنی؟ گفت این که لندن از او بد میگوید معنیاش این است که او را خواهند انداخت. حالا ما جوانان باید خودمان دولت آینده را تشکیل دهیم. آنگاه هر یک برای خود وزارتخانه ای در نظر گرفتند...».15
با آزادی فعالیتهای سیاسی بعد از شهریور 1320، مصطفی فاتح برنامهای برای استقبال از آزادی زندانیان موسوم به پنجاه و سه نفر در مقابل زندان قصر ترتیب داد که سبب محبوبیت وی در نزد این گروه و مناسبات دوستانهای با آنان شد. چندی از این استقبال نگذشته بود که حزب توده با حضور این عده رسما تشکیل شد و فعالیت خود را آغاز کرد.16 فاتح که مناسبات دوستانهای با بزرگ علوی داشت با دیگر اعضای این گروه نیز رابطه نزدیکی برقرار کرده و احسان طبری، انور خامهای و بزرگ علوی به واسطه او برای استخدام در ادارات مختلف معرفی شدند.17
از اقدامات دیگر وی در ارتباط با حزب توده گرفتن امتیاز روزنامه مردم به عنوان ارگان رسمی این حزب بود . او خود به نمایندگی از سوی بریتانیا به حزب پیشنهاد گرفتن این متیاز را داد. این پیشنهاد در کمیته مرکزی مخالفانی داشت اما ایرج اسکندری که خود از موافقان بود مامور به مذاکره مجدد با فاتح شد 18 و امکاناتی چون دفتر روزنامه، و امور فنی و اداری را برای روزنامه تهیه کرد. اولین شماره روزنامه مردم در یازدهم بهمن 1320 منتشر شد.19صاحب امتیاز بنا به پیشنهاد حزب توده شخصی به نام صفر نوعی بود که سابقه فعالیت کمونیستی داشت اما با دخالت مصطفی فاتح امتیاز روزنامه از سوی وزارت فرهنگ بیهیچ مشکلی به نام وی صادر شد.20
هیئت تحریریه این روزنامه عبارت بودند از : دکتر یزدی، عباس نراقیِ، بزرگ علوی، ایرج اسکندری که همگی عضو حزب توده بودند و مصطفی فاتح تنها فرد غیر حزبی در این گروه بود. این همگامی اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا برای اجرای سیاست ضد فاشیسم علیه آلمان نازی در این سالها صورت گرفت، اما چندی از این همکاری نگذشته بود که فاتح به عنوان سخنگوی سیاست بریتانیا معترض به سیاستهای غالب حزب در روزنامه شد و در گفتوگویی با ایرج اسکندری از وی خواست تا اداره روزنامه را به وی واگذار کند. .«کار به جایی رسیده که در این روزنامه یا باید شما باشید و یا من ... شما مطالبی در روزنامه مینویسید که باعث میشود روابط مرا با دوستان خیلی نزدیک هم بههم زند ... بنابراین یا باید این روزنامه را من اداره کنم و خودم بنویسم و یا اینکه فقط شما مسئول آن باشید ولی دو تایی نمیشود چون مسئولیت به گردن من میافتد و چون شما در هیئت تحریریه اکثریت دارید از دست من کاری ساخته نیست ».21
دوره همکاری فاتح و حزب توده برای انتشار این روزنامه شش ماه بیشتر طول نکشید.22 پس ازآن در مهر 1321 اقدام به تشکیل حزبی به نام همرهان سوسیالیست کرد، برنامههای این حزب عبارت بودند از : ملی کردن منابع تولید ، بیمههای اجتماعی، خدمات رایگان بهداشتی و آموزشی، تامین معاش خانوادهها.23 فروردین 1322 ارگان این حزب به نام امروز و فردا منتشر شد. کیانوری در مورد این حزب معتقد بود: فقط علیه حزب توده ایران مبارزه میکرد و توسط شرکت نفت انگلیس حمایت میشد.24
علی اکبر سیاسی میگوید: «روزی ابوالحسن ابتهاج ، مصطفی فاتح و من در منزل مشرف نفیسی جمع بودیم و درباره اوضاع روز بحث و گفتوگو داشتیم. فاتح گفت حالا ببینیم رادیو لندن چه خبرهایی میدهد... رادیو لندن شروع کرد به انتقاد از رضا شاه... مصطفی فاتح ناگهان فریاد برآورد: رفقا رضا شاه سرنگون شد. گفتیم این چه حرفی است میزنی؟ گفت این که لندن از او بد میگوید معنیاش این است که او را خواهند انداخت».
مصطفی فاتح پلههای ترقی را در شرکت نفت ایران و انگلیس طی کرد و در 1326به معاونت کل شرکت نفت ایران و انگلیس منصوب شد.25 علاوه بر این منصب مهم در شرکت نفت ایران و انگلیس، نفوذ او بر دربار و سیاست و دولت غیرقابل چشمپوشی بود. در جریان ملی شدن صنعت نفت، از اقتدار و دخالتهای وی کاسته نشد و این موضوع به دکتر مصدق یادآوری شد. او در سفری بدون مجوز از هیئت خلع ید در مرداد 1330 از آبادان به همراه ریچارد سدان به تهران رفت که بهانه ای مناسب بهدست داد. دکتر حسین فاطمی در تلگرامی از حسین مکی خواست تا از فاتح سوال کند که به چه دلیلی محل ماموریت خود را بدون هماهنگی لازم ترک کرده است. نتیجه اعلام بازنشستگی مصطفی فاتح در سوم شهریور 1330 بود.26 گرچه فاتح در کتاب خود اشارهای به این موضوع نکرد و اظهار داشت: «عدهای بیخبر از نفت را به عنوان هیئت مدیره به خوزستان اعزام داشتند که این صنعت بزرگ را به دست گیرند. چون همکاری با این هیئت برای من امکانپذیر نبود، چندین ماه قبل از اینکه کارکنان بیگانه اخراج شوند از دستگاه نفت کنار رفتم...».27
بعد از بازنشستگی از شرکت نفت فعالیت اقتصادی او به صورت خصوصی ادامه یافت، فاتح به همراه دو تن از فرزندان عبدالحسین میرزا فرمانفرما عضو هیئت مدیره بانک تهران بود که در 1331 تاسیس شد.28پس از بازنشستگی دو بار دستگیر و حبس شد؛ بار اول در آذر 1332 همزمان با ورود نیکسون به تهران و بار دوم در شهریور 1337 بود.29
تهران مصور ش 786 بیست و هفتم شهریور 1337
از اقدامات وی پس از برکناری، تالیف کتاب پنجاه سال نفت ایران در دو مجلد بود که جلد نخست آن در 1335 منتشر و جلد دوم در 1337، در پی دستگیری فاتح به دستور محمدرضاشاه ، توسط سازمان امنیت مصادره شد. در شهریور 1343 محمدرضا پهلوی در نطقی در رادیو و تلویزیون به دنبال ترور حسنعلی منصور و مرگ او این اقدام را ناشی از دخالت بیگانه خواند و بی هیچ مقدمهای مصطفی فاتح را مامور انگلیسیها برای تشکیل حزب توده معرفی کرد.30 او در کتاب پاسخ به تاریخ فاتح را چنین روایت میکند:«ارگان حزب توده روزنامهای بود به نام "مردم" که مخارج آن را در ابتدای امر شخصی به نام مصطفی فاتح از کارمندان کمپانی نفت انگلیس و ایران میپرداخت. فاتح وقتی سمت مشاور ژنرال فریزر ( وابسته نظامی انگلیس در ایران) را به عهده گرفت چند ماه بعد تمام نیروی خود را به کار برد تا مقام فرماندهی کل نیورهای مسلح ایران از من سلب شود و این همان سیاستی بود که سالها بعد مصدق نیز آن را تعقیب کرد».31
مصطفی فاتح در دهه پنجاه شمسی بیشتر اوقات خود را در لندن میگذراند و مخالفت خود را با محمدرضاشاه هرگز پنهان نکرد . شاه را دچار جنون خودبزرگبینی میخواند و به نظر او این جنون عاملی برای سقوط شاه میشد.32 او در آستانه انقلاب اسلامی در گفتوگویی با پرویز راجی خوشحالی خود را از "گیر افتادن شاه در تله و سقوط قریبالوقوع " اظهار داشت.33 مرگ فاتح در هشتم شهریور 1357 فرصت تماشای پرده آخر از سرنوشت محمدرضا پهلوی را از او گرفت. 34 تالیفات به جا مانده از مصطفی فاتح عبارتند از : پنجاه سال نفت ایران، پول و بانکداری، پیشنهاد واژههای سود ورزی، راه پیشرفت در خط فارسی. فاتح مقالات اقتصادی و اجتماعی دارد که گاه با نام مستعار «چیره» در مجله آینده منتشر میشد.35
دکتر قاسم غنی در خاطرات خود در شرح وابستگی و دلبستگی مصطفی فاتح به بریتانیاییها مینویسد:
سیزهم خرداد 1329 : امروز در ایران پنج طبقه انگلوفیل را داریم که هر یک از نظری و به شکلی تابع سیاست انگلیس و مجری نیات آنها هستند: 1- یک طبقه پادو حقوق بگیر و گاهی شغل بگیر معروف و جاسوس و خبرچین امثال لسان الملک ... 2- طبقهای که عملا وارد کار انگلیسها و دوایر و ادارات مربوط به آنها هستند مثل اعضای ایرانی نفت جنوب و بانک شاهنشاهی از قبیل مصطفی فاتح ، مستنصر و امثال آنها. نفس شغل آنها را بسته به آنها قرار داده بد و نیک حکومت انگلیس را بد و خوب خود میدانند. کس و کار آنها هم دارای همان روحیه هستند. اینها را مردم خوب می شناسند و به چشم خارجی به آنها نگاه میکنند. آنها هم زیاد تظاهر نمیکنند و فقط در پرده کارهایی میکنند و کارچاقکنیهای مناسبی و محرمانهای دارند . روحا انگلیسیمآب بار آمده زنهای خود را یاد دادهاند که چگونه با انگلیسها حشر و نشر کنند...از کوچکترین حرکات مقلد انگلیسها هستند، حتی وضع دست دادن و رفت و آمد تعارف و تواضع سلام و علیک. به کریسمس اهمیت میدهند، اول ژانویه را تاریخ میگیرند، تحقیر به باقی مردم که آنها زیادی ایرانی هستند... به هر حال انگلیسی هستند، انگلیسی حرف میزنند و یک نوع قاطری محسوبند که نه خر خراند و نه اسب اسب...36
ورود هیئت نفتی انگلیس به ایران و استقبال مصطفی فاتح معاون شرکت نفت
شماره آرشیو: 7250-7ع
پی نوشت:
1.مجتبی ایمانیه، تاریخ فرهنگ اصفهان، مراکز تعلیم. اصفهان: دانشگاه اصفهان ، 1355، ص 171.
2.مهدی ملکزاده، زندگی ملکالمتکلمین، تهران: علمی، 1325، ص 64.
3.اسامی نمایندگان مجلس شورای ملی از آغاز مشروطیت تا دوره 24 قانونگذاری، تهران: 1356.
4.مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران: شرکت سهامی چهر، 1335. ص 3.
5.محمد صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران، ج2.اصفهان: کمال،1327-1332. ص 226.
6.فاتح، ص4.
7.همانجا.
8.منوچهر فرمانفرماییان، از تهران تا کاراکاس: نفت و سیاست در ایران، تهران: نشر تاریخ ایران، 1373، ص 120.
9.خسرو سعیدی، اللهیار صالح، ج 1 تهران: طلایه ، 1367، ص 53.
10.ابراهیم صفایی، زندگینامه سپهبد زاهدی، تهران: علمی، 1373، ص 54.
11.فاتح، همان، ص 6.
12.فاتح، همان، ص 8.
13.عیسی صدیق، چهل گفتار درباره سالگردهای تاریخی یادبود دانشمندان معاصر تاریخ و فرهنگ ایران، تهران: دهخدا، 1352، ص 54.
14. شاپور والیپور، یادداشتهایی درباره خاطرات آقای آشتیانیزاده در خصوص سوابق رضا خان وکودتای سوم اسفند، تاریخ معاصر ایران، مجموعه مقالات، ج 5، تهران: موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی 1368، ص270.
15.دکتر علیاکبر سیاسی. گزارش یک زندگی . تهران: اختران، 1386.ص111.
16.امیرولیالله شفیعی، اسراری از سیاستهای پشت پرده در ایران، تهران: بی نا، 1340، ص9-10.
17.انور خامهای، فرصت بزرگ از دست رفته، ص 264.
18. خاطرات ایرج اسکندری، ص 133.
19.همان، ص 138.
20.انور خامهای، ص 265.
21.خاطرات ایرج اسکندری، ص 139.
22.همان، ص 140.
23.حسین ابوترابیان، مطبوعات ایران از شهریور 1320- 1326، تهران: اطلاعات، 1366، ص 187.
24.نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران: موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، 1371، ص89.
25.فاتح، همان، ص8.
26.حسین مکی، کتاب سیاه، ج 3، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360، ص 795.
27.فاتح، همان، ص 9.
28.شاپور رواسانی، دولت و حکومت در ایران در دوره تسلط استعمار سرمایهداری، بی جا: نشر شمع، بی تا، ص 185.
29.باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 3، تهران: نشر گفتار، نشر علم . 1380. ص 1066.
30.باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ج 2، تهران: گفتار، 1374. ص 183.
31.محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه: حسین ابوترابیان، تهران: مترجم، 1371، ص 102.
32.پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه: ح.ا. مهران. تهران: اطلاعات،1364، ص 26.
33.پرویز راجی، همان، 245-246.
34.ایرج افشار، نادره کاران . سوکنامه ناموران فرهنگی و ادبی، تهران: قطره، 1383.
35.ایرج افشار، همان.
36.قاسم غنی، یادداشتهای دکتر قاسم غنی،ج 4، تهران: زوار، 1367، ص 178-179.