کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

«کارنامه روحانیت در مدیریت قیام 15 خرداد» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آبادی

شعار«یامرگ یا خمینی»را در قم باب کردم

21 خرداد 1397 ساعت 9:50

زنده‌یاد آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آبادی، از شاگردان حضرت امام خمینی و همراهان پرشور نهضت اسلامی بود. سخنرانیهای پرشور وی درآغاز این حرکت به ویژه در روز15خرداد1342، نقش زیادی در تهییج مردم به قیام واعتراض داشت. آن مرحوم در گفت‌وشنودی که پیش روی دارید، شمه‌ای از خاطرات آن دوره تاریخی را روایت کرده است. امید آنکه مقبول افتد.


□ حضرتعالی یکی از سخنرانان قیام تاریخی 15 خرداد سال 1342 بودید. از خاطرات آن روز و آن سخنرانی آن برای ما بگویید.
بسم الله الرحمن الرحیم. برای توضیح در باره قیام 15 خرداد سال 1342 ، باید کمی به عقب برگردیم. در واقع نطفه این قیام در سال 1341 و در اعتراض به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بسته شد. در آن مقطع روحانیت به پیشتازی امام خمینی به این لایحه اعتراض کردند و دولت علم مجبور به عقب‌نشینی شد و لایحه را لغو کرد. این در واقع سرآغازی برای شروع نهضت اسلامی شد. یکی دو ماه از این قضیه نگذشته بود که رژیم با رفراندوم فرمایشی برای تصویب لوایح شش‌گانه به میدان آمد و چون مفاد آن از نظر شرعی، اجتماعی و سیاسی مشکلات فراوانی داشت، مراجع سراسر کشور به پیشتازی حضرت امام، علیه آن اعتراض کردند. مأموران رژیم به بازار تهران حمله کردند و در قم، تظاهرات طلاب را به خاک و خون کشیدند. آن سال امام عید نوروز را عزای عمومی اعلام کردند. در روز اول فروردین، همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع)، در مدرسه فیضیه از سوی مرحوم آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی مجلس روضه‌ای برگزار شد. مأموران رژیم به این مجلس یورش آوردند و طلاب را زیر مشت و لگد و باتوم گرفتند. آنها می‌خواستند حتی به آیت‌الله گلپایگانی هم حمله کنند که همراهان ایشان به هر شکلی که بود، ایشان را از مهلکه بیرون بردند. در آن جریان عده زیادی مجروح شدند و یک طلبه هم به شهادت رسید. حضرت امام از این فاجعه، کربلای دیگری ساختند و از آن به نفع اسلام استفاده کردند. ایام محرم فرا رسید و عزاداران ابا عبدالله(ع)، فاجعه فیضیه را محور قرار دادند و با سرودن اشعار عاشورایی در باره این حادثه ــ که به سرعت در سراسر ایران پخش شد ــ رژیم شاه را رسوا کردند.
عصر روز عاشورا، حضرت امام در سخنرانی پرشور و روشنگرانه‌ای، مستقیماً به رژیم حمله کردند و شاه را مخاطب قرار دادند و او را به‌شدت تحقیر کردند. سخنان امام که با تأیید انبوه جمعیت همراه بود، برای شاه بسیار گران تمام شد. در پی این سخنرانی حضرت امام را در شب دوازدهم محرم که مصادف با 15 خرداد بود دستگیر کردند. دستگیری امام واکنش گسترده و شدید مردم را به همراه داشت.
 

 
□آیا درآن روزها، شما در قم بودید؟
خیر، من در ایام محرم آن سال، در کاشان سخنرانیهایی را ایراد کرده و تحت تعقیب بودم. هنگامی که مأمورین می‌خواستند مرا دستگیر کنند، مردم تظاهرات کردند و مانع شدند. روز عاشورا به‌ناچار به قم برگشتم و از حضرت امام کسب تکلیف کردم و ایشان فرمودند: ضرورت ندارد به کاشان برگردم و بهتر است در قم بمانم و کارم را انجام بدهم. نکته عجیب این است که در لحظه‌ای با امام ملاقات کردم که ایشان می‌خواستند به فیضیه بروند. یادم افتاد موقعی که سوار تاکسی شدم که به محله یخچال قاضی بروم، راننده به من گفت: «اگر به آنجا می‌روید به آقا بگویید به مدرسه فیضیه نروند!» پرسیدم: «چرا؟» جواب داد: «چون دولت کوماندوهایش را به قم فرستاده است و حتماً خیالاتی دارند، لابد می‌خواهند اگر حاج‌آقا روح‌الله سخنرانی کرد به مدرسه حمله کنند. ارتشیها هم دارند در شهر مانور می‌دهند». مردم سابقه وحشیگریهای رژیم را داشتند و به همین دلیل بسیار نگران بودند و احساس خطر می‌کردند. مراجع عظام و مردم تهران و سایر شهرها هم، با پیام تلفنی می‌خواستند امام را از رفتن به مدرسه فیضیه منصرف کنند.
 
□از روحیه و واکنشهای حضرت امام در آن روز برایمان بگویید. ایشان درآن شرایط، چه رفتاری داشتند؟
امام با کمال آرامش با مسئله برخورد کردند. موقعی که می‌خواستند حرکت کنند و بروند، آقای ورامینی که در بیت ایشان بود، پولی را آورد و تقدیم کرد. امام فرمودند: «از فیضیه که برگردم، رسیدش را به شما خواهم داد!». در آن ایام کسی تصورش را هم نمی‌کرد از فیضیه سالم برگردد، ولی امام با اطمینان خاطر گفتند برمی‌گردند و رسید پول را می‌دهند. درک این مطلب، واقعاً برای امثال بنده خیلی مشکل بود. امام با شجاعت تمام از منزل بیرون آمدند. سوار ماشین شدند و به مدرسه فیضیه رفتند. ما هم پشت سر ایشان حرکت کردیم. در میدانی که دفتر تبلیغات اسلامی فعلی در آن است، جمعیت عزادار کثیری به استقبال امام آمدند، طوری که به علت ازدحام جمعیت، ماشین نتوانست جلوتر برود. هوا خیلی گرم بود و امام را به یک فولکس رو باز انتقال دادند و ایشان با تجلیل با شکوهی وارد مدرسه فیضیه شدند، در آنجا سخنرانی پرشوری را ایراد فرمودند و به خانه بازگشتند. آن شب و فردای آن، حادثه‌ای پیش نیامد. شب دوازدهم محرم بود که امام به مجالس روضه‌خوانی قم رفتند و ما نیز ایشان را همراهی کردیم. در جلسه آن شب، مرحوم آقای علی حجتی کرمانی سخنرانی بسیار تندی ایراد کرد. فردا صبح ساعت حدود 8 بود که یکی از دوستان آمد و به ما خبر داد: امام را شب پیش دستگیر کردند!
 
□ پس از دستگیری حضرت امام، واکنش مردم چگونه بود؟
آن روز قرار بود در منزل امام سخنرانی کنم. وقتی این خبر را شنیدم، سریع خودم را به خانه امام رساندم. در آنجا به من گفتند: مرحوم حاج‌آقا مصطفی به صحن مطهر حرم حضرت معصومه(س) رفته است. کوچه‌ها و خیابانها، به طرز غیر عادی خلوت بودند. فهمیدم همه مردم به حرم مطهر رفته‌اند. به آنجا رفتم و دیدم حاج‌آقا مصطفی روی پله دوم منبر نشسته است و مردم هم دارند گریه می‌کنند. با حالتی عصبی و هیجانی بلندگو را از دست کسی که نمی‌شناختم گرفتم و شروع کردم به سخنرانی. حاج‌آقا مصطفی نگران بود و دائماً به من نکاتی را تذکر می‌داد. می‌خواست گرفتار تبعات سوئی نشوم. شعار «یا مرگ یا خمینی» قبلاً در کاشان داده شده بود و آن روز برای اولین بار این شعار را در قم روی زبان مردم انداختم. خدا رحم کرد جلوی خودم را گرفتم و به مردم نگفتم به شهربانی، فرمانداری و بقیه جاها حمله کنید، چون مردم کاملاً آمادگی این کار را داشتند. اگر این جمله را می‌گفتم تمام خرابیهای آن روز به گردنم می‌افتاد، چون مردم به چند جا حمله کردند. علاقه شدیدی به امام داشتم و احتمال اینکه از روی هیجان حرفی بزنم زیاد بود، اما خدا کمکم کرد. بعد از من آقای حاج شیخ یوسف صانعی چند دقیقه‌ای صحبت کرد. بعد شهید حیدری نهاوندی ــ که در فاجعه 7 تیر شهید شد ــ حرف زد. مرحوم حاج‌آقا مصطفی و مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی در صحن ماندند و من و آقای صانعی به منزل آیت‌الله آقا سید احمد زنجانی رفتیم که مراجع در آنجا جلسه تشکیل بودند. قصد ما این بود که از مراجع بخواهیم به حرم بیایند. به آنجا که رسیدیم، جمعیت عظیمی را دیدیم. همه بهت‌زده بودند و داشتند مشورت می‌کردند که چه اقدامی کنند که مؤثر باشد و کمترین تبعات را داشته باشد.
 
□ چهره‌های شاخص آن جمع چه کسانی بودند؟
مرحوم علامه طباطبایی، مرحوم آیت‌الله داماد، مرحوم آیت‌الله آقا مرتضی حاج شیخ، شهید آیت‌الله سعیدی، آیت‌الله مشکینی و... خیلیها بودند. آقایان گفتند اگر به صحن بیاییم، کار زیادی از ما برنمی‌آید، ولی در اینجا می‌توانند در محیطی آرام چاره‌ای بیندیشند. سرانجام نامه‌ای نوشتند و قرار شد کسی برود و آن را بخواند و از مردم بخواهد از صحن بیرون نیایند، وگرنه مأموران رژیم به آنها حمله خواهند کرد. ما از منزل آقای زنجانی بیرون آمدیم و به طرف صحن راه افتادیم و دیدیم مردم دارند شعار «یا مرگ یا خمینی» را می‌دهند و از صحن بیرون می‌آیند. مردم به طرف پل آهنچی رفتند، غافل از اینکه قوای ارتش در آنجا سنگر گرفته‌اند تا به آنها حمله کنند. هیچ توجیهی برای رفتن مردم به آن سمت وجود نداشت و به نظر می‌رسید ساواکیها مردم را به آن سمت کشیده‌اند.
 
□آیا آن نامه خوانده شد؟
خیر، قبل از اینکه نامه به صحن برسد، مردم از صحن بیرون آمده بودند. وقتی دیدیم مردم دارند به طرف پل آهنچی می‌روند، به خانه آقای زنجانی برگشتیم که ناگهان صدای تیراندازی از طرف پل شنیده شد. بعد خبر رسید که عده‌ای از مردم هنوز در صحن هستند. آقایان مراجع تصمیم گرفتند دسته جمعی به صحن مطهر بروند و نزدیک ظهر بود که به صحن رسیدند. بالای منبر رفتم و باز شعار «یا مرگ یا خمینی» را تکرار کردم. قرار شد مردم به خانه‌هایشان بروند و پنج بعد از ظهر برگردند، چون نمی‌شد مردم را زیاد زیر آفتاب نگه داشت. در این موقع جنازه‌ای را که آن روز تیر خورده و شهید شده بود، آوردند. مردم اشک می‌ریختند. تا آن روز چنین اتفاقی نیفتاده بود. جنازه متعلق به یک روزنامه‌فروش بود.
 
□سرنوشت مردمی که به طرف پل آهنچی رفتند چه شد؟
آنها وسیله‌ای برای دفاع نداشتند، به همین علت به طرف مأموران سنگ پرت می‌کردند. مقابله با رژیم به این صورت که بعدها در راهپیماییها و تظاهرات‌ سالها و روزهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی باب شد، در واقع از حرکت 15 خرداد شروع شد.
 
□اقدام بعدی شما چه بود؟
من به صحن برگشتم. مراجع می‌خواستند بروند که باز جنازه دیگری آوردند و احساسات مردم غلیان کرد. سپس من همراه با حاج‌آقا مصطفی به منزل آیت‌الله گلپایگانی رفتیم، اما وارد خانه ایشان نشدیم. یکی از دوستان توصیه کرد با توجه به سخنرانیهایی که کرده بودم، صلاح نیست به خانه خود برگردم. در نتیجه به منزل آقای گرامی ــ که در نزدیکی خانه آقای گلپایگانی بود ــ رفتم. حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که هواپیماهای زیادی در ارتفاع کم روی شهر قم پرواز کردند و دیوار صوتی را شکستند و باعث ترس و وحشت مردم شدند، چون همه تصور می‌کردند قرار است قم را بمباران کنند! بعد ارتش حرم را محاصره کرد و در صحن را بست و همان روز در تهران و کاشان، حکومت نظامی اعلام شد.
در اخبار ساعت 2 بعد از ظهر رئیس ساواک تیمسار پاکروان اعلام کرد: آقایان خمینی و قمی در قم و مشهد دستگیر شده‌اند. همان شب هم آقای محلاتی را در شیراز دستگیر کردند. البته قبل از دستگیری حضرت امام، حدود 40، 50 تن از وعاظ و مبارزین معروف، از جمله آقایان: شهید مطهری، مکارم و فلسفی را ــ که در تهران بودند ــ دستگیر کردند.
 

 
□ نقش روحانیت در مدیریت قیام 15 خرداد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
مردم مسلمان به اعتماد مراجع حرکت کردند و لذا نه‌تنها قیام 15 خرداد، بلکه پیروزی انقلاب اسلامی نیز مدیون روحانیت است، چون فقط در چهارچوب یک اعتقاد دینی است که شهادت معنا دارد. البته پیشتاز روحانیت، حضرت امام بودند و دیگر مراجع نقش یار و مددکار امام را داشتند.
 
□از نظر شما پیام قیام 15 خرداد چیست؟
پیام حادثه 15 خرداد این است که انقلاب ایران یک حرکت اسلامی و مردمی بوده است. حادثه 15 خرداد از اعماق اعتقادات مذهبی مردم و اعتماد آنها به روحانیت نشئت گرفت و زیر بنای انقلاب اسلامی بود. از همین روی حضرت امام بارها تأکید کردند یاد و خاطره این حادثه را باید زنده نگه داشت. تمام تلاش ما باید این باشد که به فرموده امام نگذاریم انقلاب به دست نا اهلان بیفتد و خدای ناکرده صبغه اسلامی آن کمرنگ شود.    


کد مطلب: 5736

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/5736/شعار-یامرگ-یا-خمینی-قم-باب-کردم

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir