یکی از موضوعاتی که در جامعهشناسی سیاسی همواره مورد بحث بوده است رابطه میان افراد با نظام سیاسی است. این امر در مورد نظامهای سیاسی اقتدارگرا جایگاه ویژه و خاصی دارد و بر اهمیت مطلب به صورت دو چندان میافزاید. این مسئله بهخصوص در مورد افرادی که در دستگاه هیئت حاکمه مشغول به کارند با پرسشها و تجزیه و تحلیلهای بسیاری همراه است. در واقع افرادی که توانایی تاثیرگذاری بر روند تحولات را دارند بیشتر مورد توجه قرار گرفته و درباره نوع عملکرد آنها ارزیابیهای متعدد و متفاوتی صورت میگیرد. این امر در مورد تحولات تاریخ معاصر ایران نیز صدق میکند. در نظام پهلوی و بهخصوص پهلوی دوم افراد و شخصیتهای بسیاری بودهاند که رابطه آنها با دستگاه سلطنت مورد ارزیابی قرار گرفته است. در این میان امیرعباس هویدا که سیزده سال بر کرسی نخستوزیری تکیه زده جایگاه خاصی دارد. در واقع طول دوره نخستوزیری او به اندازه کافی طولانی است که بتوان به مراتب در مورد آن قضاوت کرد. بر این اساس، پژوهش زیر بر آن است تا با استفاده از نظریه سلطانیسم و به کارگیری آن در مورد شخص امیرعباس هویدا رابطه این شخصیت را با نظام پهلوی بیش از پیش روشن و آشکار سازد.
نظریه نظام سلطانیسم
این مفهوم که برای اولین بار توسط ماکس وبر به کار رفت دارای ویژگیها و مولفههای خاص خود است. به تعبیری، برای روشن شدن هر متغییری نیاز است تا به مولفههای شکل دهنده آن رجوع کنیم. در مجموع سلطانیسم دارای ویژگیهای زیر میباشد. یکی از ویژگیهای نظام سلطانیسم روندی است که طی آن پادشاهی این افراد نیازمند حمایت گروههای خاصی است. از نظر وبر در روند قدرتگیری پادشاهان نظامهای سلطانی حمایت گروههای خاصی نیاز است. در مورد محمدرضا باید گفت که تکنوکراتهایی همچون حسنعلی منصور، هویدا و آموزگار در این زمینه نقش پررنگی داشتند. البته پدید آمدن سلطانیسم در دوران پهلوی در نتیجه عوامل مختلفی بود. از پایگاه اجتماعی محدود نظام سلطانی گرفته تا خودکامگی و ریاکاری رهبران اینگونه از نظامهای سیاسی. از فاصله گرفتن دولت با مردم تا شکاف میان این دو و ایجاد شبکه حامیپرور. محور قرار دادن شخص شاه به جای تکیه بر نهادهای مدنی و قضایی و سازمانهای مشارکت سیاسی. از فساد گسترده اقتصادی تا تکیه به قدرتهای خارجی برای حل مشکلاتشان. حال تلاش خواهیم کرد تا برخی از مولفههای این نظریه را در مورد شخصیت، رفتار و عملکرد مرد عصا، پیپ و گل ارکیده کاربست دهیم.1
محور قرار دادن شخص شاه
عباس میلانی در کتاب معمای هویدا اشاره میکند که هویدا چند سال پس از بر عهده گرفتن سمت نخستوزیری به گردآوردن اسناد و مدارکی پرداخت که به گمانش او را در برابر مخالفانش بیمه میکرد. در واقع به تعبیر میلانی هدف هویدا چیزی جز حفظ منافع و موقعیت شخصی خودش در مقام نخستوزیری نبود. به عبارت دیگر صعود از نردبان قدرت در حالی که مقید و محدود به نهادها و قواعد مشخص نباشد بلکه تابع امیال افراد باشد احساس ناامنی در فرد پدید میآورد. این مسئله در مورد هویدا نیز مصداق عینی داشت. او برای اینکه این احساس ناامنی را در خود از بین ببرد تلاش کرد با عضویت در محافل گروهی روابط حسنهای را با نخبگان سیاسی ایجاد کند.
بر این اساس بود که وی در آن واحد، عضویت چندین لژ را در کارنامه خود میدید. عضویت و شرکت در جلسات لژ مولوی، لژ تهران، لژ لایت، لژ بزرگ ایران، لژ کورش و لژ فروغی از جمله این موراد محسوب میشود. به صورت طبیعی سیاست غیررسمی مبتنی بر باندبازی نمیتوانست جای نهادهای باثبات سیاسی و مبتنی بر ارزشهای ثابت را بگیرد. این مسئله سبب میشد تا نخبگان سیاسی به طور اعم و شخص هویدا به صورت اخص همیشه جانب احتیاط را در پیش گیرند. این جانب احتیاط به نحوی بود که مورد غضب شخص شاه قرار نگیرند. در واقع آنها در هر کنشی که انجام می دادند واکنش شاه را در پی آن دنبال میکردند و نظر مردم در مورد عملکرد آنها چندان مهم به نظر نمیرسید. در چنین شرایطی بود که نخبگان دارای استقلال رای نمیتوانستند باقی بمانند و فضا برای ظهور نخبگانی همچون هویدا که چاکرمنش و نوکرماب بود فراهم گردید.2
رجال سیاسی عصر پهلوی در هر کنشی که انجام می دادند واکنش شاه را در پی آن دنبال میکردند و نظر مردم در مورد عملکرد آنها چندان مهم به نظر نمیرسید. در چنین شرایطی بود که نخبگان دارای استقلال رای نمیتوانستند باقی بمانند و فضا برای ظهور نخبگانی همچون هویدا که چاکرمنش و نوکرماب بود فراهم گردید.
هویدا از اولین روزهای تصدی مقام نخستوزیری روش اطاعت محض و بیچون و چرا از شاه را در پیش گرفته بود. او در اظهاراتش از شاه به عنوان پدر تاجدار یا منجی ملت یا مبتکر انقلاب سفید یا و ارباب یاد میکرد. او خود را نیز چاکر شاه لقب میداد. هویدا در واقع نقطه ضعف شاه را به خوبی دریافته بود. لذا راه تملق و چاپلوسی را در پیش گرفته بود. او در جواب خبرنگاری که از شخص شاه به عنوان نفر اول مملکت یاد کرده بود گفت مگر ما نفر دومی هم در کشور داریم که شما از شخص اعلیحضرت به عنوان نفر اول یاد میکنید. او سپس ادامه میدهد همه ما مطیع و فرمانبردار شخص شاه هستیم و در این کشور شخص دومی وجود ندارد. او همچنین در جایی دیگر میگوید: ما با رهنمودهای شخص اعلیحضرت به زودی از کشورهای توسعهیافته صنعتی دنیا پیش خواهیم افتاد و از آنها جلو خواهیم زد. هویدا به منزله اینکه شخص دوم کشور تلقی میشد و نخستوزیر وقت بود هرگز از در مخالفت یا دست کم راهنمایی کردن شاه بر نمیآمد. هر نظر و دیدگاهی که شخص شاه بیان میکرد از نظر او عالی و بیعیب و ایراد محسوب میشد. علیرضا ازغندی بر این اعتقاد است که در بیست سال اول سلطنت محمدرضا، نخبگان سیاسی در کنار محمدرضا به عنوان بازیگران اصلی نظام پهلوی ایفای نقش میکردند در حالی که از سال 1344 و با روی کار آمدن هویدا دیگر استقلال عملی در میان این نخبگان مشاهده نشد و به تعبیری مولفههای سلطانیسم بیش از پیش هویدا و آشکار گردید.3
سوء استفاده از قدرت و فساد اقتصادی
از دیگر ویژگیها و شاخصهای مهم نظامهای سلطانی میتوان به وجود فساد گسترده در اینگونه نظامها اشاره کرد. اما درباره کاربست این متغیر در دوره زمامداری هویدا باید گفت که از دهه 40 به بعد که شاهد رشد اقتصادی و افزایش درآمد نفت هستیم شاهد شکلگیری مالکیت و انحصارهای دولتی در کنار مالکیتهای شبه دولتی و شخصی میباشیم که موجی از فساد اقتصادی را تا اواخر دوره پهلوی به وجود میآورد. در همین ارتباط فرمانفرماییان رئیس وقت بانک مرکزی و رئیس سازمان برنامه اشاره میکند که درآمدهای نفتی بیسابقهای که در دهه 50 نصیب ایران شد فساد رسمی را به سطح بیبدیلی رسانید. هزینه واقعی پرژوهها برخی اوقات تا بیست یا سی برابر قیمت واقعی از آب در میآمد. در این میان هویدا نیز که منافع کلانی در پشت این پروژهها داشت به آن تن میداد.4 اما طنز مطلب در اینجاست که گزارشهای پرشمار از تخلف و فساد مالی مقامات عالی رتبه باعث شد تا محمدرضاشاه دستور تشکیل "کمیته انتصابات مشاغل حساس غیرنظامی" را به ریاست نخستوزیر هویدا صادر کند. این کمیته در پایان به این نتیجه رسید که تنها 17 درصد مدیران صلاحیت لازم را برای برعهده گرفتن اینگونه مشاغل حساس داشتهاند.5
عدم مشارکت سیاسی و کارایی نهادهای شبه مردمی
همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد یکی از مهمترین خصیصههای نظام سلطانی ناکارامدی نهادهای شبه مدنی و مردمی و به تعبیری نهادینه شدن شخصمحوری در اینگونه نظامهاست. بررسی کوتاه سازمانها و ابزارهای مشارکت سیاسی در دوره هویدا به خوبی نشان میدهد که در دوره زمامداری وی این گونه نهادها توانایی چندانی برای تاثیرگذاری بر روند تحولات نداشتهاند. به عنوان نمونه میتوان گفت احزاب در این دوره عمدتا توسط دولت به وجود آمدهاند و مورد حمایت قرار گرفتهاند. احزاب ملیّون، پان ایرانیست، رستاخیز و ایران نوین کاملا دولتی بودند و بهوسیله نخبگانی تاسیس شدهاند که در راس هرم قدرت بودند. برای مثال حزب ایران نوین که هویدا دبیرکلی آن را بر عهده داشت اهداف و اصول شاهنشاه را هدف خود دانسته و افرادی که آن را تشکیل میدادند در پی برآورده کردن منویات شخص محمدرضا شاه بودند. نکته جالب این است که هویدا در پاسخ به این سوال که چه نیازی به حزب رستاخیز بود میگوید شاه بر تشکیل این حزب تاکید داشتند و همین مسئله به نوبه خود نشان از اهمیت شکلگیری آن دارد. بدین ترتیب مشاهده میشود که تا چه اندازه تشکیل احزاب مشارکت سیاسی مردمی در نگاه هویدا بی اهمیت و تحت تاثیر شخص محمدرضاشاه قرار داشته است.6
در مجموع باید گفت که روحیه فرمانبرداری هویدا و فقدان فرهنگ سیاسی سالم در میان اغلب دولتمردان سبب عدم توسعه سیاسی و رشد ساز و کارهای مشارکت سیاسی بوده است. در واقع اشخاص تاثیرگذاری همچون هویدا بیتوجه به درخواستها و نیازهای مردم تنها در پی جلب رضایت شاه بودند و در این مسیر با گفتارها و رفتارهای ظاهرسازانه و چاپلوسانه خود بر غرور و خودبینی کاذب شاه افزودند و او را هرچه بیشتر به سمت اقتدارگرایی و فاصله میان ملت و دولت که از ویژگیهای نظام سلطانی است سوق دادند.
فرجام این فرمانبرداری نیز چیزی بیش از به زندان افتادن نبود. در واقع محمدرضا در اواخر دوران سلطنتش که با موج مخالفتهای گسترده روبهرو شده بود هویدا را به عنوان ابزاری برای آرام کردن موج گسترده مخالفتهای مردمی علیه خود استفاده کرد و بدینترتیب پاداش فرمانبرداری محض و بیچون و چرا از شاه به او پرداخته شد.
امیر عباس ھویدا نخست وزیر در مراسم معرفی فرخرو پارسا وزیر جدید آموزش و پرورش به محمدرضاپھلوی
شماره آرشیو: 2474-11ع
پی نوشت:
1.خوان لینز و هوشنگ شهابی، نظامهای سلطانی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، نشر و پژوهش شیرازه، 1380، صص8-11.
2.عباس میلانی، معمای هویدا، تهران، انتشارات اختران، 1382، ص 272-274.
3.علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، انتشارات سمت، 1384، 275.
4.حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، 392.
5.فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه، ح. ا مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، ص 22.
6.محمدعلی، همایون کاتوزیان، تضاد دولت و ملت، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر نی، ص 294.