دکتر جواد حق گو 1
الف) مقدمه
تحولات تاریخی مهمترین منبع شکلگیری «ذهنیت تاریخی» کشورهاست. بر همین اساس ملتها و دولتهای جهان با تدقیق در فراز و نشیبهای به وقوع پیوسته در تاریخ کشورشان به تعریف دوستان و دشمنان خود میپردازند. اساساً و به پیروی از تئوری سازهانگاری2 میتوان اینگونه گفت که اگرچه «کشورها دوست و دشمن دائمی ندارد» 3 لکن هویت ملی هر کشوری که بیش از هر چیز تحت تاثیر تحولات تاریخی آن کشور ساخته شده است نقشی اساسی در تعیین دوست و دشمن دارد. مروری بر تاریخ معاصر ایران نشان از آن دارد که هویت ملی ایرانیان «به حق» با بدبینی و سوءظن مداوم نسبت به قدرتهای بزرگ جهانی به ویژه انگلستان همراه است. 4 تنها کافی است تا مروری کوتاه بر گوشهای از مناسبات بریتانیا با ایرانیان در تاریخ معاصر داشته باشیم.
بنا بر این وقتی امروز سخن از لزوم بدبینی به قدرتهای بزرگ دنیا به ویژه انگلستان به میان میآید نباید این تصور را به سطح گرایشهای سیاسی افراد و جریانات سیاسی تقلیل داد. اساساً ذهنیت منفی و بدبینی تاریخی ایرانیان به قدرتهای بزرگ در طول تاریخ شکل گرفته است. پاسخ به «چرایی» و «چگونگی» ایجاد این ذهنیت بیش از هر چیز در دل تاریخ معاصر ایران نهفته است. تحولات تاریخی ایران به ویژه در یک سده گذشته نقشی بنیادین در برساختن هویت کنونی ایرانیان گذارده است. هویتی که یکی از اصلی ترین نمودهایش در بدبینی ملت ایران به قدرتهای بزرگ تجلی یافته است.
با مروری بر تحولات سیاسی ایران معاصر به ویژه در حوزه روابط خارجی با وقایع گوناگونی مواجه می شویم که تماماً بر حس بدبینی و عدم اعتماد ملت ایران نسبت به قدرتهای بزرگی چون بریتانیا افزوده است. با این وجود برخی مقاطع تاریخی را باید نقاط عطفی تاریخی در رفتارهای «فریبکارانه» و «مکارانه» انگلستان نسبت به ایران به شمار آورد. نوع کنشگری انگلستان در «جریان نهضت مشروطه ایران»، «جنگ جهانی اول» و «جنگ جهانی دوم» را باید مقاطع تاریخی حساسی دانست که ذهنیت منفی ایرانیان نسبت به استعمار پیر را تشدید نموده است.
ب) بریتانیا و انحراف نهضت مشروطه
نهضت مشروطیت ایران اگر چه به حکومت 130 ساله قاجار پایان داد لکن نه تنها نتوانست حضور قدرتهای بزرگی چون روس و انگلیس در تحولات داخلی ایران را کاهش دهد بلکه موجبات افزایش حضور این قدرتها به ویژه انگلستان در معادلات داخلی ایران را مهیا نمود. اساساً بدون توجه و تدقیق در نحوه کنشگری قدرتهای بزرگی چون انگلستان نمیتوان تحولات تاریخ معاصر ایران را به نحوی مطلوب درک نمود. به باور بسیاری از اندیشمندان و مورخان انگلستان نقشی اساسی در به انحراف کشیده شدن جنبش مشروطه ایران داشته است.
انگلیس به دلایل متعدد ازجمله لزوم محافظت از هندوستان سالها بود که ایران را به عنوان بهترین جبهه جهت مراقبت از هندوستان و جلوگیری از دستاندازی روسیه به هند در نظر گرفته بود. از این رو ایران به عنوان دروازه هندوستان همواره مد نظر بریتانیاییها قرار داشت. بر چنین مبنایی بود که در آن مقطع زمانی بریتانیا طرح ایجاد حکومتی ضعیف و نیمه مستقل در ایران دنبال میکرد. 5
همزمان با آغاز جنبش مشروطهخواهی در ایران، بریتانیا تمام تلاش خود را برای کاهش نفوذ رقیب دیرینه خود روسیه و به تبع گسترش نفوذ خود در ایران به کار بست. در این راستا انگلستان ضمن تظاهر به حمایت از نهضت مشروطه نقشی اساسی را در شعلهورتر ساختن این جنبش ایفا نمود. جنبشی که بیشتر برافروخته شدنش از یکسو کاهش قدرت دربار قاجار (متحد اصلی روس تزاری) و از سوی دیگر افزایش نفوذ بریتانیا در ایران را به ارمغان میآورد.
بر این اساس بریتانیا ایجاد انحراف در این نهضت اصیل را در دستور کار قرار داد. انحرافی که بیش از هر چیز قرار بود تحقق منافع بریتانیا را با خود به همراه داشته باشد. حضور چند هزار نفری برخی افراد در سفارت انگلستان در تابستان سال 1285.ش بیش از هر چیز نشان از تلاش بریتانیا برای در دست گرفتن کنترل جنبش مشروطه ایران دارد. در همین رابطه «سردنیس رایت 6» سفیر وقت انگلستان در ایران در خاطرات خود در موارد متعددی به برنامهریزی دولت متبوع خود برای تبدیل کردن سفارتخانه و کنسولگریهای کشورش در ایران به «مأمن» و «پناهگاه» مشروطهخواهان جهت پیاده کردن مقاصد اصلی خود اشاره کرده است.7
پس از مدتی که انگلیسیها به عمق امیال آزادیخواهانه و ملیگرایانه مشروطهخواهان پی بردند و دریافتند که با پیروزی انقلاب در صحنه سیاست داخلی ایران هیچ نقشی برای آنان باقی نمیماند، به مخالفت با آزادیخواهان پرداختند بدین ترتیب بریتانیا با همکاری سرمایهداران وابسته، زمینداران، سیاستمداران و خوانین وابسته با کمک لژهای فراماسونری، مشروطیت را به مسیری دیگر هدایت نمود. 8
در همان ایام و پیش از روی کار آمدن دولت کمونیستی در روسیه دولت بریتانیا در تداوم سیاستهای استعمارگرایانه خود در سال 1907 در تلاش بود تا با انعقاد معاهدهای دو جانبه میان خود و دولت تزاری روسیه مقدمات تجزیه ایران را فراهم آورد. قرارداد ۱۹۰۷ میان کشورهای روسیه و انگلستان در منطقه سن پترزبورگ و همزمان با اوج نهضت مشروطه در ایران منعقد شد. بر پایه این پیمان آنگلو-روسی بریتانیا پیشنهاد تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ را داد. منطقه شمالی به روسیه تزاری اعطا شد و منطقه جنوبی به بریتانیا. در این میان منطقه مرکزی نیز به عنوان محدوده بیطرف که طرفین نباید در امور آن دخالت کنند در نظر گرفته شده بود. 9
یکی از نکات عجیب و در عین حال جالب توجه این پیماننامه آن بود که این معاهده بدون آگاهی یا مشارکت دولت ایران تهیه و تنظیم شده و به مرحله اجرا در آمده بود. موضوعی که البته موجبات اعتراض مجلس شورای ملی را با خود به همراه داشت. البته با وجود اعتراضات شدید ایران نسبت به این معاهده مفاد آن عملاً به اجرا گذارده شد و همزمان با جنگ جهانی اول به بهانههایی چون جنگ با امپراتوری عثمانی مناطقی از خاک ایران برای مدتی توسط قوای روس و انگلیس اشغال شد. روسها تا زمان انقلاب بلشویکی در روسیه در ایران حضور داشتند با اینحال پس از روی کار آمدن دولت کمونیستی در روسیه دولت انقلابی با لغو تمام معاهدات استعماری که در زمان دولت تزاری بسته شده بود خاک ایران را تخلیه نمود. بر این اساس در تاریخ 17 ژانویه 1918/ 27 دیماه 1296 عملاً قرارداد 1907 ملغی شد. به باور بسیاری از مورخین قرار داد 1919 یا وثوقالدوله بی ارتباط با قرارداد 1907 نبوده است.
در رابطه با اهداف انعقاد قرارداد 1907 لرد گری 10 در کتاب بیست و پنج سال اینگونه آورده است:
«هدف اصلی[از انعقاد قـرارداد 1907] آن بـود که مانع از پیشروی بـیشتر روسـها به سوی مرزهای هند گردیم و اجازه ندهیم منافع ما را در این سامان به خطر اندازند...از نظر حکومت هـند، یک ایران مـستقل میتوانست دولت حائل مناسبی به شمار آید ولی اوضـاع داخـلی آنچنان مستعد مـداخلات خـارجی بـود که خطر آن داشت هرلحظه بـه درگیریها میدان دهد بهویژه آنکه ایران نیز به خطمشی برانگیختن دو قدرت روس و انگلیس بر ضد یکدیگر روی آورده بود. از نـظر دولت بـریتانیا تنها یک تفاهم صریح و آشکار با روسـیه مـیتوانست از وخـامت بـیشتر اوضـاع جلوگیری کند.» 11
با تمامی این احوال بسیاری از نویسندگان همچنان علت اساسی انعقاد این قرارداد میان دولت روسیه تزاری و بریتانیا را جبههگیریهای داخلی اروپایی دانستهاند تا قضایای سیاسی منطقه آسیا: «دلیل اسـاسی معاهده روس و انگلیس، تشکیل یک صف محکمی در مقابل آلمان بود و الاّ هیچ سیاستمدار عاقلی به چنین عملی اقدام نمینمود.» 12
با اینحال یکی از پیامدهای آشکار توافق 1907 انگلیس با روسیه تزاری پایان یافتن منازعات دیرینه لندن و پترزبورگ بود. ناگفته پیداست که خود این امر تا حد زیادی موجبات نگرانیهای گسترده بریتانیا از چشمطمع روسیه به هندوستان را برطرف نمود. برهمین اساس و به باور بسیاری از مورخین روابط بینالملل قرارداد 1907 را باید نقطه عطفی در روند تحولات بینالملل در سالهای آغازین قرن بیستم به حساب آورد. چراکه به تبع ایجاد توافق میان روسیه و انگلیس شاهد شکلگیری بلوکهای قدرتی بودیم که بعدها با عناوینی چون متحدین و متفقین در جنگ جهانی اول از آنها یاد شد.
پ) جنگ جهانی اول و تجاوز متفقین به ایران
سیاستهای استعماری انگلستان در ایران در دوران پس از مشروطه نیز ادامه داشت به گونهای که جنگ جهانی اول(اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸) به یکی از اسفناکترین ادوار تاریخی ایران تبدیل شد. در حالی که بسیاری از کشورهای جهان رسماً ورود خود به میدان جنگ جهانی اول را اعلام نموده بودند، در روز ۹ آبان ۱۲۹۳ هجری شمسی به دنبال صدور فرمان احمد شاه، مستوفیالممالک رییسالوزرا طی اعلامیهای بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول را اعلام کرد. بی طرفیای که متأسفانه هیچگاه مورد توجه قدرتهای درگیر در جنگ قرار نگرفت و خاک ایران از نواحی گوناگون مورد تجاوز ارتشهای متفقین و متحدین قرار گرفت.
در چنین وضعیتی بود که دو دولت همسایه ایران، یعنی روسیه و عثمانی، که در دو جبهه مخالف قرار گرفته بودند، نبرد خود را به خاک ایران کشاندند. البته در کنار دولتهای فوق بریتانیا و آلمان نیز در مناطق جنوبی و مرکزی ایران به جدال با یکدیگر پرداختند. تمام این امور به رغم آن بود که دولت ایران از یکسو اعلام بیطرفی خود را اعلان نموده بود و ازسوی دیگر با کانون اصلی جنگ یعنی اروپا فاصله زیادی داشت. با اینحال و به حسب خوی متجاوزانه قدرتهای درگیر در جنگ، ایران نیز در کانون این نبرد جهانی قرار گرفت و نتیجهای جز قحطی، ویرانی و فلاکت عاید ملت ایران نشد.
محمدقلی مجد در کتاب «قحطی بزرگ» بر مبنای مدارک موجود در مرکز اسناد ملی ایالات متحده آمریکا به این نتیجه رسیده است که قحطیای بزرگ در ایران در طی این سالها رخ داده است. مجد تحقیقاً بر این موضوع تأکید دارد که دولت بریتانیا عامل و مسبب اصلی این فاجعه انسانی بوده است. وی در پژوهش خود مستنداً بر این موضوع اشاره دارد که در آن مقطع زمانی بخش مهمی از محصولات کشاورزی ایران صرف تأمین مایحتاج ارتش بریتانیا شده است. نکته بسیار عجیب در اثر مجد آنست که ارتش بریتانیا از واردات مواد غذایی از بینالنهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران ممانعت به عمل آورده و اساساً با استفاده از این حربه به دنبال تداوم و تثبیت سلطه مطلق خود بر ایران بوده است.
در همین سالها بود که روسیه و انگلستان عملاً با انعقاد قراردادهایی ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تبدیل کرده بودند. یکی از این توافقنامهها پیمان معروف ۱۹۱۵ بود که طی آن قلمرو نفوذ بریتانیا و روسیه در ایران را بیش از آنچه که در پیمان ننگین ۱۹۰۷ مقرر شده بود، توسعه میداد. به موجب این پیمان دو کشور حقوق و امتیازات ارضی بیشتری برای خود در ایران قائل شدند و هزینه نگاهداری نیروهای خود در ایران را نیز به دولت ایران تحمیل نمودند. چنین سیاستهای متجاوزانهای از سوی قدرتهای بزرگ در سالهای آتی و به خصوص در جنگ جهانی دوم تکرار شد.
ت) جنگ جهانی دوم و تلاش انگلستان برای تجزیه ایران
تدقیق در نقشآفرینی انگلستان در ایران در فاصله سالهای جنگ جهانی دوم نیز حکایت از تلاشهای این دولت در جهت بحران آفرینی در ایران تا سرحد تجزیه خاک کشور و احیای قرار داد 1907.م دارد. دولت ایران در جنگ جهانی دوم(سپتامبر ۱۹۳۹ تا اوت ۱۹۴۵)، نیز به مانند جنگ جهانی اول اعلام بیطرفی کرد. با اینحال خاک ایران توسط متفقین به خصوص دو کشور بریتانیا و روسیه مورد هجوم قرار گرفت. در این جنگ نیز قدرتهای بزرگ بدون توجه به اعلام بیطرفی دولت ایران به بهانه های واهی ای چون «مبارزه با جاسوسان آلمانی»، خاک ایران را تصرف نموده و خسارتهای فراوانی بر ملت ایران تحمیل نمودند.
بحرانهای «اشغال آذربایجان» و «غائله فارس» که هر دو تحت حمایت دولتهای متجاوز روسیه و بریتانیا تکوین یافته بود تنها دو نمونه از اقدامات متجاوزانه این قدرتها علیه منافع ملت ایران بود. بنا به اسناد، شواهد و قرائن متعدد دولتهای متجاوز در سالهای اشغال ایران نه تنها اعتنایی به موضع بیطرفی تهران نداشتند بلکه حتی اقدامات بسیار گسترده ای را برای تجزیه و تقسیم ایران در دستور کار قرار داده بودند. در این زمینه اسناد تاریخی به دو سیاست دولت بریتانیا که یکی «تجزیه» و دیگری «تحت الحمایگی» ایران را مدنظر دارد، صراحتاً اشاره دارد.
راهاندازی غائله فارس یکی از اصلیترین اقدامات انگلستان در راستای تجزیه ایران در این سالها بود. با افزایش فعالیتهای حزب توده در ایران دامنه فعالیتهای این حزب به مناطق جنوب و به ویژه بـه مـیان کارگران شـرکت نفت کشیده شد. این امر افزایش اعتراضات و اعتصابهای کارگری در این مناطق را با خود به همراه داشت. شدت اعتراضات به گونهای بود که در بسیاری از نقاط نفتخیز کشور شاهد اعتصاب و اعتراض کارگران بودیم. این وقایع بر دامنه نگرانیهای انگلیس افزود، ازاینرو انـگلستان درصدد چارهجویی برای دفع مخاطرات احتمالی برآمد. در این هنگام کارشناسان بـخش شـرقی وزارت امور خارجه بریتانیا پیش گرفتن سه خط مشی را برای انگلستان در ایران توصیه کردند. این خط مشیها عبارت بودند از:
1. حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران با حمایت و پشتیبانی ایالات متحده آمریکا از طریق مقابله با امپریالیسم تجاوزکار اتـحاد شوروی
2. تلاش دولت انگلیس برای تشکیل و تأسیس حزب یا احزاب سیاسی مخالف حزب توده در ایران(برای جلوگیری از گسترش فعالیت حزب توده در ایران)
3. سومین راهکار تـوصیه شده از سوی کارشناسان وزارت امور خارجه بریتانیا به نقل از گزارشها عیناً چنین بود: «ما میتوانیم فرض کنیم که استقلال ایران امری مربوط به گذشته بوده و دیگر وجود ندارد و در نتیجه برای حفظ مـنابع نـفتی مربوط به کمپانی نفت ایران و انگلیس از دسترسی دولتی که ممکن است امتیاز ما را لغو کند، ما نیز باید تاکتیک روسها را به کار برده و برای ایجاد یک جنبش خودمختاری طلب در جنوب غربی ایـران اقـدام نمایید.» 13
به شهادت تاریخ، بریتانیا به موازات گسترش فعالیت چپها در آذربایجان و دیگر نقاط کشور اقدامات فوق را به مرحله اجرا در آورد. بر این اساس انگلستان از آمریکا میخواست در اوضاع بحرانی ایران مداخلات مثبتی داشته باشد، توسط ایادی خود در داخل به مبارزه با حـزب تـوده مـیپرداخت و سرانجام اینکه شورش عشایر جنوب یا همان غائله فارس را سـازمان داد.
البته راهکار اول و سوم در نگاه اول در تعارض با یکدیگر قرار دارند لکن با توجه به وجود اختلاف سلیقه میان مسئولین لندن نشین بریتانیا(وزارت امور خارجه) با برخی مسئولین سفارت این کشور در ایران چنانکه در اختلاف نگاههای موجود میان ارنست بوین 14 و اوروم سارجنت 15 این امر متجلی شد16، این امر چندان غیرمعمول به نظر نمیرسد.
پس از انـعقاد مـوافقتنامه دولت مرکزی با پیشهوری و گسترش اعتصابات در میان کارگران نفت که محرک اصلی آن حزب توده بود انگلستان در راستای اجرای راهکار سوم به اقدام متقابل دست زد. «تشکیل انـجمن ایالتی خـوزستان» و «اتحادیه عـشایر خوزستان» از آن جمله بود.17 جالب آنکه به غیر از جنوب ایران در نقاط غربی ایران ازجمله کرمانشاه نیز شاهد بروز حرکتهای آشوبطلبانهای ازسوی نیروهای وابسته به انگلستان بودهایم. در کـرمانشاه «قبادیان» با برپایی شوروشی نه چندان فراگیر به تقلید از اقدامات پیشهوری در آذربایجان خواستار اختیاراتی شبیه اختیارات آذربایجان شـد. نکته جالب و قابل تأمل آنکه رادیو لندن حتی قبل از آنکه خود قبادیان تقاضاهایش را به اطلاع دولت برساند، خبر تشکیل اتحادیه کرمانشاه و ایلات غرب به پیشوایی قبادیان را انتشار داد. 18
ث) فرجام سخن
با مروری گذرا بر گوشهای از تاریخ معاصر ایران دخالتهای مستمر انگلستان در امور داخلی این کشور به وضوح قابل ملاحظه است. در کنار سه مقطع بررسی شده در این نوشتار نباید نقش آفرینی انگلیس و آمریکا متحد استراتژیکاش در راه اندازی کودتای 28 مرداد علیه دولت قانونی محمد مصدق 19 و نیز اقدامات استعماری این دولت در دوران قبل، حین و پس از انقلاب اسلامی ایران 20 را نادیده انگاشت. دو مقطعی که به حسب اهمیت فراوان نیاز به بررسی جداگانه دارند.
همانگونه که در نمونه های تاریخی مذکور اشاره شد انگلستان هیچگاه برای استقلال ایران ارزش قائل نبوده و استقلال و عزت ایران همواره تابعی از منافع این دولت بوده است. سیاستهای خصومت آمیز انگلیس در قبال ایران را باید به عنوان عبرتهایی تاریخی مورد توجه قرار داد. بر این اساس و بنا به «معرفت تاریخی» یاد شده نمیتوان و نباید با نگرشی خوشبینانه به تعامل حداکثری با کشورهایی چون انگلستان پرداخت. کشورهایی که به شهادت تاریخ «دشمنی مستمر» با ایران اسلامی داشتهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. دکتری مطالعات بین الملل و مدرس دانشگاه تهران.
2. سازهانگاری ضمن تأکید بر ساخت اجتماعی واقعیت معتقد است که همه کنشهای انسانی در فضایی اجتماعی شکل گرفته و معنا پیدا میکند. به باور سازه انگاران هویت امری رابطهای است بدان معنا که اساساً هویت افراد و دولتها در تعامل با دیگر واحدها(فرد یا دولت) ساخته می شود. بر این اساس منافع نیز بیش از هر چیز در گروی هویت واحدهاست. ناگفته پیداست که ذهنیت تاریخی ملتها که بیش از هر چیز تحت تاثیر تحولات تاریخی یک کشور شکل گرفته است نقشی اساسی در شکل گیری هویت و به تبع تعریف منافع کشورها دارد.
3. البته این گزاره با تفاسیر مختلف خود مورد تاکید بسیاری از رهیافتهای نظری ازجمله رئالیسم و سازهانگاری است. توضیح آنکه به باور رئالیستها این منافع است که دوست و دشمن را تعیین مینماید لکن از دیدگاه سازهانگاری هویت است که منافع را تعریف میکند.
4. لازم به توضیح است که در نوع نگاه به قدرتهای بزرگ دنیا همواره با دو نگرش «بدبینانه» و «خوش بینانه» مواجهایم. برخی با عبرت گیری از تحولات ایران معاصر برآنند که به شهادت نوع کنشگری قدرتهای بزرگ در مواجهه با ایران «نمی توان» و «نباید» نسبت به عملکرد قدرتهای بزرگ خوشبین بود. این نگرش بر آنست که قدرتهای بزرگ همواره منافع و حتی استقلال ایران را تحت الشعاع منافع خود قرار داده و اساساً هیچگاه منافع ملت ایران برای آنها اصالت نداشته است. از سوی دیگر برخی با متهم نمودن جریان اول به گرفتاری در «توهم توطئه» برآنند که مشکلات و مصایب ایرانیان بیش از هر چیز در متغیرهای داخلی جامعه ایران و نه در بیرون از این مرزها ریشه داشته است. پیروان این نگرش با تجویز تعامل حداکثری با قدرتهای بزرگ دنیا به ویژه دولتهای غربی برآنند که جامعه ایرانی باید دست دوستی با این دولتها را دراز نموده و در این راه پیشقدم باشد.
5. توضیح آنکه سیاست بریتانیا در رابطه با ایران ارتباط مستقیم با منافع این دولت داشته است. به عبارت دیگر در برخی مقاطع منافع بریتانیا حکم به ایجاد دولتهای نیمه مستقل و ضعیف در ایران را ایجاب مینمود لکن در مقاطع دیگری چون دوران پس از انقلاب بلشویکها در روسیه(1917 میلادی) و خالی شدن شمال ایران از رقیب دیرینه منافع بریتانیا ایجاد دولت مرکزی مقتدر و قوی در ایران_نظیر آنچه در کودتای رضا خان متجلی شد_ را ایجاب مینمود.
6. Sir Denis Arthur Hepworth Wright
7. دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی، تهران: انتشارات نشر نو، 1365.
8. شاپور رواسانی، دولت و حکومت در ایران در دوره تسلط استعمار سرمایهداری، تهران: نشر شمع، 1367، صص 89-87.
9. به دستور ادوارد گری وزیر امور خارجه وقت انگلستان، مارلینگ، وزیرمختار آن کشور در تهران همراه با وزیرمختار روس در 7 سپتامبر 1907(15شهریور 1286) متن قرارداد تقسیم ایران را به دولت ایران اطلاع داد. بر طبق این قرارداد، ایران به سه قسمت تقسیم گردید: 1. منطقه ی واقع در شمال خط فرضی بین قصر شیرین، اصفهان، یزد، خواف، و مرز افغانستان منطقه ی نفوذ روسیه شناخته شد. 2. منطقه واقع در جنوب خط فرضی بین بندرعباس، کرمان، بیرجند، زابل و سرحدات افغانستان که دارای ارزش استراتژیکی برای دفاع از هند( مستعمره انگلیس) بود، منطقه ی نفوذ انگلستان گردید. 3. بقیه خاک ایران نیز منطقه بی طرف شناخته شد؛ و دو ابرقدرت قبول کردند که در این منطقه به توسعه نفوذ خود نپردازند. اینکه چرا خوزستان، با وجود منافع سرشار نفت، در منطقه بی طرف واقع شد، شاید به این دلیل بود که فعالیتهای اکتشاف نفت در خوزستان تا سال 1907 به نتیجه نرسیده بود.
10. Lord Grey
11. فردریک جیمز موبرلی، عملیات در ایران (جنگ جهانی اول 1919-1914)، ترجمه کاوه بیات، تهران: رسا، 1369، ص 64.
12. محمود محمود، تاریخ روابط سـیاسی ایـران و انـگلیس در قرن نوزدهم میلادی، جلد 6، تهران: اقبال،1367، ص 135.
13. محمود لالوی، «انگلیس و بحران آذربایجان»، مجله مطالعات تاریخی، ویژه نامه ایران و استعمار بریتانیا، شماره 22، (پاییز 1387)، صص 155-144، ص 152.
14. Ernest Bovine
15. Sir Orme Sargent
16. ارنست بوین وزیر خارجه وقت انگلستان به همراه بولارد سفیر وقت انگلستان در ایران برخلاف نظر اوروم سارجنت که خودمختاری محلی تاکید میکرد بر تشکیل انجمنهای محلی تأکید داشتند.
17. ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ دوم جهانی، تهران: پاژنگ، 1367 ، ص 208.
18. همان، ص 313
19. اقدامی که بقای حکومت مستبد محمدرضا پهلوی و تقابل با آزادیخواهان انقلابی را با خود به همراه داشت. بر اساس اسناد و مدارک منتشر شده و حتی اعتراف بسیاری از رجال و سیاستمداران غربی سرویسهای اطلاعاتی دولتهای آمریکا و انگلیس نقشی اساسی در براندازی دولت قانونی ایران داشته اند. با انجام کودتای 28 مرداد توسط مزدوران داخلی آمریکا و انگلیس و بازگشت شاه به ایران دخالتهای دولتهای غربی در مسائل داخلی ایران بسیار بیش از پیش صورت پذیرفت. مروری بر تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در طی سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا وقوع انقلاب اسلامی صراحتاً این ادعا را اثبات می کند.
20. نوع کنشگری انگلستان در دوران قبل، حین و پس از انقلاب اسلامی به ویژه در مقاطع حساسی چون «تجاوز صدام حسین به خاک ایران» و یا «حمایت این قدرتها از حرکتهای براندازانه در سالهای 1378 و 1388 شمسی»، همه و همه حکایت از لزوم تشدید بدبینی و ذهنیت منفی ملت ایران نسبت به قدرتهای بزرگ دنیا به ویژه انگلستان دارد. به عبارت دیگر و بنا به شهادت وقایع متعدد در ایران معاصر نه تنها شاهد کاهش خصومت قدرتهای بزرگ دنیا نسبت به منافع ملت ایران نبوده ایم بلکه این خصومتها روندی رو به رشد داشته است.