رضاشاه رژیم تبلیغاتی ایتالیای فاشیستی و آٖلمان نازی را در تشکیل این سازمان مدنظر قرار داده و الگوی فرهنگی آنها را لحاظ کرده و تلاش داشت از طریق تشکیل این سازمان القائات فکری را در دستور کار قرار دهد؛ البته وی قبلا و در سال ۱۳۱۰ ماکت کوچکتری از این سازمان را با عنوان سازمان تنویر افکار عامه با محوریت آموزش و پرورش تجربه کرده بود...
پیوند نزدیک میان رضاشاه و حکومت آلمانهای نازی و همچنین کمال آتاتورک سبب شده بود تا در بسیاری از ساختارسازیها نیز رویه ــ به ویژه آلمانها ــ مدنظر حکومت پهلوی اول قرار بگیرد و در واقع کپیبرداری فرهنگی به بسیاری دیگر از خصائل حکومت رضاشاهی الصاق شود. در این میان بعضا نهادها و ساختارهایی شکل گرفت که آیینه تمامنمایی از آمال و آرزوهای شخص رضاشاه بودند تا از طریق آنان منویات ملوکانه در عرصه فرهنگی در ایران پیادهسازی شود که در این میان سازمان پرورش افکار جایگاهی خاص در پازل فکری و فرهنگی این برهه پیدا کرد.
عمر کوتاه یک نهاد فرهنگی
نطفه پیدایش سازمان پرورش افکار را باید در میانههای سال ۱۳۱۷ جستجو کرد که رضاشاه در اوج بود اما در این میان همچنان کمیت تلقین و القاء باورهای ملوکانه به توده مردم لنگ میزند و نیاز بود سازمانی با کارویژه فرهنگی شکل بگیرد و باورهای فرهنگی مدنظر نظام شاهنشاهی را در میان خلق نهادینه کند و اینجا بود که سازمان پرورش افکار و یا انجمن پرورش افکار جرقه زد و متولد شد، تولدی که البته عمر چندانی نداشت و با اشغال ایران توسط متفقین به دست فراموشی سپرده شد.
تاسیس سازمان پرورش افکار
احمد متین دفتری، وزیر وقت دادگستری رضاشاه معتقد است این او بوده که فکر تشکیل سازمان پرورش افکار را به اصطلاح خودش در دماغ رضاشاه تولید کرده است: «طی شرفیابیهایی که (به عنوان وزیر دادگستری) برای عرض گزارش راجع به تحقیقات از مجید آهی (وزیر راه) نصیب من شد، تبادل نظرهایی صورت گرفت و از این مشاورهها، فکر تشکیل سازمان پرورش افکار در دماغ شاه تولید شد».۱اسماعیل مرآت، مظفر اعلم، امیر خسروی، قاسم غنی، بدیع الزمان فروزانفر، رشید یاسمی، عیسی صدیق و آشتیانی اسامی دیگری هستند که در کنار نام احمد متیندفتری در زمینه تشکیل این سازمان خودنمایی میکنند. رضاشاه رژیم تبلیغاتی ایتالیای فاشیستی و آٖلمان نازی را در تشکیل این سازمان مدنظر قرار داده و الگوی فرهنگی آنها را لحاظ کرده و تلاش داشت از طریق تشکیل این سازمان القائات فکری را در دستور کار قرار دهد؛ البته وی قبلا و در سال ۱۳۱۰ ماکت کوچکتری از این سازمان را با عنوان سازمان تنویر افکار عامه با محوریت آموزش و پرورش تجربه کرده بود و حال قرار بود مدل گستردهتری از این الگوی تلقین فرهنگی را به محک آزمون بگذارد.: «رضاشاه انجمن پرورش افکار را به سرمشق از ماشینهای تبلیغاتی ایتالیای فاشیستی و آلمان نازی برای تفهیم آگاهی ملی به مردم از طریق جزوه، روزنامه، کتاب درسی و برنامههای رادیویی تشکیل داد».۲
کارویژه سازمان
اما این سازمان به اصطلاح فرهنگی قرار بود چه اقدامی صورت دهد؟ مطالعه سیر تحولات و همچنین برگزاری سخنرانیهای عمومی متعدد از سوی این سازمان در مدت حیات آن بیانگر آن است که تعریف و تمجید از سازمان شاهنشاهی در اولویت اصلی این سازمان بوده و در این مسیر موضوعات مختلفی مانند میهنپرستی، وفاداری به شاه و همچنین بزرگنمایی در مورد پیشرفتهای کشور مورد بحث قرار میگرفته است.۳در این میان وسایل ارتباط جمعی نیز البته به همان معنا و کارویژهای که در آن دوره رایج بوده بسیار حائز اهمیت بودند زیرا حکومت رضاشاهی به این نتیجه رسیده بود که جز از طریق سلطه بر وسایل ارتباط جمعی نمیتواند بر افکار عمومی مسلط شود و آنها را جهتدهی کند. درواقع به زبان ساده حکومت در نظر داشت از طریق انجمن پرورش افکار عامه در مسیر ایجاد وحدت ملی از فرهنگ به عنوان فیلتری مطمئن استفاده کند و آن را جایگزین توسل به قوه قهریه و زور در مسیر ایجاد وحدت فرهنگی کند.
مطالعه سیر تحولات و همچنین برگزاری سخنرانیهای عمومی متعدد از سوی این سازمان در مدت حیات آن بیانگر آن است که تعریف و تمجید از سازمان شاهنشاهی در اولویت اصلی این سازمان بوده و در این مسیر موضوعات مختلفی مانند میهنپرستی، وفاداری به شاه و همچنین بزرگنمایی در مورد پیشرفتهای کشور مورد بحث قرار میگرفته است.
ترکیب کمیسیونهای فعال در سازمان پرورش افکار نیز موید این مسئله بود؛ زیرا در ترتیب آنها شاهد شکلگیری و فعالیت کمیسیونهایی مانند کمیسیون موسیقی، کمیسیون رادیو، کمیسیون سخنرانی، کمیسیون تدوین کتب درسی، کمیسیون مطبوعات،کمیسیون هنرپیشگی (نمایش) و کمیسیون موسیقی بودیم که البته هر کدام کارویژهای متفاوت و منحصر به خود داشتند.۴
به دستور رضاشاه بلافاصله از این سازمان عریض و طویل تمرکززدایی شد و قرار شد سریعا در تمامی شهرستانهای ایران شعبهای از این سازمان تشکیل شود و زیر نظر متولیان فرهنگی آن شهرستان فعالیت داشته باشد. درواقع قرار بود این سازمان بتواند بنا بر منویات ذات ملوکانه در تمامی ارکان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حکومت رضاشاه فعالیت آموزشی و پرورشی و تبلیغاتی داشته باشد.۵ سازمان پرورش افکار یکی از بهترین نمونههای اصلاحات از بالا و بیتوجهی به توده مردم و سلائق و ذائقه آنها در برنامههای فرهنگی است.
ملیگرایی افراطی
یکی از اهداف اصلی تشکیل چنین سازمانی آن هم در برههای که بسیاری از قدرتهای بزرگ دنیا به جان یکدیگر افتاده بودند این بود که به هر قیمت ممکن شوونیسم یا همان ملیگرایی افراطی و بدون منطق را در میان ایرانیان نهادینه کند و در این میان تمامی ابزارهای تبلیغاتی و رسانهای رژیم نیز پای کار آمده بودند.
در این میان آنچه بیش از همه به کار رژیم میآمد این بود که نوعی یکسانسازی فرهنگی را از طریق تربیونهایی مانند رادیو و یا هنرهایی مانند موسیقی و تئاتر و همچنین سخنرانیهای گسترده عمومی
ترویج کند.
تمجید از شاه
دال محوری در گفتمان یکسانسازی فرهنگی، تمجید و تعریف از شخص شاه بود. نمونهای از سخنرانیهایی که توسط تبلیغ کنندگان رژیم در این برهه صورت دادند موید این مطلب است: «اگر قبل از زمامداری یکتا قائد بزرگ ایران به کلی فاقد فرهنگ و معارف بودیم، بحمدالله امروز در پرتو اقدس همایونش، دارای بهترین سازمانهای فرهنگی و فرهنگ صحیح و آبرومند هستیم».۶علاوه بر این جمعیت و توده مخاطبان در آن زمان به شدت ناهمگون بودند و هیچ ابزاری مانند تبلیغات و سخنرانی نمیتوانست این توده ناهمگون را تبدیل به یک توده فرهنگی یکدست کند. نمونه دیگری از تمجید از شخص شاه این بود که در مسیر شکلگیری این سازمان نیز عمدتا ذات همایونی منبع و منشأ اصلی معرفی میشد و این گونه عنوان میشد که سازمان پرورش افکار براساس منویات ذات ملوکانه تاسیس شده تا راهی را که اروپا در مدت ۴۰۰ سال طی کرد ایران در مدت ۱۸ سال طی کند.۷
بزرگنمایی پیشرفتهای کشور
یکی از مهمترین کارکردهای سازمان پرورش افکار این بود که در مورد خدمات حکومت رضاشاه دست به نوعی بزرگنمایی بزند و درواقع آنها را از بستر واقعی خود خارج کند. یکی از سرفصلهای اصلی تبلیغکنندگان رژیم در قالب سازمان پرورش افکار این بود که نهضت صنعتی شدن کشور را تبلیغ کرده و در مورد آن حتی دست به اغراق بزنند.
در اغلب این سخنرانیها و تبلیغات طبق یک برنامه از پیش نوشته شده سخنرانان موظف بودند ابتدا توصیف و تبیینی از اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشور پیش از روی کار آمدن رضاشاه و در آستانه کودتای ۱۲۹۹ ارائه دهند و سپس به شرح خدمات و اقدامات رضاشاه بپردازند و وی را به عنوان منجی ملت ایران و پدر معنوی کشور معرفی کنند.
فرجام کلام
سازمان پرورش افکار از آن دست سازمانهای فرهنگی است که در طول حکومت رضاشاه پهلوی با الگوگیری از نهادهای فرهنگی فاشیستی و نازیستی شکل گرفت. از همان ابتدا نیز مشخص بود کارویژه این سازمان چیزی جز تبلیغ فرهنگی برای رژیم و القاء و تلقین به توده نیست. این سازمان از بطن نیاز فرهنگی و سیاسی حکومت تشکیل شده بود و تحقق اهداف و منویات حکومت به صورت کلان و منویات شخص رضاشاه به صورت خاص را در دستور کار و اولویت خود قرار داده بود. بهرهگیری از عنصر رسانهها و ابزارهای فرهنگی شاید ابتکار جدیدی بود که در این برهه برای نخستین بار شکل گرفت. شاید بتوان سازمان پرورش افکار را جزو نخستین نهادهایی دانست که با پی بردن به اهمیت جایگاه رسانه تشکیل شده بود. مدرنیته اقتدارگرایانه رضاشاه اما این اجازه را نمیداد که رسانه و ابزار فرهنگی در مسیر واقعی خود حرکت کند و قرار بود باز هم از الگوی اصلاحات فرهنگی از بالا پیروی شود.
سازمان پرورش افکار را میتوان نرمافزار حکومت رضاشاهی لقب داد که قرار بود از سویی شاه را به عنوان قبله عالم و منشأ تمامی تغییر و تحولات مثبت در ایران معرفی کند و از سوی دیگر یکسانسازی فرهنگی را ولو با روشهای اقتدارگرایانه در دستور کار قرار دهد، اما نتیجهای که از این سازمان عاید پهلوی نخست شد چیز دندانگیری نبود و با هجوم متفقین به ایران این سازمان نیز متلاشی شد. سازمان پرورش افکار الگویی برای پهلوی دوم شد تا سازمانهای مشابه متعددی را در طول حکومت ۳۷ ساله خود ایجاد کند.
احمد متیندفتری استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران در میان جمعی از دانشجویان حقوق در سال تحصیلی 1316
شماره آرشیو: 16-121د
پی نوشت:
1.جلال ستاری، سازمان پرورش افکار و هنرستان هنرپیشگی، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۹۵، ۱۸.
2.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر مرکز، ص ۸۶.
3.محمود دلفانی، فرهنگستیزی در دورۀ رضاشاه(اسناد منتشر نشدۀ سازمان پرورش افکار)، سازمان اسناد ملی ایران،۱۳۷۵، سند شمارۀ ۴۷و۴۶، صص35-۳7.
4.ویدا همراز،«نهادهای فرهنگی در حکومت رضاشاه»، فصلنامۀ تاریخ معاصر ایران، سال اول، شمارۀ اول، بهار ۱۳۷۶ ، صص56-63.
5.بابک دربیکی، سازمان پرروش افکار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، صص۱۸2-۱۸3.
6.محمود دلفانی، فرهنگستیزی در دورۀ رضاشاه(اسناد منتشر نشدۀ سازمان پرورش افکار)، سازمان اسناد ملی ایران،۱۳۷۵، سند شمارۀ ۷۷، ص ۵۷.
7.فصلنامه تحقیقاتی- تاریخی گنجینه اسناد، دفتر 1 و 2، بهار و تابستان 1375، ش 21 و 22، ص ۸۵.