دکتر جواد حقگو ۱
الف) مقدمه
در طول تاریخ بشری، تمدنها و جوامع انسانی برای حفظ و استحکام پایه های حکومتی، تأمین استقلال و تمامیت ارضی و همچنین تأمین امنیت خود، ناگزیر از فراهم نمودن نیروی نظامی بودند. در دنیای امروز با توجه به تنوع تهدیدات علیه استقلال و امنیت هر کشور؛ بدیهی است که یکی از مؤلفه های اصلی مصون نگه داشتن دولتها در مواجهه با تهدیدات و چالشها، ارتقاء کیفیت و کمیت نیروهای مسلح و قدرت نظامی کشورها میباشد؛ به عبارت دیگر در پرتو قدرت و توان نظامی، امنیت همه جانبه کشورها تأمین خواهد شد. از اینرو کشورهای مختلف در برهه های زمانی مختلف، تشکیل و سازماندهی نیروهای مسلح خود را در راستای دفع خطرهای خارجی و داخلی در دستور کار اصلی خود قرار داده اند و درجهت تأمین امنیت و موجودیت کشور؛ سازمانها و نهادهای نظامی خاصی را ایجاد نموده اند. کشور ایران نیز از این قاعده مستثناء نبوده و با توجه به اینکه در طول تاریخ معاصر آبستن حوادث و تحولات مختلف سیاسی، امنیتی و نظامی بوده است، ناگزیر از تشکیل و سازماندهی قوای نظامی بوده است و هر حکومت و سلسلهای که قدرت سیاسی را در دست میگرفت به ارتش و نهادهای نظامی نگاه ویژهای داشته است و از اینرو نقش و کنشگری ارتش و نیروهای نظامی در طول تاریخ معاصر ایران غیر قابل انکار می باشد.
نگاهی گذار به حکومتهای پادشاهی صفویه، زندیه، افشاریه، قاجاریه و پهلوی، گویای یک واقعیت اساسی در تبیین ارتباط بین دو نهاد ارتش و سیاست در جامعه ایران است. بازخوانی تحولات این حکومتها نشان می دهد که سرداران و فرماندهان نظامی با مداخله تام و تمام در سیاست توانستند عالیترین منصب دولتی یعنی مقام پادشاهی را نیز تصدی نمایند. 2 البته لازم به ذکر است که سبک و شیوه هر یک از این حکومتها در تأسیس و حتی استفاده و کاربری از نیروهای دفاعی و نظامی خود، تابعی از ساختار قدرت سیاسی از یکسو و نحوه تعاملات آن با محیط پیرامونی از سوی دیگر می باشد.3
در دوره قاجاریه با توجه به اینکه ارتش ایران از لحاظ تشکیلات و سازماندهی، آموزش نظامی و همچنین ابزارها و تجهیزات جنگی، فاقد معیارهای یک ارتش مدرن بود و ضعف و نقایص فراوانی داشت؛ نتوانست در طول جنگهای ایران و روسیه عملکرد مناسبی از خود نشان دهد و حتی در حفظ و تأمین ثبات و امنیت داخلی نیز نارساییهای فراوانی داشت و تلاشهای برخی از دولتمردان قاجاریه نظیر عباس میرزا و امیرکبیر هم در جهت نوسازی ارتش ایران نتوانست مفید واقع شود.
در عصر پهلوی هم با توجه به وابستگی نهاد سلطنت به ارتش و نهادهای نظامی جهت حفظ پایههای حکومت سلطنتی، ارتش نتوانست کارکرد و کار ویژه اصلی خود در حفاظت و صیانت از تمامیت ارضی کشور را ایفا نماید و نمونه بارز آن را نیز در اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم توسط متفقین مشاهده می نماییم. در واقع در عصر پهلوی اول و دوم برخلاف دوره قاجاریه به رغم نوسازی واحدهای نظامی و تأسیس نهاد ارتش مدرن، ارتش صرفاً به ابزاری برای سرکوب مخالفین و استمرار پایههای حکومت خاندان سلطنتی تبدیل شد. از طرف دیگر به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران و ناظران سیاسی یکی از عوامل شتابزای مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی، رویگردانی برخی از فرماندهان و بدنه ارتش شاهنشاهی از رژیم پهلوی بود.
در تحولات بعد از انقلاب اسلامی نظیر جنگ تحمیلی نیز، ارتش جمهوری اسلامی توانست با بازیابی و بازتولید عقیدتی، تشکیلاتی، آموزشی خود - در سطوح استراتژیک و عملیاتی- نقش خود را در حفاظت از تمامیت ارضی جمهوری اسلامی به خوبی ایفا نماید. با این تفاسیر در کالبدشکافی و تبیین دقیق و توأم با واقعیات تحولات تاریخ معاصر ایران، یکی از متغیرهای کلیدی و تأثیرگذار نهاد ارتش می باشد. از اینرو در این مقاله برآنیم تا از نقش این بازوی نظامی حکومتهای وقت ایران در روند تحولات تاریخ معاصر به ویژه در عصر قاجار رمزگشایی نماییم.
ب) ارتش در دوره قاجاریه
کشور ایران از دیرباز با تحولات و منازعات داخلی و خارجی مختلفی روبهرو بوده است که بارزترین نمونه آن منازعات داخلی جهت کسب جانشینی حکومتهای قبلی و تأسیس دودمان و سلسله حکومتی جدید بوده است. با توجه به ماهیت قومی و قبیله ای جامعه ایرانی، هر ایل و قبلیهای که مدعی سلطنت و تاج و تخت پادشاهی بود، با تقویت بنیه نظامی خود، سعی داشت سایر مدعیان حکومت را با توسل به ابزار نظامی و خشونت سرکوب نمایند. در سالهای منتهی به قدرت رسیدن ایل قاجار به ریاست آقا محمدخان، و بعد از مرگ کریمخان زند، آقامحمدخان قاجار توانست با غلبه بر سایر مدعیان سلطنت نظیر لطفعلیخان زند، سلنطت پادشاهی قاجار را تأسیس نماید؛ سلسلهای که توانست از سال 1174 تا 1304 شمسی بر ایران حکمرانی نمایند. در این دوران کشور ایران آبستن حوادث بسیار مهمی چون «جنگهای ایران و روس»، «نهضت مشروطه» و «جنگ جهانی اول» بود.
ایل قاجار از زمان تأسیس پادشاهی صفویه بـخش مـهمی از لشـکریان قزلباش محسوب میشدند و پس از آن نیز همواره در جنگهای داخلی و خارجی در زمـره شجاعترین و جنگاورترین سپاهیان به شمار میآمدند و حتی آقا محمدخان نیز بعد از تثبیت حکومت خود، بسیاری از فتوحات خارجی خود در منطقه قفقاز را با اتکا به توان و مهارت نظامی ایل قاجار انجام نمود. سپاه ایران در اوایل تأسیس قاجاریه متشکل از قوای پایتخت و قوای ولایتی بودند. قوای پایتخت که به نوعی حافظ نظام سلطنتی بودند و هزینه های آن از خزانه دولت تأمین میشد و دسته دوم کـه بـه خرج شاهزادگان، حکام، رؤسای قبایل و تیولداران اداره میشدند، مسئول حفظ و حراست از شهرها و سرحدات بودند. 4 بدنه و ستون فقرات قشون قاجاریه نیز همانند سایر ساختارهای و نهادهای سنتی موجود جامعه، متشکل از سواره و پیادهنظام ایلی بود؛ ازاینرو «تعصبات و پیوندهای ایلی، قومی و قـبیلهای» یکی از مهمترین دلایل و انگیزههایی بود که باعث عضویت افراد در قوای نظامی میشد. افراد هر طـایفه در دسـتههای جـداگانه و تحتنظر فرماندهای از طایفه خود قرار میگرفتند و بـدین ترتیب مـوجبات ترجیح علایق قومی بر منافع کل سپاه و امکان وقوع شورش و طغیانهای گروهی بـیشتر فـراهم میشد. از آنجایی که قدرت و توان نظامی ایل یا قبیله عامل اصلی در به قـدرت رسیدن و همچنین حفظ و تـداوم قـدرت آن به شمار می رفت، بنابراین سران و رهبران ایل از قوای نظامی به عنوان ابزاری برای حفظ قدرت و سرکوب مخالفان داخلی و مهاجمان خـارجی استفاده میکردند و بر ایناساس بقاء و زوال سلسلههای پادشاهی نیز بـه مـیزان زیـادی به قدرت نـظامی آنـها وابسته بود.5
با توجه به وظیفه حساس و خطیر قوای نظامی ایل قاجار در حافظت و صیانت از دودمان سلطنتی، سپاهیان و افراد نظامی حکومت قـاجار از اهمیت بسزایی برخوردار بودند و قـشون قاجاریه به صورت مستقیم تـحت نظر شاه قاجار اداره می شد و به تعبیری پادشاه فرمانده کل قوا محسوب می شد و صدور فرمان جنگ و یا صلح نیز از اختیار مقام پادشاهی به شمار می رفت. حتی در قانون اساسی مشروطیت (1285شمسی) شاه فرمانده کل قوا باقی ماند.6 به عبارت دقیقتر سپاه قاجاریه جـزء لاینفک حـکومت و مـقام سـلطنت قاجار بود. سازمان جنگی ایل قـاجار از طـوایف دوالو، عضدانلو، شامبیانی، قوانلو، اسپانلو، شاهبداقلو، قـزلایاق، قـایجلو، لاشـلو، زیـادلو، خـزینه دارلو، کرلو و مهدیقلیخانی تـشکیل مـیشد. قویترین فوج سپاهیان قاجار لشکر آذربایجان بود.7 درمجموع به اعتقاد لمبتون (1375) در آغاز قرن نوزدهم، ارتش قاجاریه مرکب بود از نگهبانان ویژه سلطنتی، سـوارنظام نـامنظم، و چـریکهای بومی که به صورت نیروهای کمکی از نواحی مـختلف و از قـبایل کشور جمعآوری میشدند و تحت رهبران قبایل خودشان خدمت میکردند.8 با تـوجه بـه این ویژگیها لشکریانی که ممکن بود جـمعآوری شـوند، بـسیار معدود بودند. رهبران ایلات و قبایل در مقابل خـدمات نـظامی و تأمین نفرات جنگی بـرای شـاه، از حـق تیول بهره میبردند.9
پ) عباس میرزا و امیرکبیر پیشگامان نوسازی ارتش قاجاریه
تهدیدها و چالشهایی که از جانب روسیه همسایه شمالی ایران، کشور را تهدید می نمود، درنهایت منجر به جنگهای طولانی مدت ایران و روسیه و شکست نظامی و سیاسی ایران از روسها شد. علاوه بر آن رقابت بین قدرتهای بزرگ جهت استیلاء و نفوذ بر ایران - به دلیل موقیعت شاهراهی و استراتژیک ایران- صحنه سیاسی کشور را به فضای بی ثباتی تبدیل نموده بود؛ از اینرو ضرورت تأسیس و تقویت ارتشی که بتواند با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی با تهدیدها و چالشها مقابله نماید، بیش از پیش احساس می شد.
در اوایل قرن نوزدهم (1800 م / 1179 ش) عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه با توجه به خطر تجاوزطلبیها و تهدیدهای روسیه، تلاشهایی را در راه نوسازی تعلیمات نظامی و تسلیحات به عمل آورد؛ اما به رغم تلاشهای وی در نوسازی سازماندهی و آموزشی، ارتش ایران به دلیل ضعف تسلیحاتی، از روسها در جـنگهای 1810- 1813.م و 1826- 1828.م، شکست خورد.10 تجربه شکست ایران از روسیه، عباس میرزا را قانع نمود که تلاشهای جدیتری در امر نوسازی همه جانبه ارتش ایران انجام دهد. عباسمیرزا برآن بود تا ارتشی به وجـود آورد کـه خود را مدیون دولت بداند و از لحاظ ساز و برگ و مواجب به دولت متکی باشد، تا بدینوسیله ساختار سنتی و ایلاتی ارتش را به یک ارتش مدرن تبدیل نماید و با محوریت تمرکز قوا؛ بتواند در مواقع لزوم از عهده دفاع از تمامیت ارضی کشور و تأمین امنیت داخلی برآید.11 عباسمیرزا با بـه کارگیری مستشاران اروپایی در آموزش سپاه ایران تحولی ایجاد نمود و همزمان در فکر اعزام جوانان ایرانی به اروپا برای کسب علوم و فنون جدید بهویژه در علوم نظامی بود. به طورکلی در فاصله سـالهای 1815 تـا 1900.م، هیئتهای نظامی متعددی از کشورهای فرانسه، روسیه، اتریش، آلمان و ایتالیا به ایران سفر کردند؛ امـا آنـها نیز تحت تأثیر سیاستهای خارجی و عوامل کموبیش مشابه داخلی کاری از پیش نبردند.12 بعد از ناکامی تلاشهای عباس میرزا و قائم مقام فرهانی در نوسازی ارتش ایران، در دوره کـوتاه مدت صـدارت امیرکبیر، به واسطه تلاشهای وی ارتش منظمی ایجاد شد که هم آموزشهای نظامی حرفهای تری کسب نمود و هم حقوق و دستمزد زیادی دریافت میکرد.
در سال 1851.م امیرکبیر، مدرسه دارالفنون را به عنوان نقطه ثقل اصلاحات خود تأسیس نمود. فکر ایجاد و تأسیس دارالفنون در ایران برای امیرکبیر پس از مسافرت به روسیه و مشاهده مـدارس فنی، صنعتی و نظامی آنجا پیش آمـد و البـته مقصود او هـم در تأسیس چـنین مدرسهای بیشتر مدرسهای فـنی ، نظامی و صنعتی برای رفع نیازهای نظامی و فنی کشور بود.13 با توجه به اهمیت و حساسیت نوسازی ارتش، بخشی از آموزشهای نوین در این مدرسه مدرن به منظور تـربیت افـسران اختصاص پیدا کـرد، اما به طور کلی اصلاحات نـظامی امیرکبیر نیز عـقیم ماند.14 درمجموع با اجرای اصلاحات لشکری که در دوره های مختلف توسط افرادی چون عباس میرزا، قائم مقام فراهانی و امیرکبیر انجام شد و همچنین تحولاتی که در دیوانسالاری و سازمان جنگی نـیروهای مـسلح پیـش آمد، کنترل و تسلط دستگاه سلطنت و ایل قـاجار بـر نـیروهای مـسلح کـاهش یـافت و رفتهرفته این نیروها تحت فرمان کارگزاران دستگاههای دولتی قرار گرفتند.15
ت) دوران مشروطیت و تأسیس واحدهای نظامی
همانطور که اشاره شد در اوایل قرن نوزدهم دغدغه تأسیس و ساخت یک ارتش نیرومند بهعنوان یکی از بخشهای محوری برنامه نوسازی دفاعی کشور مطرح بود؛ از اینرو از نظر بسیاری فعالان سیاسی و نظامی انقلاب مشروطیت نیز، هدف مهم و حتی هدف اصلی، ایجاد دولتی نیرومند با ارتشی کارآمد بود تا بتواند بر عقبماندگی ایـران در رویارویی با تهدیدها و چالشها غـلبه کند.16 از طرف دیگر در قرن نوزدهم میلادی، با توجه به موقعیت استراتژیک ایران، رقابت دولتهای انگلستان، فرانسه و روسیه، بازی بزرگ در صحنه سیاسی ایران را رقم زده بود و هریک از این سه دولت میکوشیدند تا با نفوذ در ایران، اهداف و منافع منطقهای خود را محقق سازند. انگلستان، برای تأمین امنیت هند، فرانسه برای تهدید امنیت هند و روسیه برای تصرف مناطق سوق الجیشی و استراتژیکی شرق و غرب دریای خـزر و تـهدید امـنیت هند؛ به دنبال توسعه و گسترش روابط دوستانه و مسالمتآمیز با ایران بودند و سعی داشتند با انـعقاد قراردادهایی سیاسی، اقتصادی و نظامی سلطه و نفوذ خود را در ایران گسترش دهند؛ بهویژه اینکه با یک برنامهریزی ویژه، سعی داشتند نیروهای نظامی ایران را تحت تسلط و نفوذ خود نگاه دارند تا از این طریق جایگاه بهتری نسبت به سایر رقبای خود داشته باشند. تأسیس دو نیروی نظامی قزاق و پلیـس جـنوب و سـیطره بر ژاندارمری و نیز حضور مستشاران نظامی و نهایتاً اصـلاحات در قـشون ازجمله اهداف راهبردی دولتهای یاد شده بود.17
ث) دیویزیون قزاق
به رغم شکستهای نظامی قشون ایران و ناکامی برخی از دولتمردان و فعالان سیاسی در اصلاحات و نوسازی ارتش، تمایل پادشاهان قاجار به داشتن واحدهای نظامی نوین و ضرورتهای داخلی و خارجی باعث شد واحدهای نظامی جدیدی ایجاد گردد که بریگاد قزاق در زمره قدیمیترین و قدرتمندترین آنها بود. 18 اعتمادالسلطنه، تأسیس و ایجاد بریگاد قزاق را دستاورد دومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا میداند و معتقد است که دستور ناصرالدینشاه به تأسیس چنین واحدی شبیه آنچه که در روسیه مشاهده نموده بود، بیشتر ناشی از تحتتاثیر قرار گرفتن شاه از ظاهر آراسته و نظم و آرایـش ایـن سپاهیان بود. هوشنگ مهدوی نیز معتقد است که روسها با یک برنامه از پیش تعیین شده و با بهرهگیری از جلوههای روانشناختی شاه با اجرای یـک رشـته مانورهای باشکوه نظامی، شاه ایران را در پرتو هیبت و عظمت خیره کننده و لباسهای متحدالشکل و شکیل این نیروها به حیرت انداخته بودند.19
پیدایش دیویزیون قزاق، از بعد داخلی، در واقع بخشی از برنامه های اصلاحی پادشاه قاجار (ناصرالدین شاه) بود که از لحاظ تئوریک و اجرایی راهبرد منطقی و مستدلی نداشت و از بُعد خارجی نیز، آمیزهای از رقابتهای امپریالیستی قدرتهای بزرگ و تحرکات و تمهیدات عامدانة روسها بـود که با هدف سیطره بر ایران صورت میگرفت. گسترش سازمانی و تـوسعة فـعالیتهای آن نـیز نه منطبق با نیازها و اهداف نظامی و انتظامی ایران بلکه بر اساس سیاستهای توسعه طلبانه و دکترین امنیتی و نظامی روسیه در ایران تـنظیم شـده بود.20 از طرف دیگر ارزیابی نقش نیروی قزاق در مدیریت دو واقعه و بحران مهم زمان خود، یعنی واقعه رژی و انقلاب مشروطیت ایران نیز حاکی از آن است که این نیرو در مدیریت این دو بحران برخوردی متفاوت از خود نشان داده است؛ و سیاست آن عمدتاً همسو با کشور پدیدار کننده آن یعنی روسیه بود. بدین معنا که در واقعه اول نقش این نیرو، منفعلانه و مسامحهآمیز و در واقعه دوم نقش آن بسیار فعال و جدی بود و به گونهای که حتی تا به توپ بستن مجلس منتخب مردم و مشروطیت نیز پیش رفت. این دو گونه برخورد متعارض بیانگر آن است که نیروی قزاق به عنوان یک نیروی انتظامی، قبل از هرچیز میکوشید حافظ منافع روسیه در ایران باشد تا حافظ منافع دولت ایران.21 در ماجرای به توب بستن مجلس شواری ملی توسط بریگاد قزاق، به صورت واضح می توان دستهای پنهان روسیه برای حفظ منافع خود را مشاهده نمود. در این سیاست نحوه برخورد با مجلس و مشروطهخواهان بدینگونه برنامهریزی شده بود: 1) به توپ بستن مـجلس و کشتار مدافعین در یک روز به وسیله قوای بریگاد قزاق؛ 2) غارت و چپاول منازل مشروطهطلبان و نمایندگان مجلس به وسیله سـربازان و غیره؛ 3) دستگیری سـران نـهضت مشروطه و اعدام یا تبعید عدهای از آنان.22
بریگاد قزاق و بعدها بازماندگان آن، بانیان و گردانندگان اصلی کودتاهای مهم ایران معاصر بودند. کودتای محمدعلی شاه در به توپ بستن مجلس توسط لیاخف، کودتای 1299 رضاخان میرپنج و کودتای 28 مرداد 1332 زاهدی هر سه خاستگاه و پایگاه قزاقی داشتند؛ و جالبتر اینکه همه آنها فاقد اراده سیاسی مستقلی در راهاندازی کودتاهای یادشده بودند و به صورت یک نیروی سرکوب آزادیخواهان در جهت منافع قدرتهای بیگانه عمل می نمودند.23
ج) پلیس جنوب
در راستای رقابتهای دولتهای انگلیس و روسیه برای توسعه و گسترش حوزه نفوذ خود در ایران، دولتمردان انگلیسی به فکر تأسیس واحدی نظامی در مناطق جنوبی ایران افتادند تا به وسیله آن هم موجبات تأمین امنیت هند را فراهم نمایند و هم از سرمایه راهبردی جنوب ایران یعنی نفت با کمترین چالش و تهدیدی، نهایت استفاده و بهرهبرداری را نمایند. علاوه بر آن خطر گسترش نفوذ آلمان در جنوب ایران و مقابله با هـرج و مرج و ناامنی در جادههای بازرگانی جنوب ایران ــ که بیشتر ناشی از فضای گذار دوران بعد از جنگ جهانی اول بود ــ انگلستان را بر آن داشت تا واحد نظامی که آن را پلیس جنوب (تفنگداران جنوب ایران) با علامت اخـتصاری (S. P. R)24 مینامیدند؛ تأسیس نماید.25 دولت انگلیس همچنین برای حافظت از منافع خود در افغانستان نیز مبادرت به تأسیس یـک واحد نظامی در استانهای شرقی ایران نمود که در گزارش کمیسیون نظامی ایران و انگلیس تحت عنوان «قوای چریک شرقی ایران» از آنها یاد شده است.26 اما به هرحال پلیس جنوب به دلیل وضعیت خاص حاکم بر جنوب کشور، سرمایه راهبردی انگلیس محسوب می شد. تاریخنگاران ایرانی این واحد نظامی را «اِسپیار» تلفظ میکردند و نفرات و کادر پیاده نظام آن کلاً ایرانی بودند؛ ولی کادر افسری آن شامل افسران انگلیسی، ایرانی و هندی بود. فرمانده کل این نیرو به هر حال قرار بود همیشه یک نفر انگلیسی باشد و ژنرال سرپرسی سایکس در سال 1916.م بهعنوان اولین فرمانده اِسپیار برگزیده شد.27 انگلیسیها همواره مدعی بودند که هدف این واحد نظامی «ابقا»ی استقلال و اقتدار ایران و احیای نظم در جنوب ایران تحت نظارت آنهاست. اما به هر حال اگر برای ایرانیان نام «قزاق» یادآور همیشگی موقعیت روسیه در شمال ایران بود، نام «پلیس جنوب» نیز حضور و سلطه انگلیس در جنوب ایران را در ذهن ایرانیان تداعی می کرد.28
پلیس جنوب با همه فرازو نشیبهایی که داشت تا سال 1921.م به فعالیت خود ادامه داد و در این سال به دلیل تغییر استراتژی سیاسی و نظامی انگلیس مبنی بر تأسیس یک ارتش واحد در ایران با همکاری رضاخان میرپنج و همچنین سرباز زدن دولتهای وقت ایران از پذیرش رسمی این واحد نظامی، منحل گردید.29
چ) ژاندارمری
حوادث و تحولات دوره مشروطیت و فضای توأم با آشفتگی و هرج و مرجی که در کشور حاکم شده بود، ضرروت ایجاد و تأسیس یک «نیروی مسلح قابل اعتماد» را که بتواند در مواقع ضروری از مشروعیت دولت مرکزی حفاظت کند نمایان ساخت. در واقع تأسیس ژاندارمری به کوشش مجلس دوم (1288ــ1290.ش) و به عنوان یک پروژه ملی و به مـثابه یکی از پایههای اصلی برنامه نوسازی نیروهای مسلح ایران به ریاست افسران و مستشاران خارجی اجرا میشد.30 از طرف دیگر نمایندگان مجلس با توجه به تجربه تلخ بریگاد قزاق در به توپ بستن و انحلال مجلس در سال 1287.ش، با تأسیس هرگونه قوای نظامی تحت حمایت دول خارجی شدیداً مخالفت میکردند. سرانجام بعد از مذاکرات طولانی مجلس با مستشاران خارجی در اردیبهشت 1290.ش/ مه 1911.م، قرارداد مربوط به اسـتخدام سوئدیها را تصویب کرد و در ماه ژوئن نیز دولت سوئد سه نفر از افسران خود را به سرپرستی کاپیتان یالمارسون روانه ایران کرد تا ژاندارمها را تعلیم دهد و سرپرستی آنان را به عهده گیرد. این کار با نظارت وزارت کشور ایران انجام میشد. هدف از برپایی این نیرو، برقراری امنیت در سراسر جادههای ایران بود.31 با گسترش فعالیتهای ژاندارمری؛ هنگهایی در شیراز، اصفهان، کرمان، بوشهر و نـقاط دیـگر بـهوجود آمد و با توجه به اینکه نظام استخدام و سربازگیری آن از بین اقـشار مختلف مردم بود؛ این نیرو در بین مردم ایران نسبت به سایر واحدهای نظامی از محبوبیت زیادی برخوردار شد.32 عمر ژاندارمری نوین ایران بیش از یازده سال طول نکشید و در نهایت پس از کودتای 1299 ش، منحل شد. در اواخر سـال 1300.ش رضـاخان تصمیم گرفت نیروی قزاق و ژاندارمری را منحل، و بـا استفاده از نفرات و امکانات این دو نیرو، ارتش نوین ایران را تأسیس کند.33 ارتشی که بیشتر حافظ تاج و تخت سلطنت پهلوی بود تا نهاد تأمین کننده امنیت و تمامیت ارضی ایران.
ه) فرجام سخن
بنا به آنچه شرح آن آمد وضعیت قوای نظامی ایران در عصر قاجار را باید از دو منظر «داخلی» و «بینالمللی» مورد بررسی قرار داد. از منظر داخلی بسیاری از تحولات قوای نظامی ایران در رابطه مستقیم با ضعف قدرت دولت مرکزی در عصر قاجار قابل درک خواهد بود. به عبارت دیگر از آنجایی که قدرت دولت مرکزی ایران به ویژه در دوران پس از شکستهای ایران از روسیه و انگلستان رو به افول نهاده بود، درک و فهم تحولات مربوط به قوای نظامی شکننده ایران در این زمینه قابل ارزیابی است. در کنار وضعیت داخلی بیتردید تدقیق در وضعیت بینالمللی ایران در آن مقطع زمانی نیز از اهمیت بسیار والایی برخوردار است. بر این اساس و به حسب قرار گرفتن ایران در کانون رقابت قدرتهای بزرگی چون انگلستان و روسیه بسیاری از پویاییهای دولت مرکزی ایران و به تبع قوای نظامی در این قالب نیز قابل تبیین است. به باور نویسنده به حسب آثار گستردهای که قدرتهای بزرگ بر روندهای سیاسی ایران عصر قاجار گذاردهاند تبیین دقیق تحولات قوای نظامی ایران بدون توجه به موقعیت بینالمللی این کشور در آن مقطع زمانی ممکن نخواهد بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. دکتری علوم سیاسی و مدرس دانشگاه تهران.
2. حسین امین، «نقش امیران ارتش در عصر پهلوی»، مجله حافظ، شماره 46، آبان و آذر 1386، ص 15.
3. رضا بسطامی، «ژاندارمری دولتی ایران»، مجله زمانه، شماره 52، دی 1385، صص 56.
4. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357ــ1299)، تهران: نشر کویر، 1384، ص101.
5. همان، ص102.
6. امین، پیشین، ص 15.
7. محمدامیر شیخ نوری، «تغییر ساختار ارتش ایران از سنتی به مدرن»، مجله زمانه، شماره 52، دی 1385، ص 21.
8. آن کاترین لمبتون، ایران عصر قاجار، ترجمه سیمین فصیحی، مشهد: جاودان خرد، 1375، ص139.
9. همان، ص 23
10. جان فوران، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایـران)، تـرجمه احمد تدین، تهران: نشر رسا، 1380، ص216.
11. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران؛ از تأسیس تا انقراض قاجاریه، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران: نشر عـطایی، 1363، ص158.
12. سینایی، ص117.
13. عباس اقبال آشتیانی، مـیرزاتقیخان امیرکبیر، به اهتمام ایرج افشار، تهران: توس، 1355، ص157.
14. لمبتون، ص140.
15. فرزام اجلالی، بنیان حکومت قاجار؛ نظام سیاسی ایلی و دیوانسالاری مدرن، تهران: نشر نی، 1373، ص104.
16. استفانی کرونین، رضـاشاه و شـکلگیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران: نشر جامی، 1383، ص65.
17. اصغر قائدان، «نقش نیروی قزاق در مدیریت بحرانهای عصر قاجار از آغاز تا به توپ بستن مجلس شورای ملی»، مجله سیاست دفاعی، شماره 52 و 53، پاییز و زمستان 1384، ص 85.
18. سینایی،پیشین، صص211-212.
19. عبدالرضا هـوشنگ مـهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دورة صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران: امیرکبیر،1363، ص 30.
20. علیرضا ملایی توانی، «تأملی در تأسیس، توسعه و رفتار بریگاد قزاق ایران (1917-1879 م)»، مجله فرهنگ، شماره 54، زمستان 1384، صص 39-40.
21. قائدان، پیشین، ص 85.
22. قائدان، ص 108.
23. شیخ نوری، پیشین، ص 25.
24. South Persian Rifles.
25. آوری، پیشین، ص370.
26. سینایی،پیشین، ص227.
27. محمدجواد شیخالاسلامی، سیمای احمدشاه قاجار، ج2، تهران: نشر گفتار، 1375، ص63.
28. فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه منصوره اتحادیه، منصوره جعفری فشارکی، تهران: نشر تاریخ ایران، 1364، ص110.
29. شیخ نوری، پیشین، ص 26.
30. استفانی کرونین، ارتـش و حکومت پهلوی، ترجمه غلامرضا عـلیبابایی، تـهران: خـجسته، 1377، ص 37.
31. همان، ص40.
32. سفیری، پیشین، ص36.
33. بسطامی، پیشین، ص 57.