«ایدهآلهای شهید آیتالله دکتر سیدمحمد بهشتی برای حوزه های علمیه» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین علی رازینی
□ جنابعالی از چه دورهای و چگونه با شهید آیتالله دکتر بهشتی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اولین بار در دهه 1340 در کلاس سوم در مدرسه حقانی تحصیل میکردم که ایشان برای بازدید به مدرسه حقانی آمدند.
□ درباره مدرسه حقانی و شیوههای مدیریتی و آموزشی آن توضیح بیشتری بدهید.
شهید بهشتی ذهن خلاق، مبتکر و روزآمدی داشتند. در شرایطی که ما تحصیل میکردیم، مارکسیستها، بهائیها و لائیکها به شدت در عرصههای آموزشی و فرهنگی فعال بودند. شهید بهشتی با تاسیس مدارسی چون حقانی و مدرسه دین و دانش، حرکت جدیدی را در حوزه علمیه قم به وجود آوردند و کادرهایی را تربیت کردند که توانستند بعدها مدارس و دانشگاهها را از قبضه چپها و لائیکها بیرون بیاورند و فاصله بین تحصیلکردهها و روشنفکران با دین را، تا حد زیادی پر کنند. مدرسه دین و دانش و مدرسه حقانی، انصافاً در کادرسازی برای انقلاب سهم زیادی داشتند و فارغالتحصیلان آنها را بعدها در پستهای مدیریتی و مناصب بالای نظام مشاهده کردیم.
شهید بهشتی معتقد بودند که طلاب حوزههای علمیه در کنار دروس سنتی حوزه باید با مباحث جدیدی چون زبان، روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ، فلسفه و.... هم آشنا باشند. ایشان در مدرسه دین و دانش کلاسهای زبان را دایر کرده بودند و پدر من با اینکه سنشان بالا و یک روحانی سنتی بودند، مسافت زیادی را از منزل تا مدرسه دین و دانش طی و در این کلاسها شرکت میکردند.
□ شهید بهشتی دائما در مدرسه حقانی حضور می یافتندیا هر از گاه؟
شهید بهشتی از بنیانگذاران مدرسه حقانی بودند، ولی مدیر یا استاد دائمی آنجا نبودند و فقط گاهی سری به مدرسه میزدند و یا جلسات نقد و بررسی را در مدرسه برگزار میکردند. در مدرسه حقانی برخلاف رسم معمول حوزهها، امتحان گرفته میشد. یکی از این امتحانات حفظ و قرائت قرآن بود. شهید بهشتی گاهی در این جلسات امتحان حاضر میشدند و به چند طلبه برگزیده هم جایزه میدادند.
□ پیش آمد که خودشان هم درسی را تدریس کنند؟
بله، ایشان مدتی در مدرسه حقانی فلسفه درس میدادند. منبع تدریس ایشان در مورد فلسفه هگل، کتابی بود با ترجمه دکتر محمود عنایت. ایشان هنگامی که میدیدند متنی دقیق ترجمه نشده، از روی متن آلمانی هگل درس میدادند و خودشان آن را برایمان ترجمه میکردند و با فلسفه ملاصدرا تطبیق میدادند. کاملاً مشخص بود که شهید بهشتی و شهید قدوسی دارند برای آینده کشور کادرسازی میکنند. کمااینکه بعدها دیدیم نظام چقدر از حاصل زحمات آنان بهره برد.
مدرسه حقانی در تابستانها هم برای طلبهها برنامه داشت و شهید بهشتی همواره توصیه میکردند مطالعات جنبی داشته باشیم. ما تابستانها معمولاً از قم به مشهد میرفتیم و در آنجا کار اصلی ما، یادگرفتن زبان انگلیسی، روانشناسی، جامعهشناسی و تاریخ بود. یک سال هم شهید بهشتی ما را موظف کردند که تورات و انجیل را مطالعه کنیم. بسیار روی مطالعه تاریخ غرب و تاریخ جهان تاکید داشتند.
□ در مورد نظم کم بدیل شهید آیتالله بهشتی سخن بسیار گفتهاند. شما که از نزدیک شاهد رفتارهای ایشان بودهاید، آیا در این زمینه خاطرهای دارید؟
نظم ایشان که انصافاً نظیر نداشت و من در عمرم، آدمی به منظمی ایشان ندیدهام. ایشان نه خودشان حتی یک دقیقه دیر میکردند و نه از دیگران میپذیرفتند که سر وقت در جایی حاضر نباشند و یا کاری را درست و بهموقع انجام ندهند، درحالی که متاسفانه این عیب در جامعه ما زیاد دیده میشود که افراد مقید به وقت نیستند. ایشان هرگز وقتش را تلف نمیکرد. در دورانی که کسی ساعت زنگدار نداشت، شهید بهشتی یک ساعت جیبی زنگدار داشتند که پنج دقیقه مانده به پایان وقت، زنگ میزد و ایشان میگفتند: پنج دقیقه به پایان جلسه باقی مانده و لذا بحث را جمعبندی میکنیم.
یکی از دوستان میگفت: با شهید بهشتی قرار داشتم و از قم حرکت کردم و 45 دقیقه دیرتر از وقتی که با ایشان قرار داشتم، رسیدم. برای ایشان توضیح دادم اتوبوسی که با آن آمدم، تاخیر داشت و بعد هم با اتوبوس شرکت واحد آمدم و علت تاخیرم را دقیقاً برایشان توضیح دادم. شهید بهشتی گفتند:« به هر حال از یک ساعتی که به شما اختصاص داده بودم، 15 دقیقه باقی است، اگر میتوانید در این مدت مطالبتان را بگویید، والا ملاقات را به وقت دیگری موکول میکنیم». غرض اینکه حتی توضیحات مستوفای دوست ما از علت تاخیر هم، ایشان را متقاعد نکرد که حتی یک دقیقه هم در برنامه خود تغییر ایجاد کنند و همان 15 دقیقه را به طلبه وقت دادند. دیگران هم درباره وقتشناسی و نظم شهید بهشتی از این داستانهای فراوان دارند. البته قبول این نظم برای اکثر ما که به چنین رفتارهایی عادت نداریم، بسیار دشوار است، ولی یکی از دلایل عمده توان بالای علمی و مدیریتی و فقاهتی شهید بهشتی، به همین استفاده بهینه از فرصتها و هدر ندادن وقت برمیگردد. ایشان بیش از 53 سال عمر نکردند، اما در همین مدت چنان کارهای اساسی و باعظمتی انجام دادند که در کارنامه زندگی کمتر کسی میتوان سراغ گرفت. مدیریت عالی ایشان در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی، اداره شورای انقلاب، تلاشهای ایشان در قوه قضائیه، تاسیس حزب جمهوری اسلامی و گسترش حیرت انگیز آن در سراسر کشور در یک فاصله کوتاه و بسیاری دیگر از فعالیتها و خدمات ایشان، حاصل عمری تلاش، نظم، دقت و جدیت در امور است. به همین دلیل هم دشمنان برای ترور شخصیت و سپس ترور فیزیکی ایشان بیش از هر کس دیگری سرمایهگذاری کردند. اگر این جنایت فجیع نبود و میتوانستیم از وجود ایشان بهرهمند شویم، بیتردید بسیاری از چالشها و مشکلاتی که بعدها با آنها دست به گریبان شدیم، پیش نمیآمدند. توان بالای برنامهریزی و مدیریت ایشان انصافاً کمنظیر و حتی میتوان گفت بینظیر بود.
□ در پایان گفتگو اگر خاطره شخصی جالب توجهی از ایشان به یاد دارید، بیان بفرمایید.
یک شب از ساعت 9 تا 10 با ایشان وقت ملاقات داشتم. چون روحیات و نظم ایشان را خوب میشناختم، طوری از قم حرکت کردم که بتوانم راس ساعت 9 خود را به منزل ایشان برسانم. جلسه که تمام شد، ایشان از من پرسیدند: در تهران جایی را دارید که شب را در آنجا اقامت کنید؟ گفتم: خیر، به قم برمیگردم. ایشان گفتند: اگر تمایل دارید، میتوانید شب را اینجا بمانید. خیلی صریح و ساده این حرف را زدند و ابداً تعارف نکردند. گفتند: الان دیروقت است، میتوانید بمانید و فردا صبح به قم بروید. بعد هم خیلی بیتکلف نشستند و از هر دری حرف زدیم. ماه رمضان هم بود. از من پرسیدند که :آیا روزه میگیرم یا نه؟ و وقتی پاسخ مثبت دادم، پرسیدند که: آیا مرا برای سحری بیدار کنند یا نه؟ موقع سحر برایم یک سینی غذا آوردند و پرسیدند که: اگر غذایشان با مزاج من سازگار نیست، غذای دیگری بیاورند. این جزئیات را به این دلیل شرح میدهم که بگویم ایشان حتی به این موارد ریز هم دقت داشتند و نظر افراد برایشان مهم بود. آن برخورد صمیمی و بدون تشریفات و بی غل و غش، یکی از شیرینترین خاطرات زندگی من است. ایشان خودشان را با تشریفات و تعارف و تکلف به زحمت نمیانداختند و در نتیجه به رغم جدیت و نظم آهنینی که داشتند، معاشرت با ایشان بسیار راحت، بیتکلف و دلنشین بود.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.