شاه از تمام قدرت خود بهره میجست که مانع نخستوزیری قوام شود و این فرصت، در شورش بلوای نان به تاریخ 17 آذر 1321 بهدست آمد. «از نخستین ساعات روز، دانشجویان، زنان و محصلان خواستار سهمیه بیشتر نان شدند و محوطه بهارستان را به صحنه اعتراض بر ضد دولت تبدیل ساختند. این درحالی است که قوای انتظامی دخالتی برای آرام ساختن تودههای عاصی از خود نشان ندادند تا شعار مرگ بر قوام و تخریب و به آتش زدن خانهاش به اتمام برسد.»
شاه دارای دو چهره باطنی و ظاهری است که تجلی آن را در اهداف و نتایجی که در دو سطح نیت درونی و سیاستهای برونی، متظاهر است نمایان میکند. اهداف درونی وی را میتوان از منظر روانشناسی و سایر سرچشمههای قدرت روانی مرور کرد و سیاستهای برونیاش را در حوزه عمل و امرسیاسی در نهادها و مناصبی که وی به زیردستان در قالب دو دسته امرای ارتش و مسئولان سیاسی قابل اطلاق است، مورد مداقه قرار داد. بدین منظور، در این جستار دو حوزه درونی و بیرونی شاه را در قالب اهداف و نتایج در امر تنشزایی میان رجال ایرانی مورد بررسی قرار خواهیم داد و نیز به چرایی آن پاسخ خواهیم گفت. قابل ذکر است که در اینجا «تنش» به معنای تمهیداتی است که شاه در برابر نخستوزیران و مقامات کشوری و لشکری برای تناسب و توازن قدرت در برابر خود بهکار برده است.
حکومت
حکومت، ابزاری است عینی برای فرماندادن و وضع قوانین و اجرای آن که در سازماندهی حکومت نقش و جایگاهی والا در حفظ نظم و امنیت دارد. در این حوزه شیوه اعمال قدرت و نوع رابطه میان نهادهای حکومتی و رأس هرم که قدرت عالی را در توزیع قدرت سیاسی برعهده دارد، مهم و قابل تأمل است. شاه اگرچه بر طبق قانون اساسی مشروطه اقتدارش محدود به سلطنت کردن و نه حکومت کردن بود، ولی شواهد و قراین رفتارهای سیاسی او نشاندهنده تخطی از قانون و دخالت در تمامی امور کلی و جزئی در ساختار سیاسی جامعه بود. این شیوه فرمانروایی به خودکامگی منجر میشود. بازتولید این شیوه و روش سیاسی، خود به کاهش تدریجی مشروعیت و مقبولیت از طرف نیروهای سیاسی و جامعه منجر خواهد شد. برای جبران این کاهش مشروعیت، ناچار باید دست به ایجاد تنشهای مصنوعی و اختلافات صوری زد که شاه این شیوه را در طی سلطنت و حکومت خود بارها بهکار برد که میتوان چرایی آن را از دو منظر درونی و بیرونی مورد بررسی قرار داد.
علل درونی
الف: روانشناسی سیاسی
موضوع روانشناسی سیاسی بررسی تاثیر شخصیت افراد بر سیاست است که بر تصمیمگیری، خودشیفتگی، احساس محرومیت عاطفی، بیاعتمادی، تحقیر و یا تمسخر در دوران کودکی نشئت میگیرد. چنین افرادی میخواهند با کسب قدرت احساس بیاعتمادی یا ناامنی خود را جبران کنند. در این چارچوب، روانشناسی شاه و رفتار سیاسی وی را باید از این دریچه نگاه کرد آنگاه که مولفههایی چون اقتدار و جبروت پدر (رضاشاه) و جبران کاستیها و ناامنی خود با پرکردن آن شکاف در اتکا به ارتش و فرماندهی کل قوا، پر میکند. شاه این حس قدرتطلبی و فرادهی دیگران در برابر خود را برنمیتابید. درواقع از این منظر شاه نمیخواست «کسی در زمینهای یا در قسمتی از کارها، آنچنان قدرت پیدا کند که بتواند خود تصمیمهای لازم را بگیرد و به اجرا بگذارد و عملی کند. به این جهت بود که سعی میکرد به هر کسی بفهماند که اختیار و قدرتش حدی دارد و از آن نبایستی تجاوز کند». 1
شاه در روابط شخصی نیز حس «عظمتطلبی» خود را در شیفتگی به ارتفاع و قامت پنهان نمیکرد و در دورههای مختلف زندگی آن را به نمایش میگذاشت. 2 وی در مورد کسانی که در برابر فرامین او سربرنمیتافتند ناراحت بود آنچنان که نظر شاه نسبت به محمد مصدق را به خوبی میتوان در گفتگو با احسان نراقی یافت که گفت: «او کله شق بود و مدام مرا میآزرد و عصبی میکرد» 3 بهدلیل این ویژگی، همیشه نسبت به توازن قدرت و رابطه فرادستی و فرودستی، حساسیت نشان میداد و درصدد آن بود با اختلاف و یا تشنجات مصنوعی، این رابطه را در بین رجال و امرای ارتش حفظ کند و سیستم فرماندهی متمرکز را بر پای دارد.
شاه در روابط شخصی نیز حس «عظمتطلبی» خود را در شیفتگی به ارتفاع و قامت پنهان نمیکرد و در دورههای مختلف زندگی آن را به نمایش میگذاشت. وی در مورد کسانی که در برابر فرامین او سربرنمیتافتند ناراحت بود آنچنان که نظر شاه نسبت به محمد مصدق را به خوبی میتوان در گفتگو با احسان نراقی یافت که گفت: «او کله شق بود و مدام مرا میآزرد و عصبی میکرد».
علل بیرونی
ب:نیات و اهداف سیاسی
دهه بیست را باید از شاه جوانی صحبت کرد که ناپخته است و در برابر نخستوزیران کارآزموده از خود ضعف نشان میدهد. او درصدد است که از این حقارت و ضعف خود برهد و همچون پدر (رضاشاه)، از قدرت شاهنشاهی و اقتدار لازم برخوردار گردد. در اولین قدم، احمد قوام، سد راه او در این مرحله است زیرا که از حمایت قدرتهای خارجی برخوردار بود.
احمد قوام
شاه همواره گمان داشت که قوام قصد برانداختن دودمان پهلوی را در سر دارد و برآن است که خود را به هر شکلی، مقام اول مملکت کند. در این راستا، شاه از تمام قدرت خود بهره میجست که مانع نخستوزیری قوام شود و این فرصت، در شورش بلوای نان به تاریخ 17 آذر 1321 بهدست آمد. «از نخستین ساعات روز، دانشجویان، زنان و محصلان خواستار سهمیه بیشتر نان شدند و محوطه بهارستان را به صحنه اعتراض بر ضد دولت تبدیل ساختند. این درحالی است که قوای انتظامی دخالتی برای آرام ساختن تودههای عاصی از خود نشان ندادند تا شعار مرگ بر قوام و تخریب و به آتش زدن خانهاش به اتمام برسد». 4
دریفوس (وزیر مختار آمریکا) و ریدر بولارد (سفیر بریتانیا)، شاه را مسئول ناآرامیها میدانند و هدف از آن را کنار زدن دولت قوام و جانشینی آن با دولتی نظامی میپندارند. قوام یکبار دیگر در قضیه آذربایجان بر سر مسئله خودمختاری و مذاکره با استالین به نگرانی و توهم توطئه شاه افزود زیرا که به زعم شاه، همکاری قوام و استالین در آن چیزی که او براندازی سلطنت و اعلام جمهوری میدانست، تجلی مییافت. شاه این بار از چهار جهت توانست قوام را در منگنه قرار دهد: اتهام فساد مالی، شورش عشایر بابت حضور اعضای حزب توده در کابینه، تایید آمریکا به برانداختن قوام و همکاری سردار فاخر حکمت به همت اشرف پهلوی بابت همکاری با آنها. استعفای کابینه، او را تنها گذاشت و در نامههای جدل آمیز با شاه، لقب خود را نیز (جناب اشرف)، از دست داد. در واقع یکی از مخالفین شاه از صحنه سیاسی محو شد و نوبت به مصدق رسید.
محمد مصدق
محمد مصدق دارای ویژگیهایی است که شاه از آن هراسان بود: آزادی و اصلاحطلبی (شکنندگی خوی استبدادی شاه)، وزرات دفاع (وزارت جنگ و اتکا به ارتش) و سلطنت یا شاه نمادین (پادشاهی و فره کیانی). اگر محمد مصدق را نخستوزیر خیابانها بنامیم بیراه نیست. زیرا جبهه ملی و اتکا به تظاهرات خیابانی از وسایل فشاری بود که او استفاده میکرد. 5 مصدق با افسران ارتش به شدت برخورد میکند و نام وزارت جنگ را به وزارت دفاع تغییر میدهد. خط قرمزی که شاه عدول از آن را برنمیتابید. اختیارات ویژه مصدق، دریچهای را برای شاه فراهم ساخت که باعث شد میان مصدق و متحدان سابق مذهبیاش تنش و مجادله پیش آید. روحانیون خواستار رعایت حجاب اسلامی زنان در ادارات بودند، به بسته شدن سینماها و میخانهها پافشاری مینمودند و فشار علیه بهائیان و اخراج آنها از مشاغل دولتی را دنبال میکردند. نهایتا اینکه نزدیکی حزب توده و نیروهای افراطی جبهه ملی چون «حسین فاطمی»، اختلاف میان جبهه ملی و جریانی مذهبی جامعه را بیشتر کرد. 6
اینگونه بود که شاه تلاش کرد تا با استفاده از نیروهای خارجی و دلارهایی که از آن سوی مرزها می آمد و با استفاده از روزنامههای ضدمصدقی به این اختلاف دامن بزند. در کنار اینها ، مصدق که مجلس واقعی را نه در بهارستان، بلکه در میان جمعی از مردم میدانست، با آزادیهایی که به حزب توده داد، بهانه را به دربار، قشقاییها و نمایندگان مجلس داد تا واقعه 9 اسفند چیده شود. سیاست مصدق و فشارهای شاه برای اختلاف میان یاران قدیمی نیروهای مختلف را علیه مصدق بسیج کرد.7 سرانجام، شاه با پشتیبانی بریتانیا و آمریکا و برخی نیروهای داخلی توانست، این نخستوزیر را نیز از کار برکنار کند تا راه برای چاکران و غلامان خانهزاد هموار گردد.
نتیجه
سیاست شاه را در برابر مقامات کشوری و لشکری میتوان در سه کلیدواژه تبیین نمود: توهم توطئه، ترس از براندازی سلطنت و کاهش قدرت شاهی. این موارد نشاندهنده اهمیت آن نزد وی است زیرا که شاه، با استفاده از منابع سیزدهگانه خبری و اطلاعاتی 8 که چشم و گوش او بودند، میتوانست به تغییر و تحولات در کسب و افزایش قدرت زیردستان خود پی ببرد و با خلع، عزلتنشینی و یا تبعید که نمونههای آن را در قوام، مصدق و هویدا و دیگر امرای لشکری و کشوری میبینیم، با تمهیداتی زیرکانه و تنشآمیز، درواقع خود و سلطنت خود را نجات دهد و به مقابله برخیزد.
بازدید شاه و غلامرضا پهلوی از یک پادگان نظامی، در تصویر احمد قوام دیده میشود
شماره آرشیو: 1660-11ع
پی نوشت:
1.خداداد فرمانفرمائیان، توسعه در ایران 1320-1357، ویراستار غلامرضا افخمی، 1381، تهران: گام نو، ص 451.
2.ماروین زونیس، شکست شاهانه: روانشناسی شخصیت شاه، ترجمه عباس مخبر، چاپ دوم، 1370، تهران: گام نو، ص 32.
3.احسان نراقی، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، 1372، تهران: رسا، پاورقی ص 45.
4.حمید شوکت، در تیررس حادثه: زندگی سیاسی قوامالسلطنه، چاپ سوم، ویراست دوم، 1387، تهران، اختران، 191-192.
5.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه گل محمدی و فتاحی، 1377، تهران: نی، ص 329.
6.عباس میلانی، نگاهی به شاه، چاپ دوم، تورنتو: نشر پرشین سیرکل، ص187.
7.کریستوفر دوبلگ، تراژدی تنهایی: زندگینامه سیاسی محمد مصدق، ترجمه بهرنگ رجبی 1394، تهران: چشمه، ص 236.
8.نگاهی به شاه، ص 14.