بنابر روایت یکی از اعضای موتلفه، «امام، هر کس به زیارتشان میرفت و خصوص خدمتشان مینشست از هر استانی و شهرستانی بود سفارش میفرمودند: دور هم جمع شوید با هم جلسه داشته باشید. هیئتهای کوچک تشکیل دهید. حداقل سه نفر و حداکثر ده نفر. در اثر این کاری که امام میکردند تقریباً هستههایی در عمده شهرستان متدیّننشین شکل گرفت...
با وفات آیتالله بروجردی، مرجع تقلید شیعیان ایران، در اوایل فروردین 1340 و مطرح شدن موضوع انتخاب مرجع تقلید برای مردم شیعه مذهب ایران، روحانیون بلندپایه که در ایران و عراق اقامت داشتند، مورد توجّه عموم قرار گرفتند.1 از این زمان و به دنبال تکاپوی افراد مذهبی برای انتخاب یک مرجع تقلید مناسب برای خود، ارتباط محدودی میان مراجع دینی و افراد مذهبی به وجود آمد؛ همین امر نیز به شروع روابط نزدیک میان دو طرف منجر شد. گفته شده تا اواسط سال 1341ش، روابط تنگاتنگ و نزدیکی میان مراجع دینی و هیئتهای مذهبی وجود نداشت تا اینکه تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در این زمان، نزدیکی ارتباط میان دو طرف را مهیّا نمود.2 تعدادی از هیئتهای مذهبی بازار تهران به کمک برخی از افراد همچون حسین مصدقی که از شاخه بازار نهضت آزادی بودند، به چاپ و انتشار اعلامیههای روحانیون در مورد مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مبادرت ورزیده، و رابطه خود را با روحانیون سیاسی نزدیک نمودند.3 هیئتهای مذهبی دیگر، به تدریج در جریان مخالف روحانیون با دولت اسدالله علم، بر سر همین موضوع، در پاییز 1341 وارد صحنه سیاسی شدند و با روحانیت مرتبط گردیدند.4مدتی بعد از آن و بهتدریج تا اوایل سال 1342، هیئتهای مذهبی دیگری هم با توجه به حوادث سیاسیای که در آن برهه زمانی رخ میداد و بیش از پیش موجب انگیزش روحانیت میشد، وارد عرصه سیاسی گردیدند و با روحانیت ارتباط برقرار نمودند.5
با پایان یافتن ماجرای انجمنهای ایالتی در آذر 1341 ش که با عقبنشینی دولت و لغو این لایحه همراه بود، امام خمینی بر نقش مؤثر این هیئتهای مذهبی برای انتشار افکار و نظرات روحانیت در سطح جامعه و توده مردم مذهبی واقف بود،6 همچنان که صادق امانی در بازجویی ساواک مورخ بهمن 1343 چنین عنوان نمود: «در تهران عدهای از متدیّنین بازار بودند که برای چاپ و نشر اعلامیههایی که آقایان مراجع قم یا مشهد مرقوم مینمودند اقداماتی میکردند...اصولاً هدف و کار هیئت مذکور، رساندن نظریات مراجع قم و مشهد و دیگر مراجع به مردم بود و این را یک وظیفه شرعی برای خود میدانستند...».7 امام خمینی از اعضای این هیئتها که به صورت مجزّا و مستقل از یکدیگر فعالیت میکردند، خواست تا رابطه خود را با روحانیت قم نزدیکتر کنند.8 این در حالی بود که حضور موثّر امام خمینی در ماجرای انجمنهای ایالتی و نقش مهم ایشان در لغو آن، به علاوه، تمایل بیشتر ایشان نسبت به مراجع دینیِ دیگر برای ایفای نقش در امور سیاسی کشور، موجب میشد که این هیئتهای مذهبیِ علاقهمند به انجام فعالیت در امور سیاسی، رابطه نزدیکتری با امام خمینی، نسبت به مراجع دینی دیگر، برقرار نمایند.9
چنین به نظر میآید که تعداد هیئتهای مذهبی موردنظر در تهران، قابل توجه بوده است،10 از این رو، امام خمینی به همراه برخی دیگر از روحانیون، بهویژه آیتالله میلانی، در صدد ادغام این هیئتها برآمد تا به نحو مؤثرتری در عرصه سیاسی فعالیت کنند. بنابر روایت یکی از اعضای موتلفه، «امام، هر کس به زیارتشان میرفت و خصوص خدمتشان مینشست از هر استانی و شهرستانی بود سفارش میفرمودند: دور هم جمع شوید با هم جلسه داشته باشید. هیئتهای کوچک تشکیل دهید. حداقل سه نفر و حداکثر ده نفر. در اثر این کاری که امام میکردند تقریباً هستههایی در عمده شهرستان متدیّننشین شکل گرفت. این هستهها فعالیتهای خود را داشتند و با قم در ارتباط بودند .... عمدتاً این هستهها در کنار مساجد، حوزههای علمیه، هیئتهای بزرگ دینی، فعالیت نیمه مخفی داشتند ....»،11 بنابر این، در یک فرایندِ زمانیِ چند ماهه، در صدد ادغام تدریجی و مرحله به مرحله این هیئتها برآمدند، چنانکه هیئتهای کوچکتر را به هم مربوطه ساخته و تبدیل به گروهی بزرگتر مینمودند.12
با این حال، به نظر نمیرسد که ادغام و ائتلاف این هیئتها با یکدیگر، به سادگی، امکانپذیر شده باشد، چرا که برخی اعضای این هیئتها، تمایل زیادی به ائتلاف نداشتند. آنان نه تنها از این امر، استقبال نکردند، بلکه حتی با این کار، مخالفت نیز مینمودند.13می توان یکی از علل مهم آن را، اوضاع سیاسیِ کاملاً بسته ایران در دهه 1330 و اختناق موجود در آن دوره زمانی قلمداد نمود؛ چنانکه افراد فعال در امور سیاسی نمی توانستند به سادگی به یکدیگر اعتماد کنند بهخصوص هیئتهای تشکیل دهنده موتلفه که دارای گرایشهای سیاسی مختلف بودند.
به روایت برخی، پیشنهاد عزای عمومی در نوروز سال 1342، از سوی برخی از همین هیئتهای مذهبی به روحانیت داده شده و مورد پذیرش آنان قرار گرفت.1 چنین به نظر میآید که ادغام هیئتهای مذهبی مورد نظر، بعد از ماجرای انقلاب سفید در زمستان 1341 ش، شتاب بیشتری گرفته باشد...
با وقوع ماجرای "انقلاب سفید" و انجام رفراندوم برای اجرای آن در جامعه ایران، فرصت دیگری برای حضور روحانیت در عرصه سیاست در بهمن 1341 ش فراهم گردید. بدین ترتیب، رابطه هیئتهای مذهبی، که بهتدریج رنگ سیاسی نیز به خود میگرفتند، و البته، همچنان بهصورت جداگانه و مجزا از یکدیگر فعالیت مینمودند، با مراجع دینی، باز هم بیشتر شد. حتی به روایت برخی، پیشنهاد عزای عمومی در نوروز سال 1342 ، از سوی برخی از همین هیئتهای مذهبی به روحانیت داده شده و مورد پذیرش آنان قرار گرفت.14 چنین به نظر میآید که ادغام هیئتهای مذهبی مورد نظر، بعد از ماجرای انقلاب سفید در زمستان 1341 ش، شتاب بیشتری گرفته باشد، زیرا با فعّالتر شدن آنان در امور سیاسی و همکاری بیشتر آنان با یکدیگر در این برهه زمانی، اعضای این هیئتها، بیش از پیش با یکدیگر آشنا میشدند و بنابراین، شناخت کافی نسبت به یکدیگر پیدا مینمودند. تا آنکه سرانجام، تعداد این هیئتها، به چهار گروه عمده و بزرگ، در اوایل سال 1342 رسید.15
در طی ماههای فروردین و اردیبهشت 1342 که مبارزات گروههای مخالف حکومت پهلوی، بهویژه روحانیون و بهخصوص امام خمینی، بر ضد حکومت پهلوی تشدید یافته بود، این هیئتهای مذهبی، به طور مستقل اعلامیههایی چاپ و منتشر میکردند. 16 ولی در همین برهه زمانی، رقابتی جدّی میان این هیئتها برای ایفای نقش بیشتر و موثرتر در زمینه انجام اینگونه فعالیتهای سیاسی، همچون توزیع اعلامیههای مراجع دینی، بهوجود آمد، تا آنجا که حتی درصدد خنثی کردن اقدامات یکدیگر نیز بر میآمدند،17 تا آنکه در نهایت، پیشنهاد اتحاد از سوی برخی افراد هیئت مسجد امینالدوله مطرح گردید18و با توجه به آنکه آشنایی مختصری نیز بین برخی افراد این گروهها بهویژه اعضای مسجد امینالدوله و هیئت مسجد شیخ علی، که تشکیلاتیتر و با سابقهتر از دو هیئت دیگر در عرصه سیاسی بودهاند، با یکدیگر وجود داشت،19شرایط لازم برای همکاری آنان با یکدیگر نیز مهیّا بود. برای انجام این کار، بین برخی اعضای این گروهها، مذاکراتی انجام گردید. این در حالی بود که برخی از روحانیون همچون دکتر بهشتی 20و استاد مطهری21 نیز هر کدام، به طور همزمان، با برخی از این هیئتها در ارتباط بودند و این موضوع، طبیعتاً، در ایجاد آشنایی و رابطهای نزدیک بین این هیئتها، مؤثّر بود. گویا، بعد از ایجاد ارتباط اولیه میان برخی اعضای این هیئتها، موضوع ائتلاف، با امام خمینی در میان گذاشته شد و ایشان نیز اعضای اصلی این چهار هیئت را به خانه خود دعوت نمودند و موضوع را با آنها در میان گذاشتند. ظاهراً یکی از این چهار گروه، حاضر به ائتلاف نشد و از این کار، امتناع نمود، اما سه گروه دیگر که خود، متشکّل از هیئهای کوچکتر دیگری بودند، با یکدیگر متحد شدند. 22
نام سه گروه از این مجموعه، هیئت مسجد شیخ علی، هیئت مسجد امینالدوله و هیئت اصفهانیهای مقیم بازار تهران بود، اما گروه چهارم، نام خاصّی نداشته است و در هیچ یک از روایات، ذکری از آن به میان نیامده است. هیئت مسجد شیخ علی: صادق امانی، صادق اسلامی، حسین رحمانی و جواد مقصودی به همراه تعدادی دیگر در 1329 گروه شیعیان را تشکیل دادند که تا کودتای1332ش به امور سیاسی و بعد از آن، به امور فرهنگی و مذهبی میپرداختند. این گروه به کار خود در قالب گروه شیعیان تا اواخر دهه 1330ش ادامه دادند تا آنکه در این زمان مسجد شیخ علی را پایگاه فعالیتهای فرهنگی ـ مذهبی خود قرار دادند. این مسجد در کوچه نوروزخان در کنار بازار آهنگران در خیابان بوذرجمهری واقع شده است و حتی بعد از فروپاشی موتلفه در 1344 نیز مهمترین پایگاه اعضای این گروه تا انقلاب اسلامی بود؛ تا آنکه با گرم شدن تنور سیاست در ایران در آغاز دهه1340ش، فعالیت خود را به زمینه سیاسی کشاندند و به تدریج با برخی هیئتهای دیگر موتلف شده و این مسجد به عنوان پایگاه مبارزاتی آنها شناخته شد.
مسجد امین الدوله: حبیبالله عسگراولادی، ابوالفضل توکلیبینا و مهدی عراقی به همراه تعدادی دیگر، در فعالیتهای سیاسی نهضت ملّی حضور داشتند که بعد از کودتای 1332 به کارهای خیریّه و مذهبی روی آوردند و هیئت مویّد را تشکیل دادند. جلسات این هیئت تا 1341 ادامه داشت تا آنکه در این زمان و با بهوجودآمدن تحرّک سیاسی در کشور وارد فعالیتهای سیاسی شدند و بعد از ائتلاف با چند هیئت دیگر،جبهه مسلمانان آزاده را تشکیل دادند. هیئت اصفهانیها که از تجار و کسبه اصفهانی بازار تهران تشکیل شده بود سابقه چندانی نداشت و از اواسط سال1341 بهصورت منسجم تشکیل گردید.23
بنا به اعتقاد برخی افراد، این جمعیت، متشکّل از شش هیئت دارای گرایش سیاسی متفاوت بوده است: دو هیئت از بقایا و طرفداران فداییان اسلام، دو هیئت از طرفداران کاشانی و جناح راست جبهه ملی، و دو هیئت دیگر از علاقهمندان سابق جبهه ملی و مصدق بودند.24گرچه دلیل قانع کنندهای برای اثبات این نظر وجود ندارد و نمیتوان آن را بدین صورت پذیرفت، اما به نظر میرسد که این تقسیمبندی، با مقداری تغییر، پذیرفتنی است. اکثریت، نه همه اعضای تشکیل دهنده موتلفه پیشتر متمایل به سه گروه سیاسی نهضت آزادی (طرفداران مصدق)، حزب زحمتکشان (طرفداران کاشانی و بقایی) و فداییان اسلام بودند. شاید بتوان از اظهارات حبیبالله عسگراولادی، که البته بهصورت کاملاً تلویحی بیان نمود،25 به این امر پی برد. همچنین، بنا به گزارش ساواک مورخ خردادماه1344: «طبق اطلاع از اوایل سال 1343 دستجات و احزاب سیاسی از قبیل جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب زحمتکشان ملت ایران به همراهی عدهای از افراد ناراضی موجبات ائتلاف بین کلیه هیاتهای مذهبی را به وجود آوردند و با پخش اعلامیههای مُضرّه، مردم را علیه اقدامات دولت تحریم کرده و با اغفال جوانان مجرد و متعصّب، درصدد تهیه یک دسته تروریستی در داخل هیئت مزبور برآمدند».26
اعضای تیم اعدام انقلابی منصور در دادگاه نظامی
پی نوشت:
1.کرباسچی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، جلد2،صص 20-35؛ باقری، خاطرات 15خرداد ، تهران:انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات، 1375،دفتر چهارم،ص 52.
2.«مصاحبه باهاشم امانی»، نشریه ذکر، پیش شماره 2، خرداد 1384؛ خاطرات 15خرداد،همان، ص 94.
3.خاطرات و مبارزات شهیدمحلاتی، تهیه وتنظیم: مرکزاسنادانقلاب اسلامی، 1376ش، ص 43؛امیری، تاریخ شفاهی هیئت موتلفه اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386،صص 71و77.
4.امیری،همان،ص71؛فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، تهران:مرکز اسناد انقلاب، 1379،جلد1،ص 53.
5.مقدم، خشونت قانونی، تهران: انتشارات محدث و دفتر نشر برگزیده، 1380،چاپ اول،صص134-135.
6.خاطرات محسن رفیقدوست، تدوین: قاسمپور، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383،ص 33.
7.استادی، سرنوشت منصور، قم:نشر قدس، 1381ش، صص538-539.
8.امیری، همان، ص 71.
9.فراتی، همان، ص 53.
10.خاطرات احمد قدیریان، تدوین: نبوی- سرابندی، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1373،ص 80.
11.«مصاحبه با حبیبالله عسگر اولادی»، نشریه ذکر، شماره 5، دی 1384.
12.مقدم، همان، ص 147؛ امیری، همان، ص 56.
13.بادامچیان و بنائی، هیئتهای موتلفه اسلامی، بیجا: انتشارات اوج، 1362، ص 138.
14.بادامچیان، آشنایی با جمعیت موتلفه اسلامی، تهران: اندیشه ناب، 1384، ص 1.
15.امیری، همان، ص 80.
16.بادامچیان و بنائی، همان، ص 166-167.
17.عراقی، ناگفتهها، ص 166.
18.همان.
19.مقدم، همان، ص 55.
20.امیری، همان، ص 56.
21.جوانمرد، رفتار سیاسی شهیدمطهری وانقلاب اسلامی، تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 94.
22.«مصاحبه با حبیبالله عسگر اولادی»، نشریه ذکر، شماره 5، دی 1384.
23.بنگرید به:امیری، همان، صص48-86.
24.نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران ازکودتا تا انقلاب، تهران:موسسه رسا، 1379،جلد1، ص374پاورقی.
25.«مصاحبه با حبیبالله عسگراولادی»، نشریه ذکر، شماره 6، بهمن 1384.
26.یاران امام به روایت اسناد ساواک شهید اسدالله لاجوردی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1377، ص 33.