«چندگام با شهید دکتر سیدحسن آیت در سه سال اول استقرار نظام اسلامی» در گفتوشنود با اصغر جمالیفرد
□ شما از چه دورهای و چگونه با شهید دکتر آیت آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من در اسفند سال 1357 از آلمان به ایران برگشتم و پیش شهید محمد منتظری رفتم و چون او با شهید دکتر آیت آشنا بود، خیلی زود با ایشان آشنا شدم و این آشنایی تا دوره شهادتش ادامه پیدا کرد و صمیمیتر هم شد.
□ از اولین دیدارتان با دکتر آیت خاطرهای دارید؟
جزئیات دیدار اول را دقیقا به یاد ندارم، ولی آنچه خدمتتان میگویم مربوط به یکی از اولین دیدارهاست. در خرداد سال 1358، بعضی دوستان ــ که من هم در زمره آنها بودم ــ میخواستند بروند لیبی و ما سه روز در فرودگاه تحصن کردیم. دکتر آیت و دکتر اسرافیلیان و دیگر دوستان هم آمده بودند. دولت بازرگان با رفتن ما مخالفت کرد. شاید بتوانم بگویم که در آنجا بود که بهخوبی با دکتر آیت آشنا شدم و از آن پس، ارتباطمان بیشتر شد. آیت در آنجا سخنرانی زیبا و قشنگی کرد که آن را در همان دوره در نشریهام منتشر کردم. صحبتهای بسیار روشنگرانه و تحلیل بسیار خوبی بود. بههرحال و نهایتا نگذاشتند برویم و ما مخالفتمان را با دولت آغاز کردیم که ادامه پیدا کرد. دکتر آیت با شهید محمد منتظری ارتباط داشت. این ارتباطات به تشکیل سپاه یا دست کم بخش مهمی از آن منجر شد. تفاوت آن دو این بود که دکتر آیت غیرعلنی کار میکرد، ولی شهید محمد منتظری علنی کار میکرد.
□ با توجه به شناختی که از او داشتید، ویژگیهای شخصیتی او را چگونه دیدید؟ چون هنوز هم درباره شخصیت دکتر آیت و برخی خصلتهایش، بحث و گمانهزنیهایی وجود دارد.
دراینباره، عدهای خیلی حرف میزنند. آیت آدمی خودساخته بود. یکی از ویژگیهایش این بود که تمام روزنامهها را جمع میکرد. خودش میگفت: این کار را از یکی از سیاستمداران یاد گرفتهام. آن سیاستمدار قدیمی گفته بود: من هیچ ابزاری جز یک میز تحریر، قیچی و روزنامهها ندارم، وقتی مسئولان صحبت میکنند، این مطالب را میبرم و بریدههای روزنامهها را آرشیو میکنم و بعد اگر در عمل، خلاف آن را انجام بدهند، با توجه به این بریدهها، علیه آنها صحبت میکنم. آیت هم این کار را یاد گرفت. تمام روزنامهها را جمع میکرد و مواضع و گفتههای مسئولان را تا جایی که میتوانست، گردآوری میکرد و بهموقع بهکار میبرد. یکی از دوستان میگفت: آیت بریدههای جراید را لای دیوارهای خانهاش مخفی کرده بود! بعد از پیروزی انقلاب هم دیدید با میرحسین موسوی ــ که از قضا او هم عضو حزب جمهوری اسلامی بود ــ مخالفت کرد. علت مخالفتش هم این بود که موسوی مصدقی و شاگرد پیمان بود و آیت هم مصدق را مطلقا قبول نداشت. قبل از انفجار 7 تیر هم بین آیت و اعضای حزب جمهوری بحثهای زیادی بود و در آنجا آیت مخالفت خود را علیه موسوی مطرح کرد و گفت: اگر موسوی بخواهد به کابینه بیاید، من با او مخالفت میکنم. عدهای از اعضای حزب جمهوری با آیت مخالفت و عدهای دیگر مثل محمد منتظری از او دفاع کردند. بههرحال یکی از ویژگیهایش این بود که زیاد مطالعه میکرد و حافظه خیلی خوبی هم داشت و سر بزنگاه مطالبش را مطرح میکرد.
□ آیت زیاد سخنرانی میکرد. شما پای سخنرانیهایش مینشستید؟
نه زیاد، اما در برخی جلسات مهم سخنرانی او بودم؛ مثل سخنرانی ای که در مجلس به خاطر اعتبارنامهاش انجام داد و بحث دامغان و آن دختر دبیرستانی مطرح شد ــ که سلامتیان و غضنفرپور و دارودسته بنیصدر مطرح کرده بودند ــ و دروغ بود و آیت هم دفاع جانانهای کرد و رأی اعتماد خوبی هم آورد. همانطور که اشاره کردم، سخنرانی فرودگاهش خیلی عالی بود؛ اگر خواستید، من آن را دارم. به نظرم چاپ آن سخنرانی خیلی مؤثر خواهد بود.
□ این روزها با مرگ عباس امیرانتظام موضوع پرونده او، مجدداً در رسانهها مطرح شده است. نگاه آیت به امیرانتظام چگونه بود و در افشای او چه اقداماتی انجام داد؟
در این قضیه، فعالیت آیت کم بود و بیشترین فعالیت را محمد منتظری میکرد، ولی آیت اطلاعات مهمی داشت که آنها را در اختیار محمد میگذاشت. درواقع پیشینه جریان موسوم به ملی، دست آیت بود. امیرانتظام هم در ممانعت دولت بازرگان از رفتن ما به لیبی دست داشت و آیت او را همان روز در سخنرانی اش افشا کرد؛ البته در دادگاه او حضور پیدا نکرد، ولی اطلاعات زیادی را در اختیار محمد منتظری گذاشت.
□ آیا خود شما در دادگاه امیرانتظام حضور داشتید؟
در اولین جلسه دادگاه امیرانتظام که بازرگان آمد، حضور نداشتم، ولی از جلسه دوم، که در اوین تشکیل شد و آیتالله محمدی گیلانی او را محاکمه کرد، تقریباً هر روز آنجا بودم. در جلسه پنجم بیانیهای دادیم و به آقای گیلانی گفتیم: این فقط امیرانتظام نیست که باید محاکمه شود، دیگرانی هم هستند که باید محاکمه شوند. محمد منتظری در جلسه پنجم شرکت کرد و خاطرم هست قبل از اینکه عباس امیرانتظام را به دادگاه بیاورند، به آقای محمدی گیلانی گفتم: اسم قبلی امیرانتظام، روافیان بوده. موقعی که امیرانتظام آمد، آقای گیلانی پرسید: «شما قبلاً اسم دیگری داشتید؟» که امیرانتظام جواب داد: «بله، اسمم روافیان بود». بعد هم محمد منتظری شروع کرد به افشاگری. امیرانتظام موقعی که از جا بلند شد تا برود، گفت: «ما شما را ترور خواهیم کرد.»
□ خودِ امیرانتظام گفت؟
بله؛ خود من در آنجا شاهد بودم و همان موقع این موضوع را در نشریهام هم مطرح کردم؛ حتی در کتابی هم که اخیراً چاپ کردم، این مطلب را آوردم. بعد هم که دیدیم ماجرای 7 تیر و ترورهای بعدی پیش آمد.
یک بار هم دکتر یزدی بعد از شهادت چمران مقالهای علیه من و محمد منتظری نوشت و گفت: اینها بودند که چمران، یزدی و امیرانتظام را جاسوسان امریکا میدانستند. خانم اعظم طالقانی این مطلب را در نشریه «پیام هاجر» چاپ کرد که جواب ابراهیم یزدی را دادم و در دادگاه هم این مطلب را بیان کردم که امیرانتظام گفت: اگر بیرون بیاییم، شما را ترور خواهیم کرد! این عین جمله اوست.
□ شخصیت امیرانتظام را چگونه تحلیل میکنید؟
ما مستقیماً با او برخوردی نداشتیم و فقط در دادگاه بودیم و میدیدیم که از او سوال و جواب میکردند. آدمی جنتلمن، غربزده و به اصطلاح کوچه و بازار، تیتیشمامانی بود! اتفاقاً خیلی دوست داشتم با امیرانتظام صحبتی کنم. موقعی که ابراهیم یزدی فوت کرد، من برای مراسم ختمش رفتم. اتفاقاً امیرانتظام و نورعلی تابنده ــ رئیس فرقه گنابادی ــ هر دو روی ویلچر آمده بودند. تا خواستم به سراغش بروم، او را بردند بیرون و دیگر نتوانستم، والا میخواستم خیلی از مسائل را با او مطرح کنم که نشد. بعد هم که مرد در هیچ مجلسی نتوانستند برایش ختم بگیرند و در خیریهای به نام «رعد» برایش ختم گرفتند. در آنجا هم تمام سلطنتطلبها، جبههملیها و پیرمردهای این جماعت آمدند و بهجای حمد و سوره و صلوات، کف زدند و گفتند و خندیدند!
□ آیت از کجا بنیصدر را میشناخت که آنقدر شدید با او مقابله میکرد؟
آیت در دورهای که در دانشکده درس میخواند، بنیصدر هم آنجا بود و اینها همدیگر را میشناختند. آنها در دوران تحصیل، هریک نماینده تفکری بودند و مواضع همدیگر را خوب میدانستند. بعد از پیروزی انقلاب هم که به خاطر همان مواضع، با همدیگر روابط خوبی نداشتند. آیت معتقد بود که گروههای موسوم به ملیگرا، شکست بزرگی برای نهضت ملی رقم زدند.
□ شیوه دکتر آیت در زندگی شخصی چگونه بود؟
به خانهاش نرفته بودم، ولی آدم سادهزیستی بود. خانهاش در نارمک بود که خیلیها رفته و دیده بودند. ماشینش را هم که به گلوله بستند همه دیده بودند؛ یک خودروی بسیار معمولی بود. آیت آدم مردمی و سادهزیستی بود.
□ خبر شهادتش را چگونه دریافت کردید و از روز شهادت و تشییع او چه خاطراتی دارید؟
نتوانستم به تشییع او بروم. بعدها شنیدم که آیت در آن روز، مریض بوده است. یکسری پرونده را برداشته بود تا با خود به مجلس ببرد. خانمش به او گفته بود: امروز با این احوال نمیخواهد بروی، ولی او گفته بود: امروز، روز خیلی مهمی است و باید به مجلس بروم که یکسری مسائل را بگویم... . چند نفری که از قبل در برابر منزل او کمین کرده بودند، او را جلوی خانهاش ترور میکنند. متأسفانه تا به حال آنطور که باید و شاید، از آیت گفته نشده و افکار و ایدههای او در پرده غفلت یا تغافل ماندهاند.