اسدالله علم جهت مقابله با نشریات و کنترل فعالیتهای آنها دوست دیرینهاش جهانگیر تفضلی را به عنوان سرپرست انتشارات و تبلیغات منصوب کرد. تفضلی در این راه با بهانههای واهی نشریات ضد دولتی را توقیف کرد و صرفاً به جرایدی اجازه فعالیت داد که در چارچوب برنامههای دولت علم گام برمیداشتند. از سوی دیگر تفضلی با توجه به منصبش تبلیغات دامنهداری را به نفع علم...
اسدالله علم جهت مقابله با نشریات و کنترل فعالیتهای آنها دوست دیرینهاش جهانگیر تفضلی را به عنوان سرپرست انتشارات و تبلیغات منصوب کرد. تفضلی در این راه با بهانههای واهی نشریات ضد دولتی را توقیف کرد و صرفاً به جرایدی اجازه فعالیت داد که در چارچوب برنامههای دولت علم گام برمیداشتند. از سوی دیگر تفضلی با توجه به منصبش تبلیغات دامنهداری را به نفع علم و برنامههای وی آغاز کرد و حمایتهای همه جانبه مادی از نشریات طرفدار دولت را در سرلوحه برنامههای تبلیغاتی و انتشاراتی خود قرار داد.1
پس از روی کار آمدن کابینه علم برنامه اجرای اصلاحات ارضی که از مدتها قبل آغاز شده بود پیگیری شد. اما اصلاحات پیشنهادی امریکا در این مرحله پایان نمییافت. به ویژه اینکه به طرحهای بیشتری نیاز بود تا برنامههای اصلاحی نخستوزیر پیشین را تحت شعاع قرار دهد.
این طرحهای اصلاحی که چندی بعد تحت عنوان «انقلاب سفید» از آنها نام برده شد، عبارت بودند از: 1) اصلاحات ارضی؛ 2) ملی شدن جنگلها و مراتع؛ 3) فروش سهام کارخانههای دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی؛ 4) سهیم شدن کارگران در سود کارگاهها؛ 5) اصلاح قانون انتخابات؛ 6) تشکیل سپاه دانش؛ 7) تشکیل سپاه بهداشت؛ 8) تشکیل سپاه ترویج و آبادانی؛ 9) تأسیس خانههای انصاف.2 این برنامهها از جمله مهمترین اهداف به اصطلاح «انقلاب سفید» بودند که تحقق آنها از زمان نخستوزیری علم پیشبینی شده بود.
هر چند طرح و اجرای مسائلی از این نوع برای جامعه مفید به نظر میرسید، اما در عمل با مخالفتها و مشکلات عدیدهای روبهرو شد و از سوی برخی از اقشار قدرتمند و با نفوذ جامعه ازجمله علمای دینی، به دلیل ماهیت استثماری برنامهریزان و طراحان خارجی آنها، سخت مورد اعتراض قرار گرفت. در واقع ماهیت استعماری برنامهریزان این به اصطلاح اصلاحات و اهدافی را که از مطرح کردن آن مدّ نظر داشتند بر همگان آشکار شده بود. بنابراین به کار بستن ترفندهایی از این نوع، صرفاً راهکارهایی عملیتر جهت نفوذ هرچه بیشتر کشورهای خارجی و بالاخص آمریکا تلقی میشد.
طرح لوایح انجمنهای ایالتی و ولایتی نیز که از سوی شاه و دولت علم در دست بررسی بود، از سوی روحانیون با مخالفت جدّی روبهرو شد.
شاه و اسدالله علم خطر مخالفت روحانیون را با برنامههای خود درک میکردند و واقف بودند که طرحهایی مانند انقلاب سفید و لوایحی نظیر تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، و حذف نام «قرآن کریم» به هنگام مراسم تحلیف و به جای آن سوگند خوردن نمایندگان مجلس به «کتاب آسمانی»، نمیتوانست از منظر روحانیت و علمای دینی نادیده گرفته شود، لکن آنها به پشتیبانی و قدرت دولت امریکا متکی بودند.
امّا از آنجا که روحانیت خود را پاسدار حفظ حریم دیانت مردم و قوانین اسلامی میدانست، اقدامات اخیر دولت علم و شاه را به معنای دوری جستن از اجرای احکام اسلامی و قانون اساسی فرض کرد و با اعتراضهای کتبی و شفاهی خود، قاطعانه در مقابل اقدامات آنها ایستاد.
اسدالله علم و شاه که مخالفت گسترده مردم و روحانیون را دیدند به راهحل دیگری متوسل شدند و آن تصمیم به برگزاری رفراندوم بود. در پی این تصمیم روز 6 بهمن 1341/1962م در یک اقدام نسبتاً فرمایشی، انتخابات برگزار شد و به این ترتیب طرحهای دولت علم و شاه موسوم به «انقلاب سفید» از سوی رأیدهندگان تأیید شد.
طبق گزارشات رسمی حدود 5598711 نفر از مردان و 271179 نفر از زنان به طرحهای به اصطلاح انقلاب سفید رأی مثبت داده بودند. به رغم برگزاری رفراندوم و پیروزی ظاهری دولت علم در این رأیگیری، تحولات بعدی، بیاساس و پایه بودن این رفراندوم را نشان میداد. مخالفتهای خشونتباری بر ضد لوایح تصویبی انقلاب سفید از سوی اقشار مختلف و به ویژه از سوی روحانیون و علمای دینی در حال شکلگیری بود. تلگرافها و نامههای اعتراضآمیز، پیاپی از سوی روحانیت در مخالفت صریح با لوایح تصویبی دولت علم به سوی دفتر علم و شاه سرازیر شد.
در اوایل دهه 1340/1960م به خصوص پس از درگذشت آیتالله بروجردی، عالم و مجتهد عالیقدر جهان تشیع، در فروردین 1340/1961م رژیم تاحدود زیادی احساس آرامش کرد، زیرا روحانیت را چندان قدرتمند نمیدید که بتواند در مقابل اقدامات جدید رژیم ایستادگی کند و یا به تحرکات جدّی دست بزند. ولی واقعیت چیز دیگری بود و گروههای اسلامی مخالف رژیم با جدّیتی بیشتر از قبل به صحنه آمده بودند. گروههای اسلامی از سالها قبل مبارزات علنی و خصمانهای را بر ضد شاه آغاز کرده بودند. مهمترین گروه اسلامی که ضرباتی سخت بر رژیم وارد ساخته بود فداییان اسلام بود. مبارزه مسلحانه این گروه، که غالباً در ترور شخصیتهای عالیرتبه وابسته به رژیم نمود یافته بود، رژیم شاه را به ستوه آورده بود. از دیگر مخالفان جدّی رژیم در این زمان، میتوان از حزب توده و جبهه ملی نام برد.
با آغاز نخستوزیری اسدالله علم، به ویژه پس از اعلام برنامههای جدید دولت، مخالفتهایی از سوی گروههای مختلف و معارض رژیم ابراز شد. اسدالله علم در واکنش به هر یک از این مخالفتها، شیوه خاصی به کار بست. یکی از جریانهای مخالف که در خط مبارزه با رژیم قرار داشت، حزب توده بود. حزب توده در بین عامه طرفداران چندانی نداشت بلکه به دلیل دیدگاههای خاص خود تا حدودی در جامعه منفور بود. اسدالله علم جهت مبارزه با عناصر این حزب از سویی خطر نفوذ و قدرتیابی حزب توده را به مردم جامعه گوشزد میکرد، و از سوی دیگر با نفوذ در درون حزب و همسو کردن برخی از عناصر و اعضای برجسته آن عملاً تا حد زیادی آنها را خلع سلاح کرد.
با تمام این احوال این حزب طی اعلامیهای مخالفت خود را با اصلاحات ارضی دولت علم ابراز داشت، در بخشی از این اعلامیه آمده است:
... رنجبران ایران بیدار شوید برای به دست آوردن حقوق از دست رفته خود که سالهای زیادی است توسط امپریالیستها و کاپیتالیستها و فئودالیستهای داخلی که مثل زالو از خون ملت میمکند ... و در فکر از بین بردن تمام ثروت سرشار ایران هستند و هر روز با نقشههای خائنانه و غیرانسانی خودشان میخواهند نگذارند ملت ما در یک صف فشرده گام برداریم ... ما کمونیستها همیشه گفته و حالا هم میگوییم که زمین مال دهقان و کارخانه مال کارگر و حکومت از آن رنجبران است. اما خائنین وطن برای این که بتوانند در ایران چند صباحی به حکومت ننگین خود ادامه دهند ... حیله تازهای را به کار بردند آن هم عبارت از تقسیم اراضی قلابی بود که در بین دهقانها تقسیم کرده و کارگران را در سود کارخانهها سهیم نماید. اما نه این که این امر باعث راحتی دهقانان نشد بلکه چندین ناراحتی دیگر به وجود آورد که میدانید ... آخر ملت ایران تا کی در خواب غفلت فرو رفتهاید برخیزید و روی پای خود بایستید ...3
جبهه ملی یکی دیگر از مخالفان عمدهی رژیم پهلوی بود. اسدالله علم که در هنگام نخستوزیری دکتر علی امینی جهت سقوط وی زمینهچینی میکرد، در این میان نفوذ در بین عناصر جبهه ملی را یکی از راههای عملی به دستگیری قدرت تشخیص داد. در واقع پس از کودتای 1332ش/1953م جبهه ملی تصمیم گرفته بود به شیوه ملایمتری با رژیم شاه مبارزه کند و از مخالفت علنی با آن اجتناب ورزد. بنابراین استراتژی این جبهه بر این قرار گرفت تا در چارچوب قانون اساسی به فعالیت خود ادامه دهد و با بهرهگیری از شیوههای سیاسی، نظیر مبارزات انتخاباتی و غیره در درون نظام موجود جایی برای خود باز کند و در صورت امکان سهمی در قدرت داشته باشد.
به دنبال چنین تجربیاتی بود که اسدالله علم قبل از رسیدن به نخستوزیری بر آن شد باب گفت و گو را با سران جبهه ملی بگشاید و به ویژه در این راه برخی ویژگیهای درونی این جبهه برای علم مفید واقع شد، و تصمیم گرفت جهت نیل به هدف به نوعی با رهبران این جبهه کنار بیاید.
دکتر شمسالدین امیرعلایی به نقل از دکتر مهدی آذر درباره مذاکرات اسدالله علم و سران جبهه ملی و تلاش وی جهت مذاکره با آنان چنین مینویسد:
در جلسهای که برای خوردن آبگوشت ولایتی رفته بودیم آقای اللهیار صالح و من ]دکتر آذر[ و مهندس عبدالحسین خلیلی شرکت داشتیم؛ یعنی آقای صالح دعوت شده بودند ولی ایشان لازم دانستند که من و مهندس خلیلی هم در معیّت ایشان برویم و به علم این مطلب را اظهار کرده بودند. ملاقات اولی که در شمیران باغ علم اتفاق افتاد، علم در اظهارات خود نظر خوب شاه را نسبت به آقای صالح اظهار داشتند و اضافه نمودند که صحبت شده سرپرستی برای ولیعهد انتخاب شود. بعد از ذکر همه اسامی معظمله بالاخره آقای صالح را قبول کردهاند. بعد گفت شاه نسبت به جبهه ملی هم نظر مساعد دارد و من هم معتقدم آقایان یک سرمایهای برای مملکت هستند. بنابراین با یک چنین فکری وارد مذاکره میشویم سپس نظرات ما را جویا شدند. پس از چندی جلسه دوم با شور شورای جبهه ملی قرار شد منزل آقای صالح باشد.
وی در ادامه مینویسد:
... رفت و آمدهای اسدالله علم به منزل اللهیار صالح شروع شد. بحث عمده بر سر چگونگی تشکیل کابینه بود ... این جلسات تا سقوط دولت امینی و تشکیل دولت علم ادامه یافت و رهبری جبهه ملی به طمع خام سرپرستی ولیعهد و وزارت در دولت علم متحد واقعی دربار پهلوی بود. پس از صعود علم که دیگر بهرهگیری از جبهه ملی سودی در بر نداشت این جلسات از سوی علم قطع شد.4
اعضای بلندپایه جبهه ملی در شرایطی مذاکره با اسدالله علم را پذیرفته بودند که وابستگی علم به سیاست انگلستان و نقش وی در براندازی دولت دکتر مصدق کاملا برای آنها محرز بود و خود آنها نیز در ملاقاتهای مکرر با شخص اسدالله علم در خانه وی واقع در دزاشیب، نشانههای عینی وابستگی وی به انگلستان را مشاهده کرده بودند. یکی از اعضای جبهه ملی که در این ملاقاتها حضور داشت در این باره مینویسد:
«من از این که دو قراول باغ علم لباس کاملاً شبیه به لباس سربازان هندی انگلستان به تن و دستار مانند دستار آنها بر سر داشتند خیلی متعجب شدم. به محض رسیدن ما به در باغ پیشخدمت که در آنجا منتظر بود فوراً به علم خبر داد».5
در واقع همکاری اعضای جبهه ملی با اسدالله علم به مفهوم کوتاه آمدن اعضای آن جبهه در مبارزه با شاه بود. شاه و علم، هر دو در استفاده از اعضای جبهه ملی، برای پیشبرد اهدافشان توافق داشتند. به همین دلیل اسدالله علم به برخی از اعضای بلندپایه این جبهه وعده شرکت در کابینهاش را داده بود.
هنگامی که پایههای قدرت اسدالله علم در مقام نخستوزیری تثبیت شد، وی دیگر حاضر نشد به تقاضاهای اعضای جبهه ملی پاسخ مثبت دهد. از جمله خواستههای جبهه ملی از اسدالله علم، این بود که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. اما این امر کاملاً خلاف برنامهای بود که شاه با همیاری اسدالله علم در صدد به کار بستن آن برآمده بود. به همین دلیل اسدالله علم در طی یکی از ملاقاتهایش به اعضای جبهه ملی گفت:
«... اعلیحضرت مشروطهای که شما میخواهید نخواهند داد، زیرا ایشان دیدند که چگونه پدرشان کفشهای پادشاه مشروطه را جفت کردند. با وجود این دولت حاضر است چند نفر از برگزیدگان جبهه ملی را به مقاماتی از قبیل استانداری و سفارت و سناتوری غیر از وزارت منصوب کند».6
بدینترتیب اسدالله علم در بازی دادن اعضای برجسته جبهه ملی تا حدود زیادی موفقیت به دست آورد. به ویژه این که مذاکرات این جبهه با دولت اسدالله علم از نگاه عامه مردم و دیگر معارضان شاه به مفهوم سازش این گروه با رژیم شاه تلقی گردید، و به تدریج جبهه ملی اهمیت و وجه خود را به عنوان یک سازمان مخالف رژیم پهلوی، در انظار عمومی از دست داد.
از دیگر کسانی که به نوعی در برابر جاهطلبیهای شاه و اسدالله علم مانع ایجاد میکردند باید از دکتر حسن ارسنجانی نام برد. وی نه این که در برابر اصلاحات پیشنهادی دولت علم سدی ایجاد نماید، بلکه خود مجری طرحهای دولت و در رأس آنها اصلاحات ارضی بود. وی از زمان دولت دکتر علی امینی در رأس وزارت کشاورزی با جدّیت، کار تقسیم اراضی و اصلاحات ارضی را آغاز کرده بود. بنابراین از این حیث در برخی از محافل درون کشور اهمیت بسزایی کسب کرده و در میان مردم جایگاهی به دست آورده بود. پس از سقوط کابینه امینی، اسدالله علم چند صباحی دکتر حسن ارسنجانی را در عضویت دولت خود پذیرفت. این امر دلایلی داشت:
از یک سو با ابقای موقتی ارسنجانی، در پست وزارت کشاورزی، برنامههای در دست اقدام وزیر کشاورزی درباره اصلاحات ارضی با مانعی جدی روبهرو نمیشد، زیرا در صورت کنار گذاشتن وی، اسدالله علم تردید داشت که وزیر جدید بتواند اقدامات ارسنجانی را پیگیری کند. از سوی دیگر شاه برای این که خود را پرچمدار اصلاحات معرفی کند ارسنجانی را در پست قبلی خود ابقا کرد تا از اهمیت اقدامات وی در انظار عمومی بکاهد. در این زمان گزارشات حاکی از محبوبیت ارسنجانی در بین برخی از کشاورزان و روستاییان بود، به ویژه سخنرانیهای پر طمطراق ارسنجانی که طی آنها وعدههای بزرگی به روستاییان و کشاورزان بدون زمین میداد و از سوی دیگر خود را قهرمان اصلاحات ارضی معرفی میکرد. به همین دلیل علم برای کاستن از ارزش و اعتبار ارسنجانی مدتی او را در وزارت کشاورزی ابقا کرد و پس از چندی او را کنار گذاشت. سالها پس از عزل ارسنجانی از مقام وزارت کشاورزی، اسدالله علم گفت:
امروز [10 خرداد 1348/م1969] حسن ارسنجانی وزیر اسبق کشاورزی مرحوم شد. کاراکتر عجیبی بود. خیلی مرد قوی و پرحرارت و پرکار و به علاوه فهمیده و عالم بود ... در کابینه امینی به وزارت کشاورزی رسید و من هم او را در کابینه خودم به همین سمت نگاه داشتم، چون اصلاحات ارضی را شروع کرده بود و ممکن نبود او را عوض کرد. به علاوه خودم هم با او دوست بودم و دوستش داشتم. خدا رحمت کند، فوقالعاده مرد کاردان و درکار بیرحم بود. اهل مطالعه و تئوریسین حسابی بود. تنها عیب بزرگ او این بود که فکر میکرد هر چه خودش میگوید درست و هر چه برای خود او خوب است، خوب است و دیگر هیچ. با وصف این محسنات او برای کشور خیلی بیشتر از معایب بود. در آخر دولت من چون زیاد لگد میانداخت و به دولت بیاعتنایی میکرد به خیال این که قهرمان اصلاحات ارضی است او را خارج کرده برای سفارت رم فرستادم. البته برحسب امر شاه. ولی در دولت منصور عزلش کردند و به تهران آمد. کمکم مورد بیمهری قرار گرفت ولی من سعی کردم رشته او با شاهنشاه و دربار پاره نشود تا روزی که به رحمت خدا پیوست ... در 47 سالگی به سکته قلبی درگذشت.7
یکی دیگر از مهمترین جریانهای مخالف رژیم، تشکلهای مذهبی و علمای روحانی بودند که در مخالفت با طرحهای موسوم به انقلاب سفید، شاه و علم را به مبارزه میطلبیدند.
ارسال اولین نامه اعتراضآمیز روحانیت در خصوص برنامههای شاه و علم از سوی امام خمینی در 17 مهر 1341/1962م صادر شد؛ یعنی هنگامی که هنوز کمتر از سه ماه از آغاز زمامداری اسدالله علم در پست نخستوزیری سپری شده بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور مبارک اعلیحضرت همایونی. پس از اهداء تحیت و دعا به طوری که در روزنامهها منتشر شده است دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی،8 اسلام را در رأیدهندگان و منتخبین شرط نکرده و به زنها حق رأی داده است و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر فرمایند مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامههای دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود. الداعیروحالله الموسوی.9
ایشان در همین حال ضمن سخنرانیهایشان همواره اسدالله علم و طرحهای دولت او را مورد حمله قرار داد و در بخشی از سخنانشان گفتند:
...از اولی که این دولت بیسواد و بیحیثیت روی کار آمد، از اول هدف اسلام را قرار داد. در روزنامهها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات دادهاند لکن شیطنت بود، برای انعکاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغاء اسلام و الغاء قرآن درست نیفتد....
امام خمینی که از تلگراف خود خطاب به شاه نتیجه لازمه را نگرفته بود، در تاریخ 28/7/1341ش/1962م مستقیماً شخص اسدالله علم را مورد خطاب قرار داد:
بسم الله الرحمن الرحیم
تهران ـ جناب آقای اسدالله علم نخستوزیر ایران
در تعطیل طولانی مجلسین دیده میشود که دولت اقداماتی را در نظر دارد که مخالف شرع اقدس و مباین صریح قانون اساسی است. مطمئن باشید تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسی و قوانین موضوعه مجلس شوری برای جنابعالی و دولت ایجاد مسئولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد، الغاء شرط اسلام در انتخابکننده و انتخابشونده که در قانون مذکور قید کرده و تبدیل قسم به قرآن مجید را به کتاب آسمانی تخلف از قانون مذکور است و خطرهای بزرگی برای اسلام و استقلال مملکت دارد که یا غفلتاً یا خدای نخواسته عمداً اقدام به این امر شده است اکنون که اعلیحضرت درخواست علماء اعلام را به دولت ارجاع فرمودند و مسئولیت به دولت شما متوجه است انتظار میرود به تبعیت از قوانین محکم اسلام و قوانین مملکتی اصلاح این امر را به اسرع وقت نمائید و مراقبت کنید که نظائر آن تکرار نشود و اگر ابهامی در نظر جنابعالی است مشرف به آستانه قم شوید تا هرگونه ابهامی حضوراً رفع شود و مطالبی که به صلاح ممکت است و نوشتنی نیست تذکر داده شود. در خاتمه یادآور میشود که علماء اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین در امور مخالفه با شرع مطاع ساکت نخواهند ماند و به حول و قوه خداوند تعالی امور مخالف با اسلام رسمیت نخواهد پیدا کرد.
روحالله الموسوی الخمینی 28/7/41 10
در پی اعتراض آیتالله خمینی و آگاهی روحانیون از موضعگیری ایشان برضد شاه و علم، سیل نامهها و تلگرافهای اعتراضآمیز از سوی علمای دینی به سوی شاه و علم سرازیر شد، در این نامهها اسدالله علم بیش از همه مورد حمله قرار گرفت.
حاج شیخ عبدالله مسیح تهرانی با ارسال تلگرافی به عنوان نخستوزیر، اسدالله علم، از وی میخواهد تا از اجرای مصوبات انجمنهای ایالتی و ولایتی دست بردارد، زیرا به نظر ایشان «دولت بایستی به این نکته توجه کند که ملت ایران، مسلمان و پیرو دستورات مراجع تقلید و علمای اعلام میباشند و طبق قانون اساسی آرای آنها مطاع و متبع است و عموم آقایان درباره این گونه امور مخصوصاً درخصوص انتخاب زنان و الغای شرطیت اسلام تلگرافاً و کتباً و به طور مستقیم و غیرمستقیم مراتب را گوشزد نمودهاند...»11
در تلگراف دیگری که از سوی حاج سیدمحمد وحیدی از آذربایجان خطاب به نخستوزیر اسدالله علم ارسال شد، ایشان مصوبه دولت درباره انجمنهای ایالتی و ولایتی را خلاف اسلام میخواند و اصولی را که در آن مطرح شده است را «مستلزم مفاسد کثیره» میداند. وی در پایان نامهاش اسدالله علم را تهدید میکند که اگر در رفع این غائله نکوشید «مطمئن باشید که اگر در این اقدام عده قلیل و شمردهای روگردان شوند، بیست میلیون مردم این مملکت خاصه زعمای دینی اقبال نموده و مورد پشتیبانی آنها واقع خواهد شد. اعاذناالله و ایاکم من مضلات الفتن».12
در 14 آبان 1341/1962م، شیخ محمدعلی بروجردی در مطلع تلگراف خود از بروجرد، خطاب به اسدالله علم، نخستوزیر، مینویسد: «تو را تیشه دادن هیزم کنی ـ ندادند بنیاد مردم کنی». و آنگاه نسبت به عواقب مصوبات انجمنهای ایالتی و ولایتی مینویسد: «اگر زودتر به هر کیفیت که صلاح میدانید جبران ننمایید، حقیر عاقبت بسیار ناگواری را پیشبینی میکنم ...».13
حاج عباسعلی شاهرودی در تلگرافی خطاب به اسدالله علم، نخستوزیر، دلایل و براهین خود را در مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی این طور شرح میدهد:
«اگر کشور شما مشروطه است با نبودن مجلسین چنین قانونی جا ندارد و ثانیاً شرط اعتبار قانون مصوبه مجلسین هم موافقت با رأی پنج نفر از علمای طراز اول است و ثالثاً در قانون ذکر شده باید انتخابکننده و انتخابشونده مسلمان باشد. شما میگویید نه مسلم بودن شرط است نه مرد بودن. و اگر کشور شما جمهوری است، در کشورهای جمهوری موافقت با اکثر آرای ملت لازم است». ایشان در پایان نتیجه میگیرد که چون این لوایح [انجمنهای ایالتی و ولایتی] در هیچ کدام از شرایط ذکر شده تصویب نشده است، بنابراین باطل است و «لازم است سریعاً الغای تصویب نامه اعلام شود».14
در این میان امام خمینی که از تلگراف خویش به شاه و علم، نتیجه دلخواه را به دست نیاورده بود در تلگراف دوم خود خطاب به شاه با لحن جدّیتر و بیپردهتری مینویسد:
... با آنکه به آقای اسدالله علم در این بدعتی که میخواهد در اسلام بگذارد تنبه دادم و مفاسدش را گوشزد کردم، ایشان نه به امر خداوند قاهر گردن نهادند و نه به قانون اساسی و قانون مجلس اعتنا نمودند و نه امر ملوکانه را اطاعت کردند و به نصیحت علماء اسلام توجه ننمودند ... اینجانب اعلیحضرت را متوجه میکنم ... با امر اکید علم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیّت کند و از جسارتی که به ساحت مقدس قرآن کریم کرده استغفار نماید و الاّ ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلیحضرت مطالب دیگری را تذکر دهم ....15
امام خمینی ضمن نامه شدیدالحن دیگری خطاب به اسدالله علم، او را از عواقب انجام امور خلاف شرع و قانون برحذر داشت:
تهران ـ جناب آقای اسدالله علم ـ عطف به تلگراف سابق اشعار میدارد معلوم میشود شما بنا ندارید به نصیحت علمای اسلام که ناصح ملت و مشفق امتند توجه کنید و گمان کردید ممکن است در مقابل قرآن کریم و قانون اساسی و احساسات عمومی قیام کرد. علمای اعلام قم و نجف اشرف و سایر بلاد تذکر دادند که تصویبنامه غیرقانونی شما برخلاف شریعت اسلام و برخلاف قانون اساسی و قوانین مجلس است. اگر گمان کردید میشود با زور چند روزه، قرآن کریم را در عوض اوستای زرتشت و انجیل و بعض کتب ضاله قرار داد و به خیال از رسمیت انداختن قرآن کریم (تنها کتاب بزرگ آسمانی چند صد میلیون مسلم جهان) افتادهاید و کهنهپرستی را میخواهید تجدید کنید، بسیار در اشتباه هستید. اگر گمان کردید با تصویبنامه غلط و مخالف قانون اساسی میشود پایههای قانون اساسی را که ضامن ملیت و استقلال مملکت است، سست کرد و راه را برای دشمنان خائن به اسلام و ایران باز کرد بسیار در خطا هستید. اینجانب مجدداً به شما نصیحت میکنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید و بدون موجب، مملکت را به خطر نیاندازید والا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد. والسلام علی من اتبعالهدی. روحالله الموسوی الخمینی.16
با اعتراضات گستردهای که به ویژه از سوی محافل روحانی در مورد مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی نسبت به دولت اسدالله علم ابراز شد، علم چارهای نیافت جز این که در یک عقبنشینی آشکار مصوبه فوقالذکر را ملغی اعلام کند. بدین ترتیب مصوبه 14 مهر 1341/1962م کابینه اسدالله علم درباره انجمنهای ایالتی و ولایتی، در یک نشست طولانی هیئت وزیران در 8 آذر 1341/1962م ملغی اعلام گردید.
اسدالله علم پس از صدور تصویبنامه 8 آذر 1341، تلگرافی به شرح زیر به علماء قم و تهران و سایر شهرهای کشور مخابره کرد:
«بعدالعنوان ... عطف به مرقومه (تلگراف) جنابعالی و سایر آقایان روحانیون و مراجع محترم، موضوع انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی در جلسه دولت مطرح و تصویب شد که تصویبنامه مورخ 14/7/1341ش/1962م قابل اجرا نخواهد بود. نخستوزیر. اسدالله علم».17
اقدام کابینه علم در لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به رغم این که بخش عظیمی از اقشار جامعه و به ویژه روحانیون را از تب و تاب مخالفت صریح انداخت، اما در مقابل عدهای از زنان که بدون شک میشود اقدامشان را فرمایشی خواند طی مراسلاتی از اسدالله علم، نخستوزیر، خواستار اجرای لایحه معوق مانده شدند. زیرا بعید مینماید بدون هماهنگی و اجازه قبلی دولت علم قادر بوده باشند چنین اقدامی صورت گرفته باشد. به ویژه این که ماهیّت طرفدارانه امضاءکنندگان از رژیم نیز بر کسی پوشیده نبود. در این میان نامهای به امضای بدرالملوک بامداد، رئیس سازمان زنان طرفدار اعلامیه حقوق بشر، صفیه فیروز، رئیس شورای زنان ایران، هاجر تربیت، رئیس انجمن معاونت زنان، در 19 آذر 1341/1962م خطاب به اسدالله علم، نخستوزیر، ارسال شد. «به مناسبت روز اعلامیه جهانی حقوق بشر جمعیتهای زنان از این که جنابعالی انتخابات ایالتی و ولایتی را تنها به خاطر محروم داشتن زنان از حق خود به تعویق انداختید اظهار تأسف میکنند. از رئیس دولتی که خود رهبر حزبی بوده که تساوی زن و مرد در سرلوحه مرام آنست چنین انتظاری نداشتند. اعلام میکنند تا رسیدن به خواستههای قانونی خود پایداری خواهند کرد».18
چنین درخواستهای مکرر از سوی برخی زنان که اساساً با تحریک دولت علم صورت میگرفت نمیتوانست از سوی دولتمردان پهلوی نادیده گرفته شود. از سوی دیگر خود دولت نیز مترصد فشارها و اعتراضاتی از این نوع بود تا اقدامات خود را قانونی جلوه دهد. به ویژه این که دولت علم هم از روی ناچاری و یأس لایحه سابقالذکر را ملغی اعلام کرده بود. چنان که در خاطرات فرخرو پارسا (وزیر آموزش و پرورش در کابینه دوم و سوم هویدا) آمده است:
«... برای دومین بار روز 5 بهمن 1341/1962م به نخستوزیری رفتیم و خواستار حق رأی دادن زنان شدیم. نخستوزیر با طرح چنین مطلبی موافقت داشتند ولی مقررات طوری بود که نمیتوانستند چنین اجازهای را رأساً به ما بدهند».19
لغو تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی در آذر 1341/1962م، از دید دولت علم در حقیقت یک نوع عقبنشینی تاکتیکی بود، چرا که برنامههای به اصطلاح اصلاحی شاه که تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی هم بخشی از آن محسوب میشد در شکل یک اقدام بزرگتر نمود مییافت که تحت عنوان «انقلاب سفید» مطرح میشد. به رغم این که شاه وجود این برنامهها را ظاهراً یک عمل ابتکاری و ملی معرفی میکرد، اما در واقع برنامهای بود که از سوی کشورهای خارجی و به خصوص امریکا هدایت و کنترل میشد. به همین دلیل هنوز یک ماه از لغو لایحه سابقالذکر سپری نشده بود که شاه در 19 دی 1341/1962م در کنگرهای که با حضور قریب به سه هزار نفر از نمایندگان کشاورزان و طبقات مختلف در تهران تشکیل شده بود اصول ششگانه انقلاب سفید خود را اعلام کرد و آن را در معرض رفراندوم عمومی گذاشت.
روحانیون و در رأس آنها امام خمینی با این رفراندوم مخالفت کردند و آن را بیپایه خواندند. امام خمینی در پاسخ به نامه برخی از اقشار مردم تهران در 2 بهمن 1341/1962م نوشت:
«... اینجانب عجالتاً از بعضی جنبههای شرعی آن که اساساً رفراندوم یا تصویب ملی در قبال اسلام ارزشی ندارد و از بعضی اشکالات اساسی قانونی آن برای مصالحی صرفنظر میکنم. فقط به پارهای اشکالات اشاره مینمایم: 1) در قوانین ایران رفراندوم پیشبینی نشده و تاکنون سابقه نداشته جز یک مرتبه آن هم از طرف مقامات غیرقانونی اعلام شد؛ 2) معلوم نیست چه مقامی صلاحیت دارد رفراندوم نماید و این امری است که باید قانون معین کند؛ 3) در ممالکی که رفراندوم قانونی است باید به قدری به ملت مهلت داده شود که یک یک مواد آن موردنظر و بحث قرار گیرد و در جراید و وسایل تبلیغی آراء موافق و مخالف منعکس شود و به مردم برسد، نه آن که به طور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملت اجرا شود؛ 4) رأیدهندگان باید معلوماتشان به اندازهای باشد که بفهمند به چه رأی میدهند؛ 5) باید رأی دادن در محیط آزاد باشد و بدون هیچگونه فشار و زور و تهدید و تطمیع انجام شود و در ایران این امر عملی نیست. ... این رفراندوم اجباری مقدمه برای از بین بردن مواد مربوط به مذهب است. علمای اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی برای اسلام و قرآن و مملکت احساس خطر کردهاند و به نظر میرسد که همان معانی را دشمنان اسلام میخواهند به دست جمعی مردم ساده دل اغفال شده اجرا کنند ...20
اعلام مخالفت روحانیون با رفراندوم 6 بهمن 1341/1962م، دستگاه دولت و حکومت را بیشتر عصبانی کرد. رژیم در یک حرکت مبارزهطلبانه، رسماً توسط هیئت دولت، روز 9 اسفند 1341/1962م اعلام کرد که در جهت اجرای فرمان شاه زنان رسماً حق مشارکت در انتخابات آینده را دارند. این مصوبه توسط دکتر سیدمهدی پیراسته، وزیر کشور، تهیه و به شرح زیر ابلاغ گردید:
ماده :1 بند اول ماده دهم و بند دوم ماده سیزدهم قانون انتخابات مجلس شورای ملی مصوبه شوال 1329/]م1911[ که مربوط به شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان است و همچنین قید کلمه «ذکور» در ماده ششم و ماده نهم قانون انتخابات مجلس سنا مصوبه چهاردهم اردیبهشت 1329 [1950م[ حذف شود.
ماده :2 وزارت کشور مکلف است پس از افتتاح مجلسین، مجوز قانونی این تصویبنامه را تحصیل نماید.
در پی تصویب این مواد اسدالله علم نخستوزیر در 15 اسفند 1341/1962م هنگام سخنرانی در جلسه افتتاحیه کنفرانس اقتصادی گفت: «به مقدار زیادی در سالهای اخیر هیئت حاکمه مانع ترقی مملکت بود، ولی شاهنشاه از سالها پیش افکار مترقیانهای برای پیشرفت مملکت داشتند».
اسدالله علم در این نطق خود ضمن تهدید مخالفان سعی کرد که فشارهای خارجی را در انجام اصلاحات فوق منکر شود و گفت:
«مجلس یا هر طبقهای که با این افکار هماهنگ نشود محکوم است. انقلاب سفید ایران به رهبری شاهنشاه انجام شد و آن را به ما تحمیل نکردند ...»21
روحانیون قم با صدور اعلامیهای مصوبه اخیر دولت و شاه را که در پی پشتیبانی امریکاییها از برنامههای رژیم بود، بیاعتبار خواندند. متعاقب این اعلامیه، شاه در یک سخنرانی که در قم ایراد کرد با لحنی تند و زننده و با استفاده از الفاظی رکیک، روحانیت را مورد حمله قرار داد و آنان را به موجوداتی نجس و ... تشبیه کرد.
روز اول فروردین 1342/1963م در شهر قم تظاهراتی بر ضد رژیم برپا شد. روز دوم، اسدالله علم با اعزام یک گروه کماندویی به قم، تظاهرات و مجالس سوگواری را در این شهر به هم زد. در این یورش تعدادی از طلاب و روحانیون در مدرسه فیضیه قم به شهادت رسیده یا مجروح شدند. اسدالله علم، نخستوزیر، در مصاحبه مطبوعاتی خود درباره واقعه مدرسه فیضیه قم گفت: «میان روحانیان که با اصلاحات ارضی مخالفند و دهقانانی که به قصد زیارت به قم رفته بودند نزاعی در گرفته که منجر به قتل یک دهقان گردیده است».22
امام خمینی طی اعلامیهای این اقدام حکومت را به شدت محکوم کرد و جنایات آنها را شبیه به حمله مغول دانست «با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند و اینها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بیپناه». ایشان در ادامه نوشت:
من به نام ملت از آقای علم شاغل نخستوزیری استیضاح میکنم. با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران کردید و علماء اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز بودجه مملکت را خرج رفراندوم معلومالحال کردید ... با چه مجوز بازار قم را غارت کردید و به مدرسه فیضیه تجاوز نمودید ...23
امام خمینی در 11 اردیبهشت 1342/1963م به مناسبت چهلم درگذشتگان مدرسه فیضیه اسدالله علم را مسئول کشتار و سرکوبی معرفی کرد. در قسمتی از این سخنرانی آمده است:
... کراراً تذکر دادهام که این دولت سوءنیت داشته و با احکام اسلام مخالف است. نمونههای آن یکی بعد از دیگری ظاهر میشود منطق این دولت و بعض اعضاء آن محو اسلام است. تا این دولت غاصب یاغی بر سر کار است مسلمین روز خوش نخواهند دید ... دستگاه جبار گمان کرده است با این اعمال غیرانسانی و فشارها میتواند ما را از مقصد خود که جلوگیری از ظلم و خودسریها و قانون شکنیها و حفظ حقوق اسلام و ملت و برقراری عدالت اجتماعی که مقصد بزرگ اسلام است منصرف کند ...24
شاه، روز 6 خرداد 1342/1963م که مصادف با دهه اول محرم 1383 بود، طی نطقی در کرمان بار دیگر با کلماتی تند و توهینآمیز به مخالفان انقلاب سفید حمله کرد، روحانیون را با دزدان و غارتگران مقایسه نمود، و آنها را به حیوانات نجس و ... تشبیه کرد.
امام خمینی در پی این سخنان اهانتآمیز در تاریخ 13 خرداد 1342/م1963 سخنرانی اعتراضآمیز خود را خطاب به شاه ایراد کرد:
آقا! من به شما نصیحت میکنم، ای آقای شاه، ای جناب شاه، من به تو نصیحت میکنم. دست بردار از این کارها آقا، اغفال دارند میکنند تو را، ... این قدر با ملت بازی نکن. این قدر با روحانیت مخالفت نکن ... آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند. در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ ... خدا کند که مرادت این نباشد. خدا کند که مرادت از این که مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند مرادت علما نباشند والاّ تکلیف تو مشکل میشود. نمیتوانی زندگی کنی. ملت نمیگذارد زندگی کنی. نکن این کار را. نصیحت مرا بشنو ... تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟ شما انقلاب سفید برپا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی آقا؟ چرا مردم را اغفال میکنید؟ چرا نشر اکاذیب میکنید؟ چرا اغفال میکنی ملت را؟ والله اسراییل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد.25
سخنان امام خمینی بر شدت خشم و عصبانیت شاه و دولت علم افزود و دستور بازداشت ایشان را صادر کرد. با پخش خبر دستگیری ایشان تظاهرات اعتراضآمیزی از سحرگاه روز 15 خرداد در قم و تهران به راه افتاد.
ویلیام شوکراس معتقد است که تصمیمهای مهم در جلوگیری از قیام 15 خرداد نه از جانب شاه بلکه از جانب اسدالله علم نخستوزیر وقت بوده است. جعفر بهبهانیان، متصدی امور مالی شاه، که در قیام 15 خرداد 1342/1963م در کنار علم بود بعدها اعتراف کرد که شاه به علم گفته بود مردم را نکشد، اما علم در پاسخ گفت:
شما شاه هستید، من نخستوزیرم. من مسئول امنیت هستم و به هر طریقی که بتوانم مردم را ساکت خواهم کرد. اگر موفق شدم شما همچنان شاه خواهید بود، اگر شکست بخورم میتوانید مرا به دار بزنید و باز همچنان شاه خواهید بود.26
برخی دیگر معتقدند، درباره تردید شاه در چگونگی برخورد با تظاهرکنندگان روز 15 خرداد، گفت و گویی بین وی و اسدالله علم، نخستوزیر، پیش آمده بود. در این گفت وگو شاه پرسیده چه کار باید بکنیم. علم در پاسخ گفت:
اگر میخواهید با خشونت رفتار کنید این کار را بکنید. اما چنانچه دست به یک اقدام نیمهکاره بزنید همه چیز را از دست خواهید داد. علم در پاسخ سؤال شاه که شیوه عمل وی را جویا شده بود، گفت: «من توپهای اعلیحضرت را وزن میکنم ببینم تا چه اندازه سنگیناند پس از آن میدانم با شورشیان چگونه برخورد کنم». با این پاسخِ اسدالله علم، شاه اختیارات لازم جهت سرکوبی قیام را در اختیار وی قرار داد و آرامش شاهانه خود را بازیافت.27
روز 15 خرداد 1342/1963م دولت علم درصدد برآمد تا در سطح تهران و حومه حکومت نظامی برقرار سازد. در همین راستا ابلاغیهای به شرح زیر از طرف نخستوزیر برای وزارت جنگ ارسال شد:
برای حفظ امنیت و آسایش مردم تهران و تأمین آزادی کسب و کار ساکنان محترم پایتخت هیئت وزیران تصویب نمودند که در تهران و حومه مقررات حکومت نظامی برای مدت پنجاه روز برقرار گردد. وزارت جنگ مأمور اجرای مفاد این تصویبنامه میباشد. از طرف نخستوزیر.28
بدینترتیب تظاهرات قیام 15 خرداد 1342/1963م در تهران و قم با خشونت از سوی نیروهای اعزامی اسدالله علم سرکوب شد.29
قیام 15 خرداد و مخالفت با برنامههای شاه و اسدالله علم محدود به تهران و قم نبود. در سایر مناطق کشور از جمله استان فارس زد و خوردهای شدید میان نیروهای دولتی و مخالفان رژیم درگرفت. اسناد این دوره حاکی از ارتباط عشایر و ایلات فارس با نهضت 15 خرداد و دیگر گروههای مخالف رژیم بوده است.30 با شکلگیری سرکشی و تمرد عشایر فارس از دستورات حکومت مرکزی و دولت اسدالله علم، یگانهایی از ارتش تحت فرماندهی سپهبد آریانا به فارس اعزام شدند و پس از درگیریهای شدید بین طرفین نیروهای دولتی توانستند به شورش عشایر فارس پایان دهند. اسدالله علم که در رأس دولت قرار داشت تبلیغات شدیدی بر ضد شورشیان فارس به راه انداخته بود و حرکت آنها را به تحریکات گروههای دیگری نسبت میداد. چنان که در تاریخ 14 دی 1341/1962م علم در ضیافت انجمن مطبوعات راجع به عشایر فارس گفت: «ما محرکین توطئه فارس را میشناسیم. دولت مرکز تحریکات را میداند و اگر لازم باشد محرکین را معرفی خواهد کرد». منظور وی از محرکین، علمای دینی بودند.31
اسدالله علم جهت آگاهی از چگونگی و حوزه فعالیت مخالفان دولت در فارس مأموران اطلاعاتی ویژهای منصوب کرده بود تا او را در جریان اخبار و تحولات این منطقه قرار دهند. از جمله گزارشات متعددی به علم میرسید که حاکی از نارضایتی مالکین از اجرای برنامه اصلاحات ارضی در این استان بود. مخالفان دولت جهت جلوگیری از اجرای طرحهای دولت دست به ایجاد تمهیداتی زده بودند. در این میان «سران عشایر بویراحمدی علیا و سفلی و منطقه رستم و قشقاییها و حتی بهارلوها» با یکدیگر متحد شده و درصدد بودند تا از اجرای برنامههای اصلاحات ارضی جلوگیری به عمل آورند. در این راستا بین سران ایلات و عشایر فارس با متنفذین شیراز قراردادهای اتحاد منعقد شده بود. از سوی دیگر به اسدالله علم خبر میرسید که «ورود اسلحه قاچاق مفصلا ادامه دارد. مخصوصاً تعداد زیادی تفنگهای 5 تیر پران بلژیکی به قیمتهای پایین به طور قاچاق به فروش» میرسد.32
اخباری از این نوع بود که روز به روز بر نگرانی علم میافزود، او چارهای نیافت جز این که با اعزام نیروهای ارتش شورشیان را سرکوب کند. اسدالله علم در تبلیغات علیه مخالفان خود از هر تهمتی استفاده کرد. از جمله مرتبط دانستن شورش عشایر فارس با کمونیسم بود. وی در جایی دیگر در تاریخ 26 اسفند 1341/1962م در حالی که تهدیدات خود را بر ضد عشایر فارس شدت بخشیده بود، فعالیتهای آنها را با اعضای کمونیسم بینالمللی و دیگران مرتبط دانست. وی در بخشی از تهدیدات خود گفت:
«کشتارکنندگان جنوب قلع و قمع میشوند. برای این که زارعین، صاحب زمین نشوند یکی دو نفر در مناطق شروع به کشتار کردند. سر نخ این مطالب در تهران و جاهای دیگر است که من مصلحت نمیدانم بگویم. یکی از خوانین که در سالهای قبل نظامیها را کشته و قتل و غارت کرده بود از مراکز کمونیسم بینالمللی الهام میگیرد».33
اسدالله علم در پی نسبت دادن تظاهرکنندگان به عوامل خارجی در 19 خرداد 1342/1963م در یک نطق رادیویی اعلام کرد که جاسوسها و پولهای به دست آمده در چند روز آینده با اسم و رسم و منبع کسب پول برای اطلاع عموم معرفی میشود. وی در مصاحبهای دیگر در 23 خرداد 1342/1963م قیامکنندگان و رهبرانشان را از مخالفین اصلاحات ارضی، به اضافه چند مرتجع و چند آشوبطلب بینالمللی معرفی کرد.34
اسدالله علم پس از سرکوب قیام مرده پانزده خرداد جهت تسکین احساسات عمومی و انحراف اذهان از حوادث پیش آمده، وعدههایی در جهت بهبود وضع اقتصادی و همچنین اعطای برخی آزادیهای سیاسی داده بود. ازجمله این وعدهها تخفیف کلی در قیمت نان و برخی دیگر از اقلام مصرفی مردم بود تا به قول خود گشایشی در امور مردم پدید آورد. از سوی دیگر وعده داده بود به زودی انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی را آغاز خواهد کرد. برخی نشریات که در این زمان فعالیتهایشان تا حدودی از سوی علم آزاد گذاشته شده بود، تا جایی که اجازه داشتند، در برخی موارد، اندک انتقادی هم از دولت علم میکردند تا بدینترتیب سوپاپ اطمینانی برای دولت علم و رژیم شاه باشند.
علم، در پی اقدامات خشونتبار نیروهای نظامی در سرکوب قیام 15 خرداد با ارسال نامههایی از همکاری نیروهای مسلح تقدیر کرد. منجمله در نامهای به سرتیپ خسروانی فرمانده ژاندارمری ناحیه یک مرکز مینویسد:
«بدینوسیله از کوششهای جنابعالی در تأمین نظم و همچنین حسن انجام امور محوله قدردانی مینماید. امید است در سایه جدیت و فعالیت پیگیر خود همواره به توفیق خدمات بیشتری در اجرای منویات شاهنشاه نایل آیید. نخستوزیر. اسدالله علم».35
چنین بود که اسدالله علم در طی دوران نخستوزیریاش یکی از مشکلترین دورانهای تصدی خود در امور سیاسی را پشت سر گذاشت. وی در واقع یکی از تئوریسینهای استفاده از زور در مواقع بحرانی بود. وی بارها این عقیده خود را ابراز داشته بود که: «... برای اداره کردن ایران دو چیز لازم است: زور زیاد و عقل کم».36
اسدالله علم در دوران نخستوزیری بارها به مصادرهی اموال مردم دست زد و در این میان به ویژه اموال مخالفان سیاسی رژیم بیشتر در معرض چپاول قرار داشت. علم ضمن اقرار به مصادره اموال مردم، میگوید: «... اما مصادره اموال و خانه و غیره فقط از حلقوم بداندیشان و بدخواهان مملکت خارج میشود. در کشور ما که با رژیم مشروطه سلطنتی که کاملا منطبق بر احساسات و سنن ملی و احتیاجات ما ایرانیها و رمز بقاء ما است اداره میشود، چنین امری اتفاقی نخواهد بود».37
یکی دیگر از حوادث مهم دوران نخستوزیری اسدالله علم، تلاش وی جهت احیای کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی بود. کاپیتولاسیون در تاریخ ایران ریشه در اوایل دوره قاجار داشت، که طی عهدنامه ترکمنچای در سال 1244ق/1828م این حق اجباراً در اختیار اتباع روسیه در ایران قرار داده شده بود. کاپیتولاسیون در اوایل سلطنت رضاشاه در سال 1306ش/1927م از سوی دولت ایران ملغی اعلام شد.
اسدالله علم در دوران نخستوزیریاش در یک اقدام مزدورانه که کاملا ناشی از وابستگی وی به قدرتهای خارجی بود، لایحه قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون را در حق مستشاران امریکایی مقیم ایران، در دولت خود مطرح و جهت تصویب به مجلس سنا ارائه داد.38 هر چند این لایحه در دوران نخستوزیری او تصویب نشد، بلکه در زمان جانشین او حسنعلی منصور به تصویب رسید، اما طرح این لایحه از سوی اسدالله علم به عنوان لکه ننگ دیگری در تاریخ وابستگی خاندان علم به قدرتهای استعماری محسوب میشود.
سالها بعد امام خمینی، رهبر انقلاب اسلامی، در تاریخ 17 آبان 1358/1979م، تنفر خود را از علم چنین بازگو کردند:
در زمان محمدرضا، آن اوایل نهضت ]15 خرداد 1342/م1963[ دست و پا میکردند که یک تفاهمی بشود. یک دفعه که آمدند پیش ما که میخواهیم که مثلاً ملاقاتی، چیزی طرح بشود. من به ایشان گفتم که «علم» هستش ما وارد مذاکره نمیشویم. شما اول «علم» را کنار بگذارید، بعد وارد مذاکره بشویم ببینیم چه میگوییم ... .39
دشمنی اسدالله علم نیز با روحانیون در گفت و گویی که وی با سفیر امریکا در تاریخ 20 آبان 1351/1972م، یعنی حدود نه سال پس از سپری شدن حادثه 15 خرداد 1342، انجام داده است، شنیدنی است:
سفیر امریکا از طرز فکر روحانیون اظهار نگرانی میکرد. به او گفتم: جای نگرانی نیست، زمان آنها به سرآمده و از نظر شاه دیگر هیچگونه قدرتی ندارند. و سپس برایش تعریف کردم که چگونه در دوران نخستوزیری خودم آنها را سرکوب کرده بودیم و چنان سرشان را به سنگ زده بودیم که دیگر هرگز امکان ابراز قدرت نخواهند یافت.40
بدینترتیب پس از این که اسدالله علم، نخستوزیر وقت ، قیام 15 خرداد 1342 /1963م را با شدت سرکوب کرد و مأموریتهای محوله خود را از سوی شاه، امریکا و انگلستان در دوران نخستوزیریاش به انجام رساند، ادامه نخستوزیری وی از طرف دو قدت سابقالذکر صلاح دانسته نشد. بنابراین اسدالله علم از نخستوزیری عزل و حسنعلی منصور، پسر منصورالملک، به جای وی منصوب شد.
شاه در پاسخ استعفای اسدالله علم، ضمن پذیرفتن استعفای وی، خطاب به او نوشت:
جناب اسدالله علم ـ استعفای شما از سمت نخستوزیری ملاحظه و پذیرفته شد. خدمات پرارزشی که در دوره نخستوزیری انجام دادهاید بزرگترین افتخار شما خواهد بود، زیرا مصادف بود با انقلاب بزرگ 6 بهمن ماه 1341 و تمام اقدامات دیگری که در تکمیل انقلاب در سال 1342 انجام گرفت عواطف مخصوص خودمان را به شما و همکاران شما ابلاغ مینماییم. خدمتگزاری و صمیمیت و فداکاری شما را هرگز فراموش نخواهیم کرد. 17 اسفند ماه 1342. محمدرضا پهلوی [امضاء].41
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. علی بهزادی، شبه خاطرات، تهران، زرین، 1375. صص 167 ـ 169.
2. برای آگاهی بیشتر از جزئیات اهداف انقلاب سفید بنگرید به محمدرضا پهلوی، انقلاب سفید، چاپ اول، کتابخانه سلطنتی، 1345 .
3. سازمان اسناد ملی ایران، سند 290 فیش 040304.
4. شمسالدین امیرعلایی، مجاهدان و شهیدان راه آزادی. چاپ اول، تهران، کتابفروشی دهخدا 1358، ص 298-301 .
5. مجله آینده، سال 1368 ص 96 .
6. همان، ص 70 .
7. اسدالله علم، گفت وگوهای من با شاه، تهران، طرح نو، 1371. ج 1 ص 221 .
8. اصلاح قانون انتخابات که در طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی مطرح شد، بیش از پیش خشم مخالفین را برانگیخت. در قانون اساسی دوران مشروطیت تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی پیشبینی شده بود. اسناد آن دوره نیز حاکی از تأسیس این انجمنها در برخی از شهرهای کشور است؛ و گزارشاتی که در آن دوره از برخی شهرها به حکومت مشروطه میرسید حاکی از فعال بودن انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. در مباحث پیشین به گوشههایی از مخالفت شوکتالملک پدر اسدالله علم و حکمران قاینات و سیستان با فعالیت انجمنهای ایالتی و ولایتی اشاره شد. اینک اسدالله علم بر خلاف پدرش شوکتالملک، در پی احیاء دوباره انجمنهای ایالتی و ولایتی برآمده بود. اما مسئله فقط به احیای دوباره این انجمنها مربوط نمیشد، بلکه طبق لوایح جدید اسدالله علم در نظر داشت تغییراتی را در مفاد و محتوای این انجمنها به وجود آورد. تصمیم به این تغییرات بود که اعتراضات عمومی بر ضد آن پدید آورد. در لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی عصر مشروطیت به زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن داده نشده بود یعنی زنان حق شرکت در انتخابات را نداشتند. از سوی دیگر قید سوگند به قرآن کریم، که در مصوبه انجمنهای پیشین ایالتی و ولایتی منظور شده بود، در تغییرات دوره نخستوزیری علم به «کتاب آسمانی» تبدیل شد. بنابراین اسدالله علم در پی احیای انجمنهای ایالتی و ولایتی دوره مشروطیت، با پدید آوردن تغییرات و اختیارات وسیعتر بود، که البته از چشم مخالفان نمیتوانست دور بماند. مفاد مطرح شده در انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که اسدالله علم و شاه را در معرض شدیدترین حملات معارضان و مخالفان رژیم قرار داد؛ تا جایی که مخالفت با اصلاحات ارضی تحتالشعاع مخالفت با انجمنهای ایالتی و ولایتی قرار گرفت.
9. امام خمینی، صحیفه نور، ج 1 ص 37 به نقل از محمود طلوعی، پدر و پسر، ص 723 .
10. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران. جلد سوم، بنیاد فرهنگی امام رضا، ص 40 .
11. اسناد انقلاب اسلامی، جلد دوم، چاب اول، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1347 ص 25 .
12. همان، ص 31 .
13. همان، ص 35 .
14. همان، ص 40 .
15. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران. جلد سوم، انتشارات بنیاد فرهنگی امام رضا(ع) بینا، بیتا، ص 91، ص 92 .
16. امام خمینی، ص 15 .
17. باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران. جلد سوم، چاپ اول، تهران، نشر گفتار. 1370، ص 147 .
18. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند 4 ـ327-115 ف.
19. سالنامه دنیا، سال 29 ص 377 .
20. امام خمینی، ص 24 .
21. محمدعلی سفری، قلم و سیاست، تهران، نامک، 1370. ج 2 ص 488 .
22. عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن. چاپ اول، تهران، نشر کتاب سیاسی، 1367، ص 455 .
23. امام خمینی، ص40-39 .
24. دهنوی، قیام خونین پانزده خرداد 42 به روایت اسناد. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا. 1360، ص34-33 .
25. امام خمینی، ص 55-56 .
26. ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه. ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، چاپ دوم، تهران، نشر البرز، مرداد 1369، ص 134 .
27. ماروین زونیس، شکست شاهانه. ترجمه عباس مخبر، چاپ اول، تهران، طرح نو، 1370 . ص 248 .
28. دهنوی، ص 34-33 .
29. در جریان سرکوبی قیام، از اقدامات علم جهت کنترل هر چه بیشتر اوضاع، جلوگیری از انتشار مطبوعات بود. مطبوعات که از مدتها قبل شدیدآ تحت کنترل بود در این ایام بیش از پیش تحت سیطره حکومت قرار گرفتم. و فقط به نشریاتی اجازه فعالیت داده شده که با دستگاه دولت سرو کار داشتند و با آن همکاری میکردند. از جمله این نشریات میتوان از روزنامههای کیهان و اطلاعات نام برد (محمدعلی سفری، پیشین، جلد دوم ص 528).
30. برای اطلاع بیشتر درباره ماهیت قیام عشایر فارس بنگرید به عبدالله شهبازی، ایل ناشناخته، چاپ اول، تهران نشر نی، 1366 .
31. همان، ص 302 .
32. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند 2ـ326ـ794ـ ع.
33. عبدالله شهبازی، ایل ناشناخته، تهران، نشر نی، 1366، ص 303 .
34. محمدعلی سفری، ج 2 ص537 .
35. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند3103 .
36. مجله پیام امروز، «پشت پرده تاریخ»، شماره چهاردهم، مهرماه 1375 ص 92 .
37. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند 80ـ8ـ2ـ794ـ ع.
38. متن لایحه کاپیتولاسیون که از سوی علم به مجلس سنا ارائه شد بدین شرح است: «ماده واحده ـ مجلس سنا در جلسه خود متن یادداشت شماره 8296 مورخ 26/8/1342 وزارت امورخارجه شاهنشاهی در یادداشت شماره 299 مورخ 18 دسامبر 1963 سفارت کبری ایالات متحده آمریکا در تهران را تصویب و به دولت اجازه اجرای مفاد و تعهدات ناشی از آن را میدهد. نخستوزیر اسدالله علم ــ وزیر امور خارجه عباس آرام ــ کفیل وزارت جنگ سپهبد اسدالله صنیعی» محمدعلی سفری، پیشین، جلد دوم، ص 640 .
39. امام خمینی، ج 10، ص 165 .
40. اسدالله علم، گفت وگوهای من با شاه. جلد اول، به کوشش گروه مترجمان انتشارات طرح نو، چاپ اول، تهران، انتشارات طرح نو 1371، ص 399 .
41. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند 3ـ326ـ794ـ ع.