«جستارهایی در حیات فرهنگی و اجتماعی آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی نجفی» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیدمحمود مرعشی نجفی
مرجع عالیقدر حضرت آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی نجفی، گذشته از سوابق طولانی در مبارزه با استعمار و عوامل آن در عراق و ایران، از فرهنگبانان تشیع و حافظان میراث علمی آن بهشمار میآید. در گفتوشنودی که به مناسبت سالروز رحلت آن بزرگوار به شما تقدیم میشود، حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیدمحمود مرعشی نجفی درباره این جنبه از شخصیت پدر ارجمند خود، بهتفصیل سخن گفته است.
□ در آغاز گفتوگو مناسب است اشاره کوتاهی به خاندان و نسب والد گرامیتان داشته باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم. والد گرامی ما فرزند مرحوم آیتالله سیدشمسالدین محمود مرعشی بودند و نسب ایشان با سی واسطه، به حضرت امام سجاد(ع) میرسید. جد پدری من مرحوم سید علی سیدالحکما یا سیدالاطباء بود که 114 سال عمر کرد و نخستین کسی بود که قبل از اینکه دندان مصنوعی از اروپا وارد ایران شود، آن را ابداع کرد. سیدالاطباء هم پزشک و هم روحانی و به طور مشخص، پزشک مظفرالدینشاه بود. او کتاب «قانونالعلاج» را نوشته و بر بعضی از کتابهای فقهی و اصولی هم حاشیه زده است. خاندان ما از گذشتههای دور، عمدتا روحانی بودهاند. پس از انقلاب آقای یعقوب آژند کتابی درباره مرعشیان نوشت. پیش از ایشان آقای عباس ژیان حدود چهل سال پیش، کتاب «تاریخ طبرستان» را نوشت که بخشی از آن مربوط به مرعشیهاست. در کتابهای تاریخی گذشته، از جمله «حبیبالسیر» و «روضهالصفا»هم، از این خاندان ذکری بهمیان آمده است. در کتابخانه ما آثاری هستند که نویسنده یا مصحح آنها مرعشی است. بههرحال، مرحوم والد در سال 1315 در نجف اشرف در خانوادهای علمی به دنیا آمدند و در سنین جوانی به درجه رفیع اجتهاد نائل شدند. ایشان نهتنها در علوم حوزوی که در علم انساب و رجال هم سرآمد بودند و از بزرگانی چون آیات: آقاضیاءالدین عراقی، حاج محمدحسین کمپانی، آقا میرزا آقا اصطهباناتی اجازه اجتهاد داشتند و بهاصطلاح شیخالاجازه بودند.
□ چه شد که به ایران آمدند و در قم اقامت کردند؟
ایشان در سال 1342 برای زیارت حضرت رضا(ع) به ایران آمدند. پس از بازگشت از مشهد، سه چهار ماهی در تهران میمانند و از درس آیات: آقا شیخ عبدالنبی نوری، میرزا طاهر تنکابنی و آقا حسین نجمآبادی استفاده میکنند. سپس به قم میروند و در آنجا آیتالله حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، به ایشان تکلیف میکنند که بمانند و به تدریس بپردازند. مرحوم ابوی میپذیرند و گاهی روزها، تا ده ساعت درس میدادند.
□ سلوک ایشان در قامت یک پدر، با فرزندانشان چگونه بود؟
من بچه بسیار شیطانی بودم و به قول معروف، آتش میسوزاندم، طوری که یک بار در آشپزخانه بازی میکردم و آنجا را به آتش کشیدم! مرحوم ابوی وقتی به خانه برگشتند و از موضوع باخبر شدند، مرا صدا زدند و گفتند: «امروز تو را تنبیه نمیکنم، اما در موقعیت دیگری تو را تنبیه خواهم کرد!» من متوجه شدم دیگر نباید دست از پا خطا کنم و نکردم. ایشان از همان بچگی، ما را با احترام صدا میزدند. مادرم میگفتند: حالا اگر به او آقا هم نگویید به جایی برنمیخورد، اما مرحوم ابوی میفرمودند: «من بر او تکالیفی دارم، اگر من به او احترام بگذارم، دیگران هم میگذارند. جوان است و غرور دارد!». یکی از شیوههای تربیتی ایشان، این بود که هر شب از زندگی یکی از بزرگان، داستانی را برای ما نقل میکردند و ما با این قصهها به خواب میرفتیم. ایشان حتی به تربیت نوههایشان هم توجه داشتند و شیوههای تربیتی ایشان در سالم ماندن فرزندان بنده در غرب، تأثیر فراوان داشت.
□ کتابخانه مرحوم آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی به لحاظ برخورداری از کتابهای خطی، در دنیا کمنظیر است. درباره تهیه و خرید این کتابها توسط ایشان داستانهای فراوانی نقل میشود. لطفا به برخی از این خاطرات اشاره بفرمایید.
یک بار ایشان در نجف از بازار میگذشتند که میبینند پیرزن تخممرغفروشی، یک کتاب خطی را هم در کنارش گذاشته است و میخواهد آن را بفروشد. کتاب «ریاضالعلما» بود و کتاب مهمی هم بود و تا آن زمان چاپ نشده بود. آن خانم قیمتی را برای کتاب میگوید که مرحوم ابوی نداشتند. کنسول انگلیس در نجف هم بهشدت دنبال گردآوری نسخ خطی بود و میدانست ابوی ما هم دنبال این آثار هستند. او هم از وجود این کتاب خبردار میشود و به پیرزن میگوید: این آقا هر قیمتی که به تو داد، من دو برابر بیشتر میدهم! مرحوم ابوی به آن خانم میگویند: باشد، من همین مبلغ را تهیه میکنم و میآورم و اگر لازم هست چیزی را هم گرو بگذارم، میگذارم! بعد در دل دعا میکنند: «یا امیرالمؤمنین(ع)! من برای اینکه این نسخهها به دست اجانب نیفتند، آنها را میخرم، خودتان کمک کنید». پیرزن به کنسول میگوید: «این کتاب را به این سید میدهم و به تو نمیدهم!» خلاصه مرحوم ابوی نسخه خطی را میگیرند. شب در حجرهشان بودند که شرطهای میآید و میگوید: از شما شکایت شده است! معلوم میشود کنسول انگلیس این ماجرا را درست کرده است. بههرحال مرحوم ابوی را به زندان میبرند. فردای آن روز مرحوم شیخالشریعه اصفهانی، مرجع بزرگ نجف، مرحوم ابوی را از زندان بیرون میآورند به این شرط که ابوی نسخه خطی را برگردانند. ایشان میگویند: من شرعاً نمیتوانم کتاب را به انگلیسیها بدهم و آن را به شیخالشریعه میدهند تا خودشان تصمیم بگیرند. در مدت محدودی که کتاب نزد شیخالشریعه بود، حدود پانزده نفر کتاب را بین خود تقسیم و رونویسی میکنند.
علاقه مرحوم ابوی به گردآوری نسخ خطی و کتابهای ارزشمند، بینظیر بود. ایشان میفرمودند: من به مدرسه فیضیه میرفتم که برای کتابخانهام، کتاب بخرم. در آنجا نسخ خطی را گونیگونی میآوردند و خالی میکردند و من مینشستم و با حوصله، تکتک آنها را نگاه و نسخ ارزشمند را جدا میکردم. آگاهی نسبت به اهمیت نسخ خطی بهقدری کم بود که اغلب به سراغم میآمدند و میگفتند: شما کتابهای چاپی به این تمیزی را میگذارید و به سراغ نسخههای خطی کثیف و موریانهخورده میروید که آدم را مسموم میکنند! به نظر ایشان غیر از غفلت، عدهای هم عمدا این فضا را ایجاد میکردند تا بتوانند در پرتو جهل و غفلت مردم، ذخایر فرهنگی ما را تاراج کنند. ایشان تا اواخر عمر، کتابها را شخصا میدیدند، اما بهتدریج سوی چشمهایشان کم شد و برای ارزیابی، آنها را به بنده میدادند. در اوقاتی هم که نبودم، کتابها را به آقای اصفیانی میدادند. آقای اصفیانی میگفتند: یک بار مجموعهای را خدمت ایشان بردیم. از دور که کتابها را دیدند، به یکی از آنها اشاره کردند و فرمودند: «تفسیر الائمه» نصیری طوسی است! همچنین کتاب «مبسوط» از قرن ششم را که به خط شیخ احمد احسایی بود، در بین آن مجموعه تشخیص دادند.
□ گفته میشود مرحوم آیتاللهالعظمی مرعشی به برخی علوم غریبه هم تسلط داشتند. نظر ایشان کلا در مورد اینگونه امور چه بود؟
همینطور است. ایشان به علوم غریبه از قبیل اعداد، رمل، جفر، اوفاق، کیمیا و علومی از این دست احاطه داشتند، اما بههیچوجه حاضر نبودند آن را به کسی بیاموزند. من بسیار علاقهمند بودم این علوم را یاد بگیرم. ایشان میفرمودند: «این کار شما مثل این است که انسان در کنار چشمه گوارایی نشسته باشد و چشمش دنبال آب لجن یک جوی باشد! شما در کنار آثار مشحون از علوم و اخبار و احادیث آل محمد(ص) نشستهای که هر یک از آنها، راهگشای زندگی است. اگر از من میشنوی، هرگز به دنبال علوم غریبه نرو؛ چون توفیق را از انسان سلب میکند و نهایتا هم مرگ بدی میآورد!» ایشان علم کیمیا را به تمامی میدانستند، اما مأذون نبودند به کسی یاد بدهند.
□ آیا حقیقت دارد ایشان به حج مشرف نشده بودند؟
بله.
□ چرا؟
این سوالی است که خیلیها از خود ایشان هم میپرسیدند. دلیلش بسیار ساده است: استطاعت مالی نداشتند. خیلیها میگفتند: با این همه پولی که دست شما هست و به فقرا میدهید، چگونه است که مستطیع نیستید؟ میفرمودند: «این پولها مال من نیست؛ سهم امام، سادات، کفاره و سهم روزه است که هر کدام باید جای خودش صرف شود. من زمانی به حج مشرف میشوم که از دسترنج خودم پولی جمع کرده باشم». بسیاری از تجار بودند که میگفتند: ما حاضریم با کمال افتخار هزینه این سفر را بپردازیم و خودمان هم در خدمتتان باشیم، اما ایشان قبول نمیکردند. گاهی که اصرار میکردم میفرمودند: «من تا خودم استطاعت نداشته باشم مشرف نمیشوم، چه میدانی این پولها چطور هستند؟» تا آخر عمر هم برایشان میسر نشد و به حج مشرف نشدند. پس از رحلتشان من نایب گرفتم که به نیابت از ایشان به حج رفت. تا امروز هم بیش از صد نفر به نیابت از ایشان به حج رفتهاند! آهنگری سیرجانی بود که هر سال به مکه مشرف میشد. یک بار نزد من آمد و گفت: «در خواب دیدم به من گفتند تا به حال هر سال برای خودت به حج رفتهای، از حالا به بعد برای آقای نجفی مرعشی برو!» از این اتفاقات زیاد روی میدهند.
□ مرحوم آیتالله مرعشی ارتباطات وسیع و وثیقی با علمای سایر بلاد و نیز استادان برجسته دانشگاه داشتند. بد نیست به این ویژگی ایشان هم اشارهای داشته باشید.
همینطور است. ایشان احترام فوقالعاده زیادی برای اهل علم قائل بودند. آقای مختاری میگویند که در سال 1359، استفتایی را نزد ایشان بردم. از من پرسیدند: «اهل کجا هستید؟» عرض کردم: «اصفهان»؛ فرمودند: «مگر آقای خادمی در اصفهان نیستند؟ نزد ایشان بروید و از ایشان سوال کنید. هر چه ایشان بگویند، مورد قبول من هم هست».
ایشان با علمای اهل سنت و افراد دانشگاهی ارتباط داشتند. آقای فروزانفر، مرحوم دانشپژوه، مرحوم عصار، مرحوم مشکوه، مرحوم جلال همایی و... روزهای جمعه به منزل ما میآمدند و والده هم آش جو درست میکردند و این بزرگان ناهار را در منزل ما میماندند و از کتابها و منابع ارزشمند کتابخانه ابوی استفاده میکردند. من اجازات علمای مذاهب دیگر به مرحوم ابوی را در کتاب «المسلسلات فی الاجازات» چاپ کردهام. البته بسیاری از آنها، به دلیل نگهداری غلط از بین رفتهاند.
□ کدامیک از ویژگیهای پدر بزرگوارتان در ذهن شما برجستهترند؟
ایشان فوقالعاده مردمدار و دلسوز بودند و تا جایی که وقت و توان جسمیشان اجازه میداد، در مراسم عقد و عزای مردم شرکت میکردند؛ بههمیندلیل بسیار نزد مردم محبوب بودند. نکته دیگر سادهزیستی ایشان بود. لباس ایشان از سر تا پا، ایرانی بود. من اجازه نداشتم تا وقتی که ایشان زنده هستند، این را بگویم. الان لباس ایشان در کتابخانه در معرض دید همگان هست. دکمه لباس ایشان از جنس قیطان بود و کفشهایشان را استاد حسین کدخدا میدوخت. پارچه لباسشان هم از نساجی یزد بود.
ایشان به کارهای مفیدی چون ساخت مدرسه، مسجد، درمانگاه و حسینیه در شهرهای کوچک و روستاهای دورافتاده، علاقه خاصی داشتند و شما کمتر شهر و روستایی را میبینید که در آن اماکن مذهبی به دستور ایشان ساخته نشده باشد. مرحوم ابوی توکل عجیبی داشتند. در دوران بمباران شهرها خیلیها به مناطق روستایی رفته بودند. من هر شب به منزل ایشان میرفتم تا آرامش بگیرم. ایشان به ما دلداری میدادند و میفرمودند: هیچ اتفاقی نمیافتد! بیشتر نگران کتابخانه و نسخ خطی بودم که یک وقت موشک به آنجا نخورد و این آثار از بین نروند. ایشان میفرمودند: «بچهجان! برو اخلاصت را درست کن؛ علوم آل محمد(ص) آتش نمیگیرد!»
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.