"ای نسیم اینهمه از بهر وطن یاد مکن داد و بیداد مکن
از برای وکلا زمزمه بنیاد مکن داد و بیداد مکن
دیدی آخر به زرنگی همه را گول زدم گول با پول زدم
پس ز مشروطه ایران دل خود شاد مکن داد و بیداد مکن
اختیارات خوانین و رعیت زمن است اکثریت زمن است
من وکیلم تو در این معرکه فریاد مکن داد و بیداد مکن
خانهزادان من این شهر زیاد است زیاد همه چون ابن زیاد
یاد از کوفه و از بصره و بغداد مکن داد و بیداد مکن
اندر این کار ز بس پول به ملت دادم کار صورت دادم
هیچ با گوشه کنایه به من ایراد مکن داد و بیداد مکن
من به حمال و گدا دادهام اندر تهران هر یک پنج قران
تا که کاندید شوم مسئله را یاد مکن داد و بیداد مکن
مشکل از پول گشاده شود این را بنویس نه ز سرباز و پلیس
پیش شیریندهنان صحبت فرهاد مکن داد و بیداد مکن
مست پولند همه خلق چه برنا و چه پیر چه وکیل و چه وزیر
مفلسان را تو در این مرحله تعداد مکن داد و بیداد مکن
کی مقابل شود ارواح فقیر و فقرا با وزیر و وزراء
نقطه را با قلمت داخل اعداد مکن داد و بیداد مکن
تو مپندار که از خلق جدائی دارم من فدائی دارم
اندرین دعوت من منع به افراد مکن داد و بیداد مکن
دیدی آخر شدم این دفعه من از پول وکیل خوشگل و خوب و شکیل
چون تو شاگرد شدی بحث باستاد مکن داد و بیداد مکن و
خوب پیدا همه اسباب میسر کردم خلق را خر کردم
من سوار خرم امروز تو فریاد مکن داد و بیداد مکن
من در اینجا سه نفر نوکر کاری دارم بهر یاری دارم
عیب از بهر من و نوکرم ایجاد مکن داد و بیداد مکن
هر سه از بهر وکالت شده با پول روان سوی رشت و گیلان
هیچ یادی تو از این پول خداد داد مکن داد و بی داد مکن
همه دانند در این شهر به بعضی بیکار داده ام وعده کار
چون که من وعده دهم صحبت سیار مکن داد و بیداد مکن
در وکالت به خران از ره شیرین دهنی میزنم تو دهنی
خواب خرگوش گرفته همه را داد مکن داد و بیداد مکن
خلق دیدند که از پول شده بودم خر باز خم کرده کمر
صید چون حمله کند شکوه ز صیاد مکن داد و بیداد مکن
جمله دیدند که در نعره به تن جان دارم چون فسنجان دارم
مرغ دولت به سرم آمده فریاد مکن داد و بیداد مکن"1
اشرفالدین الحسینی قزوینی مدیر نسیم شمال
شماره آرشیو: 760-4ع
پی نوشت:
1. سید اشرفالدین حسینی گیلانی، نسیم شمال، نشریات مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سال انتشار 1322، سال 29، شماره 11، ص3.