در اوایل تیر ماه آن سال بود که شنیدم قوامالسلطنه در محل ییلاقی سابق سفارت آلمان در شمیران که در اختیار دولت است اقامت تابستانی اختیار نموده و دچار کسالت شده است به همین جهت برای عیادتش به محل مزبور که چندان فاصلهای از محل اقامت خودم نداشت رفتم دیدم دچار ناراحتی قلبی شده که دکتر غلامرضا شیخ پزشک معالجش میباشد...
«در اوایل تیر ماه آن سال بود که شنیدم قوامالسلطنه در محل ییلاقی سابق سفارت آلمان در شمیران که در اختیار دولت است اقامت تابستانی اختیار نموده و دچار کسالت شده است به همین جهت برای عیادتش به محل مزبور که چندان فاصلهای از محل اقامت خودم نداشت رفتم دیدم دچار ناراحتی قلبی شده که دکتر غلامرضا شیخ پزشک معالجش میباشد. من فقط به اتاق خوابش که در بستر آرمیده بود رفته مختصر توقفی نموده دیدم محمود محمود نویسنده معروف تاریخ معاصر ایران نزدش نشسته است. بعد که از آنجا خارج شده مظفر فیروز را در اتاقش دیدم معلوم شد قوامالسلطنه به فکر تأسیس حزبی به نام «دموکرات ایران» افتاده است. من آن موقع برحسب خواهش مرحوم ابوالفضل لسانی پسر عموی عزیزم که به اتفاق حائریزاده و چند نفر دیگر حزبی به نام «سوسیالیست ایران» تشکیل داده از من هم دعوت به عضویت در کمیته حزب نموده بود جلساتی با هم داشتیم. اما چند روز بعد که حال قوام رو به بهبودی گذارد و مجدداً به ملاقاتش رفتم دیدم خودش سر صحبت را باز کرده و گفت: باید حزب دموکرات ایران را تأسیس کنم که رُل انتخابات مجلس آینده دست خودم باشد. شما باید با من همکاری کنید. خوب است مظفر را ببینید و اعضای مؤسس و کمیته را نامنویسی نمایید که بعد به نظرم رسیده من هم اسامی معینی دارم لیست مزبور را تکمیل کنیم و وارد عمل شویم. عجب این بود که این قدم را وقتی میخواست بردارد که یک قدم بیسابقه در تاریخ سیاسی ایران برداشته بود یعنی یک مرتبه چهار عضو کمیته حزب توده یعنی ایرج اسکندری، دکتر رادمنش دکتر کشاورز و دکتر مرتضی یزدی را وارد کابینه نموده به هر یک پست وزارتی داده بود که بیاندازه در محافل سیاسی خارجی و داخلی اثر بخشید.
من آن روز که تصمیم جدی او را برای تشکیل حزب دیدیم، استنباط نمودم که در برابر قدم تندی که به نفع روسها با نمایش ورود چهار وزیر تودهای برداشته، میخواهد به سادچیکف بگوید که صلاح در این است حزب دموکرات ایران که من تأسیس نمودم تقویت شود تا نامزدهای این حزب به مجلس پانزدهم راه یابند که مقاولهنامه نفت را تصویب کنند و الاّ حزب توده و دموکرات آذربایجان نمیتوانند اکثریت را ببرند زیرا در برابر آن دو حزب صفهای محکم دست راستی در سراسر کشور به وجود میآید و نقشهها را خنثی میکند. این بود که حرف او را گوش داده با مظفر فیروز تماس گرفتم و به او گفتم که خود قوام مرا مأمور نمود با شما همکاری در این کار کنم زیرا دیدم او چندان راضی از مداخلهام نبود اما وقتی عزم نخستوزیر را بر این امر دید ظاهراً از من استقبال نموده، گفت: البته شما باید در کمیته حزب باشید. من گفتم: اگر یادتان باشد قبل از تشکیل دولت قوام ما سه نفر با هم بودیم آیا به فکر آن سومی هستید؟ مظفر گفت: لابد فروزش را میگویید، بله او هم باید باشد. ولی من چون به بلهگویی او اعتمادی نداشتم به محض اینکه از نزدش آمدم فوراً مراتب را به فروزش مدیر نجات ایران اطلاع دادم که مظفر را ببیند و مراقب کار خود باشد. این بود که فردای آن روز باز هم مظفر را ملاقات نمودیم و با هم حل کردیم که در کمیته حزب نام خود او، فروزش و من [و] محمدولی میرزا فرمانفرمائیان، عمویش را یادداشت نموده نزد قوام برد که او هم اسامی موسویزاده، محمود محمود، سیدهاشم وکیل، حائریزاده [و] حسن ارسنجانی را هم اضافه نموده تصمیم گرفته شد حزب مزبور از کمیته ای به عضویت این افراد تشکیل شود بعد هم صحبت از اللهیار صالح و ابوالفضل لسانی در کمیته مزبور به میان آمد که قوامالسلطنه از این فکر استقبال نمود اما با ملاقات با آن دو نفر هیچیک حاضر به پذیرفتن این امر نشدند.
خوب یادم میآید که یک شب در کمیته حزب سوسیالیست که حائریزاده و من هم عضویت داشتیم از طرف حائریزاده اصرار زیادی به مرحوم لسانی شد که این پیشنهاد را بپذیرد با رفقای حزب سوسیالیست وارد حزب قوام شده آنجا را در اختیار خود در آوریم زیرا حزب قوام یک «بنگاه انتخاباتی» است ما باید از آن راه خود را به مجلس برسانیم و عقاید واقعی خویش را بعداً با قدرت نمایندگی به کرسی بنشانیم و الاّ با وجود حزب قوام دیگر حزب سوسیالیست ما نمیتواند در انتخابات آینده رُلی داشته باشد. بعد هم من این نظریه او را تأیید کردم ولی لسانی این تذکرات را نپذیرفت و ما از او جدا شدیم و او هم بعداً دلسرد شده و بساط تشکیل آن حزب را بههم زد. به هر حال خود من مأمور تهیه اساسنامه و مرامنامه حزب مزبور شده آن را با مطالعه در چند اساسنامه دیگر تهیه نموده تحویل مظفر فیروز دادم که با تبلیغات زیادی از این فکر در مطبوعات جلب توجه نموده یک روز در همان محل سفارت آلمان اعضای مؤسس دعوت شدند و بلافاصله کمیته طبق همان لیست، تعیین و از اعضای مؤسس نیز برای کمیسیونها[ی] حزبی عدهای انتخاب شدند و تشکیل حزب رسماً اعلام شد...»1
احمد قوام رئیس حزب دموکرات ایران و جمعی از اعضاء و هواداران،
هنگام اجتماع در بالکن محل حزب دموکرات در تهران
شماره آرشیو: 3237-11ع
پی نوشت:
1. ابوالحسن عمیدی نوری، یادداشتهای یک روزنامهنگار (تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)، به کوشش: مختار حدیدی ـ جلال فرهمند، ج2، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، صص98ـ100.