پس از آغاز جنگ جهانی دوم در سال 1939، کشور ایران با اینکه بی طرفی خود را اعلام نموده بود اما به یکی از میدانهای مهم نظامی و نقطه عطفی در مقابله قدرتهای جهان با آلمان نازی تبدیل شد.
در روز 25 اوت سال 1941 (3 شهریور 1320) مداخله نظامی بریتانیا و اتحاد شوروی در قلمرو ایران آغاز شد که عملا تا سال 1945/1324، یعنی به مدت ۴ سال طول کشید. ورود نیروهای نظامی بریتانیایی و شوروی به خاک ایران در منابع تاریخی غربی و شوروی به عنوان "عملیات توافق" (Operation Countenance) ثبت شد ولی دیدگاه تحلیلگران و محققان ایرانی به حوادث آن مقطع تاریخی کاملا متفاوت است.
برای روشن شدن تمامی ابعاد و حقایق این مقطع مهم تاریخ جهان با آقای دکتر سید مصطفی تقوی، کارشناس ارشد مسایل سیاسی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به گفت و گو نشستیم.
□ آمدن و حضور نیروهای نظامی شوروی و انگلستان در خاک ایران پس از آغاز جنگ جهانی دوم تا چه اندازهای مشروعیت داشت از دیدگاه ایران؟ آیا این اقدام امر ضروری بود؟
در جنگ جهانی دوم شرایطی پیش آمد که کشورهای انگلستان و اتحاد شوروی ایران را اشغال کردند. در آن شرایط جنگی، اتحاد شوروی و بریتانیا به نیازی رسیدند که می بایست این اقدام را انجام میدادند، ولی از منظر جامعه ایرانی این اقدام به عنوان تجاوز و اشغال و نقض حاکمیت ملی و نقض بیطرفی سیاسی ایران تلقی می شد. چون در آغاز جنگ جهانی دوم (در سال 1939/ 1318) دولت ایران رسما اعلام کرد که در منازعه بی طرف است. و طی دو سال پس از آغاز جنگ هم اتحاد شوروی و هم انگلستان به رغم اینکه از حضور آلمان و جاسوسان آلمانی در ایران احساس نگرانی می کردند اما در مجموع این بیطرفی ایران را با منافع ملی خودشان هماهنگ میدیدند و با بیطرفی ایران مشکلی نداشتند و با آن موافق بودند. اما در سال 1320 یک تحولاتی در جبهه جنگ اتفاق افتاد و باعث شد که دو کشور اتحاد شوروی و انگلستان به فکر اشغال ایران بیفتند. آن تحولات عبارت از این بود که شوروی و آلمان در آستانه جنگ جهانی دوم در سال 1939 قرارداد همکاری (قرارداد مولوتوف ـ ریبنتروپ) بستند. آلمان و اتحاد شوروی بر اساس این قرارداد مسایل و اختلافات خودشان در حوزه اروپای شرقی را با همدیگر حل کرده و حتی در مورد نحوه رفتار با ایران به توافق رسیده بودند. آلمان پذیرفته بود که در حوزه نفوذ شوروی در ایران مداخله نکند و آن را به رسمیت بشناسد. پس دو سال اول جنگ جهانی دوم به این صورت گذشت و ایران هیچ مشکلی نداشت. اما از اواخر ماه ژوئن 1941/ 1320، آلمان ادعا کرد که شوروی با انجام تجاوز به لهستان و رومانی و جاهای درگیر، آن قرارداد همکاری با آلمان را نقض کرده است. بنابراین آلمان به بهانه نقض این قرارداد همکاری از سوی اتحاد شوروی، حمله سراسری به خاک شوروی را آغاز کرد و این بزرگترین حمله جنگی تاریخ تحت عنوان «عملیات بارباروسا» نام گرفت. این اقدام از سوی آلمان باعث شد که آرایش نظامی جنگ جهانی دچار تغییر شود. آلمان می خواست با تصرف و شکست دادن به اتحاد شوروی، متوجه ایران بشود و از طریق ایران به هند دسترسی پیدا کند و منافع استعماری انگلستان در این بخش جهان را به خطر بیندازد. این اتفاق باعث شد که انگلستان علیرغم اینکه تا آن هنگام با اتحاد شوروی همکاری آنچنانی نداشت، به فکر همکاری و کمکرسانی به شوروی در برابر آلمان بیفتد. انگلستان تصمیم گرفت برای رساندن کالا و تجهیزات جنگی و اقتصادی به اتحاد شوروی کمک کند. انگلستان در واقع از 3 راه می توانست این کمک تسلیحاتی و اقتصادی را به شوروی در برابر آلمان برساند: از طریق مورمانسک، از طریق دریای سیاه و از طریق خلیج فارس و ایران.
در آن مقطع تاریخی، کمکرسانی به شوروی از راه مورمانسک و از طریق دریای سیاه و تنگه داردانل و بسفر خطرناک و مشکل ساز بود. بنابراین، انگلستان راه ایران را انتخاب کرد که چند امتیاز داشت و برای کمک به اتحاد شوروی از سایر راهها بهتر بود. داشتن راهآهن سراسری ایران یکی از امتیازات بزرگ برای رساندن کمک جنگی و اقتصادی انگلستان به شوروی بود. ایران همچنین یک راه بیخطر بود. چون از طریق ایران امکان نداشت که آلمان بتواند با حملات دریایی و یا هوایی و یا زمینی مزاحم بشود. راه ایران نزدیکترین راه هم بود و شرایط جوی ایران هم از دیگر مسیرها مناسبتر بود.
به همین خاطر آن دو کشور (انگلستان و اتحاد شوروی) تصمیم گرفتند که ایران را اشغال کنند. علیرغم اینکه ایران رسما اعتراض داشت و راضی نبود. آنها از حضور آلمانیهایی که در ایران بودند به عنوان بهانه استفاده نموده و از ایران خواستند که این آلمانیها را اخراج کند. این بهانه صرفا دستاویزی بود. نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله نموده و شهرهای سر راه را مورد بمباران قرار دادند و کشور ایران به اشغال درآمد. این اقدام (تجاوز) در واقع نیاز اتحاد بریتانیا و شوروی بود و صرفا موافقت و توافق آن دو کشور برای اشغال ایران به حساب می آمد. ایران در مورد این اقدام رسما اعتراض داشت ولی دولت ایران در آن زمان دولت ناتوانی بود و قدرت نداشت در برابر نیروهای انگلستان و شوروی مقاومت کند.
□ ایران در طول جنگ جهانی دوم در حاشیه مبارزه بین المللی آلمان نازی چه جایگاهی و اهمیتی داشت؟
موقعیت ژئوپولیتیک ویژه ایران در طول تاریخ همواره از اهمیت بالایی برخوردار بود. جغرافیای سیاسی ایران به گونه ای است که در طول تاریخ ایران را کشور مهمی می ساخت و ایران همیشه برای قدرتهای جهانی حائز اهمیت بود و هنوز هم هست. همسایگی با قدرتهای بزرگ و با خاورمیانه(غرب آسیا) و هند و اقیانوس هند و داشتن منابع اقتصادی به خصوص نفت باعث می شد که ایران همواره در چشم قدرتهای بزرگ جهان مهم باشد. مخالفت یا موافقت ایران برای آنها همیشه اهمیت داشت. این موقعیت ویژه ژئوپولیتیک برای ایران از یک طرف امتیاز و اقتدار ملی، و از طرف دیگر یک تهدید به حساب می آید. ایران محل تلقی منافع قدرت های بزرگ جهان است.
در دوران جنگ جهانی دوم همینطور بود. ایران یک چهار راهی بود که منافع قدرتهای بزرگ جهان در آنجا تلاقی و اصطکاک پیدا می کرد و این باعث تنش و کشمکش میان قدرتهای بزرگ جهان می شد. در مقطع جنگ جهانی دوم، غیر از اتحاد شوروی و انگلستان، آلمان همچنین در پی سلطه طلبی بود و میخواست حوزه استعماری خود را گسترش بدهد. بدینگونه ایران در آن مقطع تاریخی نیز محل تلاقی منافع راهبردی قدرتهای مهم جهان واقع شد.
□ روابط ایران با آلمان در آستانه جنگ جهانی چگونه بود؟ آیا ادعاهای در مورد اینکه در آستانه جنگ جهانی دوم در خاک ایران ماموران اطلاعاتی آلمان نازی فعالیت گستردهای داشتند، صحت دارد یا خیر؟
بعد از اینکه سلسله قاجار برانداخته شد و حکومت پهلوی بر سر کار آمد، اروپاییها نمیخواستند که آلمان در برابر کمونیسم، مارکسیزم و لنینیسم شوروی شکست بخورد. قدرتهای اروپایی بعد از جنگ جهانی اول بهرغم اینکه آلمان را شکست دادند اما به گونهای میخواستند که آلمان بتواند در برابر مارکسیسم و لنینیسم مقاومت کند و جز بلوک شرق نشود و در حوزه بلوک غرب باقی بماند. به همین خاطر آلمان بعد از جنگ جهانی اول با هماهنگی قدرتهی غربی، برای ترمیم و بازسازی خود روابط اقتصادی را با برخی کشورهای دیگر دنیا، از جمله با ایران در دوره حکومت رضاشاه برقرار کرد. ما میبینیم که تا دو سال اول جنگ جهانی دوم روابط تجاری فیمابین ایران و آلمان روابط مناسبی بودند. انگلستان با اینکه بر دولت پهلوی در ایران مسلط بود و نمیخواست قدرت دیگری در ایران حضور داشته باشد، اما با یک رابطه تجاری مناسب میان ایران و آلمان هم مخالفتی نداشت. با توجه به اینکه المان در دوره بین جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم با ایران روابط تجاری مناسب داشت، بنابر این، تعدادی از کارشناسان آلمانی در ایران حضور داشتند. در آستانه جنگ جهانی دوم سه گروه آلمانی در ایران بودند:
1. تکنسینهایی که در برخی از کارخانهها، راهآهن و مخابرات مشغول کار بودند؛
2. تجار و بازرگانان؛
3. دیپلماتهای رسمی سفارتخانه آلمان
در کل، حدود 700 نفر از آلمانیها در آغاز جنگ جهانی دوم در ایران حضور داشتند. و اتحاد شوروی و انگلستان هیچ احساس خطری از آنها نمی کردند. آنها در دو سال آغاز جنگ نگفتند که این تعداد آلمانیهایی که در ایران حضور دارند برای آنها خطرناکند و حتما باید اخراج بشوند. البته انگلستان و اتحاد شوروی نگران حضور جاسوسان آلمان در خاک ایران بودند. اما مطمئن بودند که دولت ایران آنها را کنترل خواهد کرد. گزارشهای ریدر بولارد، سفیر انگلستان در ایران و دیگر دستگاه های اطلاعاتی این دو قدرت اقرار داشتند که این تعداد آلمانی در ایران خطر خاصی برای منافع شوروی و انگلستان ندارد. اما چه اتفاقی افتاد که تبلیغات رسانه های وابسته به شوروی و انگلستان بر روی مسئله حضور تعدادی آلمانی در ایران تکیه نموده و آنها را آگراندیسمان و بزرگ نمایی کردند و به عنوان خطر مطرح ساختند؟ علت این امر عملیات بارباروسا، حمله ناگهانی آلمان و تهدید به شوروی بود. این باعث شد که اتحاد شوروی و انگلستان خاک ایران را اشغال کنند تا هم کمک به شوروی بشود و هم تحرکات آلمان مهار گردد. از اینجا مسئله حضور تعدادی از آلمانیها در خاک ایران به عنوان خطر مطرح شد. جالب آنکه در آن مقطع تاریخی در ایران 2590 نفر از انگلستان، 390 نفر از شوروی، 310 نفر از ایتالیا، 180 نفر از چکسلواکی، 140 نفر از یوگسلاوی و 260 نفر از یونان، 70 نفر از سویس و 690 نفر از آلمان حضور داشتند. ضمنا شواهد و گزارشهای دیپلماتهای انگلستان وجود دارد که آشکارا می گویند که آلمانیهایی که در خاک ایران بودند هیچ خطری برای منافع انگلستان و شوروی نداشتند. دریفوس، وزیر مختار آمریکا در ایران در گزارش مورخ 19 اوت 1941 به وزارت امور خارجه آمریکا رسما نوشت: «انگلیسیها خطر ستون پنجم آلمان در ایران را صرفا به عنوان یک بهانه برای اشغال ایران مطرح میکنند».
□ ایران در آن دوران نسبت به ایدئولوژی هیتلر چه نظری داشت؟ تبلیغات این ایدئولوژی در ایران تا چه اندازهای رایج بود؟
جامعه ایران نسبت به ایدئولوژی هیتلر نظر خاصی نداشت. اصلا توجه جامعه ایران به نازیسم و فاشیزم و در کل ایدئولوژی هیتلر یک مبحث است، و گرایش ایرانیها به یک قدرت سومی مثل آلمان بحث دیگری است. کلا ملت ایران به خاطر اینکه از اول حکومت قاجار همواره تحت سلطه و نفوذ روسیه تزاری و بعد شوروی و بریتانیا بودند. آنها احساس می کردند که نفوذ و سلطه این قدرت ها از لحاظ توسعه و پیشرفت باعث عقب ماندگی کشور و ضعف جامعه ایران می شود. آنها ناراحت از این وضعیت بودند. به همین دلیل ایرانیها از دوران ناصرالدینشاه دنبال این بودند که در اروپا یا در جای دیگری با قدرت سومی روابط را برقرار کنند و بتوانند شدت و نفوذ روسیه تزاری و بریتانیا را کم کنند. به همین خاطر رجال ایرانی میخواستند با آمریکا ارتباط برقرار کنند و در مورد آلمان به عنوان یک قدرت سوم هم همانطور فکر میکردند. آلمان را راه فراری از سلطه شوروی و انگلستان می دانستند. جامعه ایران فکر میکرد که می تواند با رابطه متعادل با آلمان به عنوان قدرت سوم، ایران را از سلطه و نفوذ شوروی و بریتانیا نجات بدهد. بنابراین، گرایش سیاسی جامعه ایران به آلمان به آن معنا نیست که آنها به ایدئولوژی نازیسم و یا به فاشیزم علاقهمند بودند و نسبت به اهداف هیتلر در جهان نظر مثبت داشتند. البته ایرانیها به تدریج فهمیدند که آلمان نیز مانند شوروی و انگلستان هم سلطه طلب و هم استثمارگر بود.
□ آیا اشغال ایران در زمان جنگ جهانی دوم برای اتحاد شوروی علاوه بر دستیابی و اجرای اهداف نظامی اهداف راهبردی دیگری داشت یا خیر؟
با توجه به موقعیت ژئوپولیتیک ایران در واقع کشورمان همواره در محل برخورد منافع روسیه تزاری و بعد شوروی و انگلستان قرار داشت. هم شوروی فکر میکرد اگر به اقیانوس هند دسترسی داشته باشد جایگاه جهانی، منافع و سلطهاش در بخشهای دیگری مانند آسیا گسترش پیدا می کند. هم انگلستان این مناطق را حوزه منافع استعماری خود می دید. در واقع ایران همواره برای روسیه تزاری هدف راهبردی بود. ایرانیها همیشه این احساس را داشتند که دولت روسیه تزاری به کشور و سرزمین آنها طمع دارد. وقتی که انقلاب بولشویکی در اکتبر 1917 اتفاق افتاد و لنین به قدرت رسید رهبران بولشویکی عملا به ایران پیام انقلاب، همکاری و پشتیبانی از ایران در مبارزه با امپریالیسم را دادند. اما پس از چند سال در دوران حکومت استالین اتحاد شوروی از نظر راهبردی مثل روسیه تزاری همان نگاه و هدف را نسبت به ایران داشت و خواست در ایران نفوذ کند و کمونیستها را در خاک ایران به قدرت برساند. ولی در مقطع جنگ جهانی دوم، نیروهای شوروی با اشغال قسمت شمال ایران دو هدف را پیگیری می کردند: هدف نظامی و هدف راهبردی ایدئولوژی. در مرتبه اول جلوگیری از نفوذ آلمان در ایران، هدف بنیادین برای اتحاد شوروی بود.
هدف بعدی شوروی این بود که میخواست در بخشی از ایران پایگاه پیدا کند و یا بخشهایی از ایران را جدا کند و با حمایت از گروههای کمونیستی و سوسیالیستی تحت کنترل خود حتی در آذربایجان و کردستان حکومت سوسیالیستی تشکیل بدهد. اما در آن مقطع، در درجه اول حفظ ایران از چنگ آلمان برای اتحاد شوروی از اهمیت بالایی برخوردار بود.
□ آیا دیدگاه ایرانیها نسبت به شوروی بعد از رفتن نیروهای نظامیاش از خاک ایران عوض شد یا خیر؟
پس از آن که جنگ جهانی دوم تمام شد، آمریکا زودتر از دو کشور دیگر نیروهایش را از ایران بیرون کرد. طبق قراردادی که اتحاد شوروی، انگلستان و ایران با همدیگر بستند (پیمان سهجانبه)، دولتهای خارجی می بایست ظرف مدت شش ماه پس از جنگ نیروهای نظامی خودشان را از ایران خارج بکنند. آمریکا و انگلستان تقریبا خارج کردند ولی اتحاد شوروی در نیمه شمالی ایران ماند و از همان گروههای چپگرا (هواداران شوروی) در آذربایجان و کردستان حمایت کرد و به آنها کمک می کرد. این اقدام شوروی مورد اعتراض دولت ایران بود تا سرانجام با اولتیماتومی که شورای امنیت و آمریکا دادند شوروی ناگزیر شد نیروهایش را از ایران بیرون کند. این نحوه رفتار دولت شوروی (تعلل در خارج کردن نیروهای نظامی از خاک ایران) بعد از جنگ جهانی دوم به جامعه ایرانی نشان داد که اتحاد شوروی غیر از مسئله جنگ جهانی با آلمان، به کشور ایران طمع دارد و می خواهد نفوذ و اهداف راهبردی خویش را در داخل ایران پیگیری کند. این نگاه برای جامعه ایرانی نسبت به شوروی بعد از جنگ جهانی دوم تا سال 1991 همچنان باقی ماند. ولی همانطور که می دانیم بعد از جنگ جهانی دوم بین دو بلوک یعنی شرق (کمونیسم به رهبری اتحاد شوروی) و غرب (سرمایه داری به رهبری ایالات متحده آمریکا) جنگ سرد آغاز شد. سرانجام نظام روابط بین الملل به نظامی دوقطبی متصلب تبدیل شد و آرایش سیاسی جهان در رویارویی بین این دو بلوک شکل می گرفت. ایران دوران حکومت پهلوی در این تقسیمبندی جهانی در محور بلوک غرب در برابر شوروی قرار داشت. وقتی که در سال 1991 اتحاد شوروی فروپاشید و به فدراسیون روسیه فعلی تبدیل گردید، نگاه جامعه ایران بهتدریج تغییر کرد و الآن در جمهوری اسلامی نسبت به فدراسیون روسیه فعلی این نگاه وجود ندارد و روابط بین دو کشور دوستانه و نگاه ایران مثبت است.
□ اشغال خاک ایران توسط نیروهای نظامی شوروی و انگلستان در زمان جنگ جهانی دوم برای ایران چه پیامدهایی به دنبال داشت؟ آیا از لحاظ اقتصادی نکات مثبتی وجود داشت یا خیر؟
اشغال یک کشور در شرایط جنگی نمی تواند پیامدهای مثبتی داشته باشد. وقتی که صدها هزار نفر از نیروهای نظامی دو کشور وارد یک کشور می شوند از جهات گوناگون روند اداره و روند پیشرفت و توسعه کشور و روند فعالیت های اقتصادی مختل می شود و پیامدهای نامناسب برای کشور به وجود میآید. وقتی که نیروهای شوروی و انگلستان وارد ایران شدند، کل راه آهن و بنادر ایران برای حمل و نقل و ارتباط نظامی و سیاسی در اختیار دولتهای آنها قرار گرفت. نزدیک 50 درصد از کل کالاها و تجهیزات اقتصادی و نظامی به عنوان کمک غرب به شوروی از مسیر ایران انجام می گرفت. نفت ایران، مهمترین عنصر سیاسی و اقتصادی ایران در آن دوران تقریبا به صورت رایگان عملا در اختیار انگلستان قرار گرفت و کار استخراج و تولید نفت به عهده انگلستان بود و آنها آن را به فروش می رساندند و نفت ایران در چرخه درآمد کشور نقشی نداشت. در کل حضور این نیروها در خاک ایران باعث شد که روند تولید کشاورزی، صنعتی و… عملا در خدمت نیروهای اشغالگر قرار بگیرد و برای آنها مصرف بشود و جامعه ایران از این تولیدات محروم می ماند.
در نهایت این وضعیت ناگوار اقتصادی بحران غذایی را به وجود آورد و اجرای سیاست پولی این دو قدرت در ایران مسئله کاهش ارزش پول ملی ایران را ایجاد کرد. این مسائل به بحران غذا و بروز قحطی در کشور انجامید. آمارها نشان می دهند که در دوران چهار ساله اشغال کشور، بین 2 تا 4 میلیون نفر از جمعیت ایران بر اثر عوامل مختلف، اعم از بمبارانهای نظامی و قحطی و بیماری از بین رفتند. ایران برای سالها از رشد و توسعه و تولید و پیشرفت اقتصادی باز ماند.
□ اتفاقی که در دوران جنگ جهانی دوم برای کشور ایران رخ داد، چه تجربه ای به بار آورد و جامعه ایرانی از آن چه درسی گرفت؟
کشور ایران در دوران جنگ جهانی موقعیت ویژه و ژئوپولیتیک حساس داشت و اعلام بیطرفی کرد، ولی همانطوری که آقای چرچیل، نخستوزیر وقت انگلستان گفت، این اعلام بیطرفی تا موقعی که با منافع قدرت های جهان همسو بود، مهم و محترم شمرده شد. ولی همین که شرایط جنگی برای این قدرتها تغییر کرد و آنها احساس خطر کردند، حاکمیت ملی و بی طرفی ایران از سوی این قدرتها نقض شد و آنها بهرغم خواست و اعتراض ایران، خاک کشور را اشغال کردند. و این اقدام از لحاظ اقتصادی به حوزه نفت، راه، تولید، کشاورزی، صنعت، عمران و آبادی و… آسیبهای بسیار زیادی وارد کرد. این مجموعه مسائل باعث شد که علمای دینی و نخبگان جامعه ایرانی فکر بکنند که اگر در آینده شرایط مشابه به این وضعیت پیش بیاید، آنها باید بتوانند کشور را حفظ کنند و از این خطرها مصون بمانند و آسیب کمتری بیبنند.
چون حکومت پهلوی بعد از جنگ جهانی دوم در دوره محمدرضاشاه هم وابسته به غرب بود، ایرانیها به این نتیجه رسیدند که نه شرق (یعنی اتحاد جماهیر شوروی) و نه غرب و نه قدرتی مانند آمریکا یا آلمان به عنوان قدرت سوم، نمی توانند برای آنها پشتیبانی مطمئن باشند.
تجربه جنگ جهانی دوم نشان داد که اگر چنانچه ایران نتواند بنیه دفاعی خودش را تقویت کند و خودش را متکی به خودش مستقل بسازد، همچنان ضعیف خواهد ماند و از این تهدیدات آسیب خواهد دید. جامعه ایرانی فهمید که با ایدئولوژی شرق گرا (ایدئولوژی مارکسیستی و کمونیسم) و یا با ایدئولوژی غربگرا (ایدئولوژی امپریالیستی و لیبرالیسم) نمی تواند استقلال و هویت ملی ایران را تامین نموده و رشد و پیشرفت کشور را تضمین بکند. به همین دلیل جامعه ایران راه استقلال را انتخاب کرد تا همه مولفههای اقتدار ملی کشور در تمام حوزه ها تامین بشود. به همین علت ایران بعد از جنگ جهانی دوم با تکیه بر ایدئولوژی اسلام و با شعار "نه شرقی، نه غربی" به سوی انقلاب اسلامی رهنمود شد.