سیدضیاء که از رضاخان بیم داشت برای دور کردن و راضی نگه داشتن سردار سپه از قدرت او را به عنوان وزیر جنگ معرفی کرد، اما رضاخان همچنان فرماندهی قزاق را حفظ و با کمک پست وزارت جنگ و قدرت ناشی از آن مبارزه آشکاری را با رئیسالوزرا شدن شروع کرد و در اردیبهشت سال 1300 مسلم شد یکی از این دو تن باید کنار رود.
رضاخان سردار سپه، از کودتای سوّم اسفند 1299 خورشیدی تا دستیابی بر تخت شاهی، همواره مقام وزارت جـنگ را در دست داشت و از تـاریخ بـیست و ششم بهمن ماه 1303 نیز فرماندهی کل قوا را از آن خود کرد. در واقع رضاشاه در هر پنج کابینهای که پس از برکناری سیدضیاءالدین تشکیل شد، سمت وزارت جنگ را به عهده داشت و در مدت کمتر از دو سال و نیم که در این مقام بود، پلهپله از نردبان قدرت بالا رفت و سرانجام به مقام رئیس الوزرا و در ادامه پادشاهی رسید. چرا که او بر ارتشی 30 هزار نـفری فـرمان مـیراند که در آن دوران از تاریخ ایران میتوانست وی را در رهسپاری به سوی هدفهایش یاری دهد. در این نوشتار قصد داریم تا ببینیم وزارت جنگ در دستیابی و سیر حرکت رضاشاه به رأس قدرت، چه جایگاهی داشته است و او چگونه از این وزارتخانه و قدرتی که آن نهاد به او میداد برای اهداف شخصی و کسب قدرت استفاده کرد و در انتها به مقام شاهی در ایران رسید.
1. انتساب رضاخان به سمت وزیر جنگ
از فردای کودتای 1299، قدرت نظامی بهدست رضاخان افتاد و سیدضیاء رشته امور سیاسی را بهدست گرفت. رضاخان که پس از کودتا به درجه ژنرالی و فرماندهی لشکر قزاق رسیده بود در این اندیشه بود تا خود رئیسالوزراء شود، به همین منظور قصد داشت از همان ابتدا نیروی نظامی را هر چه بیشتر قوی گرداند. او در ابتدا به بودجهای عظیم در حد یک ارتش 30 هزار نفری نیاز داشت و برای این کار خودسرانه و بدون اجازه دولت و سیدضیاء دست به اقداماتی زد، از جمله موجودی شهرداری تهران را برداشت کرده و با فئودالهای زندانی ارتباط برقرار ساخت و همچنین به احمدشاه نزدیک شد. سیدضیاء که از رضاخان بیم داشت برای دور کردن و راضی نگه داشتن سردار سپه از قدرت او را به عنوان وزیر جنگ معرفی کرد، اما رضاخان همچنان فرماندهی قزاق را حفظ و با کمک پست وزارت جنگ و قدرت ناشی از آن مبارزه آشکاری را با وزیرالوزرا شدن شروع کرد و در اردیبهشت سال 1300 مسلم شد یکی از این دو تن باید کنار رود. رضاخان در راستای از پیش رو برداشتن سیدضیاء مقر ریاست نخستوزیری را تحت کنترل گرفته و عملاً به همه مقامات دستور میداد و خود به خود قدرتی برای سیدضیاءالدین باقی نماند. سرانجام فرمان شاه در عزل سیدضیاء با نفوذ و فشار رضاخان صادر شد و گروهی قزاق به خانه او رفتند و او را مسلحانه بدرقه و از ایران تبعید نمودند.1
2. افزایش قدرت رضاخان به واسطه جایگاه وزارت جنگ
پس از این رخداد با کمال تعجب رضاخان پست نخستوزیری را که احمدشاه به او پیشنهاد کرده بود رد کرد، بدان دلیل که وضع هنوز برای او مساعد و روشن نبود و او ترجیح میداد که غیر مستقیم وضع را بهوسیله اشخاص پوشالی که مسئولیت تصمیمات را به عهده میگرفتند، زیر نظر بگیرد. جالب بود که این اشخاص پوشالی را رضاخان شخصاً انتخاب میکرد و صورت و لیست آن را به احمدشاه ارائه میکرد. شاه نیز چارهای جز قبول در برابر قدرتی که رضاخان به واسطه ارتش و وزارت جنگ کسب کرده بود نداشت. این اشخاص مد نظر رضاخان میبایستی برای مدتی سر کارها باشند، در حالی که او به کمک وزارت جنگ و فرماندهی بر ارتش مشغول اعمال و نقشههای خود برای کسب قدرت بود. به عنوان مثال رضاخان به واسطه قدرتی که وزارت جنگ به او داده بود مستقیماً بخشی زیادی از مالیاتها را به میل خود اختصاص به وزارت جنگ داد، آدمهای قابل اطمینان خود را به استانداری و فرمانداریهای ولایات گماشت، قوانین تازه تدوین کرد و تقریباً به نخستوزیر تحمیل میکرد.2
به مرور زمان رضاخان احساس کرد که وزارت جنگ سبب گشته قویتر از پیش باشد و بتواند از موضع قدرت صحبت و عمل نماید و حتی علاوه بر نخستوزیران دیگر مقامات را بهراحتی از پستهای خود عزل کند. در واقع رضاخان با دولتهای متزلزلی که خود نقشه میریخت و آنها را سر کار میآورد وضع را بحرانی میکرد تا خود در فرصت مناسبی زمام امور را در دست بگیرد. به عنوان نمونه ابتدا پس از سقوط سیدضیاءالدین، قوام سپس مشیرالدوله، بعد مستوفیالممالک، باز مشیرالدوله را هریک به ترتیبی سرکار آورد و در انتها هنگامی که شرایط را مناسب دید با ترفندی که در ادامه بیان میشود خود رئیسالوزرا شد و زمام امور را در دست گرفت.3
به عنوان یک نمونه از تقلب و دخالت وزارت جنگ در انتخابات مجلس پنجم به سود رضاخان میتوان به نامه فرمانده لشکر شرق سرتیپ امانالله جهانبانی به سلطان اعتمادی اشاره کرد: «مقرر است از سیستان سلمان خان پسر آقای اسدی انتخاب شود. لازم است در این موضوع اقدام و جدیت نمایید که پیشرفت نماید».
3. تقلب در انتخابات به کمک جایگاه وزارت جنگ
رضا خان همواره بر آن بود که دیکتاتوری خود را نه بـا تـعطیلی مـستقیم مجلس بلکه با تصرّف و تسخیر آن از راه روشها و ترفندهای سیاسی انجام دهد. پس به محض مناسب دیدن شرایط درصـدد برآمد افراد مورد نظر خود را وارد مجلس پنجم کند. برگزاری انـتخابات دورۀ پنـجم مـجلس که در فروردین 1302 صورت گرفت در تهران تحت نظارت انجمن نظارت مرکزی به ریاست میرزا حسن خان مشیرالدّوله انجام گرفت و رضاخان نتوانست در آن اعمال نـفوذ کـند و شـخصیّتهای خوشنامی به نمایندگی برگزیده شدند؛ امّا انتخابات ایالات بـه قدری طـول کشید که مجلس چهارم پایان یافت و کار انتخابات ایالات با نفوذ وزیر جنگ برای نخستین بار به دست امرای لشکر و وزارت جنگ افتاد.4 دورۀ فترت طولانی نشد و رضاخان سردار سپه با مداخله در امر انتخابات شهرستانها و افراد مورد نظر را وارد مجلس کرد. تقلب در انتخابات شهرستانها به حدی آشکار بود که در بعضی از ولایات فریاد میزدند به فرمان رضاخان به فلانی رأی بدهید و در بعضی نقاط اجتناب از این فرمان سرپیچی و جریمه بدنی داشت. بدین ترتیب نمایندگان مورد نظر انتخاب میشدند.5 به عنوان یک نمونه از تقلب و دخالت وزارت جنگ در انتخابات مجلس پنجم به سود رضاخان میتوان به نامه فرمانده لشکر شرق سرتیپ امانالله جهانبانی به سلطان اعتمادی اشاره کرد: «مقرر است از سیستان سلمان خان پسر آقای اسدی انتخاب شود. لازم است در این موضوع اقدام و جدیت نمایید که پیشرفت نماید».6
4. کنارهگیری ظاهری رضاخان از وزارت جنگ
سردار سپه برای تثبیت موقعیّت خود و طی کردن مسیر دستیابی به واسطه نردبان وزارت جنگ، نقشۀ دیگری ریخت و چون از جهت سیاست خارجی از جانب انگلیسیها خیالش آسوده و از نظر داخلی تکیهاش به امـرای ارتـش و فـرماندهان لشکرها بود، روز هجدهم فروردین از کار کناره گرفت و به بومهن رفت و در آنجا اقامت گزید. بنا بر هماهنگیهای صورت گرفته با فرماندههان ارتش و ترتیبات از پیش داده شده، به محض حرکت سردارسپه بـه بـومهن، سیل تلگراف امرای لشکگر و افسران قزّاق از ایالات و ولایات به مجلس روان گردید که در آن با صراحت مجلس و امنیت کشور را مـورد تـهدید قرار داده بودند. بهعلاوه، در همان روز در تهران پارهای نمایشها و تظاهرات از جانب نظامیان به وقوع پیوست، از جـمله جـانمحمد خان رئیس فوج عشرتآباد با تـوپ و تـیپ خـود از دروازه شمیران راه افتاد از جلو مجلس رژه رفته، مـانوری داد کـه تا آن روز سابقه نداشت. مهمتر از این تلگرافی بود که از همدان به امضای امیر لشکر امـیراحمد خان، بدون رعـایت قـواعد اداری به مـجلس و جراید رسـید، که با نهایت دقّت و اسـتادی، مـجلس و مجلسیان را به آمدن قشون لرستان و غرب برای سرکوبی وکلا و مخالفین سردار سپه و گـرفتن مـرکز تهدید کرده بود و قریب هزار کلمه بـود. در مجموع امرای لشکرها و استانداران دستنشانده رضاخان تظاهرات زیادی به حـمایت از وزیر وزارت جنگ در شهرها بر پا کردند. در انتها مجلسیان به هراس افتادند و بدون اعتنا به نظر احمدشاه در جلسۀ علنی بـا اکثریت قـابل تـوجّه به نخستوزیری سردارسپه رأی اعتماد دادند و به انتخاب مجلس، تنی چـند از نـمایندگان به بومهن رفتند و رضا خان را با تشریفات به تهران بازگرداندند.7 همچنین احمدشاه که در ابتدا مخالف این انتخاب بود، پس از آنکه از انفجار یک نارنجک دستی که در نزدیکی اتـاقش ترکید چنان ترسید که هم فرمان نخستوزیری رضا خان را امضا کرد و هم عجولانه راهی فرنگ شد، و از آن پس وزیر جنگ دریافت که چه آسان میتوان این شاه را از صحنه راند و جای او را گرفت.8
فرجام
آنچه در انتها میتوان ذکر کرد این است که وزارت جنگ این توان را به رضاخان داد که با کمک آن بتواند نردبان قدرت را یک به یک طی کند. او به واسطه جایگاه و قدرتی که وزارت جنگ به او میداد در پله ابتدایی، رقیب اصلی خود یعنی سیدضیاء را کنار زد، و در مراحل بعدی با برقراری امنیت در ایران نظر انگلستان و برخی از نمایندگان مجلس را به خود جلب کرد و سپس نخستوزیران پس از سیدضیا را یک به یک از کار برکنار و در انتها در انتخابات مجلس پنجم دخالت و افراد خود را وارد مجلس کرد. بدین ترتیب او نهایت بهره را از پست وزارت جنگ برد و در انتها به کمک قدرتی که از آن جایگاه کسب کرده بود خود را شاه ایران خواند.
رضاخان سردارسپه در یکقدمی احمد شاه، به استظهار انگلستان کیشهای پیدرپی برای مات کردن آخرین شاه قاجار. اینکه احمدشاه میتوانست بازی را بههم زند یا نه بماند، اما گفته بود: "جدم، صدراعظم خود را کشت و هنوز بدنام این کار است، من اگر رضاخان را بکشم از او هم یادی چون امیرکبیر خواهد شد"
شماره آرشیو: 124023-275م
پی نوشت:
1. سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد اول، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 100.
2. شمسالدین امیرعلائی، صعود محمدرضا شاه به قدرت، شکوفایی دیکتاتوری، انتشارات دهخدا، 1361، ص 92.
3. شمسالدین امیرعلائی، همان، ص 89 .
4. ملکالشعرا بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران: انقراض قاجاریه، جلد یک، انتشارات امیرکبیر، 1392، صص 307 – 348.
5. سیدجلالالدین مدنی، همان، ص 107.
6. فرهاد رستمی، پهلویها، خاندان پهلوی به روایت اسناد، جلد اول، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1387،ص30.
7. ضیاءالدین رجایی، رضاشاه از صعود تا سقوط، مجله اطلاعات سیاسی – اقتصادی، آذر و دی 1379، شماره 159 و 160، صص 52-63.
8. سیروس غنی، ایران: برآمدن رضاخان- برافتادن قاجار و نقش انگلیسها، ترجمه حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر، 1397، صص 319-324.