«جستارهایی در پیشینه تعامل آیتالله محمدرضا مهدوی کنی با رهبر معظم انقلاب» در گفتوشنود با دکتر مهدیه مهدوی کنی
□ به عنوان آغازین سوال، پیشینه آشنایی مرحوم حضرت آیتالله مهدوی کنی با رهبر معظم انقلاب به چه زمانی باز میگردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بدیهی است که پیشینه آشنایی آیتالله مهدوی کنی با رهبر معظم انقلاب، به پیش از انقلاب برمیگردد. مرحوم پدرم در آن زمان، امامت مسجد جلیلی ــ که در خیابان فردوسی و در مرکز شهر تهران بود ــ را برعهده داشتند و آنجا را مکانی برای مبارزه قرار داده بودند و از دوستان و یاران امام برای سخنرانی در مسجد دعوت میکردند. یک بار هم از مقام معظم رهبری دعوت کرده بودند. پدرم به بچههای مسجد گفته بودند: بعد از سخنرانی، به نحوی آقا را از مسجد خارج کنید تا دستگیرشان نکنند! لذا این رفاقت بود. البته سابقه همسلولی با ایشان را نداشتند؛ حاجآقا بیشتر با آقایان: طالقانی، هاشمی، منتظری، انواری، ربانی شیرازی و... در زندان بودند.
پس از انقلاب کسی که بیشترین همفکری را پس از شهید مطهری با آقا داشتند، پدرم بودند و طبعا فردی که در مقام وزیر کشور هست، با ائمه جمعه و مسئولان کشوری و لشکری، یکسری روابط رسمی دارد، ولی روابط پدرم با حضرت آقا بیشتر از مراودات رسمی بود. فکر میکنم ایشان کمال اطاعت و احترام را نسبت به شأن رهبری رعایت میکردند، درحالیکه حاجآقا از نظر سن، بزرگتر از آقا بودند.
□ با توجه به بحثی که چند وقت پیش از زبان ایشان در فضای مجازی مبنی بر وظیفه صیانتی مجلس خبرگان مطرح شد، میزان حساسیت ایشان بر مراعات اصل و مصداق ولایت فقیه را چگونه میبینید؟
فکر میکنم یکی از خط قرمزهای مهم حاجآقا، همین حفظ جایگاه رهبری بود. ایشان در تعظیم و تکریم شأن ولایت، هرگز کوتاه نمیآمدند. اخیرا هم درباره این موضوع صحبتهایی شده بود و دفتر نشر آثار حاجآقا، در موضوع نظارت بر رهبری از جانب خبرگان، بیانیهای داد. اگر مسئله نظارت بر رهبری را به این شکل تفسیر میکنیم که هر روز بیاییم و از رهبری بپرسیم که: شما در ریزهکاریها چه کار کردهاید؟ حاجآقا با این کار مخالف بودند و میگفتند: «این تحقیر شأن ولایت است». معمولا هم از اصلِ شأن ولایت حرف میزدند و نه از مصادیق. آدم اگر میخواهد مشاوره بدهد یا نصیحتی بکند، در جمع خصوصی این کار را میکند، نه اینکه در رسانهها مطرح کند. حاجآقا فوقالعاده روی این مسئله حساس بودند و واقعا ما هیچ جا ندیدیم که خودشان هم چنین کاری کرده باشند. من همیشه به دانشجویانم میگویم: وقتی مردم برای بیعت با امیرالمؤمنین(ع) آمدند، ایشان جملهای فرمودند که بسیار آموزنده است. حضرت میفرمایند: «من منتظر میمانم. اصحاب بدر، اهل حل و عقد، اصحاب خاص پیامبر(ص) و همه کسانی که در رأس مسلماناند، به مسجد بیایند و اعلام بیعت کنند. بدانید که من شما را به راه حق خواهم راند و روش پیغمبر اکرم(ص) را ــ که سالها متروک مانده است ــ تعقیب خواهم نمود. من دستورات کتاب خدا را درباره شما اجرا خواهم کرد و کوچکترین انحرافى از فرمان خدا و سنت پیغمبر نخواهم نمود؛ من همیشه آسایش شما را بر خود مقدم شمرده و هر عملى را که درباره شما نمایم، به صلاح شما خواهد بود، ولى این صلاح و خیرخواهى یک مصلحت کلى است و من عموم مردم را در نظر خواهم گرفت نه یک عده مخصوص را». بعدها امام حسن(ع) هم همین را میگویند: «مرا مجبور نکنید که امروز صلح و فردا جنگ کنم. دیگر وقتی بیعت کردید، شما باید تابع من باشید و من براساس احکام اسلام و قرآن جامعه را مدیریت خواهم کرد»؛ لذا حرفهای اخیر همه ما را دلآزرده کرد و برایمان خیلی سنگین بود؛ چون ما حتی در رفتارهای فردی هم، حاجآقا را اینگونه ندیده بودیم.
□ نحوه رفتار آیتالله مهدوی کنی در دیدارهایشان با رهبر معظم انقلاب چطور بود؟ دراینباره چه خاطراتی دارید؟
پدرم همواره به عنوان یک حامی و مدافع رهبری رفتار میکردند و سخن میگفتند. وقتی میخواستند به دیدار آقا بروند، میدیدم که چقدر برای بیان یک نکته فکر میکنند و با دقت تمام جوانب امر را میسنجند. ایشان چه از نظر دقت علمی و چه در نحوه بیان، کمال ادب و نهایت رعایت شئون رهبری را در نظر میگرفتند. علاوه بر این، شرم و حیای قرار گرفتن در برابر رهبری، به عینه در حاجآقا قابل رویت بود. گاهی که در تلویزیون نشان میدهند که مسئولان خدمت حضرتآقا رسیدهاند و جلوی چشم دیگران آدابی را رعایت میکنند، یاد حاجآقا میافتم که حتی در منزل و در دیدارهای خصوصی، با اینکه حضرت آقا هشت سال از ایشان کوچکتر بودند، درست مثل کسی که در حضور استاد خود است، تواضع و خشوع نشان میدادند. در محضر رهبری بودن را کاملا میشد در رفتار و گفتار حاجآقا مشاهده کرد. علاوه بر این، ایشان با اینکه مسئولیت رسمی دولتی نداشتند، ولی هفتگی برای بیان مسائل خدمت آقا میرسیدند. ایشان شأن و مقام و جایگاه رهبری را در حد یک والی و در عین حال یک دوست فداکار رعایت میکردند که نکند کوچکترین خدشهای به این جایگاه وارد شود. من الان کمبود حاجآقا را حس میکنم؛ چیزی که دیگران بارها و بارها بعد از رحلت ایشان میگفتند که حاج آقا پشتوانه و ستون انقلاب بودند.
□ در مقابل، رهبر معظم انقلاب چه نگاه و رفتاری نسبت به آیتالله مهدوی کنی داشتند؟
حضرتآقا هم خیلی به حاج آقا لطف داشتند و هر وقت ایشان کسالت یا صحبتی داشتند، تماس میگرفتند و احوالپرسی میکردند یا نمایندهای را میفرستادند. ما بهعینه این عشق را بین حاجآقا و حضرت آقا میدیدیم. ایشان بسیار دوستانه با پدرم رفتار میکردند. گرچه یک ولی امر به قدری بزرگوار است که به همه افراد جامعه لطف دارد، اما من محبت حضرتآقا به حاجآقا را فراتر از این لطف عام میدیدم. این رفتار را انسان در حضرت رسول(س) هم میبیند که شعاع کوچکی از محبت ایشان در حضرتآقا هم قابل مشاهده است.
رابطه این دو بزرگوار با هم، یک رابطه محبتآمیز بود، بهطوری که بعد از کسالت پدرم، آقا دوبار بر سر بالین ایشان آمدند و در تمام این مدت، جویای احوال حاجآقا و پیگیری معالجاتشان بودند و خودشان دستور دادند که آقای دکتر ولایتی، تیمی را برای معالجه حاج آقا تشکیل بدهند. فکر میکنم هر کاری که از دست یک دوست برمیآمد، آقا چه در حیات و چه در ممات حاجآقا انجام دادند. هنوز هم که هنوز است عنایتی که آقا به دانشگاه دارند، به خاطر عنایت و لطفی است که به حاجآقا داشتند و به سبب همان اعتماد، این توجه و اعتماد را به خانواده ایشان هم دارند، وگرنه میشد که روال تغییر پیدا کند. اما هر بار که خدمتشان میرسیم، همچنان لطف دارند و این دانشگاه را هم بسیار ارزشمند میدانند. در جلسه عید غدیر سال 1384 هم، صحبتهای حضرت آقا فقط حاصل اعتماد عمیق به حاجآقا و تفکر ایشان بود. به همینخاطر هم فرمودند: «من آقای مهدوی را باور دارم و میدانم که برای این دانشگاه زحمات زیادی کشیدهاند». به نظر من همینها کافی است که خط و راه حاجآقا، همان راهی باشد که آقا میخواستند؛ یعنی هم ایشان پدرم را تأیید میکردند و هم حاجآقا اگر هم چیزی میدانستند و نقدی به امور کشور داشتند، هیچگاه شأن ولایت را زیر سؤال نمیبردند و در کمال ادب و دلسوزی و الگوگیری از روش اهل بیت(ع)، وارد گفتوگو میشدند. درعینحال به خاطر اسلام و نظام جمهوری اسلامی و معنای ولایت ــ که برای همه فرزندان و شاگردانشان جا افتاده بود ــ جایی که قرار بود اصل نظام با خدشهدار شدن مقام ولایت ملکوک شود، محکم میایستادند. من این شیوه را همواره در منش حاجآقا میدیدم.
□ از آخرین دیدار آیتالله مهدوی کنی با رهبر معظم انقلاب چه خاطرهای به یاد دارید؟
پس از پذیرش ریاست خبرگان از جانب پدرم، حضرت آقا به دیدار ایشان آمدند. ضمنا همان روزها ما از صبیه آقای پناهیان برای پسرم خواستگاری کرده بودیم؛ یعنی چندروزی از خواستگاری ما میگذشت و قرار بود برای نیمه شعبان، برای صحبتهای مقدماتی به منزل آقای پناهیان برویم. خیلی هم دوست داشتیم که برای عقد خدمت حضرت آقا برسیم، ولی شنیده بودیم که ایشان دیگر برای کسی عقد نمیخوانند. بااینحال خیلی دلمان میخواست و آرزو داشتیم این اتفاق بیفتد. بااینهمه هنوز حتی مراحل مقدماتی را هم انجام نداده و روز عقد را هم تعیین نکرده بودیم. از دفتر مقام معظم رهبری تماس گرفتند که ایشان امروز به دیدن حاجآقا میآیند. ما خیلی خوشحال شدیم و همسرم گفت: شما راضی هستی که من بروم جلو و از آقا بخواهم که خطبه عقد آقا فرید را جاری کنند؟ من گفتم: اگر قبول کنند چه بهتر از این! یعنی قبول میکنند؟ ایشان گفتند: توکل به خدا! آن روز سریع مقدمات مختصر و انگشتری را فراهم کردم و به خانواده آقای پناهیان هم اطلاع دادیم منتظر خبر ما باشند که اگر آقا قبول کردند، سریع حاضر شوند. آنها هم قبول کردند. حتی بچهها هنوز آزمایشهای قبل از عقد را هم انجام نداده بودند، ولی هر دو خانواده گفتیم: چه بهتر از اینکه آقا خطبه عقد را بخوانند. وقتی که آقا از ماشینشان پیاده شدند، آقای میرلوحی ــ همسرم ــ همراه حاجآقا جلو میروند و آقا فرید را معرفی میکنند و میگویند: این همان پسر من است که قرار است امروز شما خطبه عقدش را بخوانید! آقا هم میگویند: اصفهانی زرنگ شنیده بودم، ولی ندیده بودم!... و بعد هم لطف کردند و پذیرفتند. آن روز یک جمع کوچک صمیمی، در اتاق پدرم جمع بودند. حاجآقا صحبتهایی کردند و با حضور خانواده آقای پناهیان، حضرت آقا صیغه عقد را جاری کردند. آقا همچنین یک جلد قرآن به عنوان هدیه برای عقدشان و یک انگشتری به پسرم دادند که یادگار بسیار ارزشمندی بود. جالب آن که همراهان آقا انگشترهایی همراهشان بود و به اشاره آقا رفتند و آوردند و از بین آنها انگشتری را انتخاب کردند و به پسرم دادند.