حکومت رضاشاه به عنوان ماحصل کودتای انگلیسی، فصل تازهای در زمینه تمرکز منابع قدرت بود که منجر به شکلگیری حکومتی استبدادی گردید. بدون شک علاوه بر مسائل داخلی، اوضاع بینالمللی و نقش قدرتهای غربی نیز در ایجاد چنین زمینهای مؤثر بود. بر این اساس رضاشاه قدرت خود را مدیون غرب میدانست و بر این باور بود که بدون تکیه بر قدرتهای غربی نمیتواند کاری از پیش ببرد. از این رو وی نیز تلاش کرد تا منافع غرب را در ایران تضمین نماید، تا بتواند حمایت آنان را جلب کند.
به قدرت رسیدن رضاشاه
حکومت پهلوی با کودتای سوم اسفند 1299 شکل گرفت. این کودتا با همدستی سیدضیاءالدین طباطبایی و برنامهریزی افسر انگلیسی آیرونساید طراحی گردید. بنابر پیشنهاد آیرونساید (ژنرال انگلیسی و فرمانده نظامی بریتانیا) رضاخان فرمانده لشکر قزاق گردید... نورمان سفیر انگلیس نیز ضمن ملاقات با شاه و دادن خبر کودتا ضرورت آن را برای برقراری امنیت یادآور شده بود.1 کمتر از پنج سال پس از کودتا، رضاشاه توانست به کمک این کشور و با برکناری احمدشاه، قدرت را قبضه و با تصویب ماده واحدهای در مجلس پنجم، انقراض حکومت قاجار را اعلام کند. با تشکیل حکومت پهلوی، رضاشاه خود را ناگزیر به همراهی با انگلیس و سیاستهای آن کشور دانست، به گونهای که بسیاری از تصمیمات مجلس و رضاشاه به دلیل مخالفت این کشور ملغی و یا غیر عملی شدند. نمود این موضوع را میتوان در مخالفت این کشور با اعطای امتیاز نفت به شرکت نفت آمریکایی استاندارد اویل و یا استخدام آرتور میلسپو، مستشار آمریکایی دانست. «پافشاری انگلیسیها در این امر موجب شد که قوام در 25 ژانویه 1923 (5 بهمن 1301 )مستعفی شود و مستوفیالممالک کابینه جدید را تشکیل دهد».2 بر این اساس انگلیس اولین کشوری بود که حکومت رضاشاه را به رسمیت شناخت؛ زیرا رضاشاه بهترین گزینه برای سیاست موردنظر انگلیس یعنی ایجاد دولت مقتدر و قوی در ایران بود که میتوانست از نفوذ کمونیسم به ایران جلوگیری نماید. از این رو این کشور، رژیم جدید را به شرط «آنکه کلیه تعهدات و پیمانهای موجود بین دو کشور را محترم شمرده و در حفظ و تثبیت اوضاع ایران کوشش نماید»3 به رسمیت شناخت.
پیمان سعدآباد و جلوگیری از نفوذ کمونیسم
در راستای همراهی ایران و نظام سرمایهداری، پیمان سعدآباد نیز کمک زیادی به حفظ ثبات ایران و جلوگیری از نفوذ کمونیسم و پیشبرد اهداف انگلیس نمود. تا پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، سه جریان سیاسی در نظام بینالملل وجود داشت. جریان اول، سرمایهداری غربی بود که شامل کشورهایی چون انگلیس و آمریکا بود. جریان دوم، جریان کمونیسم به رهبری شوروی و جریان سوم، فاشیسم که سردمدار اصلی آن آلمان نازی بود. در این شرایط سرمایهداری غربی به رهبری انگلیس تلاش نمود از نفوذ کمونیسم به کشورهای خاورمیانه از جمله ایران جلوگیری نماید. پیمان سعدآباد، از مهمترین اقداماتی بود که کمک زیادی به تحقق این هدف نمود. بر این اساس «با روی کار آمدن آتاتورک در ترکیه، برای اینکه شوروی را در حلقه محاصره داشته باشند در سال 1316 ش برابر با 1937 پیمان دوستی و عدم تجاوز بین ایران، ترکیه، افغانستان و عراق در کاخ سعدآباد به امضا رسید که به پیمان سعدآباد معروف گردید و به موجب آن متعهد شدند که سیاست هماهنگی داشته و در مقابله با خطری که هر یک از دولتهای آنان را تهدید کند حمایت نمایند و در امور داخلی هم مداخله نکنند».4 انگلیس برای تحقق این هدف، ابتدا تلاش نمود اختلافات موجود میان کشورهای منطقه را به حداقل رساند و پایههای دوستی و نزدیکی میان کشورها را ارتقا بخشد.
بر پایه این تفکر، ابتدا اقداماتی برای نزدیک شدن ایران به ترکیه صورت گرفت که به دعوت رضاشاه به ترکیه انجامید.5 با امضای پیمان سعدآباد، کشورهای عضو متعهد شدند از اختلافات خود دست بردارند. بدین ترتیب با امضای این پیمان انگلیس به مهمترین هدف خود رسید؛ زیرا این کشو وجود چنین پیمانی را «به عنوان سدی برای جلوگیری از توسعه و نفوذ شوروی به سوی خلیجفارس و چاههای نفت خاورمیانه لازم میدانست».6
آلمان فقیر و مملو از نابرابری در دوره پس از جنگ جهانی اول میتوانست خطر گسترش کمونیسم را سبب شود. به همین دلیل انگلیسیها از نزدیکی آلمانها به ایران راضی بودند. از این رو این کشور علاوه بر تقاضای تعویق بدهیهای خود به کشورهای مختلف، به دنبال دست یافتن به بازارهای اقتصادی برای جذب کالاهای آلمانی بود. به همین دلیل نزدیکی کسانی چون رضاشاه به آلمان نیز میتوانست این فرصت طلایی را بری آلمان فراهم کند.
تثبیت شرایط استخراج و فروش نفت
رضاشاه با پیوستن به پیمان سعدآباد نه تنها خیال انگلیس را از نفوذ شوروی آسوده کرد، بلکه خود را از امنیت چاههای نفت در ایران و سایر نقاط راحت نمود. این هدف علاوه بر پیمان سعدآباد، پیشتر از آن با قرارداد 1933 تضمین شده بود. طبق این قرارداد انگلیس همچنان امتیاز فروش و استخراج نفت را در دست داشت و مدت قرارداد نیز 60 سال تعیین شد. تنها نقطه قوت این امتیاز برای ایران سهم درآمد ایران از فروش نفت بود که طبق آن مقرر شد انگلستان برای هر تن نفت استخراج شده مبلغ 4 شیلینگ به ایران پرداخت نماید. رضاشاه، الغاء قرارداد دارسی و انعقاد قرارداد جدید را به عنوان یک پیروزی بزرگ در استیفای حقوق ایران دانست و حتی جشن و چراغانی بر پا شد، در صورتی که امضای قرارداد 1933 برای بریتانیا پیروزی بزرگی بود؛ زیرا به موجب آن سی و دو سال به قرارداد دارسی اضافه شده بود. 7
بریتانیا با این قرارداد توانست شرایط فروش و استخراج نفت را تثبیت نماید و خیال خود را از بابت هر گونه خطر احتمالی یا تهدید بالقوه آسوده نماید. از سویی این کشور بهخوبی آگاه بود که مردم توان تغییر یا اعتراض در برابر این قرارداد را در آن شرایط ندارند. به عبارتی پس از امضای قرارداد ۱۹۳۳ اغلب مردم ایران معتقد شدند که قرارداد مزبور یکطرفه بوده و تحمیلی میباشد که بیگانگان به ایران کردهاند. «چون در آن وقت مردم دخالتی در مقدرات خود نداشتند و از اظهار عقیده آزاد محروم بودند نظر مساعدی نسبت به قرارداد مذکور نمیتوانستند پیدا کنند و مخصوصاً تمدید مدت امتیاز به اندازهای ناگوار و غیرمنتظره بود که قرارداد مزبور در نظر عموم زیانبخش جلوه کرد. این نظر هم موقعی شدت یافت که قسمتی از درآمد نفت صرف خرید اسلحه گشت و استفاده عمدهای از آن برای عمران و آبادی کشور نشد».8
گرایش به آلمان و کمک به اقتصاد این کشور
آلمان بعد از جنگ جهانی اول، با اقتصادی ورشکسته و بدهیهای فراوان روبهرو گردید. این مسئله جدا از آلمان میتوانست برای اروپا نیز بحران باشد. یک آلمان فقیر و مملو از نابرابری در دوره پس از جنگ جهانی اول میتوانست خطر گسترش کمونیسم را سبب شود. به همین دلیل انگلیسیها از نزدیکی آلمانها به ایران راضی بودند. از این رو این کشور علاوه بر تقاضای تعویق بدهیهای خود به کشورهای مختلف، به دنبال دست یافتن به بازارهای اقتصادی برای جذب کالاهای آلمانی بود. به همین دلیل نزدیکی کسانی چون رضاشاه به آلمان نیز میتوانست این فرصت طلایی را بری آلمان فراهم کند. بر این اساس «در نوامبر 1935دکترشاخت وزیر اقتصاد آلمان به تهران آمد و مذاکراتی درباره توسعه روابط دو کشور به عمل آورد و متعاقب آن یک قرارداد تهاتری در دسامبر ۱۹۳۵(آذر 1314) بین دو کشور امضا شد و مبادلات بازرگانی ایران و آلمان به سرعت توسعه بافت، بهطوری که در عرض پنج سال صادرات آلمان به ایران پنج برابر شد و آلمان نیز بزرگترین خریدار مواد خام صادراتی گردید».9 بدین ترتیب گرچه آلمانها توانستند به تأسیس برخی زیرساختهای مهم کشور کمک نمایند؛ اما با صادر کردن کالاهای خود به ایران بخشی از نیازهای اقتصادی خود را برطرف نمودند و رضاشاه از این طریق کمک شایانی به آلمان کرد.
سخن نهایی
رضاشاه با متمرکز کردن قدرت، حکومتی مطلق و مستبد تشکیل داد. گرچه حکومت مستبدانه وی از مردم و نیروهای داخلی مستقل بود و بر بسیاری از قدرتهای محلی فائق آمد؛ اما توان مقابله با قدرتهای غربی را نداشت. از این رو، وی با در پیش گرفتن سیاست نزدیکی به قدرتهای غربی، تلاش نمود اهداف خود را محقق کند؛ اما در عمل بیشتر این قدرتهای بزرگ بودند که توانستند از این فرصت استفاده نمایند و ضمن تثبیت شرایط مناسب و مورد انتظار، بر بسیاری از مشکلات سیاسی، اقتصادی و بین المللی خود نیز غلبه نمایند.
مراسم بدرقه رضاشاه در مرز باکو، هنگام سفر به ترکیه سال 1314
شماره آرشیو: 6828-3ع
پی نوشت:
1. سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، چاپ هفدهم، ص 172.
2. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران، امیرکبیر، 1385، چاپ یازدهم، ص 377.
3. مهدوی، همان، ص 382.
4. مدنی، همان، ص 261.
5. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، انتشارات علمی، ج 6، 1376 ص 144.
6. مهدوی، همان، ص 390.
7.غلامرضا نجاتی، تهاجم، مروری بر پاسخ به تاریخ و نقدی بر ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات رسا، 1372، صص 74- 75.
8. مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران، کاوش، بیتا، صص 414- 415.
9. هوشنگ مهدوی، همان، ص 398