یکی از مسائل بغرنج و معضلات اساسی در فضای سیاسی ایران، طی دو دهه بعد از انقلاب مشروطه، تخاصمات حزبی و سیاسی و کینهجوییهای جناحی بود، که شاید بتوان گفت، مهمترین پیامدِ آن را باید در تزلزل دولتها و بیثباتی سیاسی جستوجو نمود، و از این طریق، ضربه سختی بر نظام نوپای مشروطه وارد آورد. این وضع دشوار و نامطلوب، نه تنها بر دولتهای مستقر در پایتخت یعنی تهران تأثیرگذار ظاهر شد، بلکه حتی دولت مهاجرین در کرمانشاه، که نتیجه و برآمدِ یک نهضت ملّی ضدبیگانه، طی جنگ اوّل جهانی بوده نیز، از این آسیب در امان نماند، و در نهایت، ضربه مُهلکی از سوی آن متحمّل گردید. در این مقاله کوتاه، به این موضوع پرداخته خواهد شد.
تفرقه و تشتّت در میان ملّیّون مهاجر، و بعضاً حتّی رویکردهای کینهتوزانة و ستیزگرانه اشخاص و جناحهای سیاسی نسبت به یکدیگر،از همان ابتدای تشکیل دولت ملّی در کرمانشاه، آغاز گردید. این اوضاع بغرنج، هم در میان مهاجرین و هم در بین عناصر محلّیِ کرمانشاه رخنه کرده بود. مدتی بعد از تشکیل کمیته دفاع ملّی در قم، تقریباً مقارن با اواسط آذر1294ش، برخی سران دموکرات و اعتدالی مبادرت به تشکیل شعبة محلّیِ کمیته دفاع ملّی در شهر کرمانشاه نموده، و بهرغم حضور اقبالالدوله و دیگر کارگزاران حکومتی، با حمایت آلمانها توانستند بر امور شهر مسلّط شوند، در حالی که، بنابر روایت میرزا یحیی: «اعضای کمیته از یکدیگر اطمینان ندارند و یک دسته، دسته دیگر را خیانتکار میشمارند»1 . اما گویا این ناسازگاریها و منازعات میان رجال سیاسی و متنفّذ کرمانشاه، بیش از آنکه در راستای خطمشیِ سیاسی باشد، حول محورِ منافع شخصی و اغراض خصوصی شکل گرفته، حتّی در میان اقشار جامعه نیز نمود داشت. سابقة این چالش، به سالهای نخستینِ بعد از انقلاب مشروطه باز میگردد، زمانی که، مالک و زمیندارِ محافظهکارِ منتسب به حزب اعتدالی، از سوی دولت مرکزی، به عنوان حاکم ایالتِ کرمانشاه و نواحی غرب ایران، منصوب شد. این چالش به ظاهر سیاسی، نه تنها اشخاص برجسته و دولتمند، بلکه عامّه مردم را نیز درگیر خود نموده، بر دامنه شکاف و دوگانگی جامعه کرمانشاه و نواحی اطراف آن، که عمدتاً با سبک زندگی عشایری و ایلیاتی بودند، افزود، و به دنبال آن، تشتّت و تنش اجتماعی را به همراه آورد2. علاوه بر عناصر محلّی، در میان خودِ مهاجرین نیز وفاقی وجود نداشته، وضعیت در این زمینه، در میان ملیّونِ مهاجر، مساعد بهنظر نمیرسید. میرزا یحیی، بعد از اشاره به ورود اکثر وکلای مهاجر و بسیاری از رجال برجستة سیاسی به کرمانشاه در اواسط بهمن 1294ش، به برپایی مجمعی متشکّل از آنان، به زعامتِ افتخاری سید محمد طباطبایی و تصویب ریاست رضاقلیخان مافی بر قوّه مجریه، از سوی این مجلس، اشاره کرده، در ادامه، چنین آورده است: «در این حال کشمکش دموکراتها با اعتدالیون شروع شد و همان بدبختی که در تهران به واسطه همین کشمکش در انتخاب کابینهها بروز داشت در شهر کوچک کرمانشاهان و در حکومت موقّتی موهوم هویدا گردید... مذاکرات به طول انجامیده ملاحظات شخصی و مراعاتهای حزبی و مسائلی که در برابر مصالح مُلکی و در مقابل لزوم فوریت اتمام کارهای اساسی، قابل هیچ اعتنا نبود، نگذاشت از وقت پرقیمت استفاده شده باشد»3.
در حالی که، میرزا یحیی در این زمینه، هر دو جناح سیاسی را مقصّر میدانست، علیمحمد نگرش متفاوتی به این مسئله داشت. او، رجال دموکرات را متّهم به قدرتطلبی و فزونخواهی میکند: «معلوم شد آقایان دیموکرات، آنجا عنواناتی کرده و عجله دارند که زودتر مشغول کار شوند و نظامالسلطنه را هم شاید اداره نموده و با وجود این، دیگران را برای عنوان کار لازم میدانند»4. علیمحمد بعد از ادّعای دیکتاتورمآبی تعدادی از اشخاص در جناح دموکرات، خود و دوستانش را مبرّا از هرگونه رفتار اشتباه و زیانبخش برای مصلحت نهضت ملّی توصیف نموده، حتی بعد از اشاره به اینکه دموکراتها، قدرت را قبضه کرده، و اختیار امور را در کرمانشاه به دست گرفته بودند، اینبار، شخصِ خود و دوستان نزدیک خود را خویشتندار و سلیم جلوه میدهد:«اما نتیجه این اقدام اینکه آقایان مهاجرین مرکّب از اعتدالی و دیموکرات و بیطرف از این رفتار آقایان ملول و رنجیده شده با کمال جدیّت برضد این تشکیلات اقدامات نمودند اما از فرقه ما کسی عَلَم مخالفت نیفراشت و به سکوت گذرانید»5.
حال، این مسئله با توجه به روایات منابع دیگر، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در همان شهر قم، سران حزب اعتدالی که دریافتند به علت رابطة نزدیک عناصر آلمانی با دموکراتها، جناح سیاسی اخیرالذّکر بر امور مسلّط گردیده و رهبری نهضت ملّی را در دست گرفته، ضمن گلهمندی از بیتوجّهی آلمانها نسبت به خود، درصدد جلب توجه سفیر آلمان برآمدند: «رفقای ما توقّع دارند از لحاظ مداخله در امور و ارتباط دوستی با دولت امپراتوری آلمان با سایرین در یک ردیف قرار داشته باشند و تفاوت و تبعیضی در میان نباشد»6. روایتی وجود دارد مبنی بر اینکه، گفتوگوهای مذکور، کاملاً محرمانه و به دور از چشم سران جناح دموکرات بوده است7 و این میتواند حاکی از اوج رقابت و حتی تیرگی رابطه میان دو جناح سیاسی باشد. بر اساس روایت وحیدالملک، تفرقه حتّی در درون خودِ حزب دموکرات، از همان اواخر آبان 1294ش در شهر قم آغاز شده8 و در شهر اصفهان، هنگامیکه لیدر حزب دموکرات (سلیمان میرزا) به رویّة خودسرانه مبادرت ورزید، کاملاً آشکار گردید. سلیمان میرزا همراه با نیروهای مجاهد و با مساعدت آلمانها، شعبه بانک شاهنشاهی در اصفهان را غارت نمود: «این عمل و بعضی عملیات تروریستی دیگر که بدون اطلاع کمیته صورت گرفت کمکم حسِّ مخالفت تولید کرده، به دو دستگی منجر شد، عدهای از دموکراتها به دستجات مخالف ملحق شدند»9. تقابل میان ملّیّون مهاجر، در مسیر اصفهان-کرمانشاه نیز روایت شده، گویا میزان شدّت و حدّت آن به اندازهای بود که حتّی، بنابر روایت، «گاه روءسا را به صفآرایی و ششلولکشی وا میداشت»10. این مجادله و حتی مخاصمه، در کرمانشاه تشدید گردید، زیرا تشکیل یک دولت موهومِ موقّت، افراد بسیاری را برای دستیابی به جاه و مقام، به صرافت انداخت: «بین بزرگان هر طبقه برای خودستائی و نرفتن زیر بار یکدیگر تولید اختلاف شد که در نتیجه، تولید نفاق، و ناچار به افرادِ هم سرایت خواهد کرد...بعد از این گول تسبیح و داغ پیشانی را نخورَند و نیز گول حرارت نطقهای مُهیّج وطنپرستانه که بر حسب ظاهر خودشان را از جان گذشته و فدائی اسلام و مملکت معرفی میکنند نخورَند. این هر دو دسته در اجتماع مهاجرین بطور کامل وجود دارد و خدا عاقبتش را بهخیر بگذارند»11. در این راستا، حتّی بنابر اعتقاد یکی از محقّقان خارجی، نظامالسلطنه با سوءاستفاده از تفرقه میان ملیگرایان ایرانی، خواهان امتیاز بیشتری از آلمانها به نفع خود شده بود12.
بعد از پیروزی نیروهای روس بر اردوی ملّی، مهاجرین نیز در اوایل اسفند1294ش، مجبور به ترک کرمانشاه شده، تقریباً در اواسط همان ماه، وارد آخرین اقامتگاه خود در خاک ایران یعنی قصرشیرین گردیدند. گویا در این برهة زمانیِ حسّاس و خطرناک هم دست از جدال و مناقشه برنداشتند، و هر یک از اعضای جناحهای سیاسی علیه دیگری به توطئه و کارشکنی مشغول بودند: «آنچه بدست آمده بین آقایان کدورت کامل حکمفرماست تا بعد ببینیم چه باید کرد...این آقایان تازهوارد هم دل پُری از نظامالسلطنه دارند...خدا کند جمعیت زودتر بهطرف بغداد حرکت نماید تا خطرات کمتر گردد»13. گویا بعد از دو هفته حضور در قصرشیرین، برخی اشخاص برجستة مهاجر، درصدد ایجاد وحدت و یکپارچگی در میان مهاجرین از همه جناحها و گروهها برآمده، پس از انحلال همه احزاب (دموکرات، اعتدالی، هیئت علمیه)، جمعیّتی تحت عنوان «مدافعین وطن» تشکیل دادند، ظاهراً سران همه جناحها، اصول و مرامنامة آن را تأیید نمودند14. با اینحال، بهنظر نمیرسد که این اقدام نیز به نتیجة سودمندی منجر شده، و صبغة واقعیت به خود گرفته باشد، چنانکه بر اساس روایت رضاعلی دیوانبیگی(که در آن برهة زمانی، وابسته به هیچ جناحی نبود، اگرچه روابطی با برخی دموکراتها داشت) حتی بعد از ترک وطن و اقامت در قلمرو عثمانی (بغداد) هم، مرافعه و تنش میان مهاجرین ادامه یافته، هر یک از طرفین، رویکرد خصمانهای نسبت به دیگری در دیار غربت داشتند15.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، جلد 3، تهران: فردوسی، 1361ش، ص323؛ برای آگاهی از اعضای کمیته دفاع ملّی کرمانشاه، بنگرید به، سلطانی، احزاب سیاسی و انجمنهای سرّی در کرمانشاه، جلد 1، تهران: سها، 1378، ص154.
2. یحیی دولتآبادی، همان، صص 325-326.
3. همان، ص 333.
4. علیمحمد دولتآبادی، خاطرات و ملاحظات، تهران: سخن، 1390ش، ص637.
5. همان، صص 647-652.
6. مورخالدوله سپهر، ایران در جنگ بزرگ، بیجا: بینا، 1336ش، ص 241؛ احمد احرار، توفان در ایران، جلد 1، تهران: نوین، 1352ش، ص444.
7. سپهر، همان، ص 258.
8. عبدالحسین شیبانی، خاطرات مهاجرت، تهران: شیرازه، 1380ش، ص23.
9. همان، ص30.
10. حسن اعظام قدسی، خاطرات من، جلد1، بیجا: ابوریحان، 1342ش، ص368 ؛ احرار، همان، جلد2، صص699- 701.
11. اعظام، همان، جلد 1، ص345.
12. الیور باست، آلمانیها در ایران، مترجم: بنی احمد، تهران: شیرازه، 1377ش، ص 56.
13. اعظام، همان، جلد1، ص368.
14. شیبانی، همان،ص47.
15. رضاعلی دیوانبیگی، سفر مهاجرت در نختسین جنگ جهانی، تهران: بینا، 1351ش، ص62.