«شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی و حساسیت بر انحرافات نظری» در گفتوشنود با زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد رئیسی گرگانی
راوی فقید خاطراتی که در پی می آید، به جنبه و نیز داستانی کمتر شنیده شده از سیره شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی اشاره کرده که همانا مواجهه با تبلیغات مخرب «علینقی منزوی» در حوزه علمیه نجف است. زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد رئیسی گرگانی در این گفتوشنود، تجربه منزوی را عامل به وجود آمدن یک تشکیلات فرهنگی ـ سیاسی برای روحانیان فعال در حوزه علمیه نجف قلمداد کرده است. امید آنکه مقبول افتد.
□ روحانیون مبارز ساکن در نجف، تا سالها اعتقادی به فعالیت تشکیلاتی نداشتند. چه شد که به این سمت گرایش پیدا کردند و مسبب این امر چه کسی بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مسبب این امر در واقع فردی تودهای بود که توانست با ترفندهایی در این سلک نفوذ کند و تشکیلاتی را در نجف راه بیندازد. موضوع از این قرار بود که مرحوم آیتالله حاجآقا بزرگ تهرانی صاحب اثر ارزشمند «الذریعه» ساکن نجف بود و فرزندی به نام «علینقی» داشت. علینقی خیلی خوب دروس حوزوی نجف را خوانده بود و موقعیت علمی نسبتاً خوبی هم داشت. او بعدها همراه برادر کوچکش به ایران برگشت و به دانشگاه رفت و در آنجا تحت تأثیر افکار دکتر ارانی قرار گرفت و چپ شد! هنگامی که رژیم ایران به تعقیب اعضای حزب توده پرداخت، برادر کوچک علینقی منزوی را دستگیر و اعدام کرد. خود او از ایران فرار کرد و به لبنان رفت و سالها در آنجا بود و بعد به نجف برگشت و چون پدرش از علمای برجسته نجف بود و خودش هم در آنجا سابقه بدی نداشت و محیط نجف را هم خوب میشناخت، توانست با دوستان و رفقای سابق خود، از جمله مرحوم شهید آیتالله حاجآقا مصطفی خمینی(رضوانالله تعالی علیه) تماس بگیرد و ادعا کند که دیگر گرایشهای تودهای ندارد و از گذشته خود پشیمان است و میخواهد جبران مافات کند. او علت پیوستن خود به حزب توده را اینگونه بیان کرد که: «قبلاً گمان میکرد دین عامل تخدیر است و از درون دین، انقلاب و افکار انقلابی بیرون نمیآید، ولی پس از قیام امام خمینی متوجه شد اینطور نیست و دین هم میتواند تودهها را علیه ظلم بسیج کند، به همین دلیل دست از گرایشهای تودهای خود برداشته و به اسلام بازگشته است و حالا هم فکر میکند روحانیت باید تشکیلات داشته باشد».
□ حاجآقا مصطفی این ادعای او را قبول کرد؟
در ابتدای امر بله، چون او در سلک روحانیت سوابق بدی نداشت و آدم باسوادی بود و کسی تصورش را هم نمیکرد او یک عنصر نفوذی حزب توده باشد.
□ و نهایتا تشکیلات را راهاندازی کرد؟
بله، حتی عدهای از رفقای جوان حاجآقا مصطفی هم در جلسات هفتگی علینقی منزوی ــ که در منزل یکی از فضلای نجف تشکیل میشد ــ شرکت میکردند تا از او بهاصطلاح ایدئولوژی مذهبی ـ انقلابی را فرا بگیرند.
□ شرکت کنندگان درجلسه، چگونه متوجه انحرافات اعتقادی منزوی شدند و واکنش شهید حاجآقا مصطفی خمینی دراین باره چه بود؟
مدتی که گذشت، از طریق طلبههای جوانی که در جلسات شرکت میکردند، مطالب برای حاجآقا مصطفی و حضرت امام مطرح شدند. این دو بزرگوار، هر دو متوجه خوراکهای فکری ای که از طرق مختلف به طلبهها داده میشد بودند و اینطور نبود که آنها را به امان خدا رها کرده باشند. امام به محض اینکه از موضوع باخبر شدند، شرکت در این جلسات را تحریم کردند و به علینقی منزوی هشدار دادند که فوراً این جلسات را تعطیل کند، اما او به این دستور وقعی ننهاد و به کارش ادامه داد. این پیگیری و سماجت، ماهیت واقعی او را کاملاً برملا کرد و مشخص شد او طبق یک نقشه از پیش تعیین شده به آنجا آمده است تا طلبههای جوان حوزه را به انحراف بکشاند و تودهای کند! امام هر چه پیغام فرستادند که او جلسات درسش را تعطیل کند، بیفایده بود. البته طلبههای متدین دیگر در جلسات درس منزوی شرکت نکردند، اما عدهای هم بودند که تحت تأثیر منزوی اعلام کردند: دستور تشکیلاتی مقدم بر هر دستور دیگری است! و همچنان در آن جلسات شرکت میکردند. یادم هست حتی وسط یکی از درسهای منزوی، وقتی یکی از طلبهها میبیند او نام پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) را با بیادبی میبرد و از آنها با احترام یاد نمیکند، با لنگه کفش خود محکم توی سر منزوی میکوبد و در نجف هیاهو به راه میافتد که: کسی آمده است و قصد دارد طلبهها را کمونیست کند!
□ دولت عراق واکنشی نشان نداد؟
دولت بعثی عراق از خدا هم میخواست این جریان را تقویت کند، چون خودش ماهیت سوسیالیستی داشت. به همین دلیل هم با اینکه امام و عدهای از دوستان ایشان از دولت عراق خواستند او را از عراق یا حداقل نجف بیرون کند، اعتنا نمیکرد! بالأخره هم تحت فشار زیاد آنان بود که خود منزوی ناچار شد به خارج برود. بعد از رفتن او بود که طلاب جوان به این نتیجه رسیدند اگر قرار است جلوی نفوذ افراد را در روحانیت بگیرند، باید کار تشکیلاتی کنند.
□ نقش حاجآقا مصطفی در ایجاد این تشکیلات چه بود و آیا بر آن نظارت هم داشتند؟
این تشکیلات نام خاصی نداشت، ولی مجله و رادیو داشتند. دولت عراق نام «رادیو صدای میهنپرستان» را به این رادیو داده بود. رادیوی دیگری هم به اسم «صدای روحانیت» بود که از نجف اداره میشد. در کربلا هم طرفداران آیتالله حاج سید محمد شیرازی علیه رژیم ایران فعالیت میکردند. حاجآقا مصطفی بر فعالیت تمام این تشکیلات نظارت میکرد و جوانانی را که جذب این تشکیلاتها شده بودند، دقیقاً زیر نظر داشت که یک وقت مورد سوء استفادههای نفوذیهای سیاسی و مذهبی قرار نگیرند و انصافاً در این زمینه نقش بسیار برجستهای را ایفا کرد.
□ سازمان مجاهدین خلق هم در این دوره فعال بود؟
بله، آنها نمایندگان خود را با معرفینامههایی از آیتالله طالقانی و آیتالله منتظری نزد امام فرستادند تا امام به آنها اجازه استفاده از وجوهات را برای فعالیتهای سیاسی خود بدهند، اما با اینکه بسیار ابراز علاقه و ارادت کردند، امام حاضر نشدند حتی یک کلمه در تأیید آنها بگویند.
□ به حرکتهای تشکیلاتی مهمی که توسط بچه مسلمانها در آن دوران شکل گرفتند اشارهای کنید. آیا امام و شهید آیتالله حاج آقا مصطفی آن تشکیلاتها را تأیید میکردند؟
در آن دوره انجمنهای اسلامی دانشجویان مسلمان در اروپا و امریکا شکل گرفته بودند و با امام هم ارتباط داشتند. همینطور نهضت آزادی در ایران شکل گرفته بود. البته جریانات چپ چون از طرف شوروی و کشورهای کمونیستی حمایت میشدند و حرکتهای اسلامی و شیعی حامی و پشتیبان که نداشتند هیچ، در کارشان خلل و مانع هم ایجاد میشد، همچنان گرایشهای چپی بر محیطهای دانشگاهی و علمی داخل ایران مسلط بودند.
□ نقش دکتر شریعتی در این برهه چه بود؟
واقعیت این است که او قلم و بیان بسیار قوی و توانایی داشت و توانسته بود قشر عظیمی از دانشگاهیها را از جریانات چپ جدا کند و به سمت اسلام گرایش دهد. اشکال کار دکتر شریعتی این بود که نسبت به روحانیت سنتی، انتقادهای تندی میکرد و لذا از سوی این گروه بهشدت با او مقابله میشد. او هم کوتاه نمیآمد و از روشهای غیر منطقی برای کوبیدن آنها استفاده میکرد. سرانجام کار به جایی رسید که عدهای از اهل علم، مبارزه با دشمن اصلی را از یاد بردند و مبارزه با دکتر شریعتی را وجهه همت خود قرار دادند. ساواک هم از این وضعیت راضی بود و دکتر شریعتی را آزاد گذاشته بود تا روحانیت را بکوبد. این جریان کمکم فراگیر شد و در تمام شهرهای ایران عدهای طرفدار شریعتی و عدهای علیه او شروع به کوبیدن یکدیگر کردند و اصل قضیه که مبارزه با رژیم شاه بود فراموش شد.
□ واکنش حضرت امام چه بود؟
عدهای از افراد خیرخواه و دلسوز برای امام نامه نوشتند و از ایشان چاره خواستند. تصمیمگیری برای امام دشوار بود. اگر طرف شریعتی را میگرفتند، عده زیادی از روحانیون ناراضی و دلخور میشدند و اگر علیه شریعتی حرفی میزدند، قشر عظیمی از دانشگاهیهایی که توسط او به اسلام گرایش پیدا کرده بودند، از دست میرفتند. به همین دلیل امام تا مدتها پاسخی ندادند تا سرانجام آیتالله حاج آقاباقر طباطبایی قمی فرزند حضرت آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی قمی به نجف رفت و با اصرار از امام خواست در این مورد اعلام موضع کند. امام در پاسخ نوشتند: «دستهایی در کار است تا بین اقشار مسلمین تفرقه ایجاد کنند و هر دو طرف هم در این قضیه تندروی کردهاند. امثال علامه مجلسیها و شیخ عباس قمیها به دین خدمت کردهاند و کسی حق اهانت به آنان را ندارد». به این ترتیب امام به هر دو طرف هشدار دادند دست از عداوت و تندروی بردارند و به فکر مبارزه با دشمن اصلی باشند. بعدها پس از فوت دکتر شریعتی، این غائله خوابید تا فوت حاجآقا مصطفی پیش آمد که سبب اوجگیری مبارزات شد.
□ شهادت حاجآقا مصطفی چگونه این اتفاق را رقم زد؟
در پی شهادت ایشان، همه گروههای مبارز اختلافات را کنار گذاشتند، چون عواطف هر دو طرف جریحهدار شده بودند و هر دو مصیبزده شده بودند. در واقع هم در فوت دکتر شریعتی هم در جریان شهادت حاجآقا مصطفی، همه گروهها رژیم شاه را مقصر میدانستند و هم دانشگاهها هم روحانیون با فوت این دو نفر خود را در مقابل یک دشمن مشترک، یعنی رژیم شاه میدیدند. در واقع فوت این دو نفر، در شرایطی که پس از اعلام تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین و یکسری اتفاقات دیگر مبارزین را به موضع ناامیدی و ضعف کشانده بود، شعلههای مبارزه را دیگر بار برافروخته کرد.
□ تحلیل شما از فوت شریعتی و شهادت حاجآقا مصطفی چیست؟
به نظر من سازمانهای توطئهگر جهانی تا آن زمان برداشتن عناصر تأثیرگذار را وجهه همت خود قرار داده بودند، ولی با فقدان این دو نفر متوجه شدند مرگ آنها چه بسا بیش از زندگیشان در تقویت حرکتهای انقلابی تأثیر دارد، به همین دلیل تا مدتی شیوه خود را تغییر دادند و دست به ربودن و ناپدید کردن عناصر مؤثر زدند که یکی از مهمترین آنها، ناپدید شدن امام موسی صدر بود که تا سالیان سال کسی از سرنوشت او خبر نداشت و طرفدارانش نه میتوانستند به استناد شهادتش علیه رژیم مبارزه کنند و نه خودش حضور داشت که رهبری مبارزهای را به عهده بگیرد. به نظر من توطئهگران جهانی میخواستند با حذف فیزیکی دکتر شریعتی و حاجآقا مصطفی، گرایش به اسلام را در دانشگاهها و شور انقلابی را در میان روحانیت فرو بنشانند که از قضا قضیه برعکس شد و نیروهای دانشگاهی و حوزوی، با هم یکی شدند و نهایتاً هم ریشه رژیم پهلوی را کندند.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.