گفتوگو از: امیررضا محمدی
□ در ابتدای بحث اگر امکان دارد مروری داشته باشید بر مهمترین گذرگاههای زندگی سیاسی و اجتماعی دکتر محمد مصدق؛
در ابتدا اجازه بدهید مرور کوتاهی داشته باشیم بر زندگی دکتر محمد مصدق. دکتر مصدق در 29 اردیبهشت 1261 برابر با 29 رجب 1299 در دوران سلطنت ناصرالدینشاه قاجار در تهران متولد شد و در سن 85 سالگی در 14 اسفند 1345 در دوران سلطنت محمدرضاشاه پهلوی در بیمارستان نجمیه در تهران درگذشت. پدرش میرزاهدایتالله وزیردفتر عموزاده میرزایوسفخان مستوفیالممالک بود و تبارش به میرزامحسن سردودمان خاندان آشتیانی میرسید. مادر دکتر مصدق ملکتاجخانم نجمالسلطنه هم نوه فتحعلیشاه و خواهر عبدالحسینمیرزا فرمانفرما و عموزاده ناصرالدینشاه بود. زمانی که پدرش میرزاهدایتالله در سال 1271ق درگذشت، ناصرالدینشاه او را به«مصدقالسلطنه» ملقب ساخت. مصدق در سال 1314ق اندکی بعد از ترور ناصرالدینشاه مستوفی ایالت خراسان شد اما بعد از مدتی آن سمت را رها کرد و در مدرسه علوم سیاسی ادامه تحصیل داد. در سال 1325ق در جامع آدمیت عضویت یافت. در سال 1326ق برای ادامه تحصیل بهسوئیس رفت و در سال 1331ق در رشته حقوق از آن کشور دکتری گرفت. بعد از بازگشت بهایران مدتی در مدرسه علوم سیاسی تدریس کرد و در همان حین چند کتاب نوشته و منتشر نمود. در دوران دوم مشروطه مدتی در حزب اعتدالیون عضو شد و سپس بهعضویت حزب دموکرات وارد شد. در سالهای 1296- 1297 چندماهی معاون وزیر مالیه و رئیس کل محاسبات بود. در سال 1299 مدت کوتاهی وزیر مالیه شد و از 15 مهر همانسال بهعنوان والی فارس منصوب گردید که در 3 فروردین 1300 در اعتراض به ریاستالوزرایی سیدضیاء از آن سمت کنارهگیری کرد. در سال 1300 در کابینه قوامالسلطنه مدتی وزیر مالیه بود و از بهمن همانسال تا تیر 1301 به والیگری آذربایجان منصوب گردید. در دوره پنجم مجلس شورای ملی نماینده مردم تهران بود که میدانیم با ماده واحده انقراض قاجاریه و انتقال سلطنت بهخاندان پهلوی مخالفت کرد. در دوره ششم مجلس هم باز نماینده مردم تهران بود. از سال 1307 برای همیشه در دوره حکومت رضاشاه خانهنشین شد. در سالهای 1315- 1319 در احمدآباد و گاه در تهران اقامت داشت و تا حدی تحت نظر بود. در تیر 1319 توسط شهربانی دستگیر و بهزندان بیرجند منتقل گردید. در آذر 1319 بهقریه احمدآباد بازگردانیده شد و تا پایان دوره حکومت رضاشاه اجازه خروج از منزل نداشت. در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی نماینده مردم تهران بود که در همان مجلس در مقام رهبری اقلیت پیشنهاد او مبنی بر عدم واگذاری امتیاز جدید نفت بهکشورهای خارجی تا پایان جنگ جهانی دوم بهتصویب رسید. دکتر مصدق در سال 1328 با تشکیل مجلس مؤسسان دوم که مقرر بود حق انحلال بلاشرط مجلسین سنا و شورای ملی را بهشاه اعطا کند (که کرد) مخالفت نمود و در مهر و آبان همان سال هم در اعتراض بهتقلب گسترده در انتخابات مجلس دوره 16 موجبات تشکیل جبهه ملی اول را فراهم آورد. در همان برهه هم بهدنبال ترور و قتل عبدالحسین هژیر وزیر وقت دربار مدت کوتاهی بها حمدآباد تبعید شد. در فروردین 1329 بهعنوان نماینده اول تهران وارد مجلس شانزدهم شورای ملی شد که میدانیم در روزهای پایانی همان سال بههمت اقلیت مجلس که البته دکتر مصدق نامدارترین و تأثیرگذارترین همه آنها بود، نمایندگان مجلسین شورا و سنا بهملی شدن صنعت نفت ایران در سراسر کشور رأی دادند. مصدق در 12 اردیبهشت سال 1330 با رأی اعتماد مجلس بهمقام نخستوزیری رسید، که میدانیم متعاقب کودتایی که در 28 مرداد 1332 صورت گرفت (و البته سوءعملکرد خود او هم در فرایند کودتا تأثیر کمی نداشت)، دولتش سقوط کرد. مصدق مدت کوتاهی بعد دستگیر و محاکمه و بهسه سال زندان محکوم شد. مصدق در مرداد 1335 از زندان آزاد و بلافاصله به احمدآباد تبعید شد که تا پایان عمر او در 14 اسفند 1345 ادامه داشت.
□ لطفاً درباره تبعیدهای سهگانه دکتر محمد مصدق در دوره حکومت رضاشاه و محمدرضاشاه بهطور مختصر توضیح بدهید.
باید عرض کنم که دکتر مصدق در طول دوران حیات دوبار بهمدت طولانی و یک بار هم فقط برای چند هفته در احمدآباد بهحالت تبعید بهسر برد. اولین بار در دوران سلطنت و در واقع حکومت رضاشاه بود که دکتر مصدق در سال 1307 ناگزیر تهران را ترک کرد و در احمدآباد مسکن گزید. احمدآباد روستایی است در ساوجبلاغ در حدود 80 کیلومتری تهران، که دکتر مصدق آن را قبل از آغاز جنگ جهانی اول از عضدالسلطان خریداری کرده بود و بنابراین ملک شخصی او محسوب میشد. دکتر مصدق که در دوره پنجم مجلس شورای ملی با انقراض قاجاریه و انتقال سلطنت بهخاندان پهلوی مخالفت کرده بود، در دوره ششم مجلس شورای ملی هم بهعنوان نماینده سوم تهران وارد مجلس شد. اما در جریان انتخابات مجلس هفتم در سال 1307، همچنانکه خواسته دربار و شخص رضاشاه بود، هیچ رأیی بهنفع او خوانده نشد؛ گویی که حتی یک نفر هم به او رأی نداده باشد. بههمین دلیل از همان زمان در ملک شخصی خود روستای احمدآباد اقامت گزید که بهنوعی تحت نظر شهربانی هم قرار داشت. فقط در سال 1315 برای مداوای بیماری خود مدتی به تهران آمد که دوباره به احمدآباد بازگشت که تا سال 1319 بهطول انجامید. دکتر مصدق با اشاره رضاشاه در مرداد سال 1319 از سوی مأموران شهربانی دستگیر شد که بعد از چندین روز بازداشت موقت و بازپرسی و تفتیش وسایل او، تصمیم گرفته میشود ایشان را بهزندان شهر بیرجند در استان خراسان اعزام کنند. روند انتقال و محبوس شدن دکتر مصدق در زندان بیرجند تا اواسط آذرماه همان سال طول میکشد. در آن میان ارنست پرون سوئیسی دوست نزدیک محمدرضا پهلوی که بهدلیل بیماری در آبان ماه سال 1319 در بیمارستان نجمیه (بیمارستانی که توسط مادر دکتر مصدق تأسیس شده بود) بستری شده بود، وقتی از زندانی شدن دکتر مصدق در بیرجند آگاه میشود از محمدرضا پهلوی میخواهد اجازه آزادی دکتر مصدق را از پدرش بگیرد که بدین ترتیب با نظر مساعد رضاشاه دکتر مصدق از زندان بیرجند آزاد میشود ولی با دستور او یکسره بهروستای احمدآباد تبعید میشود و تا هنگام عزل رضاشاه از سلطنت تحت نظر مأموران شهربانی باقی میماند.
دومین بار در سال 1328 و متعاقب ترور و قتل عبدالحسین هژیر وزیر دربار در آبان ماه آن سال بود که دکتر مصدق بار دیگر بهاحمدآباد تبعید میشود که البته بعد از چند هفته بهتهران بازمیگردد که بهدنبال وقوع تقلبات گسترده در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی موجبات تشکیل جبهه ملی اول را فراهم میکند.
سومین و آخرین بار در سال 1335 بود که دکتر مصدق بعد از پایان دوران سه ساله زندان بهروستای احمدآباد تبعید میشود و اینبار تبعید او تا پایان عمر در روزهای منتهی به 14 اسفند سال 1345 طول میکشد.
□ دلایل مغضوبیت دکتر مصدق در دوره رضاشاه که منجر بهخانهنشینی، دستگیری، تبعید و زندانی شدن او شد، چه بود؟
در دوران سلطنت رضاشاه دلیل قضائی خاصی برای تبعید و اقامت تقریباً دائم دکتر مصدق در روستای احمدآباد وجود نداشت؛ اما رضاشاه از همان برههای که مصدق با انتقال سلطنت از قاجاریه بهپهلوی مخالفت کرده بود، و بهویژه به دلیل شخصیت مستقل سیاسیاش از او دلِ خوشی نداشت و بههمین دلیل هم بود که بعد از پایان دوره ششم مجلس شورای ملی دیگر اجازه نداد افرادی مانند دکتر مصدق در مجلس حضور پیدا کنند. رضاشاه بهویژه از اوایل دهه 1310 نسبت به اکثری از رجال و کارگزارانِ حتی سخت وفادار خود سوءظن شدیدی پیدا کرده بود و همچنان که میدانیم برخی از مهمترین رجال سیاسی دوران سلطنتش را بهانحاء گوناگون بهقتل رسانید. تیمورتاش، آیتالله مدرس، سرداراسعد بختیاری، عبدالحسین دیبا، شیخ خزعل، نصرتالدوله فیروز از شاخصترین قربانیان سیاسی دوره دیکتاتوری رضاشاه بودند. در این میان البته که افرادی مانند دکتر مصدق همواره مورد سوءظن و چه بسا کینه رضاشاه قرار داشتند و شاید اگر او مدت زمان بیشتری در رأس قدرت باقی میماند دکتر مصدق و اشخاص صاحبنام دیگری را هم بهقتلگاه میفرستاد. بهدلیل همین سیاست قتلدرمانی رضاشاه هم بود که وقتی مأموران شهربانی دکتر مصدق را (در سال 1319) بهزندان بیرجند منتقل میکردند، مصدق که سخت نگران و دچار فشار عصبی شدیدی شده بود، از بیم آنکه مبادا بخواهند او را هم بهسرنوشت شوم افرادی مانند مدرس، نصرتالدوله فیروز، سردار اسعد و تیمورتاش گرفتار کنند، تصمیم بهخودکشی گرفت و دور از چشم مأموران در حوالی فیروزکوه تعداد زیادی از قرصهای مسکنی را که همراه داشت بهیکباره مصرف کرد، اما بعد از چند ساعت که آثار سوء قرصهای مصرف شده نمایان شد، مأموران همراه بهسرعت دست بهکار شدند و با امکانات پزشکی موجود در شاهرود او را از مرگ نجات دادند؛ و گویا برای آنکه دکتر مصدق آرام بگیرد و اطمینان پیدا کند که هیچ دستوری برای کشتن او صادر نشده است یکی از مقامات محلی شهربانی در مشهد بهقرآن سوگند یاد میکند. علیایحال با آنکه وساطت ارنست پرون موجب آزادی دکتر مصدق از زندان بیرجند شد اما رضاشاه کینه او را از دل بیرون نکرد و بعد از انتقال مصدق بهتهران دستور داد بار دیگر بهاحمدآباد تبعید شود تا بهزعم او تا پایان عمر در تبعید باقی بماند!
در واقع هم اگر متفقین ایران را اشتغال نکرده بودند و رضاشاه از سلطنت عزل نشده بود، هیچ معلوم نبود که دکتر مصدق و البته بسیاری دیگر از رجال و شخصیتهای صاحبنام عاقبتالامر میتوانستند از وضعیت بهشدت سرکوبگرانه و دهشتآفرین آن روزگار جان سالم بهدر ببرند. دکتر مصدق در دوره رضاشاه هیچ محکومیت سیاسی یا مالی و غیره نداشت و تبعید او در احمدآباد یا زندانی شدنش در زندان بیرجند جز کینهجویی و سوءظن تمامناشدنی رضاشاه نسبت بهاو هیچ دلیل دیگری نمیتوانست داشته باشد. بههمین دلیل وقتی رضاشاه برکنار شد دیگر هیچگونه دلیلی برای ادامه تبعید او در احمدآباد وجود نداشت و با نظر مساعد دولت و مقامات انتظامی وقت دکتر مصدق آزادی خود را بازیافت. بهویژه اینکه با سقوط رضاشاه از سوی نشریات و جراید و حتی بسیاری از رجال حکومت رضاشاه حملات و انتقادات شدیدی متوجه شخص رضاشاه و دیکتاتوری سیاه حاکم بر کشور در دوران سلطنت او شد و برهه جدیدی از آزادی سیاسی و اجتماعی در کشور شکل گرفت که کمابیش تا هنگام کودتای 28 مرداد 1332 ادامه داشت.
□ چرا بعد از اتمام دوران محکومیتِ زندان دکتر مصدق در سال 1335، حکومت برآمده از کودتا تصمیم گرفت ایشان را به احمدآباد تبعید کند؟
اما تبعید و تحت نظر قرار گرفتن دکتر مصدق در سالهای 1335- 1345 در احمدآباد هم باز هیچ دلیل قانونی نداشت. درواقع در مرداد سال 1335 سه سال محکومیت زندان دکتر مصدق پایان یافته بود و دیگر دلیلی برای ادامه حبس یا تحت نظر قرار گرفتن او در هیچ نقطهای از کشور وجود نداشت، اما وقتی دوران سه ساله محکومیت زندان مصدق در سال 1335 پایان یافت هنوز اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور بهشدت بحرانی بود و بهرغم تداوم سیاستهای سرکوبگرانه حکومتِ برآمده از کودتا، هنوز مخالفتها و انتقادات از حکومت و حامیان انگلیسی و آمریکایی آن در میان اقشار مختلف مردم ایران شعلهور بود. بههمین دلیل این نگرانی بهجد در حکومت و احیاناً حامیان خارجی آن وجود داشت که هرگاه دکتر مصدق بعد از آزادی از زندان بهمیان مردم بازگردد بهدلیل شخصیت کاریزماتیکی که پیدا کرده بود، بار دیگرمخالفتها با حکومت کودتایی پهلوی از سرگرفته شود. بنابراین تصمیم گرفته شد با تبعید او بهاحمدآباد، ولو بهصورت غیرقانونی رابطه دکتر مصدق با جامعه ایرانی گسیخته و حتیالمقدور بهطور کامل قطع شود.
□ علت اینکه در جریان انتقال دکتر مصدق بهزندان بیرجند، او تصمیم به خودکشی گرفت، چه بود؟
باید عرض کنم که دکتر مصدق در سال 1319 و بههنگام انتقال بهزندان بیرجند بود که بهدلیل نگرانی از سیاستهای قتلدرمانی حکومت دیکتاتوری رضاشاه که تا آن برهه هم دهها تن از رجال و دولتمردان و دیگر افراد کشور را بهکام مرگ فرستاده بود، تصمیم بهخودکشی گرفت و همچنان که قبلاً هم اشاره شد با مصرف یکباره دهها قرص مسکنی که همراه داشت، در صدد برآمد بهحیات خود خاتمه بدهد. اما مأموران شهربانی که مسئول انتقال او بهزندان بودند بهموقع متوجه شدند و بدینترتیب دکتر مصدق از مرگ رهایی یافت.
□ در دوران تبعید اخیر که تا پایان عمر دکتر مصدق ادامه یافت، حکومت چه محدودیتهایی بر ایشان اعمال میکرد؟
اما دوران ده ساله تبعید دکتر مصدق در سالهای 1335- 1345 هم با تحمل فشارها و دشواریهای جسمی و روحی زیادی همراه بود. اگرچه طی ماههای نخست تبعید، دکتر مصدق برای آمدوشد در محیط روستا و ارتباط با اهالی چندان مشکلی نداشت اما بهتدریج طبق خواسته شاه محدودیتها افزایش یافت و با استقرار تمام وقت مأمورانی از شهربانی و ساواک در محل زندگی دکتر مصدق، روابط و آمدوشدهای او با اهالی بهحداقل ممکن تقلیل یافت؛ تا جایی که جز اعضای خانواده هیچکس دیگری اجازه نداشت با او ملاقات کند.
□ اگر امکان دارد مختصری هم درباره موضعگیریهای سیاسی و مکاتبات دکتر مصدق با جبهه ملی دوم در دوران تبعید احمدآباد بیاناتی داشته باشید.
البته او در طول دوران تبعیدِ اخیر، تقریباً هیچگونه مخالفت سیاسی مؤثری با حکومت پهلوی نکرد، اما در برهه فعالیت جبهه ملی دوم در سالهای 1339- 1342 مکاتبات زیادی با رهبران جبهه ملی انجام داد که عمدتاً ناظر بهلزوم اتحاد تشکلهای عضو جبهه ملی و همبستگی و همگامی رهبران آن جبهه در یافتن راهکارهایی مؤثر برای ادامه حیات جبهه ملی دوم در چارچوب نظام سیاسی موجود بود، اما همانطور که میدانیم تلاشهای دکتر مصدق برای اتحاد و تداوم فعالیت و حیات جبهه ملی دوم بهجایی نرسید و بهویژه بهعلت فشارهای تمامناشدنی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی حکومت که موجب شد اکثری از رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی در دوره گسترش قیام اسلامگرایانِ تحت رهبری امام خمینی با طرحهای موسوم بهاصلاحات انقلاب سفید (در سالهای 1341- 342) دستگیر و زندانی شوند و در همان حال اعضا و هواداران آن در بیرون از زندان بهانحاء گوناگون تحت فشار حکومت قرار گرفتند، باعث شد نهایتاً اللهیار صالح برخلاف تمایل دکتر مصدق سیاست صبر و انتظار در پیش بگیرد و در اواسط سال 1342 فعالیت و حیات جبهه ملی دوم را خاتمه یافته اعلام کند. البته دکتر مصدق بهتلاشهایش برای بازسازی جبهه ملی ادامه یافت و باعث شد جبهه ملی سوم شکل بگیرد. اما این جبهه اخیر هم با فشارهای فزایندهتر ساواک مواجه شد و ناگزیر مجبور شد در اواسط سال 1343 بهفعالیت خود پایان بدهد.
□ در پرسش پایانی مایلم درباره سالهای پایانی تبعید دکتر مصدق که نهایتاً با درگذشت ایشان خاتمه پیدا کرد، توضیحاتی بفرمایید.
در آن میان با آغاز و تداوم برنامه اصلاحات ارضی، با نظر مساعد دکتر مصدق تقریباً تمام زمینهای کشاورزی روستای شخصی او (احمدآباد) میان کشاورزان و زارعان آن روستا تقسیم شد و فقط همان محوطهای که ساختمان محل زندگی مصدق در آن بنا شده بود، در مالکیت وی باقی ماند. ضمن اینکه وقتی از اوایل دهه 1340 دور جدیدی از فشارهای سیاسی و امنیتی ـ انتظامی حکومت بر مخالفان و منتقدان سیاسی از اقشار و گروههای مختلف آغاز شده و ادامه یافت، دامنه محدودیتها و فشارها بر شخص دکتر مصدق هم فزونی پیدا کرد؛ تا جایی که طی یکی دو ساله پایانی عمر دکتر مصدق ارتباط او نهتنها با دوستاران و همرزمان سیاسیاش کاملاً قطع شده بود، بلکه آمدوشدها و مراوداتش حتی با اعضای خانواده هم با دشواریهایی روبهرو شده بود. آنچه بود وقتی دکتر مصدق بعد از ماهها دست و پنجه زدن با بیماری نهایتاً در بیمارستان نجمیه درگذشت، دستگاههای امنیتی مانع از حضور مردم در مراسم تشییع و تدفین پیکر او شدند و تقاضای خانواده مصدق مبنی بر دفن پیکر ایشان در آرامگاه شهدای 30 تیر 1331 با مخالفت شخص شاه روبهرو شد و بدینترتیب پیکر دکتر مصدق در فضایی توأم با رعب و وحشت، توسط خانواده و شماری اندک از هواداران ایشان بهباغ شخصی او در روستای احمدآباد حمل و بهخاک سپرده شد.
□ از بذل عنایت و محبتتان بینهایت سپاسگزارم
من هم برای شما آرزوی سلامت و بهروزی دارم