«شهادت فرزند امام، مبداء موج اصلی انقلاب» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین احمد صادقی اردستانی
□ به عنوان آغازین سوال، لطفا بفرمایید که در چه زمانی و چگونه از شهادت آیتالله حاجآقا مصطفی خمینی باخبر شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بعد از ظهر اول آبان سال 1356، سر درس خارج اصول آیتالله سید ابوالقاسم کوکبی در یکی از حجرههای شرقی صحن اتابکی حرم حضرت معصومه(س) بودم. وقتی از درس بیرون آمدم، زمزمههای مشکوکی درباره شهادت ایشان در نجف شنیدم و بسیار مضطرب شدم. شرایط هم طوری نبود که از هر کسی بشود سوال کرد چه خبر شده است. وقتی امام بیانیه دادند و از شهادت حاجآقا مصطفی با عنوان «الطاف خفیه الهی» یاد کردند، واقعا اسباب شگفتی و در عین حال تحسین همگان شد؛ چون واقعا هم شهادت حاجآقا مصطفی بارقه ضعیف مبارزات را شعلهور کرد و اعتراضات مردمی تا نابودی رژیم شاهنشاهی ادامه یافت.
□ از فضای پس از انتشار این خبر در قم برایمان بگویید.
رژیم شاه سعی کرده بود فضایی پر از رعب و وحشت را در همه جا، از جمله حوزه علمیه قم برقرار کند. با انتشار این خبر، حوزه علمیه قم تعطیل شد و همه جا رنگ ماتم و سوگواری به خود گرفت و آن فضای رعب و وحشت شکست. حضور انبوه پلیس و مأموران امنیتی، فضای قم را پلیسی کرده بود. طلاب انقلابی با تلاشی کمنظیر سعی کردند قشرهای مختلف مردم را برای شرکت در مجلس ترحیم حاجآقا مصطفی دعوت کنند. قاریان شناختهشده جرئت نداشتند در مجلس ختم حاجآقا مصطفی قرآن بخوانند؛ لذا خود طلاب این وظیفه را به عهده گرفتند. شبستان مسجد اعظم و حیاط آن مملو از جمعیت بود. مأموران امنیتی تمام درهای ورودی را کنترل میکردند.
□ سخنران جلسه چه کسی بود؟
آقای سید محمد آل طه. تا آن روز در هیچیک از مجامع عمومی نام حضرت امام برده نمیشد، اما آن روز ایشان نام امام را به عنوان صاحب عزا بر زبان آورد و ناگهان صدای سه صلوات غرّا تمام صحن مسجد اعظم را به لرزه درآورد و مأموران مسلح را به وحشت انداخت. با تکرار نام امام و صلواتهای پیاپی، فضای رعب و وحشتی که رژیم بر همه جا حاکم کرده بود شکست و طلاب و مردم روحیه گرفتند. پس از آن در شهرهای دیگر کشور هم مجالس ختمی برای شهادت حاجآقا مصطفی برگزار شد و حرکت انقلاب سرعت گرفت و فراگیر شد. استقبال مردمی از این مجالس بهقدری زیاد و پرشور بود که مأموران جرئت نداشتند کسی را دستگیر کنند.
□ مراسم چهلم حاجآقا مصطفی در تهران نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران است. از آن روز و آن مراسم چه خاطراتی دارید؟
همانطورکه اشاره کردم، در شهرها و نقاط مختلف کشور مراسم و مجالس ترحیم متعددی برگزار شد، اما مراسم چهلم حاجآقا مصطفی در تهران اتفاق بسیار مهمی بود. طلاب و مبارزان انقلابی به شکل مخفیانه و بدون اعلام عمومی، مردم را برای شرکت در مراسم چهلم به مسجد جامع بازار تهران (مسجد چهل ستون) دعوت کردند و جمعیت انبوهی در این مراسم حضور یافتند. مجلس از ساعت 9 صبح شروع و از همان ابتدا، داخل مسجد و تمام راهروهای آن مملو از جمعیت شد. مأموران امنیتی و پلیس غیر از ورودیهای مسجد و بازار، در خیابانهای اطراف به شکل مسلح صف کشیده بودند. فضا کاملا نظامی و امنیتی بود. به خاطر حضور مأموران مسلح، مردم عموما از در فرعی کوچه بازار بینالحرمین وارد مسجد میشدند. رعب و وحشت عجیبی بر همه جا حاکم بود. جمعیت بهقدری زیاد بود که خود ما هم نتوانستیم وارد شبستان شویم و روی زیلوهای حیاط مسجد نشستیم.
□ سخنران این مجلس چه کسی بود؟
خطیب شهیر، مرحوم آقای محمدتقی فلسفی. ایشان ابتدا به صاحب عزا، یعنی امام خمینی، تسلیت گفت و مردم با شور و هیجان زائدالوصفی، با شنیدن نام امام سه بار صلوات فرستادند. خوشبختانه آن روز درگیری و دستگیری پیش نیامد، اما خبر برگزاری این مجلس در تهران در سراسر کشور انعکاس زیادی پیدا کرد. بعد هم که چهلم مشهور تبریز بهوجود آمد که آن هم در تاریخ انقلاب حادثه بسیار مهمی بود.
□ در آن برهه عده زیادی از مبارزان در تبعید بودند. این واقعه در شرایط آنها چه تاثیری گذاشت؟ شما از وضعیت آنها خبر داشتید؟
بله؛ بنده غیر از درس و بحث و تبلیغ در تهران، بخش زیادی از وقتم را صرف رسیدگی به مرحوم آیتالله پسندیده میکردم که به انارک نائین تبعید شده بود. در بین اعضای بیت امام، فقط من ماشین داشتم و تأمین مایحتاج ایشان به عهده من گذاشته شده بود. هر هفته و گاهی دو هفته یک بار، مواد غذایی مورد نیاز ایشان را تهیه میکردم و به انارک میبردم. نان را هم خود اهالی آنجا برایشان میآوردند. گاهی هم درخواست چیزهایی مثل روزنامه و رادیو داشتند که تهیه میکردم و همراه نامههایی که به دفترشان میرسید، برایشان میبردم.
□ تبعیدیهای شاخص آنجا چه کسانی بودند؟
علاوه بر مرحوم آیتالله پسندیده، آیتالله مکارم شیرازی، حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی، حجتالاسلام سیداحمد کلانتر و حجتالاسلام شیخ عباس ضیغمی هم در آنجا تبعید بودند. معمولا وقتی به دیدن آقای پسندیده میرفتم، شب را پیش ایشان میماندم و صبح برمیگشتم.
□ برایتان دردسر و مشکلی پیش نمیآمد؟
دو بار اول برای اینکه گیر مأموران نیفتم، از کوچه پسکوچهها خودم را به منزل آقای پسندیده میرساندم، اما دفعه سوم اصلا حواسم نبود که نزدیک سالگرد 15 خرداد است و مأموران ژاندارمری، از هر موقع دیگری بیشتر حساسیت به خرج میدهند و از روی ناشیگری از جلوی ژاندارمری رد شدم. مأموران به محض اینکه چشمشان به من افتاد، ایست دادند و پرسیدند: «اینجا چه میکنی؟» گفتم: «برای آقای پسندیده وسایل آوردهام». گفتند: «ملاقات با ایشان ممنوع است». یک ژاندارم درجهدار هم آمد و گفت: «شما قبلا دو بار آمدی و کسی مانع نشد، ولی حالا رئیس اینجا تو را دیده و کار سخت شده است». من پیش فرماندهشان رفتم و خواهش کردم اجازه بدهد وسایل را به آقای پسندیده برسانم، اما او قبول نکرد! مستأصل مانده بودم چه کنم که آقای سیداحمد کلانتر، که در قم همسایه ما بود، آمد و گفت: «این آقا داماد من است و برای دیدن من آمده است!» پرسیدند: «چطور ایشان تا دو هفته قبل داماد شما نبود و حالا یکمرتبه داماد شما شد؟!» خلاصه قبول نکردند. نهایتا وسایل و نامهها را به ایشان دادم تا به آقای پسندیده برساند. بعد خودم را به نائین و منزل دوستم آقای نبیپور رساندم و استراحت کردم و عصر به طرف اردستان رفتم. آیتالله پسندیده را بعد از انارک، به داران در نزدیکی خوانسار تبعید کردند. در آنجا هم همیشه به دیدارشان میرفتم و هر بار چند تن از اعضای بیت امام و آقای سیدحسن حجت را ــ که امام جماعت مسجد زینالعابدین(ع) در چهارراه سجادیه قم بود ــ همراه خود میبردم.
آقای پسندیده بعد از داران، به خمین تبعید شدند که چون نزدیک بود هر هفته به دیدارشان میرفتم و در محل اقامتشان ــ که همان منزل پدریشان بود ــ ناهار سادهای با ایشان صرف میکردم و غروب هم برمیگشتم. طولانیترین دوره تبعید آقای پسندیده، در انارک نائین بود. ایشان در آستانه پیروزی انقلاب به قم آمد و در بیت امام مستقر شد.
□ از دیگر تبعیدیهای شاخص چه خاطراتی دارید؟
یکی از تبعیدیها، مرحوم آقای طاهری اصفهانی بود که ایشان را به سنندج تبعید کرده بودند. در اوایل تابستان سال 1357، در قم به آقای شیخ محمدرضا اصفهانی برخوردم و ایشان به من اطلاع داد: آقای طاهری آزاد شده و در راه بازگشت به اصفهان در قم توقف کرده است و من میخواهم در منزل آقای عباسعلی روحانی به دیدارش بروم. ایشان را همراهی کردم و به منزل آقای روحانی رفتیم. آقای طاهری خواب بود. ایشان را بیدار کردند و با ایشان ملاقات و احوالپرسی کردیم. بعد از خروج از منزل آقای روحانی، بهسرعت خود را به بیت امام رساندم و قضیه را به مرحوم آقای اشراقی، مرحوم آقای توسلی و مرحوم شیخ محمود خادمی ــ که در آنجا بودند ــ اطلاع دادم و به اتفاق آنها به دیدن آقای طاهری رفتیم. آقای طاهری از اینکه اعضای بیت امام را در جریان حضور ایشان در قم گذاشته بودم، از من تشکر کرد. خبر آزادی آقای طاهری به اصفهان رسیده بود و حدود سیهزار نفر از اهالی اصفهان آماده استقبال از ایشان شده بودند.
□ فعالیتهای مبارزاتی شما به چه شکل ادامه پیدا کرد؟
وقتم بیشتر صرف تبلیغ و سخنرانی میشد؛ از جمله در اواسط سال 1357، عدهای از اهالی حاجیآباد به بیت امام آمده و از آیتالله پسندیده خواسته بودند سخنرانی را به آن منطقه بفرستد. ایشان هم مرا اعزام کرد و من به روستای حاجیآباد رفتم. اهالی آنجا و چند روستای اطراف در میدان جمع شده بودند. نیروهای مسلح ژاندارمری هم آماده در اطراف میدان ایستاده بودند. همین که با ماشین وارد روستا شدم، حدود سی، چهل نفر از جوانان آنجا ماشینم را بلند کردند و پیش بردند. با این حرکت عجیب آنها، حساب کار به دست مأموران آمد که نمیتوانند دست از پا خطا کنند و با جوانان شجاع و باغیرتی سروکار دارند. سخنرانی پرشوری را ایراد کردم و مردم با شعار درود بر خمینی مرا بدرقه کردند.
در سال 1357 در محافل و مجالس مختلف با شور و هیجان سخنرانی میکردم. شبهای جمعه دو سخنرانی و صبح جمعه در پایان دعای ندبه، یک سخنرانی و عصر جمعه هم همراه دعای سمات در هیئتی سخنرانی داشتم. در این میان اتفاق عجیبی افتاد و عدهای شایع کردند چهره امام را در ماه دیدهاند. این شایعه باعث شد مردم شبها برای دیدن عکس امام در ماه بروند و کسی پای منبر نیاید! وضعیت بدی بود. مسئله بهقدری حاد شد که روزنامهها هم موضوع را نوشتند و این شایعه در شهرهای مختلف هم پخش شد. هر کسی هم این تصویر را به شکلی تفسیر و تعریف میکرد و خلاصه سر مردم را به شایعهای گرم کردند. در این زمینه در نقاط مختلف تهران به روشنگری پرداختم و به مردم هشدار دادم: اینگونه شایعات توسط رژیم پخش میشوند تا افکار آنان را از مسیر مبارزه منحرف سازند و آنها باید هوشیار باشند که گول این چیزها را نخورند.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.