«جستاری در زمینههای بازآفرینی کوروش هخامنشی در روزگار ما» در گفتوشنود با قاسم تبریزی
□ اساسا تاریخنویسی در مورد کوروش هخامنشی در دوران معاصر، از چه زمانی آغاز شد و چه کسانی بانی آن بودند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بیتردید بانی این دوره جدید از تاریخنگاری درباره کوروش، غرب است. مجموعه آثار چاپشده در این موضوع را که دنبال کنید، این مسئله را متوجه میشوید. فقط یک کتاب است که یکی از نویسندگان هندی مسلمان به نام ابوالکلام آزاد در نشان دادن نسبت کوروش با متون دینی ما نوشته است. پدر ابوالکلام، هندی و مادرش اهل مدینه است. این کتاب بعدها به فارسی ترجمه شد (ترجمه باستانی پاریزی، انتشارات کوروش). تنها کتابی که در داخل جهان اسلام درباره این موضوع نوشته شده همین است. مجموعا در مورد کوروش و داریوش و هخامنشیان، انگلیسیها زیاد کتاب مینویسند. این مسئله بسیار تاملبرانگیز است و باید درباره زمینهها و پیامدهای آن، دقت فراوان مبذول کرد.
□ باستانگرایی یا ایرانگرایی، چه تعارض بنیادینی با هویت و فرهنگ و تمدن و سیر تحولات ایران داشته است؟
این مسئله بحث مستقلی میطلبد. خدا رحمت کند شهید آیتالله مرتضی مطهری را که به مسئله الواح و دستنوشتهها و خشتنوشتهها اشاره میکنند و حتی در مورد اوستا مینویسند که خود زرتشتیان میگویند: این اوستا یک چهارم اوستا است! البته گفتهاند: ما روی سی پوست گاو بزرگ، اوستا را داشتهایم که فقط دوازده عدد از آنها باقی ماند و بقیه در حمله اسکندر از بین رفت. بخشهایی را که از بین رفته کسانی مثل پورداوود تحلیل غیرمستند کردهاند.
□ شخصیتشناسی احیاگران ایران باستان و کوروش هخامنشی نیز درخور بحثی مستقل است. این سنخ افراد معمولا چه هویتی داشتهاند؟
برای نمونه وقتی زندگی و شخصیت ابراهیم پورداوود را بررسی میکنیم، میبینیم که در دوره مشروطه، او در کنار تقیزاده است؛ بعد به آلمان میرود و با محمد قزوینی و جمالزاده روزنامه «کاوه» را منتشر میکند. دو شعار اساسی کاوه، ایران باستان و تجددخواهی است. در نقد «کاوه» هم دو نامه خوب هم داریم: یکی از عباس اقبال آشتیانی است که مینویسد: «شما با ایران باستان، تاریخ و فرهنگ سیزده قرن اخیر ایران را میخواهید چه کار کنید؟ آیا میخواهید این سیزده قرن را نادیده بگیرید؟» مقالهای هم علیه تقیزاده دارد. نامه دیگر متعلق است به اقبال لاهوری که در آن مینویسد: «این کمیته برلین که دارد روزنامه کاوه را منتشر میکند نهایتا با این همه فلسفه و عرفان و تمدن اسلامی در ایران چه مواجهه صریحی خواهد داشت؟ این چه شیوهای است که اینها در پیش گرفتهاند؟ کمیته برلین مربوط به جنگ جهانی اول و در آلمان است که یکی از اعضای آن پورداوود است. او مدتی از طرف تقیزاده در کرمانشاه روزنامهای را منتشر میکند؛ بعد به بغداد میرود و کارش را آنجا ادامه میدهد و نهایتا به کمیته برلین میرود؛ بعدا ماموریت مییابد که به هندوستان برود و در آنجا به عنوان یک محقق ایران باستان و یک اوستاشناس، شروع به تحقیق کند. بعدها به انگلستان میرود و تخصص میگیرد و در سال 1314 به ایران باز میگردد و کرسی ایران باستان را میگذارد. بعد او احسان یارشاطر ــ که پدرش از یهودیان همدان بود و بهایی شد و خودش هم عضو تشکیلات فراماسونری شد ــ به انگلستان میرود و این دوره را میگذراند و به ایران برمیگردد و کرسی پورداوود را ادامه میدهد؛ یعنی عمده کسانی که کرسیهای ایران باستان، اوستا و امثال این مقولات را به عهده میگیرند تخصص خود را از انگلستان گرفتهاند. به تاریخنگاران ما هم که نگاه کنید، همینطور هستند. تاریخنگارانی که در این دوره تاریخ ایران را مینویسند پرویز ناتل خانلری، تقیزاده ــ که هم انگلیسی است و هم فراماسون و در تحریف تاریخ، از مشروطه تا دهه 1340، قلم میزند ــ و امثال او هستند. نمونه دیگر ملکزاده، پسر ملکالمتکلمین، از اعضای تشکیلات بابی ـ ازلی است. چهره دیگر کسروی است که منهای دینسازی و ادعای پیغمبری، با نگاه ناسیونالیستی علیه اسلام و تشیع مینویسد؛ مثلا وقتی میخواهد شیخ فضلالله نوری را نقد کند او را مورد تمسخر قرار میدهد و میگوید: در انقلاب مشروطه، شیخ فضلالله میخواهد قرآن را تبدیل به قانون کند و با آن بر کشور حکومت کند! این طرز نگاه و داوری اوست! ولیالله نصر هم که عضو تشکیلات بیداری و فراماسون بود، درباره تحصن شیخ در شهر ری، در مجلس شورای ملی میگوید: «ما باید اینها را از زاویه حضرت عبدالعظیم(س) بیرون بکشیم و مجازات کنیم!» این آدم بعدها رئیس مدرسه علوم سیاسی میشود و در این مدرسه، تربیت سیاستمداران برای امورخارجه و حکومت انجام میشود. او در این مدرسه به دانشجویان میگوید: «اگر میخواهید ما و انگلستان را درست بشناسید، باید بدانید انگلستان مثل استخری است با دیوارههای سیمانی محکم که آب در آن میماند و ما آن خزههای روی دیوارهها هستیم. اگر دیواره نباشد ما هم نیستیم!» ای کاش ما عبرت میگرفتیم و این طور کادرسازی میکردیم.
□ و کلام آخر؟
ما در این شرایط که بهحق دوره جنگ نرم علیه نظام اسلامی نام گرفته، در داخل کشور شش وظیفه داریم که باید به آنها عمل کنیم:
1. حرکت براساس اسلام و دین و عدالت اجتماعی در تمام جوانب با حاکمیت قانون و قانونگرایی در جامعه؛
2. مبارزه مستمر با غرب و ماهیت غرب و فرهنگ غربی و شناساندن ماهیت استعماری غرب با تکیه بر مصادیق تاریخی؛
3. وحدت در جامعه براساس وحدت ملی؛
4. حل مشکلات و معضلات جامعه با حاکمیت قانون و قانونگرایی؛
5. نیروسازی و کادرسازی از کسانی که توان علمی و معنوی را با هم داشته باشند و در جنگ فرهنگی و فکری بتوانند موفق عمل کنند. در دوران دفاع مقدس، 5/3 میلیون نفر از جمعیت در جبهه و پشت جبهه فعال بودند. در جنگ فرهنگی مسلما باید دوازده میلیون نفر میبودند که ما این نفرات را نداشتیم. ولی الان که رسانهها به جنگ ما آمدند، ما باید در این بخش سرمایهگذاری بیشتری کنیم. الان فضای مجازی کار تشکیلاتی میکند. طبق گزارشهایی که میدهند امریکاییها منافقینی را که از بغداد به آلبانی بردند، محور فعالیت خود در سایتها و شبکههای اجتماعی قرار دادهاند. غرب اصلا درصدد از بین بردن قدرت اسلام و شکست و انفعال و نابودی جمهوری اسلامی است؛ لذا این جنگ ادامه دارد و جنگی بیامان است. آن فرد روی خباثت ذاتیاش گفت: جنگ تمدنها، ولی واقعا جنگ اسلام و کفر است. این جنگ از زمان پیامبران شروع شده است و همچنان ادامه دارد. البته در نهایت باید گفت که هرچه این جنگ ادامه داشته باشد، اتفاقا ما در آن رشد خواهیم کرد و شکست هم نخواهیم خورد؛ چون مبنای ما اعتقادی است. روند فعلی آسیب نیست، بلکه فرصت مناسب برای برنامهریزی و حرکت براساس اصول و معیارهاست.