سخن از «بسترهای وقوع انقلاب اسلامی» از سرفصلهای شاخص بررسی ماهیت این حرکت عظیم در آستانه چهلمین سالروز پیروزی آن است. تارنمای موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، این موضوع را در میان تاریخپژوهان انقلاب و فعالان سیاسی آن به اقتراح گذارده است و نخستین گفتوگو دراینباره را با مبارز و پژوهشگر ارجمند، جناب دکتر جواد منصوری، به شما تقدیم میکند.
□ بحث ما درباره واکاوی زمینههای نهضت اسلامی است. کیفیت این قیام و نیروهایی که در آن درگیر بودند و مبانی نظری رهبری قیام و مبارزان مد نظر ماست. از منظر شما پیدایش نهضت اسلامی معلول چه بسترهایی بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. از سال 1340، تحولاتی درباره اجرای سیاستهای جدید مورد نظر امریکا در ایران آغاز شد. ادامه این مسائل به سال 1341، بحث اصلاحات ارضی و انجمنهای ایالتی و ولایتی میکشد و در مهرماه سال 1341 اتفاقاتی میافتد که از نظر رژیم کاملا غیرمنتظره بودند. آنها بههیچوجه تصور نمیکردند در مقابل اجرای این سیاستهای جدید، حرکت، نهضت یا مخالفتی بهوجود بیاید. تصور آنها این بود که با یک دهه سرکوبی که از سال 1332 انجام داده بودند، دیگر برای اجرای هر گونه سیاستی مشکلی ندارند، ولی بههرحال نهضت شروع شد.
دو ماه از این قضیه گذشت و دولت در یک عقبنشینی اجباری، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را پس گرفت، اما این دو ماه باعث شد آگاهی و انگیزهها و حضور مردم در صحنههای مبارزاتی، آرامآرام بیشتر شود و یک تحول بسیار مهم بهوجود آید. شاید خیلیها در آن موقع متوجه نشدند که از همین مهرماه سال 1341، بهتدریج نیروهای اسلامی، مذهبی، انقلابی، روحانیان و مراجع وارد صحنه مبارزه میشوند و رهبری مبارزه را بهدست میگیرند. در صورتی که در دهههای پیش از آن، بیشتر چهرههای غربگرا، ملیگرا و سکولار این کار را میکردند. البته قبلا آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام را داشتیم، اما طیف مقابل تا حدودی، بیش از مذهبیها صحنهگردان بودند و حتی بهنوعی مبارزه را حق و سهم خودشان میدانستند. از سال 1341 به بعد، فضا بهتدریج تغییر میکند تا میرسیم به فروردین سال 1342 و شش ماه درگیری به اشکال مختلف بین مردم و رژیم شاه بهوجود میآید. نکته بسیار مهم این است که امریکاییها که شاهد ماجرا هستند، تصورشان این است که مثلا یک اعتراض داخلی و مقطعی و نارضایتی سطحی در جامعه ایران در جریان است و اصلا تصور این را نداشتند که لایههای زیرین جامعه مذهبی ایران دارد بیدار میشود و به نهضت میپیوندد. بهترین دلیلش این است که در روز دوم فروردین سال 1342، اینها آمدند و با خود گفتند: یک صحنهسازی میکنیم و میزنیم و میگیریم و بعضیها را هم میکشیم و همه جا را خراب میکنیم تا همین تعداد اندکی هم که به صحنه آمدهاند، عقبنشینی کنند و داستان معروفِ مدرسه فیضیه را بهوجود آوردند. داستان بسیار عجیبی است. اینها در روز شهادت امام صادق(ع) در مدرسه فیضیه قم، که مرکز حوزههای علمیه شیعه است، آمدند و طلاب را از طبقات بالا به پایین پرتاب و حجرهها را خراب کردند و فاجعه کمنظیری را بهوجود آوردند، اما جالب است که این حرکت دقیقا به ضد خودشان تبدیل شد. در اسناد بهجامانده از رژیم گذشته، داریم که بعد از این حادثه، همگی یکدیگر را متهم و بازی «کی بود کی بود، من نبودم» را اجرا میکنند. مبصر، معاون رئیس شهربانی وقت، میگوید: بدترین و احمقانهترین کاری بود که میتوانستیم بکنیم. پاکروان، رئیس ساواک، میگوید: کار بسیار زشتی بود که ما کردیم و همه را با خودمان ضد کردیم!
بعد از این اتفاق، گروه گروهِ مردم، به نهضت پیوستند و اعتراضات نسبت به رژیم تشدید شد. سخنرانی امام بعد از این واقعه، با سخنرانیهای قبلی ایشان خیلی فرق دارد. رژیم تا اینجا فکر میکرد بهنوعی میتواند اوضاع را ترمیم کند، ولی نشد. در این مقطع قشرهای مختلف مردم وارد صحنه مبارزه میشوند. معمولا در مبارزات در کشورهای دیگر و در ایران هم، تا حدودی یکی دو قشر، مثلا قشر تحصیلکرده یا اداری یا کارگری وارد میدان مبارزه میشوند، اما در صحنه مبارزات ایران از آن مقطع به بعد، کارگران، کارمندان، دانشجویان، دانشآموزان، طلاب و... شرکت دارند. بنابراین آگاهسازی مردم و خفقانی که رژیم بهوجود میآورد و شدت عملی که در دستگیریها و خشونتها به خرج میدهد، نتیجه عکس میدهد. تا به محرم سال 1342ش معادل سال 1383ق میرسیم. رژیم شاه از یک هفته مانده به محرم شروع میکند به تهدید که اگر حرفهای ناجور بزنید، برخورد میکنیم و میگیریم و میزنیم و تعطیل میکنیم و الی آخر و تکتک وعاظ معروف را احضار میکند و از آنها تعهد میگیرد: شما نباید راجع به اسرائیل صحبت کنید و بگویید اسرائیل دشمن اسلام است؛ درباره شاه نباید صحبت و او را با یزید مقایسه کنید؛ شما حق ندارید درباره این موضوع صحبت کنید که اسلام در خطر است! در برابر این اقدام، موضع وعاظ نسبت به رژیم شدیدتر میشود و میگویند: اینها دارند رسما دست خودشان را رو میکنند و رسما دارند میگویند راجع به تهدید اسلام صحبت نکنید؛ راجع به تهدید اسرائیل صحبت نکنید و...
این ماجرا همراه میشود با اعلامیهای که امام میدهند و در آنجا بسیار دقیق توضیح میدهند که سیر وقایع چه بوده است، برنامه و هدف چیست و این سه هشداری که رژیم داده، خودش قابل طرح است. آقا! مگر شما ضد اسلام هستید که اگر ما گفتیم اسلام در خطر است، شما ناراحت میشوید؟ آیا شما با اسرائیل هستید که ما نباید علیه اسرائیل صحبت کنیم؟ این برای وعاظ به سوژهای تبدیل میشود که در منبرها راجع به آن صحبت میکنند.
□ پیش از آن در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی، بروز و ظهور جدی حضرت امام را دیدیم که در میان مراجع در آن مقطع ــ که برخی از آنها سابقه بیشتری هم داشتند ــ خیلی ظهور پیدا کردند. مقابلهای که امام با رژیم در این مقطع داشتند چقدر در تثبیت جایگاه ایشان به عنوان یک رهبر دینی ــ که بر اساس احساس تکلیف میخواهد در برابر این تغییرات بایستد و حداقل آنها را متوقف کند و اگر توانست سمت و سوی اصلاحی به آن بدهد ــ مؤثر بود؟
اگر در مورد شخصیت حضرت امام و سوابق ایشان تعمقی کنیم، میبینیم ایشان مطالعات عمیق و دقیقی در زمینه تحولات معاصر ایران، همراه ریشهیابیهای مربوطه و دلایل آن داشتند. یکی از اسناد ما، کتاب «کشفالاسرار» ایشان است که در سال 1322 یا سال 1323 نوشتند. صحبتهایی که در جلسات خصوصی داشتند، مشاورههای سیاسیای که به آیتالله بروجردی میدادند، احترامی که آیتالله بروجردی به صورت ویژه به ایشان میگذاشتند، اینها مربوط به گذشته ایشان میشود، اما از زمان فوت آیتالله بروجردی، ایشان علیالظاهر برای مردم در ردیف سایر مراجع است و هنوز مردم ایشان را نمیشناسند، اما قدم به قدم که جلو میآییم، وقتی صحبتهای ایشان را گوش میدهند، متن اعلامیههای ایشان را میبینند، وقتی مواضع ایشان را متوجه میشوند واینکه مراجع یکییکی عقبنشینی میکنند و ایشان به صحنه میآیند، شرایط کم کم تغییر میکند، بهطوریکه از فروردین سال 1342 به بعد، ایشان رهبر نهضت میشود.
□ یعنی به مرور، حضرت امام پرچمداری حرکت را در دست میگیرند؟
همینطور است؛ بهخصوص یک مورد خیلی مهم است و آن هم اینکه حدود دو ماه پس از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، به دلیل مبارزاتی که شد، دولت اعلام کرد: ما فعلا این لایحه را پس گرفتیم و اجرا نمیکنیم! مردم خیلی خوشحال شدند و جشن گرفتند، اما امام مراجع را دعوت کردند و گفتند: «این حقهبازی است؛ فریب نخورید؛ قرار است همین برنامه را به شکل دیگری اجرا کنند!» همه تعجب کردند که ایشان چه دارد میگوید. بیست روز از این قضیه نگذشت که داستان 19 دی در ورزشگاه پیش آمد و شاه شخصا به صحنه آمد و رفراندوم 6 بهمن را کلید زد. اینجا بود که بقیه فهمیدند امام یا اطلاعات داشته یا بر اساس قدرت تحلیلش، به این نتیجه رسیده است و هر کدام که بود، بههرحال ایشان برنده بود. تا میآییم و به فروردین سال 1342 میرسیم که امام آن موضعگیری تاریخی را میکنند. در عاشورای آن سال، در مدرسه فیضیه، امام یک سخنرانی تاریخی میکنند و اعلامیه بسیار مهمی میدهند. در این سخنرانی و اعلامیه فرموده بودند: «من 63 سال دارم و به اندازه پیغمبر(ص) عمر کردهام و کافی است. سینهام آماده گلولههای شماست، ولی زیر بار حرف شما نمیروم و در مقابلتان میایستم». این جملهای است که امام بعد از واقعه فیضیه در اعلامیهشان میگویند، ولی دیگران چنین جرئتی را از خود نشان ندادند. به این دلیل است که وقتی به آستانه محرم سال 1342 میرسیم، این امام هستند که تعیینکننده قضایا میشوند.
□ مگر برنامههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی رژیم پهلوی پس از سال 1340، واجد چه نکتههایی بود که چنین واکنشی را از سوی حضرت امام و دیگر مراجع موجب گشت؟
به شهادت اسناد، قرار بود برنامههایی را که آمریکا نهتنها برای ایران، که برای بسیاری از کشورها بر اساس نظریه روسو تنظیم کرده بود، توسط رژیم شاه در سه محور اجرا شود. در محور سیاسی، فضای باز سیاسی یعنی آزادی احزاب، انتخابات، مطبوعات و... را باید در ظاهر قضیه نشان میداد. رژیم شاه در برابر این قضیه بهشدت مقاومت میکرد و میگفت: با آزادی اینها، ما اصلا نمیتوانیم حکومت کنیم و آنها هم گفتند: باید بشود؛ چون در غیر این صورت از بین میروید. مورد بعدی، بحث تغییر هویت و پیشبرد طرحهای فرهنگی آمریکایی و اجرای تغییرات بود. مورد دیگر، ایجاد طبقه متوسط در ایران بود که هر کدام در جای خودش محل بحث است، اما نکتهای که در این میان بسیار مهم مینماید این است که حضرت امام متوجه میشوند که قرار است ساختار فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور، کلا با اجرای این برنامه دگرگون شود و فرهنگ آمریکایی تسلط پیدا کند، اقتصاد وابسته سرنوشت نهایی مملکت را تعیین کند و غربگراها، سکولارها، یهودیها و بهاییها سرنوشت کشور را تعیین کنند. از اینجاست که امام در مقابل این برنامه میایستند. قضیه اصلاحات ارضی در بین مجموعه این اقدامات چندان رنگی ندارد و ایشان فراتر از این قضایا را میبیند و لذا در زمانی که مردم اصلا خطر اسرائیل را درک نمیکردند و نمیدانستند دارد چه کار میکند یا قرار است که بعدا چه کار کند، ایشان آن هشدارها را مطرح کردند که حتی بسیاری از باسوادهای مملکت در آن مانده بودند که آیا قضیه اسرائیل اینطور است که ایشان میگوید؟ همچنین در مورد برنامههای آمریکا در ایران، واقعا خیلیها ماجرا را نمیدانستند. نکته بسیار مهم این است که رژیم میگفت: اگر یک دانشگاهی با ما مخالفت کند، بالاخره روزی میتوانیم او را بخریم یا او را بگیریم و اعدام کنیم و تمام میشود، اما با ایشان چه کار کنیم؟ این بود که احساس خطر خیلی بیشتر و جدی شد تا به داستان 15 خرداد رسید.
□ در نهضت 15 خرداد سه عامل در کنار هم مشاهده میشوند: رهبری دینی، مردم متدین و شعارهای دینی که بین این حرکت و حرکتهای دیگر تفاوت ایجاد میکند. تلفیق این سه عامل چه تأثیری در پیشبرد نهضت داشت؟
در روز 15 خرداد، اتفاق بیسابقهای افتاد و این روز به همین دلیل اهمیت پیدا کرد و مبدأ انقلاب قرار گرفت و امام هم نسبت به این مسئله خیلی حساسیت داشتند. این روز به دلایلی که بهطور خلاصه اشاره خواهم کرد، در برهه پس از خود تأثیر عمیقی گذاشت:
1. حضور مردم از قشرهای مختلف به صورت متحد و هماهنگ که قبل از آن به این شکل وجود نداشت یا دستکم به این وسعت قطعا نداشتیم؛
2. اسلامی بودن حرکت. همه شعارها، شعارهای اسلامی و از امام حسین(ع)، عاشورا، شهادت، اسلام و قرآن بود. بحثی از ملیگرایی، غربگرایی، ناسیونالیسم، سلطنت و این حرفها ابدا نبود؛
3. اطاعت از رهبری دینی سیاسی و مرجعیت بود و لذا یکی از شعارهای اساسی روز 15 خرداد «یا مرگ یا خمینی» بود. این جمله خیلی معنا دارد و اتفاقا رژیم شاه، نسبت به این جمله حساسیت عجیبی داشت. بنابراین انسجام این سه مقولهای که در روز 15 خرداد شکل گرفت و بارور شد و به انقلاب سال 1357 رسید و تا امروز ادامه پیدا کرده اسلام، امام و امت است. برنامههای اصلی دشمن هم دقیقا این است که این سه را از هم جدا کند؛ چون میداند اگر این سه محور از هم جدا شوند، ما دوباره به قبل از 15 خرداد برمیگردیم.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.