روابط میان کشورها در دورههای مختلف تابعی از عناصر داخلی و بینالمللی است. درواقع هم عناصر داخلی و هم عناصر ساختاری نظام، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری سیاست خارجی دولتها و به تبع آن روابطشان دارا هستند. در این میان، شناخت نظام سیاسی هر کشوری و جایگاه معادلات قدرت میتواند نقش بسزایی در تصمیمگیری درست و ایجاد روابط هر چه بهتر فیمابین ایفا کند. در واقع تلاش برای شناخت یک نظام سیاسی و عناصر تصمیمگیر و تعیینکنندهاش میتواند کمک بسیاری به بهبود و ارتقای روابط کشورها نماید. یکی از این کشورها که در دوران معاصر در قامت یک ابرقدرت تاثیر بسزایی در صحنه سیاست بینالملل داشته ایالات متحده آمریکاست. کشوری که در آن نقش لابی و لابیگری بر هیچ کس پوشیده نیست و برای تاثیرگذاری بر عناصر تصمیمگیر و تعیینکننده در واشنگتن، باید از این ابزار سیاسی به نحو احسن بهره جست. لابیگری آنقدر عنصری تعیین کننده در نظام سیاسی آمریکاست که نظریهپردازی شناخته شده همچون میرشایمر نیز بر آن تاکید بسیاری دارد و آن را یکی از عناصر مقوم و تعیینکننده سیاست خارجی آمریکا در ارتباط با سایر کشورها و بهویژه در مورد منطقه خاورمیانه میداند.1 مرشایمر تا آنجا پیش میرود که عنصر تعیینکننده در روابط استراتژیک آمریکا و اسرائیل را قدرت لابیگیری معرفی میکند. موضوعی که او خود بر آن انتقاد میکند و نقش گروههای لابیگر را آنچنان تعیین کننده توصیف میکند که بعضا سبب میشوند دستگاه سیاست خارجی آمریکا تحت تاثیر این گروهها، خلاف منافع ملی آمریکا عمل کند و تصمیماتی نسنجیده و نادرست اتخاذ کنند.2
در این میان، ایران نیز از جمله کشورهایی بوده است که در طول یکی دو سده اخیر تحت تاثیر سیاست قدرتهای بزرگ و بهخصوص آمریکا بوده است. درواقع ایران به واسطه اینکه در طول یکی دو سده تحت تاثیر سیاست قدرتهای استعمارگر روس و انگلستان بوده تلاش کرده است از آمریکا بهعنوان یک نیروی ضربهگیر استفاده کند. به عبارت سادهتر ایران در طول بیش از یکصدسال اخیر در پی آن بوده تا پای آمریکا را بهعنوان نیروی سوم به ایران باز کند تا این کشور نقش نیروی موازنهگر میان روس و انگلستان را ایفا نماید.3 تهران در این مسیر از ابزارهای مختلفی بهره جسته است. از بهکارگیری مشاوران آمریکایی همچون مورگان شوستر برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور و مدیریت اقتصاد کلان ایران تا بستن قراردادهای مختلف اقتصادی. درواقع تهران نیز تلاش میکرد با باز کردن پای شرکتهای آمریکایی به ایران و بستن قرارداد با این شرکتها شرکایی در واشنگتن برای خود دست و پا کند و بدینترتیب حساسیت رهبران ایالات متحده را نسبت به ایران، سیر تحولاتش و کشورهای درگیر در آن، افزایش دهد. در این میان یکی از قراردادهایی که تهران تلاش کرد با انعقاد آن آمریکاییها را به حضور در ایران تشویق نماید قرارداد با شرکت نفتی استاندارد اویل بود. شرکتی که یکی از غولهای نفتی آمریکا و جهان بود و مالک آن یعنی راکفلر از تاثیرگذارترین شخصیتهای سیاسی و اقتصادی آمریکا بود. بر این اساس تلاش خواهیم کرد تا با بررسی این قرارداد و تحولات پیش و پس از آن نقش این شرکت نفتی در سپهر سیاسی معاصر ایران را مورد واکاوی مجدد قرار دهیم.4
قرارداد استاندار اویل
هنگامی که دوره چهارم مجلس شورای ملی پس از شش سال وقفه در تیرماه 1300 افتتاح شد قوامالسلطنه سیاستمدار کهنهکار این عصر و نخستوزیر وقت که تازه به قدرت رسیده بود برای سروسامان دادن به وضع آشوبزده کشور و دریافت منابعی که بتواند خزانه خالی دولت را تا حدودی پر کند به فکر اعطای امتیاز به یک دولت خارجی خوشنام در ایران افتاد. در آن مقطع آمریکاییها به دلیل اینکه با قرارداد 1919 مخالفت شدید کرده بودند و به پشتیبانی از ایران در کنفرانس صلح ورسای روی آورده بودند وجهه بسیار مثبتی در میان افواه و افکار عمومی کشور داشتند. بر این اساس، قوام مذاکرات محرمانهای را با نمایندگان شرکت استاندارد اول برای اعطای امتیاز نفت پنج استان شمالی کشور شروع کرد. این مذاکرات در نهایت به انعقاد قراردادی میان دولت ایران و این شرکت آمریکایی منجر شد. بر اساس این قرارداد امتیاز استخراج و بهره برداری از نفت پنج استان شمالی برای پنجاه سال به شرکت استاندارد اویل، یکی از غولهای نفتی دنیا واگذار گردید. نکته جالب در مورد این قرارداد آنجاست که این قرارداد ظرف همان روز و با سرعت توسط نمایندگان مجلس شورای ملی به تصویب رسید تا کارشکنی دولتهای روس و انگلیس مانع عقد آن نشود.5
در مخالفت با قرارداد استاندارداویل، دولت اتحاد جماهیر شوروی مدعی بود که اعطای امتیاز نفت در مرزهای شمالی ایران که همجوار با این کشور بود بدون جلب رضایت مسکو امکانپذیر نیست. افزون بر این، آنها میگفتند که این امتیاز پیش از آن و در دوران نخست زیری وثوقالدوله به خوشتاریا از اتباع روسیه واگذار گردیده است و بر این اساس دولت ایران طبق عهدنامه مودت ایران و شوروی در سال 1921 متعهد گردیده است امتیازی را که در گذشته به روسها داده است به اتباع دیگر کشورها ندهد...
مخالفت دول روس و انگلیس با قرارداد
با رسمی شدن قرارداد و با اعلام عمومی آن مخالفان آن و کسانی که از وضع آن متضرر میشدند در برابر آن ایستادند. در این میان، بیشترین مخالفتها از سوی دو رقیب سنتی در ایران یعنی روس و انگلیس صورت گرفت. دولت اتحاد جماهیر شوروی مدعی بود که اعطای امتیاز نفت در مرزهای شمالی ایران که همجوار با این کشور بود بدون جلب رضایت مسکو امکانپذیر نیست. افزون بر این، آنها میگفتند که این امتیاز پیش از آن و در دوران نخستوزیری وثوقالدوله به خوشتاریا از اتباع روسیه واگذار گردیده است و بر این اساس دولت ایران طبق عهدنامه مودت ایران و شوروی در سال 1921 متعهد گردیده است امتیازی را که در گذشته به روسها داده است به اتباع دیگر کشورها ندهد.6 در سوی دیگر موازنه قوا در سپهر سیاسی آن روزهای ایران ـ بریتانیا قرار داشت. لندن نیز مدعی شد که امتیاز واگذار شده به خوشتاریا به شرکت نفت ایران و انگلستان واگذار شده و دولت ایران در مورد آن حقی ندارد و نمیتواند آن را به غیر واگذار نماید. در پاسخ به این ادعاها حسین علاء نامهای به وزیر امور خارجه آمریکا نوشت و استدلال کرد که امتیازات واگذار شده به روسها پیش از انقلاب مشروطه با اعمال زور و فشار به این کشور داده شده و بعد از انقلاب اکتبر 1917 روسیه، غیرقانونی اعلام شده و وجهه قانونی ندارد. در مورد امتیازاتی که پس از انقلاب مشروطه واگذار شده نیز وی مدعی شد که این امتیازها باید به تصویب نمایندگان مردم و مجلس شورای ملی برسد که این کار در مورد امتیاز خوشتاریا انجام نشده است و به همین دلیل این امتیاز فاقد وجاهت قانونی است. علاء همچنین گفت که دولت انگلستان در خصوص خرید امتیاز خوشتاریا کار غیرقانونی انجام داده است و نمیتوانسته امتیازی را که به خوشتاریا واگذار نشده، بخرد.7
از طرف دیگر شرکت نفت ایران و انگلستان به این باور رسیده بود که از کانال ایران نمیتواند منافع خود را حفظ نماید و بایستی با تهدید و ارعاب و ایجاد موانع مختلف شرکت نفت استاندارد اویل را به سازش وادار نماید. این شرکت به آمریکاییها گفت که دولت ایران نمیتواند امتیازی را که واگذار کرده بدون انجام روند قانونی خاصش ملغی نماید. افزون بر این، شرکت نفت ایران و انگلیس به سبب امتیاز دارسی، حق انحصار ایجاد لوله نفتی و حق انتقال آن را بهجز در استانهای شمالی کشور دارا میباشد. بنابراین شرکت استاندارد اویل مجبور است نفت خود را از طریق شمال ایران صادر کند و بسیار دور از ذهن است که روسها اجازه چنین کاری را به آنها دهند. در نهایت فشار انگلیسیها به توافق دولت آمریکا با انگلیس انجامید تا در مورد امتیاز خوشتاریا بدون اطلاع و رضایت دیگری کاری انجام ندهند. پس از این ماجرا، قراردادی میان شرکت استاندارد اویل و شرکت نفت ایران و انگلیس امضا شد و قرار شد با واسطه توافق دو طرف به دولت ایران پیشنهاد شود که در نهایت با مخالفت دولت ایران راه بهجایی نبرد. حسین علاء طی یاداشتی به وزیر خارجه آمریکا اعتراض دولت ایران نسبت به دخالت شرکت نفت ایران و انگلستان را اعلام کرد و اجرای چنین توافقی را غیرممکن دانست.8
کارشکنی انگلیسیها و پایان ماجرا
در همین مقطع زمانی بود که دولت انگلستان به واسطه حضور میلسپو در ایران و اختیارات گستردهای که به وی داده شده بود به تضعیف دولت قوام روی آورد. وزیر مختار بریتانیا در نوامبر 1922 به دولت ایران اعلام کرد که کلیه بدهیهای معوقه دولت ایران به انگلستان هرچه سریعتر پرداخت شود و این در حالی بود که دولت از نظر مالی در وضع نابسامانی بود. همین امر سبب شد دولت قوام ساقط و مستوفیالممالک جایگزین او شود. نخستوزیر جدید نیز قصد داشت راه سلف خود را ادامه دهد و پای آمریکاییها را به عرصه سیاست ایران باز کند. او قانون اعطای امتیاز نفت شمال به شرکت استاندارد اویل را اصلاح و قانون "امتیاز نفت شمال به یک شرکت آمریکایی" را در سال 1923 به تصویب مجلس رساند. در پی تصویب این قانون مذاکراتی با شرکت نفت آمریکایی سینکلر آغاز شد که در نهایت با دسیسه انگلیسیها نقش بر آب شد. ماجرا از این قرار بود که در ژوئیه 1924 رابرت ایمبری کنسول سفارت آمریکا در تهران برای دیدار سقاخانه به همراه یکی از هموطنانش به خیابانی در تهران رفته بود که در آنجا با تحریک عمال انگلستان به قتل رسید. همین واقعه بهانهای شد تا نمایندگان شرکت سینکر به بهانه اینکه تامین جانی ندارند ایران را ترک نموده و موضوع امتیاز نفت شمال منتفی گردد.9
در نهایت چند دهه بعد و در دوران سلطنت محمدرضاشاه شرکت نفتی استاندارد اویل به دلیل جایگاه ویژه آمریکا در ایران و جایگزینیش با دو قدرت روس و انگلیس، در قالب کنسرسیوم بینالمللی پس از کودتای 28 مرداد 1332 در ایران حضور پیدا کرد. نکته جالب اینجاست که مالک این شرکت یعنی راکفلر در دوران انقلاب ایران بهواسطه روابط گرمی که با شاه داشت نقش بسزایی در پذیرش او در آمریکا و معالجه او در بیمارستانهای آمریکا داشت.10 این همان موضوعی است که در ابتدا به آن اشاره شد، یعنی نقش گروههای ذینفوذ و لابیگری در دستگاه سیاستگذاری آمریکا.
دیوید راکفلر و همراهان در ملاقات با محمدرضا پهلوی
شماره آرشیو: 684-121پ
پی نوشت:
1. John Mearsheimer and Stephen M.Walt, The Israel Lobby and U.S foreign policy, Farrar Straus and Giroux, New York, 2007, p 282
2. John Mearsheimer and Stephen M.Walt, Is It Love or the Lobby? Explaining America’s Special Relationship with Israel, security studies, Routledge, Taylor and Francis group, 2009, p 76
3. Seyed Hossein Mousavian, Shahir Shahidsaless, Iran and the United States, Bloomsbury, New york, United states, 2014, p 21
4. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران: از ابتدای صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران، موسسه انتشارات امیر کبیر، 1381، 367.
5. همان، ص 376.
6. علیاکبر خدریزاده، ماجرای استاندارد اویل، روزنامه دنیای اقتصاد، 11/7/1392، شماره 3032 و ایرج ذوقی، مسائل سیاسی اقتصادی نفت ایران، تهران، نشر پاژنگ، ۱۳۷۰، ص۸۵.
7. همان، ص 85.
8. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، 377.
9. همان، 378.
10. جیمز بیل، شیر و عقاب، ترجمه فروزنده برلیان، تهران، نشر فاخته، 1371، ص258.