... با آن عفو عمومی محکومین سیاسی و تبرئه عدهای از افراد مؤثر از کارمندان عالیرتبه دولتی نفس تازهای آنها کشیدند و به فعالیت سیاسی در صحنه سیاست ایران پرداختند. از جمله اینکه محکومین عفو شده سیاسی دنبال تشکیل حزب و تأسیس روزنامه افتادند و در رأس این دسته ایرج اسکندری از محکومین 53 نفری قرار داشت که چون خواهرزاده مرحوم سلیمان میرزا اسکندری بود که قبل از رضاشاه لیدر آزادیخواهان و افکار چپ در ایران بود...
«... با آن عفو عمومی محکومین سیاسی و تبرئه عدهای از افراد مؤثر از کارمندان عالیرتبه دولتی نفس تازهای آنها کشیدند و به فعالیت سیاسی در صحنه سیاست ایران پرداختند. از جمله اینکه محکومین عفو شده سیاسی دنبال تشکیل حزب و تأسیس روزنامه افتادند و در رأس این دسته ایرج اسکندری از محکومین 53 نفری قرار داشت که چون خواهرزاده مرحوم سلیمان میرزا اسکندری بود که قبل از رضاشاه لیدر آزادیخواهان و افکار چپ در ایران بود... در این موقع که ایرج اسکندری، خواهرزادهاش که از مبرزین دسته 53 نفری بود از آثار عفو، استفاده بر تجدید حیات سیاسی خود نمود او را جلو انداخت که حزب دست چپی ایران را که مورد تمایل سیاست شوروی بود به وجود آورد تا در سیاست ایران نقش اساسی خود را به کار برد.
کشف چاپخانه حزب توده
شماره آرشیو: 15595-4ع
مرحوم سلیمانمیرزا محسن (اسکندری) هم دنبال رفقای قبل از سلطنت رضاشاه خود میگشت تا از آنها برای تنظیم اساسنامه حزب و عضویت در کمیته مرکزی استفاده نماید. بدین جهت متوجه پیشهوری و مرحوم ابوالفضل لسانی، پسر عموی من گردید و چون پیشهوری هم جزو آزادشدگان از زندان رضاشاه بر اساس قانون عفو محکومین سیاسی بود و چون مرحوم لسانی که تا قبل از شهریور 1320 در شهرستانهای ایران مأموریت ریاست دادگستری و دادستانی داشت پس از آن واقعه که در آن موقع دادستان استان خراسان در مشهد بود به تهران آمد و در منزل من سکوت داشت سپس رئیس محکمه جنایی تهران گردید و با پیشهوری نیز به مناسبت افکار چپی خود در سیاست قبلاز طلوع رضاشاه دوست بود از این جهت سلیمانمیرزا و ایرج اسکندری که خود از دوستان مدرسهای من و همچنین موکل من در همان پرونده 53 نفری دوره رضاشاه بود، تقاضای ملاقات نمود که جلسهای در منزل من با حضور چهار نفر فوق تشکیل گردید، یعنی به تقاضای ایرج اسکندری از من که به ملاقات مرحوم لسانی و من آیند و پیشهوری هم باشد، این جلسه تشکیل شد. البته سلیمانمیرزا دیگر پیر شده بود. خانه مسکونیش در خیابان ژاله بود یکی دو خانه هم داشت که کرایه میداد و از آن امرار معاش مینمود، از جمله خانهای در یکی از کوچههای خیابان امیریه که به مرحوم صادق سرمد اجاره داده بود داشت.
منظور ایرج اسکندری هم از جلو انداختن داییاش این بود که از موقعیت قبلی او استفاده نماید و الّا دسته مجهز 53 نفری که هسته مرکزی آنها از بیش از 30 نفر مؤمن و معتقد به هم قرار داشتند، اغلب کمتر از 40 سال بودند و فشار زندان و آزادی که به دست آورده بودند و محیط مساعد آن روز چنان نیرویی در آنها فراهم ساخته بود که برای ابراز فعالیت سیاسی هیچکس را جز خود قبول نداشتند.
به هر حال در آن روز مذاکره زیاد شد. سلیمان میرزا میگفت: باید حزبی درست کرد دارای افکار و عقیده بر حفظ قانون اساسی و بسط حکومت دموکراسی که ضربه دیکتاتوری رضاشاه آن را به کلی از بین برده است تا پس از بیداری افکار عمومی و پرورش عقاید بتوان اجتماع را به سوی آسایش عمومی و حکومتی که مورد نظر مردم است رهبری نمود و اساسنامه حزب را نمیشود به غیر از این مطالب درآورد. مرحوم لسانی گفت: البته عبارت مرامنامه حزب نباید غیر از این باشد ولی به هر حال همه مردم میدانند این حزب با چنین افراد شناخته شدهای از کسانی میباشند که با سیاست شوروی کار کرده میخواهند افکار کمونیستی را در ایران پیش ببرند و سیاست شوروی را توسعه دهند و من از شما آقای سلیمانمیرزا تعجب میکنم با اینکه یک مرتبه کتک روسها را خوردی و حرف مرا در کمیته مرکزی حزب اجتماعیون که با هم بودیم گوش ندادی که نباید به سردار سپه (رضاشاه) نزدیک شد عضو کابینه او گردی و معهذا باعث متلاشی شدن حزب آن روز ما گردیدی. در حالی که معتقد بودی با همکاری رضاخان و کمک روسها میتوانی رژیم جمهوری در ایران برقرار سازی و دیدی همه این خیالات نقش بر آب بود. باز هم پس از هیجده سال داری همان تجربه تلخ را تکرار نموده گول روسها را میخوری و حزب به نفع آنها میسازی؟ من البته با دیکتاتوری رضاشاه مخالف بوده و هستم و از آن روز که از شما در منتهای قدرتتان که وزیر معارف شدید جدا گردیدم روزنامه روزانه کار خود را تعطیل کردم و از صحنه سیاست خارج شدم و به کار معلمی و سپس دادگستری خود پرداختم تا امروز که رضاشاه رفت و من هم پست خودم را به تهران انتقال دادم و میبینید حتی منزل مسکونی ندارم، که در خانه پسر عمویم موقتاً زندگی مینمایم. من امروز هم میبینم این روسها دارند همان بازی بیست سال پیش را تکرار میکنند، این است که حاضر نیستم در چنین حزبی شرکت جویم. سلیمانمیرزا گفت: اسم این حزب را «توده» میگذاریم و مرام آن را هم آنچه فکر کردهام پیشرفت اساس دموکراسی بر پایه حفظ قانون اساسی قرار میدهیم. اینکه همان است که شما میگویید؟ مرحوم لسانی گفت: به هر حال من در خارج از حزب توده طبق عقاید سیاسی خود با شما همکاری میکنم ولی حاضر نیستم در صف شما قرار گیرم.
پیشهوری نیز با آنکه از خود تودهایهای بعدی و سلیمانمیرزا و خواهرزادهاش ایرج اسکندری تندتر بود (زیرا او در سال 1300 که من در مدرسه دارالفنون بودم در روزنامه معروف حقیقت که آن را روسهای شوروی در تهران کمک خرج میدادند مقالات کمونیستی مینوشت و معروف بود که تازه از قفقازیه آمده است و آن روز یکی از اعضای هیئت تحریریه آن روزنامه هم مرحوم ابوالفضل لسانی بود معهذا پیشهوری نیز شأن خود نمیدانست پس از 10 سال که در زندان رضاشاه باقی مانده بود حالا که دری به تخته خورده و او آزاد شده در کمیته حزب توده با بر و بچههای تازه همکاری کند این بود که او هم) تقاضای سلیمانمیرزا را رد نموده گفت: بهتر است در راه پیشرفت هدف خود از تشکیلات متعدد استفاده نماییم، یعنی شما آن حزب را تشکیل دهید ما هم هر یک در خارج از صف شما به تشکیلات دیگری پردازیم و در مواقع معینی همکاری نماییم.
در آن روز از مذاکراتی که به عمل آمد معلوم شد علاوه بر اینکه مقدمات تشکیل حزب توده فراهم گردیده است درباره تأسیس روزنامه هم فکری شده است. کمکهای مالی برای حزب و روزنامه هم تأمین شده است. نام روزنامه، مردم است و کمک مالی را هم مصطفی فاتح که رئیس ایرانی شرکت نفت ایران و انگلیس است به این دسته مجهز مینماید. این موضوع خود بیش از پیش سوءظن مرحوم لسانی را به خود جلب کرده بود که این چه حزب دست چپی متمایل به شوروی است که انگلیسها خرج آن را میدهند! سلیمانمیرزا میگفت: به دلیل آنکه شورویها که فعلاً در ایران محلی برای کمک خرج دادن ندارند (از آن طرف هم فعلاً که سیاست روس و انگلیس در ایران خط مشی واحدی را پیش گرفته است و آن هم کمک به افکار آزادی و بسط و توسعه دموکراسی در ایران است که مردم راضی و امیدوار مانده آنها احساس امنیت کامل برای حفظ پل پیروزی و انتقال مهمات و وسایل جنگی از ایران به شوروی نمایند) بنابراین هیچ اشکالی ندارد که از این منبع برای افکار خود استفاده نماییم. مرحوم لسانی میگفت: همینهاست که اسباب زحمت میشود، زیرا اینها سیاستهای موقتی روز خارجیهاست که به محض تغییر وضع روز و به هم خوردن بین آنها هر یک به سوی سیاست خود میرود و آن وقت شما میمانید وسط کار در زحمت که مورد حمله سیاست دیگر قرار گرفته باز هم بساطتان را به هم میزنند و این دفعه دیگر به جای حبس، برایتان چوبه دار بالا میکشند! خدا بیامرزد مرحوم لسانی را که چقدر خوب فکر میکرد و این پیشبینی او هم بعداً صحیح درآمد.
به هر حال حزب توده با همان افراد 53 نفری تشکیل شد. روزنامه مردم هم ناشر افکار آنها شد. عوامل روس و انگلیس در حزب و تشکیلات روزنامه با هم کار میکردند و یک نقطه مؤثری در سیاست مرکزی قرار گرفتند که همه روی آن حساب میکردند، از جمله خود شاه که میدید اگر چند ماه قبل فقط روزنامه ستاره بود که پایگاه چند نفر آزادیخواه غیر منتسب به هیچ حزب و سیاستی مثل ارسلان خلعتبری و پوررضا و من قرار داشت، فعلاً دیگر اوراق جدید و دسته مهمی مثل حزب توده با روزنامه ارگان خود و پشتیبانی از سیاست خارجی وارد عرصه سیاست ایران گردیده به شدت، رضاشاه و قدرت دیکتاتوری و عوامل درباری را میکوبد. این بود که از طرفی به دولت سهیلی فشار آورده بود کمتر به کسی امتیاز روزنامهنویسی بدهد و از طرف دیگر دنبال کسانی میگشت که شهامت همکاری با دربار و ارتش را یافته وارد میدان سیاست گردند.»1
بازدید تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران از محل کشف چاپخانه حزب توده
شماره آرشیو: 12631-3ع
پی نوشت:
1.ابوالحسن عمیدی نوری، یادداشتهای یک روزنامهنگار (تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)، به کوشش: مختار حدیدی ـ جلال فرهمند، ج2، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، صص176ـ179.