بنابه آنچه احسان نراقی نقل میکند: «شبی در یک مراسم میهمانی احمد قریشی را دیدم و به او گفتم: این نوشته (مقاله 17 دی 1356) چقدر احمقانه بود؛ گفت: در جلسه کمیته مرکزی حزب رستاخیز همین موضوع مطرح بود. داریوش همایون هم آنجا بود و گفت: ما آب ریختیم در سوراخ مورچه تا مورچهها بیرون بیایند. تز آقایان این بود کسانی که اهل مبارزه هستند خود را نشان دهند.
روز 17 دی 1356 همزمان با سالروز کشف حجاب، محمدرضاشاه دست به ریسک بزرگی زد که بعدها از آن بهنوعی به انتحار سیاسی تعبیر شد. عصر این روز، روزنامه اطلاعات در صفحه هفتم شماره 15506 با درج مقالهای با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با نام مستعار احمد رشیدی مطلق، نظر خوانندگان را بهسوی خود جلب کرد. این مقاله قیام 15 خرداد 1342 را نتیجه همکاری استعمار سرخ (تودهایها) و استعمار سیاه (روحانیون) در مقابل انقلاب سفید شاه و ملت توصیف کرده بود. در این مقاله امام خمینی را «مردی ماجراجو، بیاعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعمار و جاهطلب»1 معرفی کرده بودند. آنچه در این نوشتار قصد بررسی آن را داریم جواب به این پرسشها است که چرا این مقاله در زمانهای که کارتر ندای حقوق بشر سر داد و شاه در داخل کشور اعلام فضای باز سیاسی کرد، منتشر شد؟ نویسنده مقاله چه شخصی بود و چه هدفی را دنبال میکرد؟ و چرا در میان اینهمه مقالات ضد روحانیت، این مقاله بسترساز انقلاب شد؟
1. چرا این مقاله در زمانهای که کارتر ندای حقوق بشر سر داد منتشر شد؟
پس از روی کار آمدن کارتر با شعار حقوق بشر در آمریکا، شاه در ایران بلافاصله اعلام فضای باز سیاسی کرد. درواقع هدف شاه از این اقدام ظاهری دستیابی به چند منظور بود، ابتدا اینکه بهواسطه این کار دست به تبلیغات جهانی بزند و اتهام سرکوب و رعایت نکردن حقوق بشر در داخل کشور را از خود دور کند و هدف مهمتر در زیر لوای فضای باز سیاسی دست به تشخیص افراد انقلابی و میزان قدرت آنان بزند. در ادامه پس از ورود رئیسجمهور آمریکا به ایران و سخنان ستایشآمیز کارتر در شب اول ژانویه 1978 در کاخ نیاوران، و اعلام پشتیبانی بیقیدوشرط از رژیم پهلوی، شاه جسارت بیشتری برای سیاست فشار، سرکوب و حذف رهبران مخالف، همچون امام خمینی از صحنه سیاست کشور در زیر لوای فضای باز سیاسی پیدا کرد. انتشار مقاله استعمار سرخ و سیاه، یک هفته پس از بازدید رئیسجمهوری آمریکا از ایران، یکی از این موارد بود به صورتی که بر مبنای اظهارات برخی رجال حاکمیت پهلوی میتوان چنین نتیجه گرفت که مقاله 17 دی 1356 روزنامه اطلاعات نه به دفاع از نظام در برابر حملات امام خمینی، بلکه در امتداد سیاست حزب دموکرات آمریکا و گشایش فضای باز سیاسی برای ظهور و بروز توان نیروهای مخالف، بهویژه مردم و اندیشه اسلامی بوده است.
بنابه آنچه احسان نراقی نقل میکند: «شبی در یک مراسم میهمانی احمد قریشی را دیدم و به او گفتم: این نوشته (مقاله 17 دی 1356) چقدر احمقانه بود؛ گفت: در جلسه کمیته مرکزی حزب رستاخیز همین موضوع مطرح بود. داریوش همایون هم آنجا بود و گفت: ما آب ریختیم در سوراخ مورچه تا مورچهها بیرون بیایند. تز آقایان این بود کسانی که اهل مبارزه هستند خود را نشان دهند. شاه در مقابل سیاست حزب دموکرات آمریکا و کارتر در خصوص باز شدن فضای سیاسی، هدفش آن بود که اگر ما آزادی بدهیم اسلامیها با تودهایها سربلند خواهند کرد. بنابراین شاه مایل بود با این کار سروصدایی بلند شود و مخالفین مذهبی حکومت نمایان شوند».2 همانطور که درباریان شاه نقل میکنند گویا این مقاله از یک محاسبه غلط نشئت گرفته بود و رژیم به گمان خود قصد داشت زیر لوای حقوق بشر کارتر، همزمان هم به شخصیت رهبر نهضت اسلامی اهانت کند و از او انتقام بگیرد و هم در زیر پوشش فضای باز سیاسی مخالفین و انقلابیون را شناسایی کند.
2. نویسنده مقاله چه کسی بود و چه هدفی را دنبال میکرد؟
علی باستانی، دستیار سردبیر در امور داخلی و سیاسی روزنامه اطلاعات در آن دوره، در خصوص چگونگی دریافت مقاله اظهار میدارد: «داریوش همایون (وزیر اطلاعات آن زمان) پاکت را که علامت وزارت دربار روی آن بود به من داد و گفت این مقاله باید حتماً در جای مناسبی در روزنامه چاپ شود. شتابزدگی همایون در این کار و اصرار او در چاپ فوری مقالهای که آن را بهدقت مطالعه نکرد، نشان میداد که وی قبلاً در جریان تهیه این مقاله بود و از مضمون آن آگاهی داشته است».3 آنطور که از مضمون این خاطره پیداست متن مقاله توسط داریوش همایون وزیر اطلاعات آن زمان به روزنامه اطلاعات دادهشده بود. اما متن و توهین این مقاله به گونهای بود که همایون بدون اجازه و دستور مقامات بالاتر نمیتوانست دست به چنین اقدامی بزند.
فریدون هویدا، سفیر شاهنشاه در سازمان ملل و برادر هویدا، وزیر دربار وقت مینویسد: «موقعی که خبر ورود و پخش قاچاقی نوارهای خمینی به گوش شاه رسید، او را بهشدت نسبت به سستی پلیس امنیتی خود خشمگین کرد و برای آنکه به عمل مقابلهبهمثل نماید، دست به انتقامجویی زد؛ بدون مشورت باکسی دستور داد مقالهای سراپا بدگویی و ناسزا برای صدمه زدن و تخریب خمینیانتشار یابد...
برای روشنتر شدن موضوع دراینارتباط، فریدون هویدا، سفیر شاهنشاه در سازمان ملل و برادر هویدا، وزیر دربار وقت مینویسد: «موقعی که خبر ورود و پخش قاچاقی نوارهای خمینی به گوش شاه رسید، او را بهشدت نسبت به سستی پلیس امنیتی خود خشمگین کرد و برای آنکه به عمل مقابلهبهمثل نماید، دست به انتقامجویی زد؛ بدون مشورت باکسی دستور داد مقالهای سراپا بدگویی و ناسزا برای صدمه زدن و تخریب خمینی انتشار یابد و وزیر اطلاعات آن زمان، داریوش همایون را مأمور کرد و نیز یکی از روزنامههای مهم تهران را وادار ساخت تا این مقاله را به چاپ برساند».4 آنطور که از متن این خاطره پیداست دستور نوشتن مقاله را شاه مستقیماً به داریوش همایون داده است و مسئول اصلی تهیه مقاله شخص شاه بود. ارزیابیها و تحلیلها نیز این ادعا را ثابت میکند؛ چه اینکه غیر از شاه هیچکس نه چنین جرئتی را داشت و نه چنین حماقتی را. تنها نخوت و غرور شاهانه میتوانست «جرقهای را به بشکه باروت بیندازد».5 به نقل از جهانگیر آموزگار، برادر نخستوزیر وقت: «این مقاله که محتوایی مبتذل داشت... بهطور گستردهای بهعنوان یک دهنکجی نهتنها نسبت به یک رهبر مذهبی، بلکه بهتمامی سلسلهمراتب شیعه... یک حرکت غیرمسئولانه و برخاسته از غرور و تفرعن بود»6 و این تفرعن و غرور را جز شاه هیچکس نداشت. بههرروی پس از صدور دستور شاه مبنی بر تهیه مقاله علیه امام، همایون هم بلافاصله کار تهیه مقاله را به دو نفر از همکارانش محول کرد. گویا مقاله مذکور دستپخت شخصی به نام نیکخواه بوده که ظرف مدت یکی دو روز آماده شده است. از محتوای مقاله نیز کاملاً پیداست که تیم دستاندرکار آمادهسازی مقاله، به اطلاعات سرّی و محرمانهای که قاعدتاً در آرشیو ساواک موجود بود، دسترسی داشته است.7
3. چرا در میان اینهمه مقالات ضد روحانیت این مقاله بسترساز انقلاب شد؟
در طول دوران پهلوی اول و دوم ما بارها شاهد توهین مقامات و نشریات حکومتی به ساحت روحانیون هستیم ولی هیچ کدام بستر و زمینه ساز انقلاب نشد و یا یک نیروی محرکه قوی بر ضد حکومت رژیم پهلوی را ایجاد نکرد. پس از انتشار این مقاله در دیماه 1356در روزنامه اطلاعات، برعکس تمام انتظارات دربار و مسئولین رژیم، با عکسالعمل بسیار سریع و شدیدی از سوی مردم و مراجع مذهبی روبهرو شد. برای فهم این نکته باید علل این عکس العمل را در بستر زمانی و مکانی و شرایط به وجود آمده آن زمان سنجید. یکی از علتها آن بود که در آن مقاله بهطور گستردهای نهتنها نسبت به یک رهبر مذهبی دهنکجی شده، بلکه بهتمامی سلسلهمراتب شیعه نیز توهین شده بود و این عامل روح مردم مذهبی را به دردآورده بود. علت مهمتری که در این زمینه میتوانیم نام ببریم، شهادت آقا مصطفی خمینی فرزند رهبر انقلاب به دست عوامل رژیم بود که سبب شده بود تا مردم و دوستداران امام به انبار باروتی بمانند که با جرقهای هرچند کوچک، انفجار مهیبی را باعث شوند و مقاله رشیدی مطلق در حکم این جرقه بود؛ تا مجدداً تظاهرات گستردهای علیه رژیم تدارک دیده شود. این امر به گونهای بود که مردم ایران پس از انتشار این مقاله در روزنامه اطلاعات، حالت انقلابی به خود گرفتند و دست به اعتراضات سراسری گسترده زدند8 و این اعتراضات تبدیل به قیام نوزدهم دیماه شد و پس از آن شاهد دومینو اعتراضات و رخدادهای مختلف در بازههای زمانی کوتاه علیه رژیم تا زمان سقوط پهلوی در 22 بهمن 57 هستیم.
فرجام
انتشار مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به لحاظ نتایج و پیامدها از چند نظر شایان توجه است: اول آنکه پشت پرده شعار توخالی حقوق بشر کارتر و فضای باز سیاسی شاه را به مردم ایران نشان داد و دوم آنکه باعث تعمیق و مردمی شدن نهضت و شرکت هرچه بیشتر تودههای مردمی و مذهبی گردید و از آن پس آهنگ انقلاب به صورت پشت سرهم با صورت و محتوای کاملاً اسلامی شتاب فزاینده و گستردهتری به خود گرفت.
جشن تولد کریم پاشا بهادری (رئیس دفتر فرح پهلوی ) در منزل توران عضدی در شاهرود
شماره آرشیو: 1302-11ع
پی نوشت:
1. روحالله حسینیان، انقلاب اسلامی؛ زمینهها، چگونگی و چرایی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 954.
2. صفاءالدین تبرائیان، "انفجار یک مقاله و پس لرزههای آن"، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، زمستان 1381، شماره 24، ص 26.
3. محمود طلوعی، داستان انقلاب تهران، نشر علم، 1370، ص 286.
4. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح-ا مهران، انتشارات اطلاعات، 1388، ص 18.
5. همان، ص 19.
6. جهانگیر آموزگار، فراز و فرود دودمان پهلوی، ترجمه اردشیر لطفیان، مرکز ترجمه و نشر کتاب، 1375، ص 144.
7. صفاءالدین تبرائیان، همان، ص33 .
8. علی شیرخانی، قیام 19 دیماه سال 1356 قم، مجله 15 خرداد، دوره اول، زمستان 1375، شماره 24، ص47.