اولین ردّ پایی که از «سید ضیاءالدین» در عرصه سیاست مشاهده میشود، در آخرین روزهای نهضت مشروطیت است. او همهروزه در مسجد جامع تهران، با حضور طبقات مختلف اجتماعی جلسات باشکوهی تشکیل میشد، شرکت میکرد.
و سپس در گیرودار پیروزی انقلاب مشروطیت رهسپار شیراز گردید. در شیراز بود که مشروطیت به پیروزی رسید و حکومت مشروطه اعلام شد. با پیروزی مشروطه از فضای باز سیاسی استفاده کرد و در هفده سالگی به انتشار روزنامه اسلام و سپس به طبع روزنامه ندای اسلام دست یازید. به موازات انتشار این دو روزنامه به نگارش رسالاتی در زمینه مسائل سیاسی پرداخت. این کوششها باعث شد که او یکی از عوامل مؤثر سیاسی در منطقه فارس شناخته شود. در جریان به توپ بستن مجلس که به دستور «محمّدعلی شاه» توسط «لیاخوف» روسی انجام گرفت «سیّد ضیاءالدّین» در تهران هویدا شد تا به ملّیون و مشروطهخواهان بپیوندد، امّا چون مردم میدانستند که پدرش از مخالفین مشروطه است سوءظنّ مردم نسبت به او برانگیخته شد، ولی به دلیل اینکه «سیّد ضیاءالدّین» پیشبینی میکرد که به زودی کار «محمّدعلی شاه» رو به پایان است، در این مقطع زمانی مصرّانه از پدرش درخواست کرد که به مشروطهطلبان ملحق شود و ظاهرآ از آزادی و حریّت دفاع کند و از اعمال گذشته خویش استغفار نماید.
«آقا سیّد علی یزدی» چنین کرد. گروه کثیری از مردم را به خانه خویش فرا خواند و خطابهای بلیغ علیه «محمّدعلی شاه» پادشاه خودکامه و آفات حکومت استبدادی ایراد نمود، که مورد توجّه مردم قرار گرفت. پس از پایان سخنرانی، بلافاصله خانه او از طرف قزاقها محاصره شد و او و اجتماعکنندگان در حرم «حضرت عبدالعظیم حسنی» متحصّن شدند. ترفندی که در این جریان، «سیّد ضیاءالدّین» به کار گرفت به لحاظ موقعیّت سیاسی، وجههای برای او کسب کرد. به همین مناسبت وقتی که در تهران کمیتهای به نام کمیته جهانگیر تشکیل شد «سیّد ضیاءالدّین» در این کمیته عهدهدار مسئولیّتی شد که با گروههای مختلف که در بارگاه «حضرت عبدالعظیم حسنی» و سفارت عثمانی متحصّن شده بودند، ارتباط برقرار سازد.
پس از کودتای تیرماه 1287 شمسیِ «محمدعلی شاه» و فراری شدن عده بسیاری از مشروطهخواهان، بمبی در تهران منفجر شد. در این ماجرا قزاقها در بازار تهران سه نفر را دستگیر و در دروازه باغشاه به دار آویختند. چون در افواه عمومی شایع شده بود که در عملیّات بمبگذاری «سید ضیاءالدّین» دست داشته و به دستور او این انفجار صورت گرفته است، شاه و دربار نسبت به وی بدگمان شده و مورد تعقیب قرار گرفت. عینالسلطنه (قهرمان میرزا سالور) در جلد سوّم خاطرات خویش مینویسد: «انجمنی در سفارت عثمانی از یازده نفر منعقد بود، رییس آنها مستعانالملک بود که شوهر خازن اقدس دده مظفرالدین شاه است. این سه نفر (که در متن اشاره شد) و جمعی دیگر کارگر آنها بودند. گفتند بمب در بازار خالی کنید. بمبها هم در خانه آقا ضیاء پسر سیّد علی یزدی سپرده بود. از آقا ضیاء گرفتند. خود آقا ضیاء هم بعد از دستگیری حضرات رفت سفارت آلمان، حالا بیرون آمده و اسمعیل را که کشته بودند، این دو نفر را هم من روز عید شاه خلاص کردم. به ناچار «سید ضیاءالدین» به سفارت عثمانی پناهنده شد. اما چون گروهی که در سفارت عثمانی متحصّن شده بودند نمیخواستند که انگی به آنها زده شود و شریک جرم «سیّد ضیاءالدین» قلمداد شوند، خروج او را از سفارت خواستار شدند. «سید ضیاءالدین» سفارت عثمانی را ترک گفته و به سفارت پادشاهی اتریش پناه میبرد.
در جریان فتح تهران توسط مجاهدین انقلاب مشروطیّت، «سیّد ضیاءالدّین» از تحصن شش ماهه در سفارتخانه پادشاهی اتریش خارج شد و با همکاری چند نفر از همفکرانش، روزنامه شرق را در تهران تأسیس کرد. در این روزنامه افرادی نظیر دکتر حسینخان کحال، علیاکبرخان داور، شیخ موسی نجمآبادی، زرین کفش و احتشام همایون با وی همکاری مینمودند.
صاحبامتیاز این روزنامه «سیّد ضیاءالدّین» و مدیر و سردبیر آن «حسین کسمایی» بود. روزنامه شرق به طور روزانه و با زبان فارسی و فرانسوی منتشر میشد. قطع روزنامه بزرگ و تعداد صفحات آن چهار و خطّ مشی آن سیاسی و اجتماعی و خبری بود. اوّلین شماره آن در تاریخ 14 رمضان 1327 قمری انتشار یافت. در پایین نام روزنامه، جمله «این روزنامه طرفدار استقلال ایران و آیینه حقیقتنمای ایرانیان است» درج گردیده، که به اصطلاح حکایت از مرام و مسلک مدیر آن دارد. محل اداره روزنامه، تهران، خیابان علاءالدوله (فردوسی فعلی) و وجه اشتراک یک ساله آن برای پایتخت 45 قران، ششماهه 24 قران، سه ماهه 13 قران، ولایات داخله 50 قران، ممالک خارجه 56 قران و به صورت تکشماره در تهران 3 شاهی، و در ولایات 4 شاهی بوده است.
«محمّد صدرهاشمی» در جلد دوم و سوم کتاب تاریخ جراید و مجلات ایران مینویسد: «پس از انتشار 64 شماره از سال اوّل، روزنامه شرق از طرف وزارت داخله توقیف میگردد.
روزنامه به اجبار برای مدّت چند ماه یعنی از ذیقعده تا ربیعالاول 1328 توقیف و تعطیل میشود و مجدّداً شماره 65 سال اوّل آن در تاریخ پنجشنبه 5 شهر ربیعالاول 1328 قمری مطابق 17 مارس 1910 میلادی در چهار صفحه به قطع بزرگ در مطبعه سربی فاروس طبع و توزیع میگردد. در عنوان این شماره روزنامه مانند سابق یومیه معرفی شده ولی در اخطاری که در آن چاپ گردیده، نوشته است: بدواً هفتهای سه نمره طبع و توزیع میشود. بار دیگر برای دفعه دوّم روزنامه شرق در جمادیالاول 1328 قمری توقیف میگردد.
در روز این توقیف هیاهویی در بین مدیران جراید مرکز برپا شده و مدیران جراید یک ورقه فوقالعاده به امضای عده زیادی از مدیران راجع، به اعتراض به توقیف روزنامه شرق منتشر مینمایند. متن این ورقه فوقالعاده در شماره 23 روزنامه حکمت مورخ اول رجب 1328 قمری چاپ شده و در ذیل آن مدیران این جراید امضاء کردهاند: «روزنامه ایراننو ـ جریده دیوان عدالت ـ روزنامه پلیس ایران ـ جریده تمدّن ـ روزنامه استقلال ایران ـ آقا یحیی کاشانی دبیر جریده مجلس» این قطعنامه سبب گردید که روزنامه (ایران نو) نیز تعطیل گردد و کابینه سپهدار برای تثبیت و تنفیذ مقام خود تدابیر شدیدی بر ضدّ مطبوعات بگیرد. این بار هم توقیف شرق نتوانست زبان تند سیّد را نگاهدارد و روزنامه شرق منتشر گردید.
پس از انتشار شماره 106 شرق در چهار صفحه به زبان فارسی و فرانسه، به قطع بزرگ، به تاریخ شنبه 21 شعبان 1328 قمری، روزنامه برای همیشه توقیف و به جای آن روزنامه برق منتشر میگردد، که اوّلین شماره برق به جای شرق در چهار صفحه با قطع بزرگ که صفحه چهارم آن نیز به زبان فرانسه نوشته شده به صاحبامتیازی و نگارندگی «سیّد ضیاءالدّین» طبع و در تاریخ یکشنبه 5 شوال 1328 قمری انتشار یافته است. مقاله افتتاحی برق که خوانندگان را تا اندازهای به علّت توقیف شرق آشنا مینماید تحت عنوان (توقیف شرق یا مخاطره شرف ملّت) و قسمتی از آن چنین است:
روزنامه شرق که فقط جریده آزاد بی غرض ملّی بود تقریباً بیست روز است که از طرف وزرای عظام، به اسم تجدّدپروری، بعلّت هواخواهی ناموس ملّی، بجرم طرفداری از شرف ملّت، بتقصیر ادای وظیفه ملیّت، بگناه دعوت ملّت به حفظ حقوق خود، بدون محاکمه و ثبوت تقصیر، مخالف نص قانون اساسی محکوم به توقیف گردید... شرق چه تقصیری داشت؟ چه گناهی کرده بود؟ جز اینکه وظیفه ملیت خود را ادا نموده بود. آیا از توقیف شرق زبان ما بسته شد، قلم ما شکسته گردید، افکارمان از میان رفت، نیّاتمان در بوته اهمال ماند؟ اشتباهی است بس بزرگ، خطایی است بس سترگ. شرق را توقیف کردید، برق را منتشر ساختیم. برق را توقیف بکنید، رعد را طبع و نشر میسازیم. رعد را از ما بگیرید لغات معموله دیگر از بین نرفته. خود ما را توقیف بکنید هستند کسانی که نیّات و افکار و خیالات ملّتپرستانه ما را منتشر سازند. شرق به خلاف قانون توقیف باشد! چنانچه همین چند روزه علّت قانونی توقیف را به ما ثابت کردند فبها والا به طبع و نشر شرق اقدام نموده مسلک حقه خود را تعقیب خواهیم کرد. این بود قسمت عمده سرمقاله اوّلین شماره روزنامه برق.
پس از انتشار سیزدهمین شماره، روزنامه برق هم مانند سلف خود شرق طبق حکم شماره 1331 نظمیه توقیف گردید.
بلافاصله پس از توقیف برق، روزنامه رعد به جای آن منتشر شد. روزنامه رعد به همان سبک و روش روزنامههای شرق و برق به طور روزانه منتشر شده و هر نوبت 1500 نسخه از آن با چاپ سربی در مطبعه روشنایی طبع گردیده است. در روزنامه رعد «سیّد ضیاءالدین» دست از حمله و انتقاد برنداشته، به خصوص نسبت به «وثوقالدوله» حملات شدیدی را آغاز مینماید. هرچند که بعدها در جریان انعقاد قرارداد 1919 چندین مقاله تند و آتشین در دفاع از این قرارداد وثوقالدوله در شمارههای روزنامه رعد به نگارش درآورد.
با پیشرفت قشون عثمانی در ایران در سال 1917، «سید ضیاءالدین» ناگزیر میشود به دلیل طرفداری از متفقین، ایران را ترک نموده و به قصد مسافرت به ژاپن روزنامه رعد را موقتاً تعطیل و خاک ایران را ترک نماید.
پس از مراجعت «سید ضیاءالدین» به ایران، بارِ دیگر روزنامه رعد انتشار یافت و شمارههای آن تا جمادیالاخر سال 1336 قمری به طبع رسید تا اینکه در کابینه «مستوفیالممالک» 1 حوت (اسفند) 1296 شمسی مجدّدآ روزنامه رعد و تعدادی دیگر از جراید سیاسی چون شورا و ایران نو تعطیل گردید. عدم انتشار روزنامه همینطور ادامه داشت تا اینکه برای چندمین بار از توقیف خارج و از روز سه شنبه 18 ربیعالثانی مطابق با اول بهمن ماه 1297 کار خود را از سر گرفت و نشر آن تا کودتای سوم اسفند ماه 1299 شمسی به طور متناوب ادامه یافت.
روند حرکت سیاسی «سید ضیاءالدین» در روزنامههای شرق و برق و رعد به گونهای بود و در دوره دوم مجلس شورای ملّی علناً به بدگویی و انتقاد مجلس پرداخت و مدعی شد که در انتخابات مجلس تقلب شده است. نمایندگان که چنین دیدند شکایاتی علیه وی به محاکم قضایی تسلیم نمودند و «سید ضیاءالدین» را به پای میز محاکمه کشاندند در این محاکمه جنجالبرانگیز که به ریاست «حاج محتشمالسلطنه اسفندیاری» وزیر دادگستری، و دادستانی «آصفالممالک کرمانی»، و ریاست محکمه جزایی ابتدایی «میرزاعلی قمی» تشکیل شد. «سید ضیاءالدین» در محکمه حضور یافت و در میان صدها تماشاچی که برای استماع دفاعیات او در تالار دادگاه اجتماع نموده بودند به دفاع از اتهامات خویش پرداخت. محاکمه او چند جلسه طول کشید و چون اعضای دادگاه به شدت تحت فشار قرار داشتند، سرانجام با یک حکم فرمایشی مقرّر شد که «سید ضیاءالدین» از انتشار روزنامههای شرق و برق منصرف شود، تشکیلات این دو روزنامه را تعطیل نماید و بدون داشتن عنوان تبعیدی به خارج از کشور مسافرت نماید تا هم موقعیت سیاسی او مورد مخاطره قرار نگیرد و هم قداست مجلس شورای ملّی مصون و محفوظ بماند. «سید ضیاءالدین» ناگزیر با دو تن از دوستان خود، «رحیمزاده خامنهای» که از بنیانگذاران حزب اجتماعیون ـ عامیون قفقاز و نیز «میرزا حسنخان» (سردار سینک هندی) به فرانسه رفت. مدت دو سال در پاریس اقامت گزید تا در سال 1911 میلادی که «علاءالسلطنه» به عنوان رییس هیأت اعزامی ایران در جشنهای تاجگذاری «ژرژ پنجم» پادشاه انگلستان به لندن اعزام شده بود. «سید ضیاءالدین» را از پاریس به لندن فراخواند تا با سمت نمایندگی مدیران جراید و مطبوعات ایران در این جشن شرکت نماید.
«سید ضیاءالدین» در اثنای جنگ جهانی اول به ایران بازگشت و به تدریج چهره یک طرفدار سیاستهای انگلیسی را از خود به نمایش گذارد. نقطه اوج این اقدامات، طرفداری صریح از قرارداد 1919 وثوقالدوله بود. «علی دشتی» که به علت مخالفت با قرارداد 1919 «وثوقالدّوله» به دستور «سید ضیاءالدین» در کودتای سوم اسفند 1299 دستگیر و زندانی شده بود در روزنامه شفق سرخ سیمای سیاسی او را در آن ایام چنین ترسیم میکند:
در اینکه «سید ضیاءالدین» یک وقتی حامی سیاست روس و پس از آن مدافع سیاست انگلیس بوده به دلیل اوراق رعد که مظهر این سیاستها بود هیچ جای شبهه نیست و به همین دلیل روزنامه رعد در ولایات نه تنها مورد توجّه افکار عمومی نبوده بلکه مردم با یک قیافه خیلی عبوس و نفرتآمیزی آن را تلقی میکردند... در موقع تشکیل پلیس جنوب رعد نسبت به آن موافق بود... بعد از جنگ عمومی و تشکیل کابینه مشئوم «وثوقالدّوله» و آن میدانداریهایی که «سید ضیاءالدین» بر ضدّ مهاجرین و عناصر آزادیخواه و لیدرهای محبوبالملّه و رییسالوزراهای پاکدامن میکرد و از شخص «وثوقالدّوله» با کمال جرأت حمایت مینمود بر انزجار حمیّات عمومی نسبت به رعد و صاحبش افزوده، این انزجار و تنفّر وقتی به سرحدّ کمال رسید که قرارداد شوم «وثوقالدوله» با «کاکس» منعقد و متعاقب آن نه مقاله پر حرارت ولی بیمنطق و مشتمل به مدیحهسرایی نسبت به «وثوقالدّوله» به قلم «سید ضیاءالدین» در رعد منتشر گردید. 2
در ایران کمتر جریدهای به صراحت و تهوّر رعد، متظاهر به حمایت سیاستهای خارجه شده و از همین لحاظ خیلی در افکار آزادیخواهان منفور واقع شده بود...
«حسین مکی» نیز طی سلسله مقالاتی که در روزنامه مهر ایران در سال 1320 به رشته تحریر کشیده و به بررسی مقدمات کودتای 1299 شمسی پرداخته است، به استناد به «احمد شهریور» درباره کارنامه سیاسی «سید ضیاءالدین» چنین اظهارنظر میکند:
«سید ضیاءالدین» در زمان حکومت «وثوقالدوله» به واسطه عواید و منافعی که از خارج به او میرسید زیاده از حد در روزنامه خود راجع به قرارداد دولت ایران و انگلیس (1919 میلادی) که آقای «وثوقالدّوله» منعقد کرده بود جانفشانیها مینمود. حتی در چندین شماره از روزنامه رعد ادّله و براهینی بر وجوب انعقاد چنین قراردادی اقامه نمود و بالنتیجه خاطر طرف متعاهد قرارداد را به خود جلب کرده بود.
پی نوشت:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. میرزا حسن مستوفی (مستوفیالممالک) فرزند میرزا یوسف مستوفیالممالک آشتیانی است. وی در سال 1292 قمری ولادت یافت و در سن هفت سالگی پدرش او را با لقب مستوفیالممالکی به جای خود نشاند و بدین ترتیب او در کودکی به سمت رییس دفتر استیفاء (وزیر دارایی) تعیین شد. در این هنگام میرزا یوسف سمتهای وزیر اوّل داخله و مالیه را به عهده داشت و چون میرزا حسن بسیار خردسال بود، میرزا هدایت وزیر دفتر پدر دکتر محمّد مصدق معاونت و مشاورت وی را به عهده گرفت. مستوفی این سمت را تا 21 سالگی عهدهدار بود، سپس به اروپا رفت و هفت سال در آنجا اقامت گزید. در اوایل مشروطیّت به ایران بازگشت و در کابینه میرزا علیاصغرخان اتابک وزیر جنگ شد. سپس وزیر مالیه و بعداً رییسالوزرا گردید. دردوران مشروطیّت بیش از پانزده بار وزیر و یازده بار نخستوزیر شد. در انتخابات مجلس شورای ملّی همیشه از تهران انتخاب میشد. در دوره هفتم نیز به نمایندگی انتخاب گردید ولی چون از دوره هشتم به بعد دیکتاتور در انتخابات مداخله میکرد و افرادی که از طرف دربار تعیین میشدند به مجلس راه مییافتند، از آن پس دیگر مستوفی نمایندگی مجلس را نپذیرفت. مستوفی از مریدان مدرّس بود و شخصیّتی بود جوانمرد، آزاده، رئوف، مهربان و در دوستی ثابت و از دشمنی روگردان. وطنخواهی و میهندوستی او به حدّی بود که در جنگ جهانی اوّل با قدرت در مقابل سفارتخانههای روس و انگلیس ایستاد. وی در ششم شهریور 1311 شمسی درگذشت و در مقبره خانوادگی در ونک مدفون گردید.
2. روزنامه شفق سرخ شماره 128 اوّل ثور1302