«روایتی ناب از تاریخچه حوزه علمیه قم و سیر انقلاب در شهر مشهد» در گفتوشنود با زندهیاد آیتالله سیدکاظم اخوان مرعشی
عالم ربانی و فقیه مجاهد حضرت آیتالله حاج سیدکاظم اخوان مرعشی از تربیتیافتگان نامدار حوزههای علمیه قم و نجف و از پیشگامان انقلاب اسلامی در شهر مشهد بهشمار میآمد. گفتوگویی که پیش روی شماست، در سال 1358 با وی انجام شده است و اینک در آستانه چهلمین سالروز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به شما تقدیم میشود. آیتالله مرعشی در این گفتوگو، شمهای از تاریخچه حوزه علمیه قم و سیر انقلاب در شهر مشهد را بیان نمودهاند.
□ حضرت آیتالله از اینکه وقت پرارزش خود را در اختیار ما گذاشتید بسیار سپاسگزاریم. بسیار علاقهمند و مشتاقیم که شرح مختصری از زندگی علمی و اجتماعی خود را بیان بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در سنه 1337.ق روز جمعه پانزدهم شعبان در نجف اشرف متولد شدم. مرحوم پدرم آیتالله حاج سیدمحمدرضا مرعشی رفسنجانی از مراجع تقلید زمان خود و از سادات مرعشی بودند. بنده تا یازدهسالگی در نجف اقامت داشتم و از آنجا به رفسنجان رفتم و پس از پنج سال اقامت در این شهر، در شانزدهسالگی به قم رفتم و طلبه علوم دینی شدم.
خیلی خوب به یاد دارم روزی که عمامه گذاشتم، روز دیگر مرا به شهربانی بردند تا تعهد بگیرند عمامه را از سر خود بردارم! شاید بتوان گفت که از همان زمان، مبارزه ما علیه رژیم پهلوی شروع شد. خاطرم هست که در آن زمان، حضرت آیتاللهالعظمی آقای خمینی هم از فضلای بزرگ قم بودند و ما الحمدلله موفق شدیم در مقابل قلدری رضاخان بایستیم و عمامه را از سر برنداریم. خاطرم هست بعدها، زمانی که دولت عراق بر ایرانیها فشار آورد که باید حوزه علمیه بهکلی از نجف برود، حضرت آیتاللهالعظمی آقای خمینی به من ــ که رابط بین ایشان و آقایان روحانیون نجف بودم ــ فرمودند: «آقای مرعشی! شما که در قم بودید، یادتان هست که چه فشارهایی به ما آوردند؟» اشارهشان به زمان رضاخان قلدر بود که چرا آقایان گفتند ما مقاومت میکنیم. ایشان در ادامه فرمودند: «حوزه نجف حوزه 1300 سالهای است؛ به آقایان بفرمایید چگونه ما در قم در مقابل فشار رضاخان ایستادیم و مقاومت کردیم، شما هم باید همین کار را انجام دهید».
یادم میآید در آن روزها که در قم اقامت داشتیم، برای حفظ لباس روحانیت، گاهی مجبور میشدیم روزها به بیابان برویم و شبها به شهر بیاییم تا تحت تعقیب قرار نگیریم! شاید حدود بیست مرتبه ما را به شهربانی بردند که خلع لباس شویم، ولی ما تسلیم نشدیم.
□ حضرتعالی تحصیلاتتان را در حوزه قم چگونه انجام دادید؟ نزد چه استادانی تلمذ فرمودید؟
دروس دینی وضع خاصی دارد. دوره مقدمات که طلاب علوم دینی آن را میخوانند تقریبا دوره دیپلم است. دوره سطوح عالیه برابر با دوره لیسانس و دوره خارج تقریبا دوره دکترا و مقطع تخصصی دانشجویان علوم دینی است. بنده پس از اینکه دوره سطوح عالیه را تمام کردم، در ادامه و برای دوره درس خارج، چهار سال به درس مرحوم آیتالله حجت، چهار سال به درس دوره اصول مرحوم آیتالله صدر، هفت سال به درس اصول فقه مرحوم آیتالله بروجردی و چهار سال هم به درس مرحوم آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری رفتم. آیتالله خوانساری مرجع تقلیدی بود که در راه استقلال عراق، تفنگ به دوش گرفت و چند سال هم اسیر انگلیسیها بود.
□ ایشان همان آیتالله خوانساری هستند که برای آمدن باران نماز خواندند و آن معجزه تاریخی به وقوع پیوست؟
بله؛ اتفاقا من هم در آن نماز تاریخی که برای آمدن باران برپا شد، شرکت کردم. نزدیک ظهر بود که ما به دنبال آیتالله خوانساری رفتیم تا نماز باران بخوانیم. امریکاییها با تعجب به جمعیت خروشان ما نگاه میکردند و مرتب سوال میکردند: اینها کجا میروند و چه میخواهند بکنند؟ ماجرای مفصلی دارد. بالاخره باران معجزهآسایی شروع به باریدن گرفت. بعد افسران امریکایی خدمت آیتالله خوانساری آمدند و گفتند: شما که دعایتان مستجاب میشود، دعا کنید جنگ خاتمه پیدا کند.
بههرحال پس از تحصیلات دوره خارج در قم که به درجه اجتهاد رسیدم، به نجف رفتم و در آنجا هم در درس مرحوم آیتالله حکیم و مرحوم آیتالله شاهرودی شرکت میکردم. پس از 22 سال اقامت در نجف، در سنه 1392ق به ایران بازگشتم و بعد از دو سال اقامت در قم به مشهد آمدم و اکنون پنج سال است در مشهد و در جوار حضرت رضا(ع) اقامت دارم.
در اینجا به تدریس فقه و اصول مشغول بودم و عده زیادی طلاب علوم دینی در درسم حاضر میشدند، تا اینکه انقلاب پیش آمد.
□ حضرت آیتالله! بسیار مشتاق هستیم از فعالیتهای خود در زمان انقلاب و اوضاع مشهد برای ما سخن بگویید.
من انقلاب مشهد را شروع کردم و در طول انقلاب و در همه تظاهراتها و راهپیماییها در پیشاپیش صف مردم بودم. انقلاب صحیح و اساسی در مشهد بهوجود آمد و مشهد از این نظر در میان همه شهرهای ایران نمونه است. چند بار هم دولت ازهاری و اویسی جنایتکار با من تماس گرفتند و به آنها مفاسد تشکیلات دولت را گوشزد کردم و گفتم: شما حق ملتکشی ندارید! بعد بر اثر حمله به بیمارستان، من و چند تن از علمای مشهد و گروهی از مردم به بیمارستان رفتیم و متحصن شدیم. سه نفر از دربار آمدند و با ما صحبت کردند و پرسیدند: خواسته شما چیست؟ به آنها گفتم: «ما در سطح استان سه خواسته و در سطح مملکت یک خواسته داریم!» پرسیدند: «خواستهها چیست؟» جواب دادم: «در سطح استان الغای حکومت نظامی، آزادی تظاهرات و مجازات عاملان قتل و کشتار مردم و خواسته ما در سطح مملکت رفتن شاه!» با تعجب گفتند: «چرا و به چه دلیل؟» گفتم: «به دلیل اینکه بین شاه و ملت هیچ رابطهای نیست و شاه دیگر در این مملکت حیثیت ندارد و هرچه بیشتر در این مملکت بماند، روزها و قضایای خونین تهران، تبریز و مشهد تکرار خواهند شد. وقتی ملتی از کوچک و بزرگ بگویند: مرگ بر شاه! شاه با چه حیثیتی میخواهد در اینجا سلطنت کند؟ بین شاه یا رهبر و ملت حتما باید رابطهای باشد و حالا که هیچ رابطهای وجود ندارد، ماندن او جز جنگ و جدال چیزی در پی ندارد».
سه نفری که از دربار آمده بودند، با شنیدن حرفهایم ساکت شدند و مأیوسانه به تهران برگشتند.
□ به نظر حضرت آیتالله در زمان فعلی که مملکت ما در شرایط بسیار حساس قرار گرفته است، مردم نسبت به انقلاب چه وظیفهای دارند؟
وظیفه مردم در این شرایط حساس، مهمتر از همه، ایجاد همبستگی و اتحاد است. فعلا دستهای خارجی میکوشند مردم را گروهگروه و خسته کنند تا بتوانند به مقاصد شوم خودشان برسند و مهرههای خود را روی کار بیاورند. مردم باید این موضوع را احساس و همبستگی خود را حفظ کنند و بنا به گفته امام خمینی، از اغراض شخصی بپرهیزند. در برابر نیروهای اخلالگر، مهمترین کار ایجاد همبستگی تحت رهنمونهای رهبر بزرگ انقلاب حضرت آیتالله آقای خمینی است. والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته.