علیاحضرت را از بیمارستان همراهی کردم. بعد از ناهار، شرفیاب شدم و از جمله مسایل، از ایشان پرسیدم، "اعلیحضرت اجازه میفرمایند نخستوزیر و وزیر خارجه را رسماً توبیخ کنم؟ چون در محضر اعلیحضرت بههیچوجه ادب و احترام لازم را بهجا نمیآورند. "پاسخ داد،" از تربیت آمریکاییشان چه انتظار دیگری داری. معهذا، بهتر است به آنها یادآوری کنی که وظیفهشان چیست...
چهارشنبه، 12 فروردین 1349
علیاحضرت را از بیمارستان همراهی کردم. بعد از ناهار، شرفیاب شدم و از جمله مسایل، از ایشان پرسیدم، "اعلیحضرت اجازه میفرمایند نخستوزیر و وزیر خارجه را رسماً توبیخ کنم؟ چون در محضر اعلیحضرت بههیچوجه ادب و احترام لازم را بهجا نمیآورند. "پاسخ داد،" از تربیت آمریکاییشان چه انتظار دیگری داری. معهذا، بهتر است به آنها یادآوری کنی که وظیفهشان چیست. "جواب دادم،" ای کاش من هم مثل اعلیحضرت میتوانستم گناه را به گردن تربیت آنها بگذارم. بنده تردید ندارم که آنها میخواهند به دیگران ثابت کنند چه افراد مهمی هستند. "شاه خندید و گفت،" نه موافق نیستم، ندیدی چطور وقتی با اردشیر دست میدهم، جلوی من زانو میزند؟ "عرض کردم،" این نوع ادای احترام، همان اندازه بد است که زیادهروی در جهت مخالفش. آخرین باری که در پاریس بودیم، اردشیر همین کاری را که فرمودید کرد و یکی از خبرنگاران فرانسوی از من پرسید، شاه ایران به عنوان رهبری اصلاحطلب و دموکرات شناخته شده؛ آن وقت چگونه میتواند تحمل کند که یکی از وزرایش در مقابل او این چنین زانو بزند و به خاک بیفتد. "شاه اصلاً از این حرف خوشش نیامد و گفت،" حق بود به او میگفتی که اردشیر رعایت سنّتهای ملی مملکت را میکند!" باور نکردنی است که تا چه حد تملق و چاپلوسی میتواند حتی باهوشترین آدمها را هم کور کند...»1
دستبوسی بهشیوه شوالیههای لویی چهاردهم
شماره آرشیو: 356-115ز
پی نوشت:
1. اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیراسدالله علم)، ج1، تهران، طرح نو، چاپ اول، بهار 1371، صص18ـ19.