عالم ربانی و نامدار زندهیاد آیتالله سیدحسین بدلاء قمی از شاهدان کهن تاریخ ایران و حوزه علمیه قم بهشمار میآمد. او در دوران زعامت آیتالله العظمی بروجردی، در مواردی واسطه کمکهای ایشان به جمعیت فدائیان اسلام بود و با برادران واحدی نیز خویشاوندی نزدیک داشت. در گفتوشنودی که پیش روی دارید، نسبت فدائیان اسلام با حوزه علمیه قم و مرجع اعلای وقت بررسی شده است.
□ مناسبات فدائیان اسلام با حوزه قم و شخص مرحوم آیتالله العظمی بروجردی، از رهیافتهای مهم در شناخت هویت و کارنامه این جمعیت است. جنابعالی به لحاظ نزدیکی با مرحوم آیتالله بروجردی، روابط این گروه با ایشان را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین(ع). به نظر بنده، آیتالله بروجردی علیالاصول و با توجه به روحیه ظلمستیزی و اقداماتی که ایشان دراینباره در حیات خود انجام داده بودند، با اهداف فدائیان اسلام موافق بودند و در مواردی از آنها حمایت هم میکردند. من معتقدم نگاه آیتالله بروجردی به آنها اینگونه که تبلیغ میشود نبود. خود من در مواردی، کمکهای ایشان را به فدائیان اسلام میرساندم و غیر از این، در اوقاتی هم که مطلع میشدند این گروه به کمک نیاز دارند، از طرق دیگری به آنها کمک میکردند. عرض کردم که برخی از این کمکها را خود من میبردم و به آنها میرساندم و این غیر از شهریهای بود که به عدهای از اعضای آنها داده میشد.
□ پس دلیل این ذهنیت رایج درباره نسبت آیتالله بروجردی با فدائیان اسلام چیست؟
واقعیت این است که عناصر وابسته به دربار و مخالفان فدائیان اسلام، دل خوشی از ارتباط آنها با آیتالله بروجردی نداشتند و تا جایی که دستشان میرسید سعی میکردند ایشان را نسبت به فدائیان اسلام بدبین کنند. به نمونهای از این رفتارها اشاره میکنم: زواری که برای زیارت حرم حضرت معصومه(س) به قم میآمدند، برای رفتن به حرم، باید از وسط مدرسه فیضیه و دارالشفاء عبور میکردند. عدهای از افراد مشکوک که سعی میکردند خود را وابسته به فدائیان اسلام نشان بدهند، در حجرههای نزدیک به این محل عبور مینشستند و با سینی و قابلمه ضرب میگرفتند تا مرجعیت و عوامالناس را به فدائیان اسلام بدبین کنند! بعضی از مرتبطان با آیتالله بروجردی این خبر را به گوش ایشان میرساندند و ایشان هم عصبانی میشدند و دستور میدادند شهریه فدائیان اسلام قطع شود، درحالیکه خود من بارها کمکهای ایشان را به شهید نواب صفوی و شهیدان برادران واحدی رسانده بودم. حتی یک بار به خود من مأموریت دادند مبلغ زیادی را به تهران ببرم و توسط شهیدان واحدی ــ که پسرعموهایم بودند ــ به شهید نواب صفوی برسانم. هیچکس از محل اقامت شهید نواب خبر نداشت و من با کمک واحدیها، آنجا را پیدا کردم و کمک آیتالله بروجردی را تحویل دادم.
□ آیتالله بروجردی فدائیان اسلام را از کی و چگونه شناختند؟
از زمانی که آنها علم مخالفت با احمد کسروی را برافراشتند و بالاخره او را هلاک کردند. از آن پس بود که آیتالله بروجردی از آنها حمایت ضمنی میکردند. حتی شهید سیدحسین امامی هم که کسروی را کشته بود، با وساطت آیتالله بروجردی از مرگ نجات پیدا کرد و بدون محاکمه از زندان آزاد شد. البته کسروی خیانتهای زیادی را مرتکب شد و افراد زیادی را به انحراف کشاند؛ از جمله علیاکبر حکمیزاده که او با اینکه پدرش روحانی بود، مرتد شد و کتابی نوشت که حضرت امام با کتاب «کشفالاسرار» خود پاسخش را دادند. علیاکبر حکمیزاده در مدرسه رضویه با من همحجره بود. پدرش آقای آشیخ مهدی پایینشهری از علمای محترم قم بود. حکمیزاده نسبت نزدیکی هم با مرحوم آقای سیدمحمود طالقانی داشت، بااینهمه کسروی چنان در او نفوذ کرد که توانست او را به ارتداد بکشاند.
کسروی کارهای عجیب و غریبی هم میکرد؛ از جمله جشن کتابسوزان راه میانداخت و در آن کتابهای مقدسی مثل مفاتیح و کتب دعا را میسوزاند، درحالیکه او در ابتدا روحانی بود و لباس روحانیت میپوشید و در جمع علمای قم منبر میرفت. سید هم بود.
□ چه شد از این مسیر برگشت؟
یک سفر رفت امریکا و موقعی که برگشت، وارد کارهای اقتصادی شد و لباس روحانیت را هم درآورد و شروع کرد به فعالیتهای ضد دینی. درهرحال عمده فعالیتهای فدائیان اسلام، از مخالفت با کارهای کسروی شروع شد و همین نقطه آغاز آشنایی آنها با آیتالله بروجردی بود.
□ به نظر شما کسروی با اسلام متداول در جامعه مشکل داشت یا کلا با اسلام مخالف بود؟
کلا با اصل اسلام مخالف بود، هرچند ادعا میکرد با اصل اسلام موافق است، اما بعضی چیزها را قبول ندارد، ولی دروغ میگفت. همان جشن کتابسوزانی که راه میانداخت، نشان میداد کلا با اصل اسلام موافق نیست. او بعد از فوت پدرش تمام کتابهای او را آتش زد!
□ در سخنان خود به آیتالله سیدمحمود طالقانی اشاره کردید. ظاهرا با ایشان هم دوستی داشتهاید. این ارتباط چگونه شکل گرفت؟
ایشان در مدرسه رضویه با ما بودند. پدرشان آقا سیدابوالحسن طالقانی هم از شخصیتهای دینی برجسته تهران بودند. من، آقای طالقانی و علیاکبر حکمیزاده در جلسات منزل حاج عباسقلی بازرگان پدر مهندس بازرگان شرکت میکردیم. چون منزل آقا سیدابوالحسن طالقانی کوچک بود، جلسات را در منزل آقای بازرگان برگزار میکردند. شرکت در این جلسات آزاد بود و رجال نامی اعم از داخلی و خارجی، در این جلسات شرکت میکردند. همه جور آدمی هم از گروههای مختلف سیاسی میآمدند و در آنجا مینشستند و گاهی هم مخفیانه با هم حرف میزدند. یادم هست یک بار از احمد قادیانی که مثل کسروی مذهب جدیدی را اختراع کرده و تازه از هند آمده بود، دعوت کردند که بیاید و سخنرانی کند. نوعی بحث و نقد دینی بود که در شرایط سخت حکومت رضاخان برگزار میشد.
□ چرا آیتالله بروجردی شما را واسطه خود و فدائیان اسلام قرار دادند؟
چون من فوقالعاده به آیتالله بروجردی علاقه داشتم و در تمام دروس ایشان شرکت میکردم و حتی در جلسه استفتاء ایشان هم حضور داشتم و درعینحال ایشان میدانستند من پسرعموی واحدیها هم هستم.
□ خویشاوندی شما با شهیدان واحدی سبب میشود آشنایی کافی با این خاندان داشته باشید. فرصت مغتنمی است که اطلاعات دقیقی از این خاندان و دو شهید بزرگوار به ما بدهید.
واحدیها چهار برادر به اسامی محمدتقی، عبدالحسین، محمد و جواد بودند. سیدمحمدتقی از روحانیان متنفذ کرمانشاه بود و زمانی که فدائیان اسلام کسروی را ترور کردند، به کرمانشاه فرار کرد و در آنجا مخفی شد، سپس در آنجا دستگیر و به تهران آورده شد. تا مدتها هم کسی از ایشان خبر نداشت تا بالاخره معلوم شد همراه عده دیگری زندانی است. بعد از آزادی هم، به صورت تبعید در تهران ماند. در دوره تبعید، در مسجد جامع نارمک تهران، اولین نماز جمعه را برگزار کرد. در آن دوره در مسجد شاه سابق، امام جمعهای از طایفه قاجار، گاهی نماز جمعه را برگزار میکرد و گاهی هم میآمد و در نماز جمعه آقای واحدی شرکت میکرد! آقای طالقانی هم در نماز ایشان شرکت میکرد. این نماز همچنان برگزار میشد تا وقتی که ایشان بیمار شدند و دیگر نتوانستند نماز برگزار کنند و به قم رفتند و پس از مدتی هم از دنیا رفتند.
شهید سیدعبدالحسین واحدی هم زمانی که میخواست در اهواز علاء را ــ که برای عقد قرارداد استعماری سنتو به بغداد میرفت ــ به هلاکت برساند، دستگیر و به تهران برگردانده شد و تیمور بختیار و به قولی آزموده، ایشان را به شهادت رساند. سیدمحمد واحدی هم که همراه شهید نواب اعدام شد.
□ نگاه سایر علما و مراجع نسبت به فدائیان اسلام چه بود؟
آیتالله سید محمدتقی خوانساری و آیتالله صدر ــ که از مراجع نامدار آن دوره بودند ــ از فدائیان اسلام حمایت میکردند. از جمله پس از اشغال فلسطین توسط اسرائیلیها، فدائیان اسلام در تهران دفتری برای کمک به فلسطین باز کردند تا برای آنها کمکهای مالی جمع کنند. یک روز در خدمت آیتالله خوانساری بودم. ایشان نمیدانستند من پسرعموی واحدیها و با فدائیان اسلام مرتبط هستم. عدهای آمدند و شکایت کردند که اینها چه کارهاند که دفتر زدهاند و برای فلسطینیها کمکهای مالی جمع میکنند؟ اینجور کارها اصلا چه معنایی دارد؟ آیتالله خوانساری به نکته جالبی اشاره کردند و فرمودند: «یک روز هیزمشکنی داشت هیزم میشکست و در حین کار میگفت: هی! یک نفر آمد و گفت: من که کمک دیگری از دستم برنمیآید، تو هیزم بشکن و من به جایت میگویم هی! که همین مقدار هم به تو کمک کرده باشم نفسی بکشی و استراحتی بکنی. ما که در قضیه فلسطین نه پول داریم، نه قدرت و نه تشکیلات. حالا که این جوانان باغیرت فدائیان اسلام میخواهند کاری کنند، حداقل به اندازه یک هی! به آنها کمک کنیم. همین که کسانی در دنیا بفهمند جوانان باغیرت مسلمان ایران به فکر فلسطینیها هستند، خودش خدمت بزرگی است».
در آن روز به چشم خودم دیدم آیتالله خوانساری چگونه از جوانان پرشور فدائیان اسلام حمایت کردند. آیتالله صدر هم همینطور بودند. ایشان حتی در مدرسه فیضیه برای حمایت از آوارگان فلسطینی مجلسی برگزار کردند. در مسجد شاه تهران هم به دعوت فدائیان اسلام مجلسی برگزار شد و جمعیت کثیری در آن شرکت کردند. در آنجا شهید سیدعبدالحسین واحدی صحبت کرد. صحبتش هم خیلی طول کشید، ولی مردم با شور و شوق زیادی گوش دادند.
□ چه خاطره خاصی از شهید نواب صفوی به یادتان مانده است؟
یک روز با ایشان به مجلس عروسی یکی از فدائیان اسلام در قم رفتیم. ایشان همین که وارد شدند گفتند: این بساط را جمع کنید و در عوض یک روضه بخوانیم! بعد هم با آن صدای نافذ و زیبایشان روضهای خواندند و بعد صیغه عقد جاری شد و مجلس به اتمام رسید.
□ به نظر شما از حرکت فدائیان اسلام چه درسی میتوان گرفت؟
عدهای تصور میکنند اینکه از دنیا دوری و گوشهای عزلت اختیار کنند، تقوا پیشه کردهاند، درحالیکه ابدا اینطور نیست و تقوا در عین حرکت، احساس مسئولیت، در میدان بودن و مبارزه علیه ظلم معنا دارد. اگر کسی کاری نکند که متقی نیست. فدائیان اسلام با تمام وجود در میدان بودند و سعی میکردند در کارهای خیر از همدیگر سبقت بگیرند. آنها علیه ظلم میجنگیدند، کفّ نفس داشتند و از تمام مظاهر دنیوی در حالی که میتوانستند بیشتر از هر کس دیگری برخوردار باشند، صرفنظر کرده بودند.