«نگاه اقتصادی به زمینههای وقوع انقلاب اسلامی در بوته نقد» در گفتوشنود با عباس سلیمی نمین
□ بالا رفتن قیمت نفت در واپسین سالهای حیات رژیم شاه پدیدهای بود که پیامدهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نمایانی ایجاد کرد. شما این رویداد و نتایج آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث افزایش قیمت نفت به میزان ده برابر، در وضعیت آن روز ایران تغییر مهمی ایجاد کرد، اما آمریکاییها تمهیداتی اندیشیده بودند که بخش اعظم این درآمد، صرف خرید تسلیحات از خود آنها میشد و دستگاه سلطنت در این زمینه صاحب ارادهای نبود؛ یعنی پولی وارد صندق میشد و مستشاران آمریکایی تعیین میکردند که آن پول باید صرف خرید چه سلاحهایی بشود و پول آن هم مستقیما از این صندوق برداشته میشد؛ یعنی این صندوق مرتبا شارژ میشد و آنها سفارشهایشان را مشخص میکردند و فقط پورسانتی از این پول، عاید شاه میشد. بدنه مستشاران نظامی ایران و صاحبان مقام در ارتش و نیروهای سهگانه، هیچ دخالتی در این زمینه نداشتند که چه سلاحی باید خریداری شود. صاحبمنصبان ارتش ما در این زمینه، کاملا بینقش بودند. فقط یک نفر از نیروهای مسلح دخالت داشت و او هم طوفانیان، معاون وزیر دفاع، بود.
□ امروزه طرفداران سلطنت خرید تسلیحات را امتیازی برای رژیم پهلوی میدانند و معتقدند اگر نبود دوراندیشی شاه، ما در جنگ با عراق شکست میخوردیم! این تحلیل چقدر مبتنی بر واقعیت است؟
ما تسلیحات نظامی خریدیم، ولی این تسلیحات، برای جنگ از نوعی که برای ما پیش میآمد، کاربرد نداشتند؛ مثلا یکی از ضربههای مهمی که ما در جنگ خوردیم، به خاطر این بود که اصلا موشک نداشتیم! عراقیها سالهای سال شهرهای ما را با موشک میزدند و ما نمیتوانستیم مقابله به مثل کنیم. طرف مقابل تولید انبوه موشک داشت و ما با هزاران سختی، تعداد اندکی موشک از لیبی یا کره شمالی میخریدیم. قطعا آنچه براساس دکترین نیکسون در ایران دنبال شد، این نبود که کشورهای حامی خودشان را به لحاظ نظامی تقویت کنند، بلکه قرار بود ژاندارمهایی را بهوجود بیاورند که همانکاری را بکنند که آمریکاییها میخواستند در آن مناطق انجام بدهند؛ بنابراین در خرید این سلاحها، اصلا بحث دفاع از کشور و تقویت سیستم دفاعی ایران مطرح نبود، بلکه دکترین نیکسون این بود که دفاع از منافع خودمان را در مناطق استراتژیک جهان، به ژاندارمهایی واگذار کنیم؛ یعنی آنها همان کاری را انجام بدهند که ما میخواستیم انجام بدهیم. طبیعتا وقتی آمریکاییها میخواهند در اینجا کاری بکنند، به یکسری تسلیحات خاص خودش نیاز دارند. این الزاما امنیت ایران را تأمین نمیکند. نمیگویم مشترکات ندارند؛ قطعا یکسری مشترکات هم دارند، اما جهتگیری و هدف آن، تقویت بنیه نظامی مملکت نیست.
□ آیا این ادوات فایدهای هم داشتند و توانستیم بعدا در جنگ از آنها استفاده کنیم؟
از بسیاری از آنها نتوانستیم استفاده کنیم یا در استفاده از برخی از آنها با مشکلاتی مواجه بودیم؛ چون هم قطعات و هم تعمیرات آنها، در دست خود آمریکاییها بود و بسیاری از این سلاحها در جنگ زمینگیر بودند و قابل استفاده نبودند. البته در بعضی از مقاطع توانستیم بعضی از قطعاتشان را از بازار آزاد یا با مذاکرات غیرمستقیم در ارتباط با گروگانهای آمریکایی در لبنان، تهیه و از آن سلاحها استفاده کنیم، اما این تنها به بخشی از آنها مربوط میشد.
مثلا بعضی از هواپیماهای حامل تسلیحات ما به آفریقا میرفتند که اصلا در قلمرو امنیت دفاعی ما تعریف نمیشد. خاطرات طوفانیان را اگر مطالعه کنید، تاحدی این مسئله روشن میشود که در خرید تسلیحات، اصلا بحث ایران مطرح نیست. میگوید: ما بعضی سلاحها را میخریدیم که اصلا وارد ایران نمیشدند و مستقیم به جاهای دیگر میرفتند! پولش را ما میدادیم، اما حتی وارد ایران هم نمیشد و از همان جا، مثلا برای پاکستان یا شاخ افریقا یا هر جایی که آمریکاییها نیاز داشتند و میخواستند موقعیت خود را تثبیت کنند، میرفت. این دکترینی که به نفع آمریکاییها بود در داخل ایران موجب بههمریختگی شد!
□ دکترین نیکسون چطور توانست زمینههای انقلاب در ایران را ایجاد یا تحکیم بخشد؟
خرید تسلیحات نظامی سبب افزایش چشمگیر حجم دلالی در ایران شد و یکباره ایران به بازاری طلایی برای دلالان غربی تبدیل گردید. چنین پدیدهای که در دهه 1350 در ایران اتفاق افتاد، در هیچ کشور دیگری دیده نشده است؛ مثلا سفرای اسرائیلی و آمریکایی بعد از اتمام خدمتشان، در ایران میماندند و وارد عرصه اقتصادی و دلالی میشدند. این قضیه موجب میشد کسانی که باید بر روند امور ایران نظارت میکردند، خود به مبلغ و تملقگوی این فرآیند تبدیل شوند تا بتوانند قراردادهای بهتری را در اختیار بگیرند؛ در نتیجه اگر بنا بود رویدادی موجب شود که قرارداد جدیدی ببندند یا قراردادهای قبلیشان ابقا شود، آن را اصلا گزارش نمیدادند!
رئیس شعبه ساواک ایران در آمریکا، فردی به نام رفیعزاده است که هم ساواکی و هم عضو سی.آی.ای است. وی در خاطرات خود میگوید: گاهی وقتها راجع به شاه، به سی.آی.ای گزارشهایی میدادم و آنها پس میزدند و میگفتند: میخواهی ما را آزمایش کنی تا ببینی که آیا ما حمایت از شاه را به شکل جدی دنبال میکنیم یا نمیکنیم؟... این مسئله ناشی از این بود که آمریکاییها همه امکانات خود را خرج تداوم استبداد در ایران میکردند.
□ این نوع نگاه به خاطر عملکرد شتابزدهشان بود؟
هم به خاطر تعجیل و هم به دلیل اینکه آلترنایتو بهتری از رژیم پهلوی نداشتند و هیچ رژیم دیگری نمیتوانست این چنین منافع حداکثری آنها را رقم بزند. آمریکاییها در ایران نیروهای بسیاری داشتند؛ مثلا علی امینی نیروی طرفدار آنها بود، ولی در دهه 1350 او را کاملا منزوی کردند و ابدا به او امکان سخن گفتن، انتقاد کردن و حرف زدن نمیدادند! ابوالحسن ابتهاج هم یک عنصر کاملا طرفدار آمریکاییها بود، اما همین که نزد آمریکاییها چند بار از شاه انتقاد کرد و گفت: کارهایی که شاه میکند، قطعا به سقوط او و به خطر افتادن منافع امریکا منجر خواهد شد، حتی موجبات دستگیری او را فراهم کردند و چند ماهی به زندان افتاد و کلا نامش در ایران محو شد! درواقع هرچه استبداد شکنندهتر میشد، آمریکاییها حمایت بیشتری از آن به عمل میآوردند تا شاه با قوت بیشتری منافع آمریکاییها را پاس بدارد؛ درحالیکه پیش از آن، رسما به شاه گفته بودند: اگر انقلاب دوازدهگانه شاه و ملت را پیاده نکنی، توسط علی امینی آن را اجرا و تو را حذف خواهیم کرد! قبل از آن هم انگلیسیها چنین تهدیدهایی داشتند و یک بار به شاه گفته بودند: اگر خلاف دستور عمل کنی، برادرت را جای تو خواهیم نشاند! اما در دهه 1350 به دلیل بازار بسیار پرجاذبه ناشی از افزایش قیمت نفت و آلوده شدن عوامل کنترلکننده، وضعیت بهکلی تغییر کرد.
□ ظاهر آمریکاییها در این سالها با برخی از ملّیون هم وارد مذاکره شدند. این طرح هم «طرح فریب» نام گرفت. ماجرا از چه قرار بود؟
همانطور که اشاره کردید، با برخی از ملّیون و نیروهایی که به اصطلاح برای آنها ذخیره سیاسی بودند، وارد مذاکره شدند؛ مثلا شاپور بختیار برای آنها ذخیره سیاسی و یک عنصر نفوذی بود. آمریکاییها روی این طرح، یک حساب جدی باز کرده بودند.
□ چرا؟
چون میدانستند که کودتا فوقالعاده برای آنها پرهزینه است و ممکن است آمریکا را به جنگ داخلی در ایران بکشاند. آمریکاییها در ویتنام به این نتیجه رسیده بودند که دیگر در جنگ داخلی هیچ کشوری وارد نشوند. آنها میدانستند که کودتای نظامی، چه از نظر تلفات انسانی و چه از نظر زمانی، بسیار هزینهبر خواهد بود و ابعاد گستردهای پیدا خواهد کرد؛ لذا روی ارتش ایران حساب خاصی باز و پیشبینی کرده بودند که اگر زمانی شاه بمیرد یا برایش مشکلی پیش بیاید، ارتش به عنوان بازوی ثابت آنها در ایران عمل کند.
□ اما حضرت امام در مقابل، سیاست بسیار هوشمندانهای را دنبال کردند. از دیدگاه شما این رویکرد مبتنی بر چه اصولی بود؟
بله؛ این سیاست امام هم ناشی از اعتقادات دینیشان بود. ایشان حرکت مسلحانه را نه تنها برای نیروهای مذهبی، بلکه برای نیروهای غیرمذهبی هم قبول نداشتند. امام رویارویی نظامی را کاملا تخطئه میکردند. علاوه بر این، ایشان بهشدت روی دینی بودن نهضت تأکید داشتند. این دو عامل موجب برهم ریختن برنامهریزی آمریکاییها در ایران شد. آمریکاییها از یک طرف همواره به ارتش انگیزه میدادند که شما در آینده در ایران با نیروی مسلحی مواجه خواهید شد که اسلحه خود را از اتحاد جماهیر شوروی تأمین خواهد کرد و از سوی دیگر به ارتش القا میکردند که در ایران با مارکسیستها مواجه خواهند بود و نیروی سرخ دشمن اصلی شماست. هر دو ترفند کاملا ناکارآمد شدند؛ چون آنچه به ارتش ایران انگیزه میداد، این بود که برایش یک دشمن خارجیِ مارکسیست ساخته بودند. عاملی که این قضیه را کاملا برعکس ساخت، نوع مواجهه مردم با ارتش بود که بر اساس رهنمودهای امام شکل گرفته بود و یک مواجهه کاملا دلسوزانه و از موضع دفاع از کرامت و حرمت ارتش بود. امام از همان ابتدا خطاب به ارتش گفتند: ما کرامت شما را میخواهیم؛ ما میخواهیم افسر عالیرتبه ما، نوکر یک گروهبان امریکایی نباشد... البته این به شناخت دقیق امام برمیگشت؛ چون ایشان میدانست که ارتشیهای ما، جرئت حرف زدن در برابر خارجیها را ندارند یا یک گروهبان امریکایی اجازه دارد تا یک سلاح را باز و بسته کند، ولی یک افسر عالیرتبه ما چنین اجازهای ندارد و این برای ارتشیهای ما تحقیر بزرگی بود؛ لذا امام سیاستشان را از درون ارتش دنبال کردند. به همین خاطر هم ارتش از نهضت ملت ایران احساس نگرانی نداشت و تصور نمیکرد که اگر نکشد، کشته خواهد شد. آمریکاییها حتی تصورش را هم نمیکردند که امام بتواند با رهنمودهای خود، بدنه ارتش را از سران ارتش جدا کند و مردم را با چنین وحدت و انسجامی به خیابانها بیاورد؛ چون یکی از ابزارهای سلطه، ایجاد اختلاف بین قشرهای مختلف مردم، از جمله روحانی، دانشگاهی، بازاری و... است؛ البته ما در دوران ملی شدن صنعت نفت به انگلیسیها ضربهای زده بودیم، ولی ابدا به گستردگی انقلاب نبود و آنها هم توانسته بودند آن نهضت را سرکوب کنند.