یکی از ارکان حکومتداری و حکمرانی موفق در هر کشوری داشتن ارتشی قوی، نیرومند و منسجم است. ارتشی که بتواند تمامیت ارضی کشور را حفظ کند و وفاق ملی را برای مردم به ارمغان آورد. موضوعی که در شکلگیری دولت ـ ملتها پس از عهدنامه وستفالیا نیز به وضوح به چشم میخورد. به عبارت سادهتر تشکیل ارتشهای منظم از ارکانی بود که در روند شکلگیری دولت ـ ملتها و تکامل آنها نقشی بیبدیل ایفا نمود. این مسئله در مورد ایران کمی با تاخیر روبهرو بود. درواقع تا پیش از کشف نفت در ایران ارتش منظم به معنای مدرن آن وجود نداشت، اما با پیدایش نفت و روی کار آمدن سلسله پهلوی در ایران این روند آغاز و بهتدریج توسعه و گسترش پیدا کرد. هرچند تشکیل ارتش منظم توسط رضاشاه نیز نتوانست جلوی ورود متفقین به ایران و تصرف بخشهای گستردهای ازخاک کشورمان را بگیرد، روند نوسازی آن در دوره محمدرضا تداوم پیدا کرد. نوسازی و تجهیز ارتش در دوران محمدرضا هم تحت تاثیر فضای بینالمللی و مناسبات قدرت در منطقه بود و هم ناشی از فضای سیاسی داخلی کشور و شیوه حکمرانی محمدرضا پهلوی. درواقع، هم فضای جهانی و منطقهای پس از پایان جنگ سرد و رقابت ابرقدرتها در مناطق مختلف جهان و هم استبداد در داخل میطلبید که پهلوی دوم اهمیت خاصی برای تجهیز و توسعه ارتش قائل باشد.
این مسئله زمانی اهمیت دو چندان پیدا میکرد که بدانیم هم رضاشاه و هم محمدرضا هر دو نظامی بودند و دستاوردهای ارتش برای حفظ سلطنت را بسیار مهم تلقی میکردند. بهترین مصداق برای این ادعا را میتوان در خرید سلاحهای پیشرفته تسلیحاتی از کشورهای غربی و در راس آن آمریکا و هزینههای هنگفتی دید که محمدرضا برای افزایش نیروهای نظامی به خرج میداد. او با عواید حاصل از درآمد نفت ارتش 120هزار نفری رضاشاه را به 410 هزار نفر افزایش داد و بودجه دفاعی کشور را به هفت میلیارد دلار رساند. حال پرسش اساسی این است که چگونه ارتشی با این پیکره و هیمنه نتوانست در برابر انقلاب سال 1357 ایستادگی کند و انسجام و اتحاد خود را به آسانی از دست داد. بر این اساس، در سطور زیر تلاش خواهد شد به این پرسش پاسخ داده شود که چرا در آستانه انقلاب میان نیروهای نظامی شکاف افتاد و آنها نتوانستند در این بزنگاه تاریخی که محمدرضا نیاز مبرمی به آنها داشت سلطنت را در برابر امواج انقلاب محافظت کنند.1
توزیع ناعادلانه ثروت در میان نیروهای نظامی
پرواضح است که ارتش محمدرضا از لحاظ پتاسیل و قدرت مادی توان در هم کوبیدن اعتراضات مردمی را داشت. آنچه باعث شد چنین اتفاقی رخ ندهد در عوامل مختلفی شایان جستجوست. شاید یکی از عواملی که سبب شد در بحبوحه انقلاب و در بزنگاههای حساس تاریخی میان نیروهای ارتش شکاف ایجاد شود و امکان سرکوب اعتراضات مردمی فراهم نگردد نبود عدالت اقتصادی در دستگاه حاکمه نسبت به وضعیت معیشتی این بخش از جامعه بود. درواقع هرچند محمدرضا هزینههای هنگفتی را صرف ارتش و تجهیز آن میکرد، شکاف عمیقی که به لحاظ معیشتی میان نیروهای رده بالا و امرای ارتش با افسران جوان و سربازان وجود داشت به نارضایتیها در میان بدنه ارتش دامن زده بود. به عبارت دیگر نظامیان رده بالا از نظر موقعیت مالی و اقتصادی تفاوت فاحشی با سایر پرسنل نظامی داشتند و همین مسئله نارضایتی در بدنه ارتش را سبب شده بود. بر همین اساس بود که در اوج مبارزات انقلابی مردم بخش گستردهای از ارتش بهجز معدودی از افسران رده بالا و درجهداران، در برابر آن مقاومت نکردند.2
وابستگی ارتش به قدرتهای خارجی
در حالی که فلسفه وجودی ارتش در هر کشوری بر اساس عشق و احترام به کشور و به نوعی میهنپرستی بنا نهاده میشود ارتش شاهنشاهی از وابستگی به قدرتهای خارجی و بهویژه آمریکا رنج میبرد. در ارتش ایران هزاران نفر مستشار خارجی وجود داشت که حقوقهایی بسیار بیشتر از آنچه به افسران ایرانی داده میشد دریافت میکردند و از نفوذ و جایگاه بالاتری برخوردار بودند. فقط در یک مورد گفته شده که رقم دریافتی برخی از مستشاران آمریکایی تا صد برابر نیروهای ارتشی ایران بوده است.3 به این مشکل رفتار تحقیرآمیز آنها با شهروندان ایرانی را نیز باید اضافه کرد. در واقع حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون که به مستشاران آمریکایی اعطا شده بود نوعی تحقیر ملی به حساب میآمد و همین مسئله حس بیگانهستیزی را در میان ارتشیها بهوجود آورده بود. به همین دلیل بود که وقتی امام از بیگانهستیزی صحبت به میان آورد با او همراه شدند و به سرکوب انقلاب میهنی و مردمی روی نیاوردند.4
آنچه ضربه نهایی را بر پیکره نیمه جان ارتش وارد کرد خروج شاه از کشور در 26 دی ماه 1357 بود. در واقع خروج شاه از کشور ارتش را بیش از پیش تضعیف کرد و آنان را که مردد و دودل بودند مطمئن ساخت. در واقع ارتش که طی 50 سال سلطنت پهلوی فرمانده اصلی خود را شخص شاه میدانست دچار سردرگمی در رهبری شده بود و فرماندهان ارتش هر یک ساز خود را کوک میکردند و در مورد نحوه رویارویی با خیزش مردمی دچار سردرگمی و ابهام بودند.
عوامل ارزشی و ایدئولوژیک
یکی از مسائلی که شاه تاکید بسیاری بر آن داشت دوری ارتش از هرگونه جهتگیری سیاسی بود. شاه از رشد هرگونه اندیشهای در ارتش که بهجز شاهدوستی و وفاداری به شخص شاه تبلیغ میکرد جلوگیری به عمل میآورد و مانع استقلال آن میشد. او که خود یک نظامی بود میگفت ما در ارتش یک قانون و اصل تغییرناپذیر داریم و آن هم دوری ارتش از درگیر شدن در مسائل سیاسی کشور است. بدینترتیب با خروج شاه از کشور این نهاد بسیار تاثیرگذار در حفظ سلطنت دچار خلأ ایدئولوژیک شد. در نهایت این خلأ با وجود ایدئولوژی قدرتمند تشیع پر شد و توانست جای آن را بگیرد.5درواقع محمدرضا که خود پیشینه آموزش نظامی در غرب داشت بدون توجه به بستر ارزشی جامعه ایران ارتش را با الگوبرداری از نمونه غربی آن بنا نهاد و بدینترتیب سبب دور شدن آن از مبانی عقیدتی جامعه ایرانی شد. این در حالی بود که قاطبه نیروهای نظامی از بدنه یک جامعه کاملا مذهبی و سنتی به کار گرفته شده بودند و همین امر سبب شد در نهایت نتوانند در برابر انقلابی که ریشه و بنیان مردمی و مذهبی داشت ایستادگی کنند.6 در همین ارتباط سروان حسین مرجانی میگوید ما نمیتوانستیم ارتش را از جامعه تفکیک کنیم. آنها فرزندان این جامعه بودند. ارتش توی مردم و مردم توی ارتش بودند. وی میگوید ما تنها شاید یک درصد از افسران رده بالای ارتش را با خود داشتیم. بقیه نیروهای نظامی از دورن و دل یک جامعه دینی و مذهبی بیرون میآمدند.7 این مسئلهای بود که بعدها به وسیله خود شاه نیز مورد تایید و تاکید قرار گرفت. او در جایی مدعی میشود که ما سرمایهگذاری بسیاری بر روی ارتش کرده بودیم و امید بسیاری به آن داشتیم تا بتوانیم با آن سلطنت خود را تضمین نماییم، اما حال میفهمیم که این امید سرابی بیش نبوده است. درواقع اشتباه ما این بود که بر روی فرماندهان عالیرتبه و افسران ارشد ارتش حساب میکردیم در حالی که بدنه ارتش را که از درون جامعه برخاسته بود رها کرده بودیم.8
مدیریت امام در روزهای حساس
شاید مهمترین عامل ناتوانی ارتش در سرکوب قیام مردمی سال 1357 را بتوان در درایت و کاردانی رهبر انقلاب دانست. درواقع رهبری امام بهعنوان یکی از ارکان اصلی انقلاب ایران نقش بسزایی در مدیریت این مسئله داشت. یکی از راهکارهای امام در این رابطه تشویق مردم به داشتن سعه صدر با نظامیان و رفتار محبت آمیز و به دور از خشونت با ایشان بود. در واقع ایشان با بیانات و رهنمودهای خود بهنوعی رابطه عاطفی و احساسی میان مردم و ارتش برقرار کردند و از ارتش خواستند که با پشت کردن به حکومت شاهنشاهی به خیل عظیم انقلابیون بپیوندند. امام به ارتشیها اطمینان دادند در صورت پیوستن به انقلاب، مردم با آغوش باز آنها را خواهند پذیرفت. از جمله موارد و مصداقهای این نوع نگاه را میتوان در پخش گل و شیرینی در بین سربازان و نشاندن گل در لولههای تفنگ آنان دانست. سردادن شعارهای حماسی و ملی و پخش سرودهای تهییجکننده و انقلابی و برپایی راهپیمایی با پوشیدن کفن و البسه خونآلود از دیگر تاکتیکهایی بود که مردم برای تحبیب قلوب نظامیان و پیشگیری از سرکوب ارتش در پیش گرفتند.9این رویکرد امام در برابر ارتش، تاثیر بسزایی در برخورد مثبت نیروهای نظامی با انقلاب داشت. در همین حال فتاوا و توصیههای علما و مراجع دینی در مورد شنیدن صدای بهحق اعتراضهای مردمی از دیگر مواردی بود که نقش ویژهای در شکاف میان نیروهای نظامی داشت. همین امر باعث شد بسیاری از سربازان که از بیعدالتی، ظلم و فساد دستگاه حاکمه به ستوه آمده بودند و خود آن را به چشم مشاهده کرده بودند محل پادگانهای خود را ترک کنند و به صفوف انقلابیون بپیوندند.10
بنابراین آنچه ضربه نهایی را بر پیکره نیمه جان ارتش وارد کرد خروج شاه از کشور در 26 دی ماه 1357 بود. در واقع خروج شاه از کشور ارتش را بیش از پیش تضعیف کرد و آنان را که مردد و دودل بودند مطمئن ساخت. در واقع ارتش که طی 50 سال سلطنت پهلوی فرمانده اصلی خود را شخص شاه میدانست دچار سردرگمی در رهبری شده بود و فرماندهان ارتش هر یک ساز خود را کوک میکردند و در مورد نحوه رویارویی با خیزش مردمی دچار سردرگمی و ابهام بودند. وضعیت ارتش بهگونهای شده بود که در روزهای پایانی عمر سلطنت در ایران حتی ژنرال آمریکایی یعنی هایزر نیز نتوانست به آن سر و سامانی دهد و ارتش در نهایت مجبور به بیطرفی شد. بدینترتیب انقلاب مردمی، ملی و دینی مردم در بهمن 57 طومار سلطنت را در هم پیچید و نظام جمهوری اسلامی را جایگزین آن ساخت.11
1357. نمایی از پیوستن نیروهای ارتش به مردم انقلابی
پی نوشت:
1. علی ایمانی، تحلیلی بر علل مشارکت نیروهای مسلح در انقلاب اسلامی، تهران، سازمان عقیدتی ارتش جمهوری اسلامی، 1383، ص 56.
2. همان، ص 50.
3. مجید نجفپور، تاریخ شفاهی نیروهای هوایی در انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، چاپ ششم، 62.
4. عباس قرهباغی، اعترافات ژنرال: خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، تهران، نشر نی، 1365، ص 99.
5. پیشین، ایمانی، ص 43.
6. حشمتالله عزیزی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 36.
7. همان، ص 38.
8. همان، ص 46.
9. همان، ص 101.
10. سعیده لطفیان، ارتش و انقلاب اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 365-370.
11. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه : احمد تدین، تهران، انتشارات رسا، 1382، ص 579.