لرد کرزن در کتاب خود اشاره کرده انگلیس در این دوره یک هدف مهم را دنبال میکرد و آن «ایجاد یک رشته دولتهای دستنشانده از کنارههای دریای مدیترانه تا فلات پامیر بود، تا بدین وسیله نه تنها مرزهای هندوستان را مورد محافظت قرار دهد بلکه ارتباطات این کشور با امپراتوری گستردهتر جهانی را برقرار سازد و توسعه دهد... در این زنجیره "دولتهای حایل"؛ ایران ضمن آنکه ضعیفترین حلقه محسوب میشد حیاتیترین حلقه نیز بود».
در سوم اسفند 1299 رضاخان، با کودتایی از پیش طراحی شده، قدرت نظامی را به دست گرفت و بعد از آن با قبضه کامل قدرت بر حکومت قاجاریان پایان داد. از آنجا که این کودتا با مشارکت و همکاری کامل انگلیس همراه بود باعث شد تا بعدها بسیاری از تحلیلگران در تحلیل خود بر نقش انگلیس و منافع استعماری این کشور تأکید نمایند. بدین معنا که این کشور برای اهداف استعماری خود در ایران، تحقق کودتا را لازم و ضروری میپنداشت؛ اما به اعتقاد نگارنده تحلیل درست این رویداد بدون فهم درست و کافی از نظم جهانی و تهدید خطر کمونیسم برای کشورهای سرمایهداری امکانپذیر نیست. به عبارتی خطر گسترش اندیشههای کمونیستی و مقابله آن با نظام سرمایهداری، فرصت مناسبی بود برای بهقدرت رساندن رضاخان و به تعبیر اردشیرجی تشکیل «دیکتاتوری نظامی».
آیا کودتای 1299، کودتایی انگلیسی بود؟
در رابطه با نقش انگلیس در کودتای اسفند 1299 تاکنون مباحث گستردهای صورت گرفته است. به طور کلی دو دیدگاه متضاد پیرامون این موضوع وجود دارد. دیدگاه اول که عمدتاً از سوی کسانی چون نیکی کدی و جان فوران مطرح شده با نفی کلی نقش انگلیس، آن را کودتایی کاملاً داخلی توسط شخص رضاخان معرفی میکند. چنانچه فوران معتقد است، «شواهد موجود مؤید آنند که وزارت خارجه بریتانیا نقش چندانی در کودتا نداشت و در واقع در این مقطع حساس سیاست بریتانیا در مورد ایران روشن نبود»،1 اما دیدگاه دوم بر این باور است که انگلیس نقش مهمی در کودتا داشت. بر اساس این دیدگاه، «بنابر پیشنهاد آیرون ساید، رضاخان فرمانده لشکر قزاق گردید و در آستانه تصرف تهران سفارت انگلیس با ژاندارمری و گروههای مسلح تماس گرفت که در مقابل تصرف تهران مقاومت نکنند و به یگانهای ژاندارمری که مأمور پیشگیری شدند اسلحه کافی داده نشد و ضامن توپها را نیز بسته بودند».2 حسین فردوست هم همگام با این دیدگاه معتقد بود «رضاخان یک عامل انگلیس بود و در این تردیدی نیست. کودتای ۱۲۹۹، طبق اسنادی که دیدهام و با شنیدهام، در ملاقات ژنرال آیرون ساید انگلیسی با رضا، با حضور سیدضیاءالدین طباطبائی، برنامهریزی شد و پس از کودتا هم قریب به پنج سال طول کشید تا رضاخان به سلطنت رسید».3
تقابل کمونیسم با سرمایهداری جهانی
بعد از انقلاب اکتبر 1917 و روی کار آمدن کمونیستها، تقابل دوجانبه انگلیس و روسیه به تقابل شوروی با نظام سرمایهداری جهانی تبدیل شد. به عبارتی انقلاب کمونیستی، انقلابی ایدئولوژیکی بود که داعیه برقراری نظام جهانی کمونیستی را داشت و راه رسیدن به این هدف را شکست نظام جهانی سرمایهداری و گذار از آن، از طریق انقلابی پرولتاریایی میدانست. با توجه به این اندیشهها، سیاست انگلیس بعد از پیروزی کمونیستها در شوروی، با امپراتوری گسترده جهانی یا همان نظام سرمایهداری همگام شد و در کنار سیاستهای استعماری این کشور اهمیت یافت. در چنین شرایطی، بسیاری از مستعمرات این کشور نیز در ارتباط با نظام سرمایهداری تعریف و مشخص شدند. همانطور که لرد کرزن هم در کتاب خود اشاره کرده است انگلیس در این دوره یک هدف مهم را دنبال میکرد و آن «ایجاد یک رشته دولتهای دست نشانده از کنارههای دریای مدیترانه تا فلات پامیر بود، تا بدین وسیله نه تنها مرزهای هندوستان را مورد محافظت قرار دهد بلکه ارتباطات این کشور با امپراتوری گستردهتر جهانی را برقرار سازد و توسعه دهد... در این زنجیره "دولتهای حایل"، ایران ضمن آنکه ضعیفترین حلقه محسوب میشد حیاتیترین حلقه نیز بود».4
به عبارتی موضوع شوروی در این دوره فقط به انگلیس محدود نبود؛ بلکه نحوه مواجهه با این کشور مورد توجه نظام سرمایهداری نیز قرار گرفت و شوروی به یک تهدید جدی تبدیل شد. این تهدید به حدی برای نظام جهانی سرمایهداری جدی و مهم بود که بسیاری از کشورهای اروپایی از شناسایی شوروی خودداری کردند و همین موضوع باعث شد تا این کشور نتواند به جامعه ملل نیز راه یابد. بر این اساس، نظام سرمایهداری، تهدید شوروی را از دو منظرخارجی و داخلی، تعریف نمود. از نظر خارجی، روابط شوروی با بسیاری از کشورهای همسایه و همجوار به دلیل جغرافیایی و مسائل اقتصادی تهدیدی اساسی محسوب میشد. «لهستان، دولتهای بالتیک، فنلاند و رومانی»5 را میتوان برخی از این کشورها دانست که در منطقه خطر قرار داشتند. موضوع ایران نیز از همین منظر برای انگلیس و جهان سرمایهداری مهم بود.
درواقع فارغ از واقعی یا تبلیغاتی بودن شعارهای کمونیسم؛ واقعیت آن است که این اندیشهها برای مردم بسیاری از کشورها جاذبههای فراوانی داشت. بهخصوص آنکه «شرایط اجتماعی و اقتصادی نیز مناسب تبلیغات کمونیستی بود؛ زیرا جنگ، شکست، فقر، تورم و بیکاری عواملی بودند که زمینه را برای پرورش کمونیسم مهیا ساخته بود».
اهمیت ایران برای نظام سرمایهداری را میتوان در «حـضور فـعال خـاندان یهودی روچـیلد و خـانواده سـاسون در کودتای ١٢٩٩ نیز مشاهده نمود»6 در کنار این موارد، پیشروی کمونیستها و امکان تسلط کامل این کشور بر ایران و منافع انگلیسیها، اهمیت ایران را دوچندان کرد. بر این اساس در یک مورد نمونه، در آوریل 1920 چاههای نفت قفقاز که اهمیت و ارزش فراوانی برای انگلیسیها داشت به دست شورویها افتاد.7
تهدید ایران از سوی کمونیسم از بعد داخلی
کمونیسم با اندیشههایی همچون برابری، عدالت، فقرزدایی و... توانست پیروز شود. درواقع فارغ از واقعی یا تبلیغاتی بودن شعارهای کمونیسم؛ واقعیت آن است که این اندیشهها برای مردم بسیاری از کشورها جاذبههای فراوانی داشت. به خصوص آنکه «شرایط اجتماعی و اقتصادی نیز مناسب تبلیغات کمونیستی بود؛ زیرا جنگ، شکست، فقر، تورم و بیکاری عواملی بودند که زمینه را برای پرورش کمونیسم مهیا ساخته بود».8 علاوه بر این، قرائت رهبران کمونیستی شوروی از اسلام نیز در جذب بسیاری از مسلمانان به جبهه کمونیسم موفقیتآمیز بود و از این جهت، زنگ خطری بزرگ برای انگلیس و نظام سرمایهداری تلقی میشد. طبق ایدهها و اندیشههای کمونیستی شوروی «همه مسلمانان تحت استعمار، پرولتاریا هستند و تنها راه ضمانت پیشگیری از میهنپرستی افراطی روسی و سلطه روسیه، تشکیل حزب کمونیست مجزا برای مسلمانان است. از این رو حتی برخی از این افراد خواهان تشکیل ارتش سرخ برای مسلمانان به طور مستقل و جدا از ارتش سرخ روسیه شوروی شدند. برخی از رهبران کمونیسم هم که گرایشهای الحادی داشتند معتقد بودند اسلام و کمونیسم میتوانند به همزیستی بپردازند».9
بر این اساس ایران نیز به عنوان کشوری مسلمان و آسیبدیده از جنگ جهانی اول، مستعد پذیرش کمونیسم بود. چنانچه وضعیت آشفته سیاسی و اقتصادی، کشور را تا خطر تجزیه و ورشکستگی کامل دولت و حکومت پیش برده بود. از سویی برخی از اقدامات و سیاستهای خاص شوروی باعث تغییر نگرش بسیاری از ایرانیان نسبت به این کشور و سیاستهای استعماری آن شده بود و از این رو احتمال تسلط و کنترل نظامی کشور توسط شوروی وجود داشت. چنانچه بعد از انقلاب اکتبر، دولت شوروی طی «اعلامیه 14 ژانویه 1918 الغای کلیه امتیازات و حقوقی را که روسهای تزاری به زور و جبر از ایران گرفته بودند منجمله قرارداد 1907 و کاپیتولاسیون و غیره را رسماً اعلام داشتند».10 در کنار این اقدامات، دائماً طی تبلیغاتی به ایرانیان و سایر ملل جهان گفته میشد که شوروی دوست آنان بوده و همواره مدافع ملل ستمدیده و تحت استعمار است. بنابراین فرصت مناسبی بود برای روی کار آوردن یک دیکتاتور نظامی.
سخن نهایی
رضاشاه خیلی زود توانست با قبضه کامل قدرت، ضمن آنکه حکومتی مستبد تشکیل دهد، مانع از فعالیتهای کمونیستی و نفوذ آن نیز گردد. نمود این کار را میتوان در سرکوب و زندانی کردن بسیاری از کمونیستها از جمله 53 نفر از فعالان کمونیستی مشاهده نمود که بعد از سقوط رضاشاه حزب توده را پایهریزی کردند. با این حال، سیاست رضاشاه در مقابله با کمونیسم گرچه تا حدودی موفق بود؛ اما هرگز نتوانست مستقل از بیگانگان به خصوص غرب و نظام سرمایهداری باشد. به عبارتی، قدرت متمرکز پهلوی اول در خدمت منافع غرب و نظام سرمایهداری بود؛ اما هیچگاه از آن برای توسعه سیاسی کشور استفاده نشد.
حکومت نظامی
شماره آرشیو: 130518-275م
پی نوشت:
1. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران، تهران، نشر رسا، 1377، ص 301.
2. سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، چاپ هفدهم، ص 172.
3. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، تهران، انتشارات اطلاعات، 1382، ص 82.
4. فوران، همان، ص 299.
5. احمد نقیبزاده، تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل، تهران، نشر قومس، 1383، ص 196.
6. موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران بررسی مؤلفههای دین، تجدد و مدنیت در تأسیس دولت ـ ملت در گستره هویت ملی ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص 396.
7. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران، امیرکبیر، 1385، چاپ یازدهم، ص 363.
8. نقیبزاده، همان، ص 197.
9. الهه کولایی، سیاست و حکومت در آسیای مرکزی، هران، انتشارات سمت، 1376، ص 282.
10. مهدوی، همان، ص 355.