جدیترین مسئلهای که در این زمان اهمیت اساسی داشت و میتوانست در انتخابات نیز برگ موثری برای کارتر محسوب شود، بحرانهایی بود که آمریکا در ایران با آنها دستبهگریبان بود و به طور خاص بحران گروگانگیری. این بحرانها به لحاظ سیاسی به کارتر آسیب وارد کرد تا جایی که کارتر در خاطرات خود مینویسد: «آخرین چیزی که من میخواستم این بود که وارد امور داخلی ایران شوم».
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی تحولات داخلی و بینالمللی گستردهای را رقم زد. آمریکا ازجمله کشورهای نزدیک به ایرانِ دوران پهلوی بود که انقلاب اسلامی ایران تحولات این کشور را تحت تأثیر قرار داد. از مهمترین این تحولات باید به رأی نیاوردن جیمی کارتر (رئیسجمهور وقت آمریکا) در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری اشاره کرد. بدین ترتیب در نوشتار پیش رو به پیوندِ میان انقلاب اسلامی ایران و شکست کارتر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خواهیم پرداخت.
کارتر و از دست دادنِ ایران
روابط نزدیک میان آمریکا و ایران طی دوران پادشاهی محمدرضا شاه یک نمونه کامل از «روابط سلطهآمیز بینالمللی»، یعنی چهرهای آشنا از سیاستِ جهانی است. روابط سلطهآمیز در بیشتر رویاروییهای ابرقدرتها پس از دوره جنگ دوم جهانی، از نخستین کشمکشهای جنگ سرد بر سر اروپای خاوری و یونان و ترکیه تا کشمکشهای خاورمیانه و آمریکای مرکزی، پیوسته نمود داشت.این روابط مبادله کالاها و خدمات را بهگونهای متقابل در بر دارند که هدف از آن ارتقا امنیت کشور سلطهگر و کشور سلطهپذیر بوده و دو طرف نمیتوانند چیزی را از منابعی دیگر بهدست آورند. در یک تقسیمبندی، رابطه سلطهآمیز آمریکا بر ایران در بین سالهای 1977-1954 در رتبه «سلطهپذیری شدید» قرار میگیرد. از کودتای 28 مرداد 1332 روابط سلطهآمیز آمریکا و ایران آغاز شد. کودتای برانگیختهشده از سوی آمریکا و کمکهای اضطراری به دولتِ پس از کودتا، سبب تضعیف شدید جبهه ملی و حزب توده شد و قدرت سیاسی طبقه متوسط نوین و دیگر گروههای اجتماعی را تحتالشعاع قرار داد. برنامههای بعدی کمک اقتصادی آمریکا، راهِ رشد سریع اقتصادی را آسان کرد. برنامههای کمکهای امنیتی آمریکا، به مقدار فراوانی تواناییهای سرکوبگرانه حکومت را بالا برد.1 آمریکا با چنین کمکهایی به ایران، دولت دستنشانده را تقویت کرد تا وظایف خود را انجام دهد. وظیفه دولت دستنشانده حفظ ثبات سیاسی برای منافع آمریکا و تحدید خطر شوروی بود. همچنین دولت دستنشانده ایران به دلیل موقعیت ویژه در منطقه خاورمیانه، وظیفه دفاع از منطقه را در راستای منافع آمریکا داشت و پایگاهی برای اجرای حملههای هوایی و زمینی به خاک شوروی محسوب میشد. ابعاد دیگری نیز این دستنشاندگی داشت که میتوان به منبع نفتی ایران و افزایش توان غرب در برگزاری یک جنگ طولانی اشاره کرد.2 روشن است که با انقلاب اسلامی، کارتر ایران را از دست داد که پیامدهای ناگواری برای امنیت ملی آمریکا و ریاست جمهوری وی داشت. مهمترین پیامد آنی آن، از میان رفتن یک متحد مهم آمریکا بود که حائلی میان اتحاد شوروی و خلیجفارس به شمار آمده و از سوی آمریکا در خاورمیانه و جاهای دیگر، دست به اقدام میزد.
هلندی سرگردان و تزلزلِ جایگاه کارتر
کارتر تنها ایران را از دست نداد بلکه در ادامه نیز ناتوان از مهیا ساختن شرایط مناسب برای متحد دیرینه خود بود. محمدرضا شاه، معروف به "شاهنشاه آریامهر" در فرآیند انقلاب اسلامی از ایران خارجشده بود و از تصمیمگیری عاجز بود. حوادث بهگونهای رقم میخورد که آمریکا تحت ریاست جمهوری کارتر یکی از مهمترین متحدان خود را از دست میداد. زمانی که سفیر آمریکا در مراکش (ریچارد پارکر) به دیدن شاه رفت میخواست بار دیگر به شاه اطمینان دهد که هرلحظه او و خانوادهاش بخواهند میتوانند به آمریکا سفر کنند. درواقع، این اطمینان را زمانی پارکر به شاه داد که سفیر ایران در مراکش بهطور غیررسمی از سفارت آمریکا در مورد امکان دریافت ویزا برای خانواده سلطنتی جویا شده بود. در تهران وقتی شاه در فکر خروج از ایران بود، سالیوان به او گفته بود هرلحظه شاه تصمیم به اقامت در آمریکا بگیرد، این امکان برایش فراهم خواهد شد.
وقتی شاه در مصر بود کارتر نیز در یک مصاحبه مطبوعاتی گفته بود: «شاه اکنون در مصر است، ولی بهزودی به مملکت ما سفر خواهد کرد». همان نکتهای که سالیوان در تهران به شاه وعده داد. شاه قاعدتاً به خاطر داشت که «ترغیب» پدرش به ترک ایران نیز با این وعده همراه بود که میتواند هر جا که بخواهد در قاره آمریکا سُکنی گزیند؛ اما بهمحض خروج رضاشاه از ایران، انگلیسیها به شیوهای تحقیرآمیز، به او فهماندند سفرش به قاره آمریکا میسر نیست.
وقتی شاه در مصر بود کارتر نیز در یک مصاحبه مطبوعاتی گفته بود: «شاه اکنون در مصر است، ولی بهزودی به مملکت ما سفر خواهد کرد.» اما در ادامه معلوم شد که آنچه سالیوان در تهران به شاه وعده داد، درواقع، بیش از همهچیز برای جذّاب تر کردن پیشنهاد ترک ایران بود که در آن روزها سالیوان بر آن تأکید فراوان داشت. البته شاه قاعدتاً به خاطر داشت که «ترغیب» پدرش به ترک ایران نیز با این وعده همراه بود که میتواند هر جا که بخواهد در قاره آمریکا سُکنی گزیند؛ اما بهمحض خروج رضاشاه از ایران، انگلیسیها به شیوهای تحقیرآمیز، به او فهماندند سفرش به قاره آمریکا میسر نیست. دوستان و نزدیکان شاه بر این باور بودند که آمریکا به رهبری کارتر، اجازه نخواهد داد ایران به دست «نیروهای نااهل» بیفتد. به سبب همین فرض بود که بسیاری از امرای ارتش و وزرای دوران شاه در ایران میماندند و در برابر موج انقلاب، فرار را انتخاب نمیکنند. آنها بر این باور بودند که ایران برای آمریکا همانند آب برای حیات انسان است و آمریکا هرگز از نفت ایران دست نخواهد شست؛ اما شاه بهتدریج به این واقعیت تن درداد که باقیمانده زندگیاش را باید در خارج از بگذراند. این سفرهای پررنج و تحقیرآمیز سبب شد که کیسینجر به او لقب «هلندی سرگردان» بدهد.3 آمریکا عاجز از تصمیمگیری و حمایت از متحد خود بود. در چنان وضعیتی، حزب جمهوریخواه، کارتر را به از دست دادن ایران متهم میکرد و این حزب را در موقعیت بهتری قرار میداد.
ناکامی کارتر در تعامل
آمریکا با ریاست جمهوری کارتر، نهتنها شاه را ازدستداده بود بلکه به سبب «تعارضات بینشی» نتوانست شکستِ بزرگ خود در ایران را با سیاست تعامل با انقلاب این کشور تعدیل کند. شکستِ دولت کارتر برای تعامل با ایران کموبیش نتیجه ناهمخوانی میانِ درک آمریکا از تأثیر انقلاب بر استراتژی ایالاتمتحده و تغییر اساسی در جایگاه و جهتگیری سیاسی ایران در نظام بینالملل بود. چون از یکسو، استراتژی آمریکا با ایدئولوژی جنگ سرد و مفروضاتی انعطافناپذیر درباره دیپلماسی و حکومتداری گرهخورده بود و از سوی دیگر، بسیاری از سران جدید ایران معتقد بودند که انقلاب تغییری بنیادین در جایگاه و جهتگیری سیاسی این کشور ایجاد کرده است. اهداف آمریکا در ایران همکاری علیه شوروی، ازسرگیری فعالیتهای جاسوسی علیه شوروی، آزادی گروگانها، همکاری با ایران در افغانستان و رابطه استراتژیک با دیگر متحدان منطقهای بود، اما ایران اهدافی همچون احترام و پذیرفته شدن را دنبال میکرد و انتظارات آن از منافع دوجانبه اقتصادی و نظامی فراتر بود. واشنگتن حتی نتوانست بسیاری از میانهروهای ایران را قانع کند که انقلاب را پذیرفته یا دست از «مداخله» در ایران برداشته است. نه کارتر و نه هیچیک از مقامات بلندپایه آمریکا، پس از بیان اظهارات مبهم درباره انقلاب، سخنان خوشایندی درباره جمهوری اسلامی بر زبان نیاوردند.4 بنابراین میتوان دو شکستِ بزرگ را برای کارتر بهعنوان رئیسجمهور آمریکا در حوادث منتهی به انقلاب اسلامی ایران و پسازآن در نظر گرفت. اولین شکست «از دست دادن ایران» بود. دومین شکست بزرگ هنگامی رخ داد که کارتر از تصمیمگیری در خصوص نحوه رابطه و تعامل با انقلابیون و حتی میانهروهای ایران بازماند که بار دیگر منجر به تضعیف جایگاه حزب دموکرات در مقابلِ حزب جمهوریخواه شد.
ایالاتمتحده آمریکا و بحران گروگانگیری
آمریکا پس از قرار گرفتن در جمع بازندگان انقلاب، خویشتن را سردرگم و فاقد هرگونه نفوذ در ایران انقلابی یافت. با انحلال سلطنت و فروپاشی نیروهای مسلح و ساواک، ایالاتمتحده آمریکا، راههای سهگانه اعمال سنتی نفوذ خود در عرصه سیاست ایران را از دست داد. واشنگتن، شناخت چندانی از شخصیتهای جدید حاکم در عرصه سیاسی ایران نداشت و حتی در باب ماهیت و پویشهای منازعه جاری قدرت، اطلاعات چندانی نداشت. بهعنوان نمونه، سفارت ایالاتمتحده برای جمعآوری اطلاعات، نومیدانه به اهرم ویزا متوسل شد. ایرانیان باید برای اخذ ویزا، اطلاعاتی در مورد جمهوری اسلامی در اختیار سفارت قرار میدادند. صادرکنندگان ویزا، اصرار دارند که این کار تنها در قبال دریافت اطلاعات امنیتی سودمند برای دولت ایالاتمتحده، صورت میگیرد. همزمان با این تحولات، کارتر که نمیخواست در انتخابات ریاست جمهوری آینده به تنها گذاشتنِ یک متحد پیر و محتضر متهم شود، شاه را در آمریکا پذیرفت که خشم انقلابیون را به همراه داشت. تحت چنان وضعیتی، اقدامی برای ضربه زدن به دخالتِ فزاینده آمریکا در ایران رخ داد و آن اشغال موقت سفارت آمریکا و گروگانگیری کارکنان آن بود.5 اقدامی که انزجار از پذیرش شاه را انعکاس داد و همزمان زمینهساز بحران بزرگی برای دولت کارتر شد. چنین تحولاتی کارتر را نسبت به نتایج انتخابات سال 1980 و باخت در این انتخابات حساس کرد. جدیترین مسئلهای که در این زمان اهمیت اساسی داشت و میتوانست در انتخابات نیز برگ موثری برای کارتر محسوب شود، بحرانهایی بود که آمریکا در ایران با آنها دستبهگریبان بود و به طور خاص بحران گروگانگیری. این بحرانها به لحاظ سیاسی به کارتر آسیب وارد کرد تا جایی که کارتر در خاطرات خود مینویسد: «آخرین چیزی که من میخواستم این بود که وارد امور داخلی ایران شوم».6
فشرده سخن
آمریکا در دوران ریاست جمهوری کارتر و با وقوع انقلاب اسلامی «از دست دادنِ ایران» را تجربه کرد. تجربهای ناگوار که کام دموکراتها را نیز تلخ کرد و با پذیرش شکست از ریگان جمهوریخواه، بر تلخی آن افزوده شد. کارتر رویهای هماهنگ در مورد ایران دنبال نکرد و بهسادگی نسبت به برخی حوادث که هیچگونه شناخت یا کنترلی بر آنها نداشت، واکنش نشان داد و اشتباهات فاحشی را مرتکب شد. این اقدامات انتقاداتی را در جامعه آمریکا به دنبال داشت که منجر به شکست او در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شد.
1357. خیابان انقلاب تهران، نمایی از حضور نظامیان در حاشیه یکی از تظاهرات
پی نوشت:
1. مارک ج. گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه: ایجاد یک حکومت سلطهپذیر در ایران، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373، چاپ دوم، ص 437.
2. همان، صص 212-215.
3. عباس میلانی، نگاهی به شاه، کانادا، نشر پرشین سیرکل، 1392، صص 2-9.
4. کریستین اِمری، سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران: تعامل و تقابل استراتژیک در دوره پهلوی و پس از انقلاب، ترجمه محمد شمسالدین عبداللهی نژاد، تهران، انتشارات ققنوس، 1397، صص 340-341.
5. محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی، از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران، نشر گام نو، 1383، چاپ سوم، صص 294-301.
6. جیمی کارتر، ایران در خاطرات جیمی کارتر، ترجمه ابراهیم ایراننژاد و طیبه غفاری، تهران، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 215.