در نشست «غربزدگی و نفوذ استعمار در ایران» موسی فقیه حقانی ضمن اشاره به نقش جریان روشنفکری در زمینهسازی برای نفوذ استعمار، گفت: ملکمخان با حرفهای خود استعمار را تئوریزه کرد.
موسی فقیه حقانی در نشست «غربزدگی و نفوذ استعمار در ایران»:
ملکمخان استعمار را تئوریزه کرد
15 اسفند 1397 ساعت 15:40
در نشست «غربزدگی و نفوذ استعمار در ایران» موسی فقیه حقانی ضمن اشاره به نقش جریان روشنفکری در زمینهسازی برای نفوذ استعمار، گفت: ملکمخان با حرفهای خود استعمار را تئوریزه کرد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده تاریخ معاصر، «غربزدگی و نفوذ استعمار در ایران» عنوان نشستی بود که با سخنرانی آقایان موسی فقیه حقانی، محمدحسین رجبی و حجتالاسلام محمدصادق ابوالحسنی برگزار شد. از عنوان این نشست روشن بود که آنچه محور بحث و بررسی خواهد بود رابطهای است که دول استعماری در حوزه فرهنگ با مستعمرات خود ــ و در این نشست، ایران ــ برقرار میکنند. «غربزدگی» عنوانی است که با شنیدن آن، جلال آل احمد و کتاب «غربزدگی» او به ذهن متبادر میشود؛ متفکری که محمدحسین رجبی در این نشست، در سخنان خود به او اشاره کرد و گفت: ما مثل جلال آل احمد تصور میکردیم که اگر کروات نزنیم و فستفود نخوریم دیگر غربزده نیستیم؛ حالآنکه معنای غربزدگی فراتر از اینهاست.
آل احمد غرب مطرح در اندیشه فردید را درست نشناخت
این مورخ و پژوهشگر تاریخ اسلام سخنان خود در این نشست را چنین آغاز کرد: مسئله غرب و تضاد با آن از آغاز انقلاب مطرح بود و تصور میشد دوره ستمشاهی، که دوره غربزدگی بود، با پیروزی انقلاب اسلامی بهسرعت سپری و تمدن و فرهنگ ناب اسلامی ظاهر میشود، اما چرا این اتفاق نیفتاد و حتی ما شاهد پیشروی هرروزه غرب در بطن و سبک زندگی خود بودهایم؟
این پرسشی است که به آن پاسخهای متفاوتی داده شده است، اما رجبی برای پاسخ به این چرایی، دو جنبه سیاسی و فرهنگی رابطه استعماری غرب با ایران را از هم تفکیک کرد و گفت: شعار نه شرقی و نه غربی که در آغاز انقلاب اسلامی مطرح بود، بیشتر جنبه سیاسی داشت و به معنای آن بود که ما نه وابسته به شرق سوسیالیسم هستیم و نه وابسته به غرب و جهان سرمایهداری. البته این شعار در حوزه سیاسی تحقق یافت، اما به غرب از لحاظ فرهنگی و تمدنی یا اصلا توجه نشد یا اگر هم شد، بیشتر با معیار آل احمدی که در کتاب «غربزدگی» طرح شد، بود. جلال شاگرد استاد فردید بود و مفهوم غربزدگی را هم از او گرفت، اما آن را به پوشش منحصر دانست و آنچه را فردید مطرح کرده بود درست نشناخت.
غربی که فردید از آن سخن میگفت کدام غرب بود؟ این پژوهشگر تاریخ برای پاسخ به این پرسش، ابتدا گریزی به وضعیت امروزی جامعه ایرانی زد و گفت: لباس کنونی ما کلا از مد غرب گرفته شده و هرچند کروات نداریم، به قدری در غرب فرو رفتهایم که حتی از فیزیک خود خجالت میکشیم؛ درصد بالای عملهای زیبایی در ایران نشاندهنده این موضوع است. بسیاری از جوامع عرب، حتی لباسهای سنتی خود را حفظ کردهاند و از لباس غربی ابا دارند، اما آیا میتوان گفت که این جوامع غربزده نیستند؟
غرب مطرح در اندیشه فردید غرب وجودی انسان است
ایشان در ادامه افزود: غربی که استاد فردید مطرح میکرد غربی بود که در وجود خود انسان است. خداوند میفرماید: «یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ»؛ این ظلمات در وجود انسان است. این ظلمات همان نفس اماره است که آدمی را به سوی تباهی و غرب سوق میدهد و در مقابل آن، نفس مطمئنه هست که آدمی را به سوی شرق و نور میبرد. گرایش آدمی به شرق یا غرب وجودی از ابتدای تاریخ بشریت همواره وجود داشته است. آنجا که هابیل به دست قابیل به قتل رسید، غرب وجودی قابیل بود که او را به این کار واداشت.
اما اگر این غرب از ابتدای تاریخ بشریت وجود داشته، چرا ما غرب مدرن و آنچه را در اروپا ظهور یافت با کل تاریخ پیش از آن متفاوت میدانیم؟ پاسخ این پرسش در بخش دیگری از سخنان محمدحسین رجبی مطرح شد؛ آنجا که بیان نمود: در دورههای تاریخی پیشامدرن، حتی اگر نفس اماره جمعی هم حاکم بود، کسی اعتراف نمیکرد که دنبال نفس اماره است و بر جنایتهای خود پوششی از صلاح میکشید؛ برای نمونه، فرعونیان خود را رب معرفی میکردند؛ یعنی خود را واسطه فیض الهی میدانستند و به این طریق میکوشیدند به خود مشروعیت بدهند. اما در دوره جدید، نه تنها هیچ تلاشی نمیشود تا بر امر خلاف خود پوشش صلاح بکشند، بلکه آن را علنا مطرح میکنند.
غرب وجودی ما ستون پنجم غرب است
«با وجود این ظاهر بدون پوشش غرب، آنچه بدان جذابیت میبخشید تکنیک، هنر و مناسبات اجتماعی آن بود». این بخش دیگری از سخنان رجبی بود که پس از بیان آن، مسئله جذابیت جامعه اسلامی و ملل مسلمان را در دوره پیش از ظهور مدرنیسم را مطرح کرد و با اشاره به کتاب «آنچه یک جنتلمن باید بداند» گفت: این کتاب در دوره قرون وسطای غرب نوشته شده و متاسفانه هنوز به فارسی ترجمه نشده است. براساس این کتاب غربیها برای جنتلمن شدن، مسلمانان را الگوی خود را قرار میدادند. براساس مطالب کتاب «فرهنگ اسلام در اروپا» نوشته زیگرید هونکه نیز پادشاهان اروپا در اواخر قرون وسطی وزیران مسلمان برای خود انتخاب میکردند. نمونههایی از این دست زیاد است؛ با مطالعه تاریخ اندونزی، مالزی، چین، تایلند و... به نمونههای فراوانی برمیخوریم از حضور تجار ایرانی مسلمان در این سرزمینها که به دلیل رفتار درست و اخلاقمدارشان الگوی مردم آن سرزمین و حتی باعث گرویدن آنها به اسلام شدهاند. اما اکنون غل و غش و تقلبی که در معاملات مردم ما مشاهده میشود چه آثار مخربی نه تنها در داخل، بلکه بر غیرایرانی داشته است که به دلیل نگاه مثبت به ایران و ایرانی، به معامله با مردم ما تمایل داشتهاند.
چرا چنین شد؟ آیا غرب با نفوذ استعماری جامعه ما را این گونه دگرگون کرد؟ رجبی معتقد است: ما اگر متوجه غرب وجودی خودمان بودیم، آن غرب نمیتوانست در ما نفوذ کند و تا زمانی که این غرب وجودی در ما فعال است، ما حریف غرب نمیشویم. این غرب وجودی که ما را به دروغگویی، شایعهسازی و... وادار میکند ستون پنجم غرب است؛ ازهمینرو امام خمینی(ره) فرمودند: انقلاب اسلامی حقیقی باید انقلاب حال باشد. امام علی(ع) میفرماید: ارزش و اعتبار هر فرد و گروه انسانی به آن چیزی است که آن را ایدئال میداند. امروز ایدئال مردم ما چیست؟ خانه خوب، ماشین خوب و...! اینها بد نیست، اما اگر به اینها رسیدید بعدش چه میشود؟ غربیها هم همین ایدئالها را دارند. این همسویی است که شهادتطلبی ایثارگران ما در جبههها و پیامهای امام خمینی و مقام معظم رهبری را خنثی میکند.
شرافت قلم در آثار مرحوم منذر موج میزند
نمونه انسانی که بر غرب وجودی خود غلبه کرد و از طریق همین غلبه توانست در برابر نفوذ غرب بایستد مرحوم علی ابوالحسنی (منذر) بود که محمدحسین رجبی سخن خود را درباره ایشان این چنین آغاز کرد: وقتی آن حجاب اکبر برطرف شود، آن نور تشعشع پیدا میکند. مرحوم منذر شیفته شهید مظلوم شیخ فضلالله نوری بود و با مستندات علمی از ایشان دفاع میکرد و ازآنجاکه تقیزاده دشمن شهید بود، ایشان به افشاگری درباره او میپرداخت، اما در بحث علم تقیزاده انصاف را رعایت میکرد و علم ایشان را کتمان نمینمود؛ درواقع ایشان حتی درباره دشمن نیز از عدالت عدول نمیکرد و عدالت و صداقت را حتی در تحقیقات تاریخی نیز سر لوحه خود قرار میداد. عدالت در نوشتن یعنی شرافت قلم داشتن است؛ آنچه در آثار مرحوم منذر موج میزند. جمع عدالت و صداقت در یک کلمه میشود حق. مرحوم منذر حقگو و حقجو بود و تحقیق هم یعنی حق گفتن و حق جستن.
سیر استعمار سیر تار عنکبوتی است
بعد استعمارستیزی «منذر تاریخ و تاریخنگاران» موضوعی بود که در کلام حجتالاسلام محمدصادق ابوالحسنی، سخنران دوم این نشست، مطرح شد. او دراینباره گفت: آثار مرحوم منذر فقط اثر علمی نیست؛ آتشفشان ناآرام درون ایشان چنان گرم و جوشان بود که گدازههای آن بر صحیفه دفتر فرو ریخته است. مرحوم منذر بخشی از اسرار تاریخ را در عمر کوتاه 56 ساله خود در قالب 50 کتاب و بیش از 300 مقاله به سینه کتاب گفت، اما بسیاری از این اسرار ناگفته را در سینه خود گذاشت و این اسرار با درگذشت او در خاک مدفون شد. یکی از ویژگیهای بارز مرحوم استاد منذر ژرفای بارز دشمنشناسی در نگاه و آثار ایشان است. همین ویژگی باعث شد جبهه باطل همواره با این تاریخنگار نادر روزگار مقابله کند. در دهه 1360 که استاد منذر به مبارزه با جریان غربزدگی و ایادی داخلی آن دست زد، غیر از تخریب و فضاسازی علیه او، بارها خانوادهاش را تهدید کردند و حتی گروه فرقان علیه ایشان بیانیه صادر کرد. علت چنین مقابلهای از سوی جریان سکولار تاریخنگاری و ایادی غرب این بود که مرحوم استاد منذر توطئههای پیچیده استعمار را میشناخت.
برای شرح این توطئهها ابوالحسنی در ادامه به نگرش قرآنی استاد منذر به ماهیت استعمار اشاره کرد و گفت: در اندیشه استاد ابوالحسنی (منذر) آیات قرآنی بسیاری قابل تطبیق بر جریان استعمار است؛ ازجمله آیه 41 سوره عنکبوت که امام صادق(ع) در «توحید مفضّل» به تفصیل از آن سخن گفته است. از نظر استاد ابوالحسنی، رفتار استعمار نسبت به مشرقزمین و ایران دقیقا مطابق همان چیزی که این حضرت درباره عنکبوت و شیوه عمل آن فرموده است. به عبارت دیگر، سیر استعمار سیر تار عنکبوتی است.
محمدصادق ابوالحسنی شروع سیر تار عنکبوتی استعمار را از زمان جنگهای اسلامستیزانه کلیسا و پس از آن کشف دماغه امید نیک میداند که در پی آن حرکتهای استعماری پرتغال و سپس انگلیس آغاز شد. او با یاد کردن از اقداماتی مانند «ترویج فساد اخلاقی»، «تفرقهافکنی» و... به عنوان نیش این عنکبوت، به جایگاه کلیدی ایران در منظومه فکری استعمار اشاره کرد و سپس از ابعاد نفوذ آن در ایران سخن گفت: از منظر استاد منذر، یکی از روزنههایی که استعمار برای نفوذ در ایران ایجاد کرد روزنه نظامی بود. ما ایرانیها به دلیل ضعف در بعد نظامی، دستمان را به سوی فرانسویها و انگلیسیها دراز کردیم. در پی این استمداد بود که راه نفوذ برای این قدرتها باز شد. انگلیسیها برای این نفوذ نکاتی را مدنظر قرار دادند که بخشی از آن در این نوشته انعکاس یافته است: در معامله با ایرانیها و ایرلندیها باید خصائل و صفات مخصوص آنها را در نظر گرفت. با آنها نمیتوان با برهان خشک کنار آمد، بلکه در مورد هر دوی آنها باید به امیال باطنیشان توجه داشت. حب ذات و غرور شخصی آنها را باید به چیزی شمرد؛ زیرا اینها با این خصلتها بار آمدهاند... .
ادامه سخنان این سخنران، ذکر شواهدی تاریخی برای بهکارگیری این ترفندها و نتایج آن بود که چنین بیان شد: امینالسلطان، عاقد قرارداد رژی، ابتدا ظاهر مقدسهای داشت و حتی به گفته همسرش اهل نماز شب خواندن بود، اما همین فرد بر اثر این ترفندهای استعماری، به جایی رسید که در سفر فرنگ، علنا جلوی ناصرالدینشاه آنقدر مشروب خورد که صبر ناصرالدینشاه را به سر آورد. نمونه دیگر فردی به اسم سر هنری لایارد است که در سفر به لرستان، با پوشیدن لباس لری و تکلم به زبان لری، در میان مردم آن منطقه نفوذ کرد و به سرقت آثار باستان آنجا دست زد. نفوذ در بین طلاب و دژ مستحکم روحانیان نیز یکی دیگر از روزنههای استعمار بود. یکی از نمونههای این نفوذ مستر چرچیل بود که به عنوان آخوند طالقانی به قم رفت و دیگری شیخ ابراهیم زنجانی بود که عموم از عاقبت کار او اطلاع دارند.
اصول حاکم بر رفتار سیاسی و فرهنگی مرجعیت شیعه
اصول حاکم بر مرجعیت شیعه در مبارزه فرهنگی موضوع سخنان سخنران بعدی نشست «غربزدگی و نفوذ استعمار در ایران»، دکتر موسی فقیه حقانی بود که این چنین آغاز شد: در کتاب «پایداری تا پای دار» مرحوم ابوالحسنی هفت، هشت ویژگی را برای روحانیت شیعه برمیشمرد و از آنها با عنوان اصول حاکم بر مرجعیت شیعه در مبارزه فرهنگی یاد میکند. ایشان معتقد بود که این اصول بر رفتار سیاسی و فرهنگی مرجعیت شیعه حاکم بوده است. از جمله این اصول میتوان به «صیانت از اسلام و مسلمین و سرزمینهای اسلامی»، «صیانت از تشیع»، «صیانت از ایران»، «مبارزه با استعمار»، «مبارزه با استبداد»، «دفع افسد به فاسد»، «استفاده از خیرالموجودین» و... یاد کرد.
استعمار در برخورد با اسلام از دو روش نسخ و مسخ استفاده میکند
ایشان در ادامه افزود: براساس همین اصول میشود رفتار روشنفکران و استعمار را سنجید؛ زیرا در نقطه مقابل مرجعیت شیعه استعمار قرار دارد. در مقابل اصل نخست حاکم بر رفتار مرجعیت شیعه، یعنی اصل صیانت از اسلام و مسلمین و سرزمینهای اسلامی، استعمار نابودی اسلام و تصرف سرزمینهای اسلامی را اصل قرار داده است. البته استعمار و عوامل آن در برخورد با اسلام و مسلمانان دو روش دارند: 1. نسخ؛ 2. مسخ. در روش نخست، علنا اسلام و همه ادیان را ارتجاعی میدانند و کلید پیشرفت را در هدم اساس آنها عنوان میکنند. در روش دوم، هدف همان است؛ یعنی هدم اساس ادیان، اما آن را به صراحت بیان نمیکنند و با مسخ کردن (دگرگون کردن)، تغییر مفاهیم و تحریف میکوشند به هدف خود دست یابند. نمونه افرادی که در تاریخ این روش را در پیش گرفت میرزا ملکمخان بود.
تمسخر شعائر دینی در مقابل اصل «صیانت از تشیع» یکی دیگر از اصولی است که از نظر حقانی، رئیس پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر، بر رفتار استعمار و روشنفکران حاکم است. ایشان دراینباره اظهار نمود: این عده علاوه بر اینکه ضد اسلام هستند، تمام هویت ما را به تمسخر میگیرند. آخوندزاده و ملکمخان تمام شعائر دینی را مسخره میکردند و به تشیع که میرسیدند حقد و کینهشان بیشتر میشد.
اما علت این دشمنی با تشیع در چیست؟ موسی فقیه حقانی آن را در رکن ولایت میبیند. از نظر ایشان، «به دلیل وجود بحث ولایت در تشیع، امکان سکولار شدن شیعیان و لغزش آنها بسیار کمتر است، اما پیروان مذاهب دیگر، چون بحث ولایت در آنها مطرح نیست، راحتتر دچار لغزش میشوند. به همین دلیل است که آنها تشیع را منحطترین مذهب معرفی میکنند و باور به امام زمان(عج) را جدیترین مانع تحقق دموکراسی میدانند».
استعمار سه بار تا حد نابودی ایران پیش رفت
رئیس پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر در ادامه افزود: در برابر اصل صیانت از ایران، اصل نابودی ایران در دستور کار استعمار قرار دارد. استعمار ــ چه روسیه و چه انگلستان ــ طی تاریخ درصدد نابود ساختن ایران بودهاند و سه بار نیز تا حد نابودی ایران پیش رفتند؛ قراردادهای 1907، 1915 و 1917 تماما از این تلاشها حکایت میکند. حتی آن روشنفکرانی که ادعای ایراندوستی کردهاند در نهایت قائل به این بودهاند که ایران باید در نظام بینالملل ادغام شود. ملکمخان معتقد بود که ایرانی لیاقت چیزی را ندارد و راه پیشرفت ایران در این است که مستشار از خارج بیاورد و همین اندیشهها بود که زمینه ظهور رضاخان را فراهم کرد. او وقاحت را به جایی میرساند که میگوید: خداوند نعمتهایش را به تمام بندگانش داده، اما یک عده لیاقت دارند و عده دیگری لیاقت ندارند. پس باید از آنها که لیاقت ندارند گرفته شود و به آنها که لیاقت دارند داده شود. ملکمخان با این حرفها استعمار را تئوریزه کرد.
جریان استعمار و روشنفکران بهظاهر خواهان دموکراسیاند، اما این دموکراسی فقط جامعهای بر قامت استبداد است. نمونههای این امر در تاریخ ایران بسیار است و دکتر حقانی نیز در بخشی از سخنانش به آن چنین اشاره کرد: روشنفکران با استبداد فردی سنتی مقابله میکردند، اما خودشان استبدادی ایجاد کردند که به گفته آخوند خراسانی استبدادی اشنعتر از استبداد گذشته بود. مالیاتی که پس از مشروطه از مردم اخذ میکردند و کشتاری که در برخوردهای اجتماعی بدان دست میزدند اصلا قابل مقایسه با گذشته نبود. نمونه آن قیام تنباکو و مقابله با ستارخان در پارک اتابک است. دوره رضاخان و حکومت استبدادی او نیز که ادامه فعالیت جریان روشنفکری است.
بخش پایانی سخنان دکتر موسی فقیه حقانی به روشنفکری دینی اختصاص یافت که به گفته ایشان، همانند جریان روشنفکری در پی نفی شریعت در اسلام است: «این جریان نیز مانند دئیستها و ملحدها، بر ایجاد نهضت پروتستانتیسم در اسلام اصرار میورزند. آنها با این کار میخواهند اسلامی دنیای ارائه کنند؛ همانطور که نهضت پروتستانتیسم در مسیحیت، قرائتی دنیایی از مسیحیت ارائه کرد. هدف آنها از این کار نابودی ریشه روحانیت در ایران است.
در پایان این مراسم، با حضور همسر تاریخپژوه معاصر، مرحوم علی ابوالحسنی (منذر)، از کتاب «بیدارگر بصیر: راه رهایی از استعمار در اندیشه استاد علی ابوالحسنی (مُنذِر) ــ به ضمیمه رساله اسلام و مسیحیّین میرزا ابوعبدالله زنجانی(ره)»، که به کوشش محمدصادق ابوالحسنی نگاشته و به همت پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر منتشر شده است، رونمایی شد.
گفتنی است نشست «غربزدگی و نفوذ استعمار در ایران» سهشنبه 14 اسفند 1397، از ساعت 15 در سالن همایش مجموعه فرهنگی یادمان شهدای هفتم تیر برگزار شد.
کد مطلب: 6605