قدرت انقلاب، تصمیم مردم و سازشناپذیری رهبر انقلاب تمام سیاستهای فریبکارانه رژیم پهلوی را بیثمر کرد. در چنین شرایطی، فرماندهان نظامی حکومت پهلوی مرکب از نیروهای هوایی، زمینی، دریایی ارتش، سازمان گارد شاهنشاهی، ژاندارمری، شهربانی، وزارت جنگ و ساواک، در دو سال آخر حرکت انقلابی مردم ایران به واکنشهای متعدد و متفاوتی در قبال حرکت انقلابی مردم ایران دست زدند. در ادامه این نوشتار نوع این واکنشها و سرانجام آنان بررسی شده است.
1. استفاده از خشونت
اولین راهکار نظامیان در قبال حرکت انقلابی مردم، اقدام به خشونت و ایجاد رعب و وحشت بود. برای این کار در جلسه هیئت دولت در روز 16 شهریور 1357 تصویب شد که در تهران و یازده شهر دیگر حکومت نظامی برقرار شود.1 با تصویب این امر، برقراری امنیت و آرامش عمومی عملا به وزارت جنگ واگذار شد و فردای همین روز، واقعه 17 شهریور میدان ژاله اتفاق افتاد. اما برای فهم نتیجه این اقدام نظامیان، ارتشبد قرهباغی در خاطرات خود چنین نقل میکند: «در یکی از جلسات مذاکره (با شریفامامی نخستوزیر) اظهار کردم با وجود اعلان حکومت نظامی، نه تنها آرامش برقرار نگردید، بلکه وضع امنیت عمومی کشور روز به روز بدتر هم شده است؛ همچنین فعالیتی از طرف سازمان اطلاعات و امنیت کشور دیده نمیشود».2 اعترافات فوق در ابتدا ناکارآیی حکومت نظامی را آشکار میسازد و در ادامه نشاندهنده ناکارآمدی اقدام به سرکوب و خشونت از سوی نیروهای مسلح رژیم پهلوی است.
اقدام دیگر نظامیان به منظور سرکوب کردن حرکت انقلابی مردم در دو سال آخر، توسط ساواک انجام شد. اقدام به شکنجه و کشتن مخالفان توسط ساواک در مدت تأسیس آن امری عادی بود، اما با بحرانی شدن شرایط و در اوج مبارزات انقلابی، این اقدامات توسط ساواک گسترش یافت. در چنین شرایطی گاه فردی به خاطر خواندن یک کتاب سیاسی شکنجه میشد تا اعتراف کند چه کسی این کتاب را به او داده یا راهنمایی کرده است؛ گاه فردی به خاطر داشتن رساله عملیه امام خمینی(ره) تحت شکنجه قرار میگرفت تا اعتراف کند رساله را از کجا تهیه کرده است و گاه افراد به گمان اینکه با گروهی ارتباط عملیاتی داشتهاند، بهشدت شکنجه میشدند.3 اما هیچ کدام از این اعمال بر اراده و روحیه مردم انقلابی ایران برای تحقق اهداف خود تأثیری نگذاشت.
2. اقدام به تشکیل کابینه نظامی
در تاریخ 15 آبان 1357 کابینه نظامی ارتشبد ازهاری روی کار آمد. گرچه از زمان اعلام حکومت نظامی با فرمانداران نظامی و وزیر جنگ و وزیر کشور نظامی، کابینه شریف امامی هم دست کمی از کابینه نظامی نداشت، ولی این بار ارتش با تمام نیرو به میدان آمده بود.4 بااینحال این بار به جای تمرکز بر سرکوب مردم، بر فریب و پرت کردن حواس آنها تمرکز کردند. دولت ازهاری سعی کرد با نمایش مبارزه با فساد و بازداشتهای نمایشی، مردم را آرام کند. اما در عمل این اقدام نیز نتوانست اوضاع را به حالت عادی برگرداند. در این ارتباط ارتشبد قرهباغی که در دولت ازهاری وزیر کشور نیز بود در خاطرات خود مینویسد: «در دولت نظامی ازهاری نیز عدهای از وزرای قبلی عقیده داشتند تنها راه برقراری آرامش در کشور بازداشت و تحت تعقیب قرار دادن مقامات مسئول گذشته و مجازات سریع آنها میباشد...»
ازهاری با استفاده از ماده 5 قانون حکومت نظامی، تعدادی از شخصیتهای کشوری و لشکری از جمله نامبردگان زیر را بازداشت نمود: امیرعباس هویدا؛ نخستوزیر اسبق، منوچهر آزمون؛ وزیر سابق و مشاور در امور اجرایی، داریوش همایون؛ وزیر اسبق اطلاعات و جهانگردی، منصور روحانی؛ وزیر اسبق کشاورزی، ارتشبد نصیری؛ رئیس سابق ساواک، نیکپی؛ شهردار سابق تهران، نیلی آرام؛ معاون سابق وزارت بهداری، فریدون مهدوی؛ وزیر اسبق بازرگانی... .5 با وجود تمام این نمایشها برای فریب و منحرف کردن حرکت انقلابی، به دلیل بیاعتمادی مردم به حکومت و نامشروع بودن آن، این اقدامات نیز کارایی لازم را نداشت و در سطح جامعه کسی این وقایع و مبارزه با فساد را جدی تصور نکرد.
بنابر اسناد موجود، گویا برخی از سران ارتش، طرحهای آمادهای داشتند که با اعدام دوهزار تن از مخالفان و استقرار تانکها و تصرف مراکز دولتی، کودتا را انجام دهند
3. وحشت نظامیان از انقلاب مردمی
فرماندهان نیروهای نظامی به دلیل سرکوب مردم در مدت حکومت رژیم پهلوی و درنتیجه ترس از آنها، تنها گروهی بودند که با رفتن محمدرضاشاه موافق نبودند و بیش از هر کس از رفتن او وحشت داشتند؛ زیرا رفتن شاه را مساوی با سرنگونی رژیم و افتادن به دست مردم میدانستند؛ به همین جهت بیشتر آنها به دنبال طرحی بودند که شاه را از رفتن منصرف کنند. با این اندیشه بود که کمیته بحران، متشکل از فرماندهان نظامی همچون ارتشبد طوفانیان؛ معاون وزیر جنگ، سپهبد ربیعی؛ فرمانده نیروی هوایی، دریاسالار حبیباللهی؛ فرمانده نیروی دریایی و سپهبد مقدم؛ رئیس ساواک، در جلسهای، رفتن شاه را به صلاح خود ندانست. ارتشبد قرهباغی، رئیس ستاد مشترک، از طرف کمیته بحران نزد شاه رفت و اصرار کرد که از مسافرت منصرف شود.6 اما این اقدام آنان سودی نداشت و شاه بیشتر از آنان از انقلاب مردم وحشت کرده بود.
اما اوج وحشت نظامیان هنگام با خبر شدن از بازگشت رهبر انقلاب، یعنی امام خمینی، بود. وقتی خبر بازگشت امام خمینی در ششم بهمن منتشر شد، تمام اعضای شورای فرماندهان «معتقد بودند اگر آیتالله خمینی بازگردد، لحظهای که پای او به خاک ایران برسد، عمر رژیم شاه پایان مییابد و جان همه وابستگان به شاه هم فنا میشود و ارتش از هم میپاشد».7 در چنین شرایطی پس از اینکه فرماندهان نظامی از ماندن مححمدرضاشاه در ایران ناامید شدند و سایه انقلاب و مجازات را با آمدن امام احساس میکردند، به این نتیجه رسیدند که وقتی شاه از کشور برود باید کودتا کنند.
4. تصمیم به کودتا؛ و عدم اتفاق رأی نظامیان
احساس بیاعتمادی و نیز حسادت و رقابتهایی که در میان سران ارتش وجود داشت سبب شده بود اتفاق رأی بین سران ارتش برقرار نباشد. این بیاعتمادی و تضاد فکرها پس از رفتن ناگهانی محمدرضاشاه در میان افسران بلندپایه شدت پیدا کرد، به گونهای که امکان هر گونه ابتکار و واکنش خودجوش و احساس قبول مسئولیت را از بین برد.8 در میان این تنشها و متحد نبودن نظامیان، در واپسین روزهای منتهی به انقلاب اسلامی و درست پس از خروج محمدرضاشاه از ایران و آمدن امام خمینی، برخی از عوامل ارتش، برنامهریزی خود را برای کودتا علیه دولت موقت انقلاب، که هنوز تشکیل نشده بود، و حتی بختیار، که او را مسبب اصلی خروج شاه میدانستند، آماده میکردند.
در این برهه زمانی، برخی از شایعات از کودتای سرلشگر خسرو داد و برخی از کودتای سپهبد عبدالعلی بدرهای در فرماندهی نیروی زمینی سخن میگفتند. این تلاشها به حدی جدی بود که شاه بهرغم نقشههای قبلی، به جای اقامت یکروزه در مصر و بعد سفر به آمریکا، برنامه سفرش را لغو کرد و در مصر و مراکش منتظر ماند تا کودتای ارتش انجام شود.9 بنابر اسناد موجود، گویا برخی از سران ارتش، طرحهای آمادهای داشتند که با اعدام دوهزار تن از مخالفان و استقرار تانکها و تصرف مراکز دولتی، کودتا را انجام دهند، اما ظاهرا ارتشبد حسین فردوست به دلیل همعقیده نبودن با کودتاچیان و بنابر دشمنیهای پنهانی با همکاران خود، طرح را لو داده بود.10
هایزر در تحقیقات خود از سران ارتش، به این نتیجه رسید که عملیات کودتا در میان برخی از سران ارتش به صورت خیلی محرمانه وجود دارد،11 اما به اعتقاد وی، به دلیل همین ناهماهنگیها و اختلاف فکری و متحد نبودن سران ارتش، امیدی به کارسازی این تلاش وجود ندارد.12 علاوه بر متحد نبودن نظامیان و فرماندهان ارتش، که سبب شده بود نتوانند به کودتا دست زنند، یکی دیگر از مشکلات نظامیان این بود که برخی از فرماندهان، از ناکامی کودتا و در نتیجه آن، مواجه شدن با خشم و غضب مردم و دولت انقلابی بیمناک بودند.13
فرجام
قدرت نظامی رژیم پهلوی تا قبل از سال 1356 به میزان زیادی با استفاده از سرکوب و ارعاب و خشونت، در کنترل حوادث انقلاب موفق بود، ولی گستردگی حرکت مردمی از این سال به بعد به میزانی بود که مهمترین ابزار قدرت رژیم، یعنی ابزار نظامی، را هم کاملا بیاثر ساخت، به گونهای که از آن سال به بعد هیچ کدام از اقدامات و تصمیمهای آنان به ثمر ننشست و پس از مدتی از ترس و وحشت، عدهای از آنان از کشور گریختند و برخی دیگر تسلیم انقلاب شدند.
شماره آرشیو: 40-133ش
پی نوشت:
1. عباس قرهباغی، اعترافات ژنرال، چاپ دهم، تهران، نشر نی، 1368، ص 21.
2. آیت مظفری، «چرایی ناتوانی رژیم پهلوی در جلوگیری از وقوع انقلاب اسلامی»، مجله حصون، ش 11 (بهار 1386).
3. روحالله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران (1343-1356)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 187.
4. آیت مظفری، همان.
5. عباس قرهباغی، همان، ص 74.
6. همان، صص 139-143.
7. رابرت هایزر، مأموریت مخفی در تهران، ترجمه محمدحسین عادلی، تهران، نشر رسا، 1366، ص 172.
8. غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، تهران، نشر رسا، 1373، ص 328.
9. حسن زندیه و حسین احمدی رهبریان، «عوامل ناکارآمدی کودتا در آستانهی انقلاب اسلامی ایران»، فصلنامه ژرفا پژوه، ش 8 و 9 (تابستان و پاییز 1395).
10. مسعود بهنود، از سید ضیاء تا بختیار، تهران، نشر جاویدان، 1384، ص 875 .
11. رابرت هایزر، همان، صص 68-77.
12. گری سیک، همه چیز فرو میریزد، ترجمه علی بختیاریزاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص 217 - 218.
13. حسن زندیه و حسین احمدی رهبریان، همان.