استراتژی عدم تعهد پیشینهای طولانی دارد و زمینهساز بسیاری از سیاستها در ایران و حتی عرصه بینالمللی شده است. تبلور اصول و ویژگیهای این استراتژی در فرآیند انقلاب اسلامی ایران نیز قابل رهگیری است. بدین ترتیب، در نوشتارِ پیش رو به بازشناسی رابطه بین استراتژی عدم تعهد، سیاستِ موازنه منفی و انقلاب اسلامی ایران خواهیم پرداخت.
چیستیِ استراتژی عدم تعهد
استراتژی عدم تعهد، هم از بابت نظری و هم از جنبه کاربردی سنخیت و سازگاری عمیقی با سیاستِ موازنه منفی دارد. بر اساس این استراتژی، یک حکومت تواناییهای نظامی و فرهنگی و سیاسی خود را برای مقاصد و منافع حکومتهای بیگانه بهکار نمیبرد. درواقع شکلِ متداول عدم تعهد در میان حکومتهایی مشاهده میشود که به ابتکار خود، از قبولِ تعهدات نظامی و اقتصادی که تأمینکننده منافع بیگانگان است امتناع میورزند. بدین دلیل خواستهها و اهداف سیاست داخلی و خارجی این نوع دولتها با منافع و خواستههای قدرتهای بزرگ در تعارض است. استراتژی عدم تعهد هدفی جز طرد سلطه و تأمین حاکمیت ملی از طریق برقراری رابطهای عدمی و ایجاد توازن سیاسی بین قدرتها ندارد.1
دیپلماتِ موازنه و ملی کردن صنعت نفت
دکتر محمد مصدق سیاستمداری است که ایده «موازنه منفی» را طرح کرد. علائق مطالعاتی مصدق در دورهای که در سوئیس به تحصیل میپرداخت، سویه روابط استعماری دول اروپایی با آسیا و افریقا و خیزشهای ناسیونالیستی در این مناطق بود. او پس از فراغت از تحصیل به ایران بازگشت و با موضوع حضور نیروهای نظامی بیگانه در کشور مواجه شد، اما برخلاف بسیاری از فعالان سیاسی، هیچیک از دو جبهه درگیر در جنگ جهانی اول را بر دیگری ترجیح نداد. نه علاقهای به شرکت در دولتهای تحت حمایت روس و انگلیس داشت و نه مایل بود که همراه مهاجران طرفدار دول محور، استانبول و برلین را برای فعالیت سیاسی انتخاب کند. مصدق موازنه منفی را ترجیح میداد. موضع او در قبال قدرتهای خارجی در ایران، شاید بیش از آنکه وجهی کلان و راهبردی داشته باشد، از رویکردی اخلاقی و حیثیتی متأثر بود؛ رویکردی که بر اساس آن صرف حضور نیروهای خارجی در کشور به معنای مخدوش شدنِ حسِ شرافت و شخصیت ایرانی تلقی میشد. یک طرف دوگانه ملیگرایی او، غیر ایرانی یا به قول خودش، اجنبی بود و هیچ فرقی نمیکرد که مصداق آن روس و انگلیس باشند یا آلمان و عثمانی.2
ملی شدن صنعت نفت توسط دکتر مصدق و جبهه ملی مرحله عملیاتی سیاستِ موازانه منفی بود. مصدق با بهکارگیری استراتژیهایی مانند تظاهرات خیابانی و مطالبات توانست یک جنبش مردمی را بهمنظور ملی شدن صنعت نفت شکل دهد. طرفداران مصدق عمدتا عبارت بودند از: روشنفکران، دانشجویان و استادان دانشگاه؛ البته حمایت آیتالله کاشانی اهمیت بسیاری در این جنبش داشت.3 مصدق با استفاده از اعتصابات عمومی طی اردیبهشتماه 1330، توانست مجلس را برای پذیرش لایحه ملی شدن صنعت نفت و اعطای رأی لازم برای نخستوزیری خود جهت اجرای قانون ملی شدن نفت زیر فشار قرار دهد. پس از آن، او شرکت ملی نفت ایران(NIOC) را تأسیس و مذاکره با شرکت نفت ایران و انگلیس را برای انتقال آرام کنترل مدیریت و منابع آغاز کرد و در واکنش به مقاومت انگلیسیها، به شرکت ملی نفت دستور داد تأسیسات شرکت پیشین ازجمله چاههای نفتی و خطوط انتقال و همچنین پالایشگاه و کلیه دفاتر آن در سراسر کشور را به تصرف درآورد.4
جنبش عدم تعهد؛ تلاش برای جلوگیری از تصاحب
مطرح کردن استراتژی عدم تعهد و سیاستِ موازنه منفی از جانب دکتر مصدق تنها در مرحله ملی شدن صنعت نفت متوقف نشد. پس از پایان جنگ جهانی دوم بسیاری از کشورهای جهان در برابر این پرسش قرار گرفتند که با وجود آنکه آنان در آغاز، ادامه و پایان جنگ، تمایل یا نقشی آگاهانه نداشتهاند، علت تحمیل آن همه تلفات و خسارات سنگین بر آنها چه بود. برخی از کشورها، پاسخ این پرسش را در وابستگی و انقیاد نظامی خواسته یا ناخواسته به سردمدارانِ جنگ، چه در جبهه دول محور و چه در جبهه متفقین، یافتند.5
مصدق پس از فراغت از تحصیل به ایران بازگشت و با موضوع حضور نیروهای نظامی بیگانه در کشور مواجه شد، اما برخلاف بسیاری از فعالان سیاسی، هیچیک از دو جبهه درگیر در جنگ جهانی اول را بر دیگری ترجیح نداد... موضع او در قبال قدرتهای خارجی در ایران، شاید بیش از آنکه وجهی کلان و راهبردی داشته باشد، از رویکردی اخلاقی و حیثیتی متأثر بود
پیروی از عدم تعهد در سیاست خارجی بهعنوان سیاستی عملی در جهان دوقطبی بدین معناست که یک کشور توانایی سیاسی، اقتصادی و نظامی خود را در جهت مقاصد و منافع کشورهای دیگر بهکار نمیگیرد و به نحوی رفتار نمیکند که در روابط بینالملل ایجاد تنش نماید. با توجه به ماهیت نظام بینالملل و دوقطبی آشتیناپذیر در دهههای 1950 و 1960م و شرایط سیاسی مناسب داخلی کشورهای جنوب در مبارزه با قدرتهای استعماری و کسب استقلال، برگزیدن استراتژی عدم تعهد از جانب این کشورها بهعنوان کارسازترین نوع موازنه قوا در سیاست خارجی بود. بدین خاطر در آوریل 1955م، در باندونگ و سپتامبر 1961م در بلگراد، بسیاری از کشورهای جنوب گرد هم جمع شدند و در مقابل دو بلوک غرب و شرق، سازمان جدیدی با عنوان «نهضت عدم تعهد» تشکیل دادند. شرکتکنندگان در این کنفرانسها، استراتژی عدم تعهد را با اصول سیاستِ موازنه منفی که محمد مصدق در سالهای نهضت ملی کردن صنعت نفت اتخاذ و تعقیب نمود، یکسان گرفتند و نصبالعین خود قرار دادند6 تا استراتژی عدم تعهد از عرصه داخلی ایران فراتر رود و به یک گفتمان در عرصه بینالملل تبدیل شود که هدف آن جلوگیری از تصاحب کشورهای بیطرف بهوسیله بلوک شرق و غرب بود.
انقلاب اسلامی؛ محبوبیت عدم تعهد و محدودیت ساختاری
اگرچه استراتژی عدم تعهد به عرصه سیاست خارجی و روابط بینالملل مربوط میشود، برای تحقق این استراتژی شرایط داخلی باید مساعد باشد. بنیان اصلی استراتژی عدم تعهد را سه عنصر «توازن سیاسی»، «حکومت ملی» و «استقلال» تشکیل میدهد.
الف) توازن سیاسی: تداوم عدم تعهد در میان حکومتهایی مشاهده میشود که با پشتوانه مردمی و بدون برخورداری از حمایت دیگران، حاضر به واگذاری امتیاز به قدرتهای بیگانه نیستند. بدین ترتیب استقلال از قدرتهای بیرونی در گروی آزادی و حاکمیت قانون در داخل کشور است. به عقیده مصدق توازن سیاسی وقتی در مملکت برقرار میشود که انتخابات، آزاد باشد. توازن منفی آن نیست که هر دولتی هواخواهان خود را به مجلس بیاورد. توازن منفی آن است که دولت در انتخابات دخالت نکند، در قانون عمومی انتخابات تجدیدنظر شود و نمایندگان حقیقی ملت که به مجلس رفتند توازن سیاسی برقرار میشود و هر وقت موازنه سیاسی برقرار شد، رفع نگرانی نه از یکی بلکه از دول مجاور عموما میشود.7
ب) ضرورت تأسیس حکومت ملی ـ دموکراتیک: موفقیت سیاستِ موازنه منفی به روایت طراحان و مجریان آن در گروی تفکیکناپذیری امور داخلی و روابط خارجی است. بر اساس اصول اساسی موازنه، حکومتی که در سیاست و روابط خارجی در پی قطع سلطه و نفوذ بیگانگان باشد، ناگزیر است در مسائل سیاسی و اجتماعی داخلی نیز از این سیاست پیروی نماید. سیاست خارجی یک کشور مستقل و ملی انعکاسی است از سیاست داخلی و برعکس سیاست داخلی هر کشوری تابع و انعکاسی است از سیاست خارجی آن؛ بنابراین کشوری که در سیاست خارجی طالب استقلال باشد، باید در داخل نیز از موازنه منفی پیروی کند. تنها با تحقق قانون جهت برپایی حکومت ملی و تأمین آزادی و دموکراسی است که استراتژی عدم تعهد قابلپیگیری است. تا خود مردم نتوانند در امور کشورداری و تأمین نیازمندیهای خویش دخالت کنند، هیچوقت به استقلال و آزادی دست پیدا نخواهند کرد.8
ج) استقلال و طرد سلطه خارجی: یکی از عناصر اساسی سیاستِ موازنه منفی، کسب استقلال از هرگونه قدرت تکاثرطلب و سودجوی خارجی است؛ بنابراین طراحان و طرفداران این جهتگیری تلاش میکنند با اجرای سیاستِ موازنه منفی در برابر هر قدرت خارجی که بخواهد با ایجاد رابطه سلطهگرانه و شرایطی نابرابر از تحول و تکامل سیاسی و اقتصادی ایران جلوگیری نماید، موانعی ایجاد کنند. بدین اعتبار میتوان گفت که موفقیت نهایی موازنه منفی بهعنوان جهتگیری واقعبینانه در سیاست خارجی ایران به میزان همکاری در تأمین ثبات سیاسی داخلی و استقلال از قدرتهای برونمرزی و گسترش روابط با کشورهای جنوب بستگی دارد.9
محبوبیت روزافزون استراتژی عدم تعهد به واسطه رنجش تاریخی ایرانیان از نفوذ بیگانگان سببساز علاقه آنان برای بهکارگیری سیاستِ موازنه منفی شد تا استقلال خود را حفظ کنند. رابطه بین استراتژی عدم تعهد و انقلاب اسلامی پس از بررسی سه مؤلفه اصلی این استراتژی، یعنی «توازن سیاسی»، «حکومت ملی» و «استقلال»، و همچنین محدودیت ساختاری حکومت محمدرضاشاه برای عملیاتی شدن این مولفهها آشکار میشود. محمدرضاشاه برخلاف سنن پارلمانی و بدون توجه به قانون، قدرت را به انحصار درآورده بود. در چنین حکومتی، عملیاتی ساختنِ استراتژی عدم تعهد بهعنوان خواسته جامعه ایرانی ممکن نبود. جامعه ایران برای تحقق این سیاست مبارزه میکرد و نقطه پیوند انقلاب اسلامی و استراتژی عدم تعهد را میتوان در سیاستِ «نه شرقی و نه غربی» رهگیری کرد. منظور از سیاستِ «نه شرقی و نه غربی» احراز استقلال همهجانبه ایران در برابر بیگانگان و ابرقدرتها و عدم اتکا به بلوکهای شرق و غرب، چه به لحاظ سیاسی، اقتصادی و نظامی و چه به لحاظ اخذ و اقتباس ایدئولوژی از مکاتب مارکسیستی و کاپیتالیستی است.10
فشرده سخن
عدم تعهد استراتژی است که از هنگام اتخاذ آن توسط دکتر محمد مصدق تا پیروزی انقلاب اسلامی تداوم پیدا کرده است. این استراتژی در یک فرآیند تاریخی ابتدا در ایران و سپس نظام بینالملل عملیاتی شد و در انقلاب اسلامی ایران نیز یکی از اصول اساسی آن بهشمار میآمد که با سیاستِ «نه شرقی و نه غربی» مطرح شد.
کنفرانس باندونگ نخستین تلاش برای ایجاد همگرایی میان کشورهایی بود که بعدها به جنبش غیرمتعهدها معروف شدند.
شماره آرشیو: 6174-4ع
پی نوشت:
1. علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، سمت، چ پنجم، 1387، ص 355.
2. احمد بنیجمال، آشوب: مطالعهای در زندگی و شخصیت دکتر محمد مصدق، تهران، نشر نی، چ پنجم، 1395، ص 195.
3. حسن ارفع، در زمانه پنج پادشاه، ترجمه مانی صالحی علامه، تهران، نشر ماهی، 1396، ص 475.
4. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چ چهاردهم، 1395، صص 315-316.
5. علیاکبر عبدالرشیدی، جنبش عدم تعهد از آغاز تا سال 1985، تهران، سروش، 1365، ص 9.
6. علیرضا ازغندی، چارچوبها و جهتگیریهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، نشر قومس، چ دوم، 1391، ص 20.
7. همان، صص 23-25.
8. همان، صص 25-27.
9. همان، صص 28-30.
10. علیرضا ازغندی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، نشر قومس، چ پنجم، 1388، ص 11.