در هر کشوری، احزاب، گروهها و جریانهای سیاسی همواره پس از تشکیل درصدد برمیآیند تأثیر خود را بر سیر تحولات جوامع بگذارند و نقش خود را در این زمینه ایفا نمایند. در واقع فلسفه وجودی آنها همانا جهتدهی به تحولات و نقشآفرینی و تاریخسازی است. البته هستند جریانهایی که بهرغم انسجام و ساختار و تشکیلات منظم نتوانستند به اهداف خود دست یابند و به خود تاریخ پیوستند یا اینکه میزان و دامنه تأثیرگذاریشان بهشدت کاسته شد. در ایران دوران معاصر اینگونه جریانها بهکرات سربرآوردهاند. اعضای بعضی از این جریانها گاه از چند ده نفر نیز تجاوز نمیکرد و آنها بهسرعت جای خود را در سپهر سیاسی ایران از دست میدادند.
در این میان، یکی از احزابی که بهرغم ساختار تشکیلاتی منظمش نتوانست نقش خود را به خوبی ایفا کند و دامنه تأثیرگذاریاش آنچنان که انتظار میرفت، نبود حزب توده بود؛ حزبی که ریشه در افکار چپ و مارکسیستی داشت و قصد داشت قرائت خود را از این نحله فکری در ایران اجرا نماید. بدینترتیب سؤال و موضوع پژوهش زیر بدین قرار خواهد بود: چرا چپ هرگز نتوانست به عنوان یک نیرو و جریان سیاسی در ایران دوران معاصر تأثیرگذار باشد. به عبارت واضحتر چرا گفتمان چپ بهرغم حضور طولانی در عرصه سیاسی ایران، پس از انقلاب مشروطه نتوانست به بازیگر اصلی عرصه سیاست ایران تبدیل شود و این اسلام بود که در قالب گفتمان انقلاب اسلامی در نهایت به صورت وجهی غالب درآمد و با پیروزی انقلاب اسلامی جامه عمل به خود پوشید.
جریان چپ در ایران
سرآغاز جریانهای فکری در ایران از جمله جریان چپ را باید انقلاب مشروطه بدانیم. قبل از انقلاب مشروطه، جریانهای فکری بیشتر حالت پراکنده و بطئی داشت و نمیتوانستند به صورت یک حرکت سیاسی در شکلگیری تحولات و روندهای سیاسی تأثیرگذار باشند. از طرف دیگر، همزمانی این انقلاب با انقلاب اکتبر در روسیه سبب شد افکار مارکسیستی در ایران پا به عرصه وجود نهند. در واقع رفتوآمدهای سیاسی، امواج انقلاب اکتبر روسیه را به سواحل ایران نیز رساند و بدینترتیب جریان چپ در ایران شکل گرفت.
اولین گروه چپ در ایران همت نام داشت. در کنار آن گروه دیگری نیز با نام سوسیالدموکراتهای ایران پا به عرصه سیاسی گذاشت. از دل این دو گروه بعدا حزب عدالت تشکیل شد؛ حزبی که تحت تأثیر سیاستهای لنین با نام حزب کمونیست ایران تغییر نام داد. این حزب در کودتای رضاخان نقشی جدی داشت و از آن حمایت کرد. با روی کار آمدن رضاشاه ورق برگشت و او با تثبیت موقعیتش شروع کرد به قلع و قمع کمونیستها و در سال 1310، قانون ضدبلشویک و ضدکمونیستی تصویب شد و تعدادی از فعالان کمونیست به زندان افتادند؛ کسانی که بعدا با نام گروه 53 نفر هسته حزب توده را بنا نهادند.1
اما در میان احزاب و تـشکلهای سـیاسی دهه 1320 و شاید دهههای بعد، حزب توده یکی از سازمانیافتهترین نیروی حزبی ایران بود که تا مدتی بدون رقیب در عرصه سیاست کـشور پیش رفت. این حزب تنها تشکل سازماندهیشدهای بود که از آغاز دهه 1320 تا سـالهای پس از انقلاب اسـلامی، در مدت بیش از چهل سال فعالیت خود، به شکلهای مختلف و با عناوین مخفی یا علنی و در داخل یا خارج از ایران تداوم و حضوری محسوس، پررنگ و درخور تأمل داشت.2
پس از برکناری رضاشاه از قدرت و صدور فرمان عفو عـمومی برای زندانیان سیاسی و عقیدتی، از جمله کسانی که آزاد شدند، 53 نفر از طرفداران و اعضای اصلی حزب کمونیست بـودند. تعدادی از آنها پس از آزادی در پی آن برآمدند فعالیت تشکیلاتی خود را در قالب یک حزب نهادینه سازند. بـدینترتیب، حزبی جدید با نام حزب توده که به تعبیر آبراهامیان نامی بلندپروازانه داشت، در 7 مهرماه 1320 تأسیس شد؛ حزبی که حمایت همسایه شمالی، یعنی شوروی، را با خود داشت.3
حزب در سالهای پس از تأسیس و بهویژه در یکی، دو دهه ابتدایی فعالیت خود با فراز و نشیبهای گوناگونی همراه بود. آنها در بحث امتیازهای سیاسی و اقتصادی، از اتحاد جماهیر شوروی حمایت میکردند. حزب توده موافق اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی بود. آنها در غائله آذربایجان جانب روسها را گرفتند و در پایان شکست سختی به واسطه آن خوردند. در ماجرای سوءقصد به جان محمدرضا پهلوی، تودهایها مقصر شناخته شدند و بهشدت توسط شاه سرکوب شدند. با روی کار آمدن مصدق، این حزب تا حدودی فعالیت خود را از سر گرفت، اما پس از کودتای 28 مرداد دوباره توسط رژیم شاهنشاهی سرکوب شد.4
در میان احزاب و تـشکلهای سـیاسی دهه 1320 و شاید دهههای بعد، حزب توده یکی از سازمانیافتهترین نیروی حزبی ایران بود که تا مدتی بدون رقیب در عرصه سیاست کـشور پیش رفت. این حزب تنها تشکل سازماندهیشدهای بود که از آغاز دهه 1320 تا سـالهای پس از انقلاب اسـلامی، در مدت بیش از چهل سال فعالیت خود، به شکلهای مختلف تداوم و حضوری محسوس، پررنگ و درخور تأمل داشت
حزب توده با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت خود را با وعده پایبند ماندن به آرمانها و ارزشهای انقلاب دوباره از سرگرفت، ولی آنچه در عمل نشان داد این بود که قصد وفاداری ندارد. این حزب فعالیت علنی خود را در اسفند 1357 توسط آن عده از اعضای حزب که در داخل کشور بودند از سر گرفت. با آغاز جنگ تحمیلی، حزب توده به تبعیت از شوروی این جنگ را محکوم کرد، اما هنگامی که شوروی به صف حامیان عراق پیوست، سیاست حزب تغییر کرد. درنهایت سران حزب در سال 1361 به اتهام جاسوسی دستگیر شدند و با اطلاعیه دادستانی انقلاب، حزب توده منحل شد.5
دلیل ناکامی جریانهای سیاسی چپگرا در ایران
بیشک مهمترین عنصر فرهنگی و هویتی ایرانیان از سدههای گذشته تاکنون مذهب بوده است. درواقع انگارههای دینی عنصری جداییناپذیر از فرهنگ ایران بوده و هست و جنبشهای شکلگرفته در ایران در بطن خود، مفاهیم دینی فراوانی را به ما میشناسانند. بر این اساس جریانهای چپگرا، که بر اساس آموزههای مدرن بنا شدهاند، به سختی میتوانستند راهی به درون تودههای مردم بازکنند؛ تودههایی که برآمده از تاریخ و تمدنی سنتی بودند و آموزههای مدرن نیز در صورت بومیسازی میتوانستند در میان آنها کارایی و کاربرد داشته باشند.6
به عبارت واضحتر هویتی که بر اساس آموزههای مادیگرایانه بنا شده بود بهسختی میتوانست در درون تودههایی جا باز کند که مبانی فکری و هستیشناختیشان معناگراست. بیدلیل نبوده است که عامه مردم همواره گفتمان چپ را گفتمانی کفرآمیز تلقی کرده و به آن روی خوش نشان ندادهاند. این روی خوش نشان ندادنها در برخی از مقاطع به تخاصم هم کشیده شده است. در مقابل این، گفتمان اسلامی بود که با رویکرد خداباورانه خود توانست قلوب را تسخیر نماید و تودههای عظیم مردم را با خود همراه سازد. درواقع گفتمان اسلامی بود که توانست موجی به راه اندازد؛ موجی که نه تنها گروههای چپگرا نتوانستند آن را پدید آورند، بلکه نیروهای لیبرال و ملیگرا نیز موفق به پدید آوردن آن نشدند.
افزون بر این، آنها در نقاط عطف تاریخی نیز نتوانتستند تصمیمهای درستی بگیرند و تحت تأثیر وابستگیشان به خارج، اغلب مخالف منافع ملی کشور و تودههای مردم عمل کردند. درواقع همانگونه که پیش از این نیز گفته شد، سیاست حزب بهشدت تحت تأثیر منافع اتحاد جماهیر شوروی و عملکرد آن بود. همین مسئله سبب میشد بعضا شکافها و گسلهایی در درون خود حزب نیز ایجاد و درنتیجه به تفرقه و جدایی و ضعف در عملکرد آن منجر شود.7
مثالهای بسیاری را میتوان در این زمینه مطرح کرد. یکی از این موارد که پیش از این نیز مطرح شد، غائله آذربایجان است. آنها درواقع با حمایت از مواضع روسها، تمامیت ارضی کشور را زیر سؤال بردند؛ رویکردی که در نهایت به شکست منجر شد و ذهن جامعه سیاسی ایران را به این سؤال وا داشت که چگونه میشود تشکلی خلاف منافع ملی کشور عمل کند. در همین رابطه ایرج اسکندری نوشته است: «وضع طوری شده بود که شکست آذربایجان ضربه مهلکی به حزب و به روحیات ما وارد آورده بود. حقیقت این است که این قضیه برای شخص من یک شوک عظیمی بود. ما آن همه پشتیبانی همهجانبه از واقعه آذربایجان کردیم، در این رابطه با دیگران اتحاد کردیم».8
مثال روشن دیگر آن، جنگ تحمیلی است. درحالیکه آحاد ملت دست در دست هم سعی در دفاع از خاک کشور و تمامیت ارضی آن داشتند، حزب تلاش میکرد مواضع خود را با دولت شوروی هماهنگ سازد و سیاستها و منافع این کشور را در قبال جنگی که ظالمانه به ایران تحمیل شده بود پیش ببرد. اتخاذ چنین سیاستهای اشتباهی بود که حزب را به فروپاشی نزدیک کرد و در نهایت توسط مراجع قانونی جمهوری اسلامی میخ آخر بر تابوت آن زده شد و فعالیت آن غیرقانونی اعلام گردید.
در پایان، آنچه باید بدان اشاره نمود این است که گروههای چپگرا در ایران نتوانستند راهی به دورن تودههای مردم باز کنند هرچند برخی از آنها نام حزب توده را یدک میکشیدند. درواقع به دلیل مبانی فکری متعارض و متضاد این جریانها با افکار بخشهای گستردهای از جامعه مردم ایران، این گروهها نمیتوانستند بدنه جامعه را با خود همراه سازند و درنتیجه میزان تأثیرگذاریشان بهشدت کاسته میشد. مضاف بر این، عملکرد نامناسب این دسته از گروههای سیاسی در مقاطع حساس مزید بر علت شد و وجهه آنان را بیش از پیش تیره ساخت. به همین دلیل بود که چپها هرگز نتوانستند در قالب یک نیروی مهم بر سپهر سیاسی ایران اثرگذارند. درواقع آنها هم در نظر و هم در عمل نتوانستند مسیر درست و مناسبی که مقتضی جامعه ایران باشد انتخاب کنند و درنتیجه به قهقرا رفتند.
جمعی از افسران نادم حزب توده با تاج گل در آرامگاه رضاخان
شماره آرشیو: 823-4ع
پی نوشت:
1. سپهر ذبیح، تاریخ جنبش کمونیستی در ایران، تهران، عطایی، 1366، صص 50-68.
2. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری و محسن مدیرشانهچی، تهران، نشر مرکز، 1382، ص 295.
3. همان، صص 253-261.
4. خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، 1371، ص 511.
5. اعترافات سران حزب توده ایران، تهران، نگره، 1375، ص 80.
6. سیدشمسالدین صادقی و سامان محمدی، «جریان چپ، دیالکتیک روشنفکری و انقلاب اسلامی ایران»، فصلنامه پژوهشنامه انقلاب اسلامی، سال چهارم، ش 15 (1394)، ص 163.
7. سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1370، ص 323.
8. خاطرات ایرج اسکندری، تهران، دفتر مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 243.