درباره بحران آذربایجان و به طور خاص چگونگی خروج روسها از ایران مطالب زیادی گفته و شنیده شده است. در عمده این مطالب نقش قوام بسیار پر رنگ جلوه داده شده است. آیا می توان نقش قوام را بدون توجه به شرایط بین المللی، به عنوان مهمترین عامل خروج روسها در محور بحث قرار داد.
اشغال ایران به بهانه گرایش رضاشاه به هیتلر و نفوذ آلمان در ایران و تاخت و تاز جاسوسان این کشور در جای جای ایران، درواقع به گونهای که امروزه بسیار آشکار است به منظور حمل و نقل تدارکات به شوروی از راه ایران به شوروی بود تا ماشین جنگی روسها بتواند توانمندتر در برابر تهاجم آلمانها مقاومت نماید.1 روس و انگلیس از همان ابتدای ورود به خاک ایران تلاش کردند که به دولت و ملت ایران القاء نمایند که ورود آنها به خاک ایران هیچ گونه وجاهت خصمانه نداشته و اقدامات نظامی انها هرگز متوجه ایران نیست بلکه در جهت مقابله با آلمانها و برای حمایت از امنیت انگلستان، شوروی و خود ایران است. برای اثبات این مدعا معاهدهای با ایران منعقد کردند که بر اساس فصل پنجم این پیمان سه جانبه (ایران، شوروی، انگلستان) در 9 بهمن 1320، قوای متفق موظف بودند پس از آنکه کلیه مخاصمات مابین متفقین با دولت آلمان و متحدین آن به پایان رسید، در مدت زمانی کمتر از شش ماه نیروهای خود را از ایران بیرون کنند.2
پایان جنگ مقاومت روسها، تلاشهای ایران
اما حقیقت عرصه بینالمللی این بود که با از بین رفتن دشمن مشترک یعنی آلمان نازی رقابت تازهای میان بازیگران بزرگ بینالملل به خصوص شوروی و آمریکا آغاز شده بود. بنابراین اراده بینالمللی برای خروج قوای متفق از ایران و به خصوص روسها از آذربایجان و سایر نقاط ایران به گونهای بود که استالین را توان مقابله با آن نبود. اما روسها در صدد بودند با پیش کشیدن بحرانهای داخلی و یارکشی به نفوذ خود در ایران ادامه دهند و در این راستا منافع اقتصادی درازمدتی را به خصوص در مسئله نفت شمال برای خود تضمین نمایند. در همین راستا بود که شوروی در کنفرانس لندن با پیشنهاد ارنست بوین، وزیرخارجه بریتانیا مبنی بر تخلیه ایران طبق معاهده سه جانبه ایران، انگلیس و شوروی مورخ 9 بهمن 1320 درست شش ماه پس از پایان جنگ با ژاپن یعنی در 12 اسفند 1324، 2 مارس 1946 به ظاهر موافقت نمود.3 اما همان روزها با حمایت شوروی اتفاق تازه ای افتاد. به این ترتیب که دسته های مسلح در شهرهای آذربایجان به قیام مسلحانه دست زدند، پاسگاههای ژاندارمری اشغال شد و فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری پیشه وری اعلام موجودیت کرد.
بهانه روسها مسئله نفت شمال بود که تا آن زمان در نتیجه تلاشهای مصدق و مخالفت مجلس به آن هدفها نرسیده بود. اما غایت آرزوی شوروی نفوذ پایدار در ایران بود چرا که به خوبی میدانست که دیر یا زود بر اساس تعهدی که با متفقین سابق و رقبای سیاسی جدید در عرصه بین المللی داشت، میبایست خاک ایران را ترک نماید.
نقش رقابت ابرقدرتها
چشم طمع همیشگی روسهای تزاری به ایران بر هیچ کس پوشیده نبود اما طمع شوروی برخاسته از انقلاب کمونیستی با آن آرمانهای در تضادش با لیبرالیسم و امپریالیسم از چه چیزی ناشی می شد؟ حقیقت این است که همسایگی ایران با روسها و نیز اشتهای جدید آمریکاییها برای حضور در ایران و بهرهمندی از موقعیت استراتژیک آن، برای کنترل نفوذ کمونیسم به اروپا و خود ایران بر حساسیت موضوع میافزود. هدف بلند مدت آمریکا نگه داشتن ایران در حوزه بلوک غرب بود. دولت آمریکا سعی میکرد با تقویت ارتش ایران و ژاندارمری، این کشور را در آینده زیر سیطره غرب نگه دارد.4 به همین دلیل بود که آمریکا پا جلو گذاشت و در قضیه تخلیه ایران تحت عنوان استقلال و تمامیت ارضی به استقلال و تمامیت ارضی ایران کمک کرد.5 افسانه تهدید اتمی شوروی توسط ترومن درست باشد یا نه آمریکا اقدامات مهمی برای تخلیه نیروهای شوروی از خاک ایران به عمل آورد، مسئلهای که چرچیل و انگلستان نیز در آن با آمریکاییها هم داستان بودند.
ترومن سالها پس از پایان مسئله آذربایجان طی مصاحبهای با نیویورک تایمر، ادعا مینماید که در مورد مسئله آذربایجان به استالین اولتیماتوم داده است. در 1980 نیز مجله تایمز با انتشار اطلاعات سناتور هنری جکلسون ادعا میکند که ترومن آندره گرومیگو سفیر شوروی را به کاخ سفید احضار کرده و گفته است «اگر ارتش سرخ، بلافاصله ایران را ترک نکند، آمریکا بر ضد شوروی از بمب اتمی استفاده خواهد کرد.»6 مسئله اولتیماتوم ترومن اگر چه به افسانه میماند و هیچ سندی مبنی بر ارسال آن از سوی آمریکا، در اسناد وزارت خارجه و وزارت دفاع آمریکا وجود ندارد اما چون از سوی ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا تلویحا تایید شده ،نشان دهنده عزم جدی آمریکا و محرک آن یعنی انگلستان برای کاستن از حوزه نفوذ شوروی در ایران است. شوروی نیز اگر چه به نفت شمال ایران به لحاظ اقتصادی نیاز جدی نداشت اما روسها به آن به عنوان «تضمینی جهت توازن قوا و احیانا تغییر آن به سود خود در مقابله با رقبای دیرین (و نیز قدرت نوظهور و رقبل بلامنازعه جدیدش) میشماردند.»7 بحران آذربایجان پس از سقوط رژیم نازی، طلیعه نظم جدیدی را که در جهان در حال شکلگیری بود، آشکار ساخت. جهانی که پس از سقوط رژیم نازی به جهان کشمکش و رویارویی میان دو اردوگاه سرمایهداری و سوسیالیسم بدل شده و مخاطراتی غیر قابل پیشبینی به بار آورده بود.8 همین سیاست بود که بعدها به تدوین دکترین ترومن در مجلس و سنای آمریکا رسمیت بخشید. به هر تقدیر خواسته یا ناخواسته تقابل جدید آمریکا با شوروی که اولین بار در همین ماجرا بروز کرده بود از داخل نیز کسی را طلب میکرد که با شناخت نیات پنهان و آشکار بازیگران مهم در عرصه بینالملل از تبعات رقابت ابرقدرتها در ایران بکاهد.
چانهزنیهای قوام بر اساس شرایط بینالمللی و بازیهای شوروی
در همین راستا بود که وقتی قوام در زمستان 1324 برای پیشبرد آمال ایرانیان بر سر کار آمد میدانست که روسها به دلیل فشارها و تعهدات بینالمللی و نیز دنیای رهیده از جنگ به دنبال معاملهای هستند که با باقی گذاشتن جای پایی، نیروهای خسته از جنگ بزرگ جهانی را از ایران ترخیص نمایند. همین مطلب بود که موجب شد خواسته وی برای دیدار با استالین با گرمی پذیرفته شود. پیش از آن نیز دولتهای آمریکا برای فشار به شوروی تصمیم گرفته بودند، پیش دستی کرده و نیروهای خود را از خاک ایران خارج سازند. در 18 خرداد سال 1323 آمریکا جداگانه طی اعلامیهای خروج تدریجی نیروهایش را رسمی کرده بود و بالاخره آخرین سربازان انگلیس نیز در مهر ماه 1324 تهران را تخلیه کرده بودند. سه عامل نفت، آینده ایران و نقش آمریکا در خاورمیانه روسها را به چانهزنی برای خروج از ایران واداشته بود. روسها مسئله نفت شمال را سرلوحه دیگر خواستههای خود قرار داده بودند که پوششی برای خواستهی اصلیشان یعنی نفوذ در ایران و رقابت با آمریکا و انگلیس بود.
خروج آمریکا و انگلیس از ایران قدرت چانهزنی قوام را بالا برد. دولت شوروی اعلام کرد که در نظر دارد از تاریخ 2 مارس خروج قوای خود را از ایران شروع نماید اما بر اساس عهدنامه ایران و شوروی مورخ 26 فوریه 1921 در ایران خواهد ماند تا زمانی که دولت ایران کلیه اقدامات خصمانه و تبعیض نسبت به شوروی را از میان ببرد و در شمال ایران آرامش برقرار نماید و سیاست دوستانهای نسبت به شوروی اتخاذ نماید.9 قوام اعلام خودمختاری در آذربایجان را خلاف قانون اساسی ایران اعلام کرده و بیان میدارد طبق عهدنامه 1921 فقط زمانی دولت شوروی میتواند قوای خود را در خاک ایران نگاه دارد که دولت ثالثی بخواهد عملا ایران را وسیله تجاور به ممالک اتحاد شوروی قرار دهد و دولت ایران هم از عهده جلوگیری از آن برنیاید.10
قوام طی 19 روز اقامت در مسکو 2 بار با استالین و 4 بار با مولوتوف وزیر امور خارجه شوروی ملاقات و مذاکره کرد. استالین هماهنگ ساختن سیاست خارجی ایران با شوروی، اعطای امتیاز نفت و شناسایی حکومت خودمختار آذربایجان را وجه همت خود در مذاکرات قرار داده بود. اما قوام بر اساس واقعیات ایران و مناسبات و شرایط بینالمللی نمیتوانست چنین درخواستهایی را بپذیرد اما حاضر شده بود با تاسیس یک شرکت مختلط ایران و شوروی برای بهرهبرداری از نفت شمال آن هم در صورت موافقت مجلس ایران موافقت کند. استالین که به خوبی میدانست خواستههای قبلیاش با واقعیات بینالمللی و تعهداتش در مقابل دوستان قبلی و رقبای بینالمللیاش از جمله آمریکا و انگلیس مناسبت ندارد و از قبل نیز زمینههای خروج نیروهایش را فراهم آورده بود، در آخرین شبی که قوام در مسکو بود رویه دوستانهتری در پیش گرفت و پذیرفت شرایط خود را تعدیل نماید. به خواهش استالین، قوام قول داد نسبت به دموکراتهای آذربایجان رویه مسالمت آمیزی اتخاذ نماید و شکایت ایران را از شورای امنیت را پس بگیرد.11
چنین پیشنهادی از سوی استالین نشانه اهمیتی بود که وی در آن زمان برای افکار عمومی در عرصه بینالمللی قائل بود. در نهایت قرار شد مذاکرات برای موافقت نامه بین دو کشور از سوی سفیر آینده روسیه ،سادچیکف و قوام پیگیری شود. اما روسیه نه تنها در تاریخ 12 اسفند 1324 که برای تخلیه قوای بیگانه پیشبینی شده بود نیروهایش را از آذربایجان خارج نکرد، بلکه نیروهایش را از مشهد، شاهرود و سمنان به سوی تهران، مرز عراق و سر حد ترکیه گسیل کرد.
سخنرانی معروف چرچیل (سخنرانی مشهور به پرده آهنین) و نیز اولتیماتوم ترومن به استالین را باید تحت تاثیر طرح شکایت ایران در سازمان ملل جستجو کرد. روحیه مثبت حاکم در افکار جهانی و سازمان تازه تاسیس ملل و انزجار عمومی از شروع یک جنگ جدید نقش مهمی در سنگینتر شدن کفه ترازو به نفع ایران ایفا نمود.
سرازیر شدن نیروهای پیاده شوروی و تانکهایش به سوی ایران به منظور ایجاد ارعاب در میان زمامداران ایران بود تا قدرت چانهزنی نمایندهشوروی، ایوان سادچیکف را افزایش دهد. پیام ترومن رئیس جمهور آمریکا به استالین که پیش از این به آن پرداخته شد در همین برهه بحرانی صورت گرفته بود. ترومن ضمن یادآوری مفاد پیمان نامه سه جانبه، دلایل اصلی اشغال ایران (کمک به ماشین جنگی شوروی) از سوی متفقین را به استالین یادآور گردید. ترومن تهدید کرده بود در صورتی که تا شش هفته دیگر شوروی نیروهایش را از ایران خارج نسازد ارتش آمریکا را به ایران باز خواهد گرداند. سرانجام تهدید آمریکا و موافقت قوام مذاکره جدی میان قوام و سادچیکف آغاز و به عقد موافقت نامه قوام سادچیکف منجر گردید.
مهمترین مفاد آن خروج نیروهای شوروی طی یک ماه و نیم تا تاریخ 4 فروردین 1325 از ایران و نیز ایجاد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی بود که میبایست به تصویب مجلس پانزدهم برسد.12 طبیعی بود که پس از خروج نیروهای روس طومار حکومت خودمختار و دموکرات آذربایجان به آسانی در هم پیچیده شود. موافقتنامهای که سرانجام همانگونه که انتظار میرفت و قوام آن را پیشبینی میکرد از سوی مجلس ایران کان لم یکن تلقی گردید، ضمن آنکه مجلس حسن نیت و محدودیتهای قوام را در تنظیم موافقت نامه درک میکرد و از آن به نیکی یاد کرد.
اهمیت طرح شکایت ایران در سازمان ملل
در این میان نباید از تلاشهای نمایندگان ایران در سازمان ملل در تخلیه آذربایجان غافل شد. شکایت ایران درسازمان ملل و مباحثات زیادی که میان حسین علاء و نیز نمایندگان روسیه به خصوص «ویشینسکی» صورت پذیرفت حقایق جالبی را آشکار میکند. اینکه روس به طرح شکایت ایران در سازمان ملل تازه تاسیس بسیار حساس بودند، که این را از توصیه شخص استالین به قوام برای پس گرفتن شکایت نیز میتوان دریافت کرد. حتی نمایندگان انگلیس و آمریکا نیز با وجود تایید حقانیت ایران ، میترسیدند مطرح شدن چنین طرح سنگینی کمر سازمان ملل را بشکند. تلاشهای نماینده ایران در جهت شکایت از روسها به حدی بود که حتی قوام بر اثر رایزنی انگلیسیها در تهران مجبور شد طی تلگرافی در این کار کوتاه بیاید.13
شکایت ایران در سازمان ملل و مجادلات تند نمایندگان ایران در شورای امنیت با نمایندگان شوروی و انعکاس وسیع آنها در جراید لندن و آمریکا، آمریکا و انگلیس را که در پی تحکیم پایههای نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در ایران بودند، نسبت به قضیه حساستر کرد. سخنرانی معروف چرچیل (سخنرانی مشهور به پرده آهنین) و نیز اولتیماتوم ترومن به استالین را باید تحت تاثیر طرح شکایت ایران در سازمان ملل جستجو کرد. روحیه مثبت حاکم در افکار جهانی و سازمان تازه تاسیس ملل و انزجار عمومی از شروع یک جنگ جدید نقش مهمی در سنگینتر شدن کفه ترازو به نفع ایران ایفا نمود.
نتیجهگیری
تخلیه نیروهای شوروی از ایران اتفاق خوشایندی بود که تاکنون دلایل زیادی برای آن شمرده شده است. گاهی کوشیده شده است که نقش شاه ایران در آن برجسته دیده شود و یا تمام افتخار آن به پای زیرکی و زحمات قوام گذاشته شود. اما گمان می رود کاریکاتور گونه خواهد بود چنانچه بدون در نظر گرفتن شرایط بینالمللی و تحرکات آمریکا، انگلیس، سازمان ملل و افکار عمومی و فراهم نبودن شرایط جهانی برای دل سپردن به یک بحران جدی دیگر بخواهیم به ارزیابی آن بپردازیم.
هنر بزرگ قوام این بود که از شرایط جهانی برای پذیرش اشغال ایران آگاه بود و دلایل چانهزنی روسها و بحران آفرینی در حاشیه ایران را درک میکرد. اراده بینالمللی، مفاد توافقات بینالمللی چه در پیمان سه جانبه و چه در لندن و نیز تهران و همچنین کنفرانس پتسدام بر پایان اشغال ایران و ترک مخاصمات تاکید داشت. علاوه بر اقدامات سیاسی آمریکا و دیپلماسی قوام حقیقت دیگری نیز در تخلیه آذربایجان نقش داشت. ایران و جبهه جنوبی در مرکز نگرانیهای شوروی نبود، بلکه اروپا در صدر اولویتهای شوروی قرار داشت، همان فشارهای اندک امریکا نیز کافی بود که روسها را به پای معامله بکشاند. شوروی در اروپای شرقی مشکلاتی داشت که از جمله محافظت از حکومتهای دست نشانده اروپای شرقی در برابر اردوگاه سرمایهداری بود.
همان طور که گفته شد از نظر روانی نیز جهان آماده یک جنگ دیگر نبود، جهان درگیر جنگ از جمله اروپا و خود شوروی در پی بازسازی ویرانیهای ناشی از جنگ برآمده بود. از سویی دیگر مسئله اشغال ایران به سازمان ملل ارجاع شده بود، و از آنجا که اولین قضیهای بود که در سازمان ملل طرح گردیده بود، در مرکز افکار عمومی مردم جهان قرار گرفته بود، و میتوانست اعتبار ادعای شوروی مبنی بر مبارزه با استعمار را زیر سؤال ببرد. رفتار به ظاهر دوستانه قوام با روسها و مماشات وی با تودهایها و موافقت ظاهری با تقاضای تعدیل شده روسها در خصوص نفت در قالب ایجاد شرکت مختلط نفتی با آنها، ضمن این که آنها را به ادامه نفوذ در ایران امیدوارتر کرد، میتوانست با توجه به مقاومتهای قبلی، خروج آنها را آبرومندانهتر و حداقل در فرایند بازی برد – برد قرار دهد. این در حالی است که به نظر میرسد استالین تصمیم خود را برای خروج از ایران گرفته بود و به سادچیکف دستور داده بود پس از عقد موافقتنامه، مفاد نامه به نیروهای نظامی جهت تخلیه ایران را به اطلاع قوام برساند.
به نظر میرسد، در بحرانی که اراده جهانی شرایط بینالمللی مفاد عهدنامهها و تعهدات پیدا و پنهان قدرتهای درگیر در جنگ و نیز شرایط دشوار و درگیریهای روسها در جبهههای مختلط سیاسی و نیز افکار جهانی بر حل اشغال ایران به نفع منافع سرزمین و عزت ملی ایرانیان متمرکز شده بود، سیاستمداری از سوی مردم ایران به این مبارزه نابرابر فرستاده شده بود که به علت تجربههای دیرینه و آشنایی با قدرتهای حاکم برعرصه بینالملل، شرایط لازم برای مدیریت مذاکرات را دارا بوده است.
احمد قوام (قوامالسلطنه) از نخستوزیران ایران در دوران اشغال کشور توسط متفقین (1321 و 1324-1326)
_____________________________
1.علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران، تهران، قومس، 1380، ص 100 – 97.
2.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، روابط خارجی ایران، تهران، امیرکبیر، 1381، ص 411.
3.همان، ص 422.
4.غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ج 1، تهران، رسا، 1371.
5.ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگهای روم، تهران، پاژنگ، 1368، ص 178- 177.
6.حمید شوکت، در تیر رس حادثه، تهران، اختران، 1385، ص 212 – 213.
7.حمید شوکت، همان ص 212.
8.همان، ص 211.
9.همان، ص 200.
10.همان، ص 197.
11.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان ص 427.
12.جامی، گذشته چراغ راه آینده است، تهران، نیلوفر، 1371، ص 228 – 239.
13.سیدحسین تقیزاده، زندگی طوفانی، تهران، انتشارات فردوس، 1379، ص 304 – 303.