عباس قرهباغی در سال ۱۲۹۷، در فضای ملتهب ایران، در تبریز چشم به جهان گشود. پس از شکست ایران از روسیه تزاری، که به انعقاد قرارداد گلستان و ترکمنچای ختم شد، یکی از مفاد این دو قرارداد، جدایی چندین شهر از خاک ایران بود. نیاکان قرهباغی ماندن زیر بیرق اجنبی را روا ندیدند و به ایران، که مألوف اسلامی آنها بود، مهاجرت کردند و در تبریز اقامت گزیدند.۱ به دلیل نبود امنیت و ثبات در کشور، امنیت به موضوع اصلی و دغدغه او تبدیل شده بود و خود او دلیل این دغدغه را چنین بیان میکند: «ازآنجاکه از پدر و مادرم حکایتها از ناامنیهای داخلی و خارجی و بهخصوص غارت شهر تبریز به وسیله عثمانیها شنیده بودم، از کودکی به امنیت بیش از هر چیز دیگر فکر میکردم».۲ این دغدغه باعث حضور وی در امور نظامی شد. قرهباغی در سال ۱۳۱۵، پس از اتمام دوره مدرسه نظام در تبریز، راهی تهران شد تا در دانشکده افسری ادامه تحصیل کند. حضور و تلاش قرهباغی در دانشکده افسری و قرار گرفتن در دسته ولیعهد (محمدرضا پهلوی) فرصت تکرارنشدنی را بهوجود آورده بود تا قرهباغی بتواند در پارادایم قدرت رژیم پهلوی وارد شود.
سالهای آغازین فعالیت
گرچه خانواده قرهباغی جزء خانوادههای حکومتی نبود، اما او توانست با تلاش، درس خواندن و اندکی شانس، پیشرفت حاصل کند و مناصب متعددی از جمله فرماندهی تیپ، فرماندهی دانشگاه نظامی، فرماندهی لشکر گرگان، فرماندهی لشکر گارد سلطنتی، رئیس ستاد نیروی زمینی، فرماندهی سپاه غرب، وزارت کشور، وزارت اقتصاد و دارایی و فرماندهی ژاندارمری را بهدست آورد. اولین منصب نظامی قرهباغی، از مهرماه ۱۳۱۷ در هنگ پیاده پهلوی لشکر یکم شروع شد.
نزدیکی قرهباغی به شخص شاه و جلب اعتماد این مقام به او، سبب شد شاه دو امر مهم را به این صاحبمنصب نظامی محول کند. در امر نخست، قرهباغی از سوی محمدرضا پهلوی به فرماندهی ژاندارمری نائل شد تا با فساد درون ژاندارمری مقابله و مبارزه کند. قرهباغی از اردیبهشت ۱۳۵۳ تا شهریور ۱۳۵۷ به فعالیت در این نهاد مشغول بود. در زمان حضور قرهباغی در ژاندارمری، او به ساماندهی و افزایش توان انسانی و نظامی ژاندارمری اقدام کرد. آمارها از موفقیت او در این امر حکایت میکند، اما دومین امر، به برگزاری
جشنهای 2500ساله و انتقاد رسانههای آمریکایی از این جشنها مربوط بود. این انتقادات سبب شد شاه تصمیم به خروج مستشاران آمریکایی از ایران بگیرد. شاه این امر را به قرهباغی سپرد و او موفق شد این مأموریت را انجام دهد.
سالهای پایانی فعالیت
محمدرضا پهلوی در دهه 1350 به گمان خود، ایران را به سوی تمدن بزرگ میبرد، اما ناگهان به دلیل بیتدبیری داخلی و خارجی، در شهریور ۱۳۵۶، انتقادات و اعتراضها علیه حکومت محمدرضا پهلوی شدت گرفت. در ۱۵ مرداد ۱۳۵۶ در راستای اجرای سیاستهای آمریکا، امیر عباس هویدا مجبور به استعفا شد و
جمشید آموزگار، که سیاست ایجاد فضای باز سیاسی را اجرا کرد، جای او را گرفت. بعد از سالها نه تنها دولت از اجتماعات گروههای سیاسی مخالف جلوگیری نمیکرد، بلکه به عنوان رعایت آزادی اجتماعات به طور غیر مستقیم تشویق هم به عمل میآورد؛ درنتیجه جلسات شعرخوانی و سخنرانی و تنقید از دولت روزبهروز توسعه مییافت.۳ با فروکش کردن نظارتها و کنترلها، مخالفان تشویق شدند که صدای خود را بلندتر کنند. در این موعد قرهباغی، که فرماندهی ژاندارمری را به عهده داشت، همراه چندین نهاد دیگر به مقابله با این اعتراضها برخاست.
ظاهرا آنچه در نحوه تقابل وی با مردم انقلابی مشخص میشود این است که او با تفکر خاص کنترل انقلاب را به گسترش همراه با سرکوبگری خونین آن ترجیح میداد. به زبان ساده، او اعتقاد داشت انقلاب را باید در نطفه خفه کرد؛ بر همین مبنا، اقداماتی به منظور کنترل مردم انقلابی انجام داد که یکی از آنها تهیه طرح امنیت شهرهایی بود که در آنها زمینه اعتراضها علیه رژیم وجود داشت.۴ درحالیکه اعتراضها علیه رژیم رو به افزایش بود، چاپ مقالهای در روزنامه «اطلاعات» علیه امام خمینی، آتش اعتراضها را دو چندان کرد و به شکلگیری تظاهرات خونین در قم، مشهد، تبریز و اصفهان منجر شد. [برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این مقاله رک:
پشت پرده مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه»] قرهباغی سرآغاز بحران را در مقاله روزنامه «اطلاعات» علیه امام خمینی میدانست. با گسترش آتش اعتراضها و پس از آتشسوزی سینما رکس آبادان و چند شهر دیگر، آموزگار مجبور به استعفا شد.
پس از آموزگار،
شریفامامی با شعار آشتی ملی روی کار آمد. یکی از نخستین اقدامات دولت شریف امامی این بود که با انحلال
حزب رستاخیز سیستم تکحزبی را عملا منسوخ کرد.۵ اما اقدام بعدی او که باعث افزایش دامنه اعتراضها شد، آزادی مطبوعات بود. روزنامهها با انتشار تصاویری بزرگ از امام خمینی، گزارشهایی از اقدامات و سخنان ایشان درج میکردند.۶ قرهباغی، در کابینه شریفامامی، وزیر کشور شد. گماردن قرهباغی به وزارت کشور، باعث شد وی بیشتر از اوضاع کشور اطلاع یابد. شریفامامی پس از تلاش و تقلای فراوان برای مهار بحران، موفق نشد و مجبور شد استعفا کند.
با افزایش اعتراضها، شاه به فکر روی کار آوردن دولت نظامی افتاد و برای تحقق این امر، به
ارتشبد ازهاری دستور تشکیل کابینهای نظامی را داد. قرهباغی در کابینه ازهاری، وزارت کشور و برای مدتی سرپرستی وزارت دارایی و اقتصاد را در دست داشت. ارتشبد ازهاری با وجود اینکه خودش تشکیل دولت نظامی را برای خاتمه دادن با قدرت هر چه تمامتر به آشوب و اغتشاشات و برقراری امنیت و آرامش در کشور پیشنهاد نموده بود، از همان روزهای اول رویه دولت قبلی را عینا ادامه داد.۷ مشکل اعضای کابینه سردرگمی در روش مبارزه بود. گرچه کابینه نظامی بود، برخی اعضا راه حل را سیاسی میدانستند. در بین این چنددستگی، برخلاف برخی اعضا که با آزادی تظاهرات موافق بودند، قرهباغی با حق آزادی تظاهرات و بهخصوص
راهپیمایی تاسوعا و عاشورا مخالف بود. مانند دو نخستوزیر پیشین، ازهاری نیز در مهار بحران موفق نبود و راهپیمایی تاسوعا و عاشورا پایانی بر نخستوزیری ازهاری بود. پس از استعفا و منحل شدن کابینه ازهاری، محمدرضاشاه آخرین تیر نجات خود را شلیک و بهاجبار، مخالف چندینساله خود، یعنی
شاپور بختیار، را به منصب نخستوزیری نشاند. قرهباغی در زمان نخستوزیری بختیار و قبل از خروج شاه از کشور، از سوی وی به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران گمارده شد. قرهباغی که همچنان فردی وفادار به محمدرضا پهلوی بود، به واسطه عقیده قلبی به تصمیمات شاه، در کابینه بختیار تمام همّ و تلاش خود را برای انجام دادن امور بهکار برد.
وی پس از مشاهده تزلزل و بحران در ارتش، دستور آمادهباش در یگانهای نظامی را صادر کرد و برای حفظ روحیه پرسنل نیروهای مسلح، به تمامی مطبوعات دستور داد تا از چاپ مطالبی که موجب تضعیف ارتش میشود خودداری کنند. اقدامات دیگر وی، تشکیل کمیته بحران و شرکت فرماندهان نیروهای سهگانه در شورای امنیت ملی کشور بود. «در ستاد بزرگ ارتشتاران به محض شروع به کار، پس از بررسی و مشورت با فرماندهان نیرو، شورایی به نام (کمیته بحران) به منظور ایجاد هماهنگی بین نیروها تشکیل دادم.»۸ برخلاف نخستوزیران پیشین که راه حل بحران را نظامی میدانستند، بختیار راه حل بحران را سیاسی میدانست و قول آرامش اوضاع را داد. وی به قصد ائتلاف با انقلابیون وارد میدان شد و در پی آن به آزادی معترضان از زندان و اعلام آزادی راهپیمایی اقدام کرد. اما قرهباغی با آزادی اعتراضها مخالف بود و پس از آنکه بختیار راه حلی برای مشکلات پیدا نکرد، در اوج ناامیدی استعفای خود را تقدیم نخستوزیر کرد، اما بختیار با وعده حل مشکلات و جلوگیری از تظاهرات، قرهباغی را منصرف کرد. با گذشت زمان به میزان و شدت اعتراضها افزوده و رژیم پهلوی به پایان عمر خود نزدیک میشد. با شنیده شدن زمزمههای بازگشت امام خمینی به ایران و جلوگیری از ورود ایشان، اعتراضها تشدید شد.
در راستای حل سیاسی اعتراضها، بختیار وقتی دید نمیتواند جلوی آمدن امام بایستد، با آمدن ایشان موافقت کرد. با بازگشت امام خمینی به کشور، اندک همبستگی موجود در بین مقامات و نیروهای ارتش از بین رفت و بدنه ارتش با مردم اعلام همبستگی کرد. در این وضعیت، قرهباغی برای حفظ ارتش، بیطرفی آن را اعلام کرد. با توجه به ناکامی بختیار در آرام کردن اوضاع و بیطرفی ارتش، وی مجبور به اختفا شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قرهباغی با اطلاع از این مسئله که تحت تعقیب کمیته انقلاب قرار دارد، در منزل دوستش مخفی و سپس از کشور خارج و عازم فرانسه شد. سرانجام او در مهر ۱۳۷۹ به علت سرطان در فرانسه درگذشت.