«روایتی از چهرههای نامدار حوزههای قم و نجف در دوران معاصر» در گفتوشنود با آیتالله حاج شیخ مجتبی بهشتی اصفهانی
به عنوان سؤال نخست، ابتدا از محیط خانوادگی و دوران تحصیل خود بفرمایید تا به سؤالات بعدی بپردازیم.
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین(ع). بنده و پدرم، هر دو در نجف متولد شدیم و هر دو در سلک روحانیت بودیم. ابوی از شاگردان مرحوم آیتالله نائینی و مرحوم آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیتالله شریعت اصفهانی بودند و از مرحوم میرزا عبدالهادی شیرازی اجازه اجتهاد داشتند. پدربزرگ ما مرحوم عبدالرحیم، از کسبه بزرگ اصفهان بودند که به عراق مهاجرت و در نجف اشرف اقامت میکنند. پدر ما حدود بیست سال در نجف درس میخوانند و بعد به اصفهان میآیند. ایشان نزد «حکیمباشی» هم درس طبابت میخوانند، منتها فقط برای ما طبابت میکردند. خود بنده بیشتر درسم را در نجف خواندم و پنج سال در قم.
استادان شما در نجف چه کسانی بودند؟
یکی از استادان بنده، آیتالله آقای سیدعبدالهادی شیرازی بودند که واقعا قدرشان مجهول است و در نجف در خانهای اجارهای و در کمال فقر زندگی میکردند. به نظر من شاید ایشان بر آیتالله آقا سیدابوالحسن اصفهانی اعلمیت داشتند، اما متأسفانه ستاره اقبالشان در حال غروب بود. این اواخر هم که مرجع شدند، نابینا شده بودند. من بخش اعظم مکاسب شیخ انصاری را نزد ایشان خواندم.
یکی دیگر از استادان بنده آیتالله آقای سیدمحمود شاهرودی بودند که ایشان هم قدرشان مجهول بود. ایشان هم در خانهای اجارهای و در کمال فقر زندگی میکردند.
بنده از محضر مرحوم آیتالله سیدابوالقاسم خوئی هم بهره بردم و دو دوره اصول را نزد ایشان خواندم. از محضر آیتالله سیدمحسن حکیم هم بهره بردم. ایشان به عربی درس میدادند و گاهی هم فارسی حرف میزدند. آقای خوئی عربی فصیح درس میدادند، اما عربی آقای حکیم، همین معمول عربها و عربی شکسته بود. یک بار ایشان خودشان گفتند: ما از بستگان حکیم داوود اصفهانی هستیم! معلوم شد این همه که برخی عربها میگفتند: الحمدلله بعد از آقا سیدابوالحسن اصفهانی مرجعیت به عربها رسید، آقای حکیم هم اصفهانی هستند! از دیگر استادان من، آیتالله میرزا هاشم آملی هستند که عروه را نزد ایشان خواندم. ایشان بعد از اینکه از نجف به قم آمدند، الحمدلله قدرشان شناخته شد.
چه سالی از نجف به قم مهاجرت کردید و علت چه بود؟
بنده در سال ۱۳۷۰ق در زمان مرحوم آیتالله بروجردی، از نجف به قم آمدم. علتش هم این بود که عیال ما بر اثر گرمای شدید نجف بیمار شد! در آن موقع یک فرزند هم داشتیم و آمدیم به اصفهان. زن و بچه را در اصفهان گذاشتم و تنها رفتم قم!
استادان شما در قم چه کسانی بودند؟
آیتالله آقای سیدمحمدتقی خوانساری که مرجع بودند و در مدرسه فیضیه اصول درس میدادند؛ همچنین از درس فقه آیتالله بروجردی ــ که فقیه علیالاخلاق بودند ــ بهره میبردم. اسفار را نزد علامه طباطبائی، صاحب المیزان، در مسجد سلماسی قم خواندم. خاطرم هست آقای سیدجلال آشتیانی هم درس اسفار ایشان را میآمد. در آنجا بود که فهمیدم علامه یک جلسه اصولی هم دارند که خواص در آن شرکت میکردند. هر جور بود خودم را به آن جلسه هم رساندم؛ بنابراین هم در درس اسفار و هم در درس اصول فقه علامه طباطبائی شرکت میکردم.
درس آیتالله آقای داماد را با شهید مفتح میرفتم که خیلی اخلاق خوبی داشت. گاهی میرفت آبادان پیش آقا شیخ عبدالرسول قائمی و ایشان برایش مجلس درست میکرد و شهید مفتح منبرهای آتشی و عالیای میرفت! پنج سال در قم ماندم و بعد از اینکه ابوی مرحوم شدند، از آیتالله بروجردی اجازه گرفتم و به نجف برگشتم. بعد از چند ماه آقای مفتح به نجف آمد، ولی مدتی که ماند گفت: من طاقت این گرما را ندارم و برگشت به ایران و دیگر ایشان را ندیدم.
یکی دیگر از استادان من در قم، مرحوم آیتالله آقا سیدمحمد حجت کوه کمرهای بودند. به نظر من ایشان در تقوا کمنظیر بود. سینه ایشان بیمار و صدایشان ضعیف بود و باید خیلی نزدیک مینشستید تا صدایشان را میشنیدید. مدتی هم با آقا شیخ محمد کلباسی در درس آیتالله بروجردی شرکت کردم. ایشان خیلی به من لطف داشتند.
در نجف به تحصیل ادامه دادید؟
خیر؛ دیگر درس نرفتم. آیتالله شاهرودی مرا خواستند و میرفتم و استفتائات ایشان را مینوشتم و انصافا بسیار از ایشان استفاده بردیم. منظورم فقط استفاده علمی نیست، بلکه از جهات اخلاقی و سیاسی نیز، ایشان بسیار پخته و باتقوا بودند. بنده از مرحوم آیتالله آقابزرگ تهرانی اجازه روایت و از آیتالله سیدمحمود شاهرودی اجازه اجتهاد دارم. در زمان طلبگی هم از آیتالله آقا سیدابوالحسن اصفهانی در امور حسبیه اجازه داشتم.
در چند نوبت به آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی اشاره کردید. آیا خاطرهای را از ایشان به یاد دارید؟
ایشان هم از جمله کسانی هستند که قدرشان مجهول است. ایشان کارهای عجیبی میکردند. جنگ جهانی که تمام شد، آمدند و به آقا گفتند: از انگلستان آمدهاند و میخواهند با شما ملاقات کنند. آقا گفتند: «ابدا، من با انگلیسیها کاری ندارم!» گفتند، «آقا نمیشود، وزیر و وکیل هستند و نمیشود ردشان کنید. شما بالاخره در عراق هستید و باید به قوانین اینها ملتزم باشید». آقا گفتند: «پس در یک جای وسیع باشد و همه علمای عجم و عرب باید حضور داشته باشند که بدانند چیز مخفیانهای نیست». همه آمدند و یک نفر که انگلیسی بلد بود، حرف آن نماینده انگلیس را ترجمه کرد: «ما نذر کردیم که اگر بر آلمان نازی غالب شدیم، یک وجهی به کاتولیکها بدهیم، یک وجهی هم به رئیس اسلام! مال کاتولیک را بردیم و به واتیکان دادیم. حالا هم آمدهایم که وجه را به ایشان که رئیس اسلام است بدهیم!» آقا سیدابوالحسن اصفهانی پرسیدند: پولشان چقدر است؟ گفتند: فلان قدر دینار عراقی! آقا سیدابوالحسن حوالهای به قیمت دو برابر آن را دادند و گفتند: «این را ببرید به جاهایی که بمباران و عدهای را یتیم و بیخانمان کردید، به آنها بدهید و بگویید سیدابوالحسن داد!»... خیلی مدیر و مدبر بودند. شهریهای را که ایشان میدادند هیچ کسی نمیداد. شهریههای کلان میدادند.
آیا از تقریرات دروس استادانتان تألیفاتی هم دارید؟
بنده از جوانی گرفتار بیماری بودم و آقای دکتر سجادی مرا عمل جراحی کرد. به علت این بیماری، اغلب جزوههایی که نوشتهام ناقص هستند. به علت بیماری نمیتوانم تکمیلشان کنم و کسی هم نیست کمکم کند. بنده در فقه آقای بروجردی مدتها حاضر شدم و تقریراتی دارم. همین طور از اسفار علامه طباطبائی، درس منظومه و دو دوره اصول آقای خوئی، اما نمیرسم اینها را تنظیم کنم.
از مرحوم آیتالله بروجردی چه خاطرهای دارید؟
آقای بروجردی خیلی به فضل و علمیت اهمیت میدادند و دنبال طلبههای فاضل میگشتند. حوزه در دوران مدیریت ایشان به اوج شکوفایی رسید. کوچکترین مزایا را در طلاب میدیدند و تشویق میکردند. رحمتالله علیه.