در التزام رکاب شاه همراه با نخستوزیر به شیراز پرواز کردم. به خواست شاه به آموزگار، وزیر دارایی، دستور داده بودم که برای بدرقه ما به فرودگاه بیاید. شاه میخواست نامه و پیام شخصی برای ملک فیصل را به او بدهد. لیکن نخستوزیر کوچکترین اطلاعی از این جریان نداشت و طبیعتا از آموزگار پرسید آنجا چه میکند. آموزگار هم به نوبه خود جواب داد که او چیزی بیش از نخستوزیر نمیداند...
تهیه و تنظیم: فرهاد قلیزاده
شنبه، 19 آبان 1352
«در التزام رکاب شاه همراه با نخستوزیر به شیراز پرواز کردم. به خواست شاه به آموزگار، وزیر دارایی، دستور داده بودم که برای بدرقه ما به فرودگاه بیاید. شاه میخواست نامه و پیام شخصی برای ملک فیصل را به او بدهد. لیکن نخستوزیر کوچکترین اطلاعی از این جریان نداشت و طبیعتا از آموزگار پرسید آنجا چه میکند. آموزگار هم به نوبه خود جواب داد که او چیزی بیش از نخستوزیر نمیداند. صرفا از دستور شاه که توسط من ابلاغ شده بود پیروی کرده است. این موضوع نخستوزیر را سخت خجلتزده کرد. هر کس دیگر هم که به جای او بود همین احساس را میکرد. اما کاری از دست ما بر نمیآید. همانگونه که خدا یکی است، شاه هم یکی است. هر قدر زیردستانش بیشتر تحقیر شوند، او بیشتر خوشش میآید...»1
محمد رضا پهلوی در جریان یک سفر در دیدار با اعضای کابینه هویدا
شماره آرشیو: 431-838-الف
پی نوشت:
1. اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، ج 2، تهران، طرح نو، چ اول، بهار 1371، صص 525ـ526.