کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

فراز و فرود شیخ خزعل؛

مردی که حتی جنازه‌اش رخصت خروج از تهران را نداشت

12 خرداد 1398 ساعت 8:00

در ۲۶ آذر ۱۳۰۳ش، پس از آنکه شیخ خزعل چاره‌ای جز تسلیم و تقاضای عفو نیافت، او را به تهران فرستاند و اجازه دادند خانه‌ای اجاره کند. از آن پس تا سال 1315 خزعل در تهران به سر می‌برد، اما در شب 4 خردادماه گروهی به خانه او وارد شدند...


در سال‌های منتهی به کودتای ۱۲۹۹ و قبل از شکل‌گیری دولت مطلقه رضاشاه که نیروهای محلی را با سرکوب و تهدید به زیر چتر نظارت خود درآورد، قدرت‌های محلی بر برخی از نواحی ایران حکمرانی می‌کردند. شیخ خزعل در جنوب ازجمله مهم‌ترین این حاکمان بود که از حمایت انگلیس برخوردار بود که با گسترشِ قدرت رضاخان، سرکوب شد. در نوشتارِ پیشِ رو به چگونگی خاتمه یافتن حکمرانی شیخ خزعل بر جنوب و همچنین بسته شدن دفتر زندگانی وی خواهیم پرداخت.
 
حکمرانی شیخ خزعل بر جنوب
شیخ خزعل که «معزالسلطنه» و «سردار اقدس» لقب داشت، سال‌ها فرمانروای خوزستان بود. وی در سال ۱۲۸۰ به جای برادرش شیخ مزعل‌خان، که گویا به دستِ او از بین رفته بود، از طرف مظفرالدین‌شاه با درجه امیر تومانی و لقب «معزالسلطنه» به حکمرانی محمره (خرمشهر کنونی) و سرحددار آنجا تعیین گردید. در سال ۱۳۱۶ق شاه به او فرمان «شیخ فلاحیه» داد و بر همه کعبیان خوزستان ریاست یافت. شیخ تمامِ عشایر عرب را مرعوب خود ساخت و پس از هرج‌ومرج ناشی از مشروطیت داعیه سلطنت خوزستان را پیدا کرد.1
 
او با سیاستِ انگلیس نزدیکی کامل یافت. دولت انگلستان برای حل مسائل زمین و محافظت از تأسیسات و لوله‌های نفتی خود در جنوب، سرپرسی کاکس، سرکنسول بریتانیا در بوشهر، را مأمور مذاکره با خزعل کرد و به توافق‌هایی با وی در این زمینه دست یافت. در سال ۱۲۸۸ش کاکس ضمن عقد قراردادی با شیخ خزعل، یک میل مربع از اراضی آبادان را برای ایجاد پالایشگاه که موردنیاز شرکت بود، از خزعل خریداری کرد و علاوه بر آن، حق عبور لوله و حق خرید حریم قابل کشتیرانی در اروندرود را برای شرکت به‌دست آورد.
 
شیخ خزعل موافقت کرد که با دریافت مبلغ ۶۵۰ لیره در سال که برای مدت ده سال به او پیش‌پرداخت می‌شد، محافظت از تأسیسات، لوله‌ها و امنیت منطقه را عهده‌دار شود. قرارداد بین خزعل و کاکس در ۲۵ تیر ۱۲۸۸ش به امضای طرفین رسید و دولت انگلستان حقوق خزعل و جانشینان وی را بر محمره تضمین کرد.2 این قرارداد، انگیزه شیخ خزعل برای کسبِ منافع محلی را در مقابله با دولت مرکزی قوت بخشید.
 
رویارویی رضاخان با شیخ خزعل
پس از کودتای ۱۲۹۹ و قدرت‌گیری رضاخان، مهم‌ترین هدف وی برقراری سلطه دولت مرکزی در ایالات بود. رضاخان می‌دانست که شرکت نفت ایران و انگلیس یا به عبارتی دولت بریتانیا، که بخش عمده‌ سهام آن شرکت را در اختیار داشت، از شیخ خزعل در محمره و رؤسای ایلات بختیاری حمایت می‌کند؛ زیرا دادوستد با آنها را سهل‌تر از معامله با یک دولت مرکزی مستقل می‌داند که ممکن است تحت تأثیر دشمن آنها، روسیه قرار گیرد.
 
در این اوضاع، شیخ خزعل حکومتِ رضاخان را مردود دانست و با صدور بیانیه‌ای از ایلات و عشایر خواست تا به نفع سلسله قاجار قیام کنند. امیر مجاهد نیز با شیخ خزعل متحد شد، اما نیروهای رضاخان امیر مجاهد را شکست دادند و زمینه برای پایان بخشیدن به حاکمیت شیخ خزعل مهیا شد.
 
پس از اجرای عملیات مقدماتی در جنوب شرق و شمال خوزستان، سردار سپه شخصا به جبهه آمد و فرمان حمله عمومی را صادر کرد. عشایر عرب به‌هیچ‌وجه توانایی مقابله با قوای منظم دولتی را نداشتند و ضمنا از حکومت مستبدانه شیخ خزعل نیز ناراضی بودند؛ بنابراین، اغلبشان به اطاعت و تبعیت از دولت اذعان کردند و به خانه‌های روستایی یا خیمه‌های عشایری خود بازگشتند. شیخ خزعل به اعتبار قراردادی که با سرپرسی کاکس امضا کرده بود، به حمایت بریتانیا امیدوار بود، اما انگلیسی‌ها به او فهماندند که آن قرارداد فایده‌ای به حالش ندارد. بریتانیا سیاستی جدید در پیش داشت؛ یعنی حمایت از رضاخان. خزعل نیز چاره‌ای جز تسلیم و تقاضای عفو در ۲۶ آذر ۱۳۰۳ش نیافت. او را به تهران فرستاند و اجازه دادند خانه‌ای اجاره کند.3 بدین ترتیب ولایت خوزستان تحت سلطه حکومت مرکزی درآمد.
 
شیخ خزعل از 31 فروردین 1304 تا 4 خرداد 1315 در باغ همسرش فخرالسلطنه، واقع در اراضی امامزاده قاسم شمیران تحت‌الحفظ بود. وی تنها می‌توانست در تهران و نهایتا حومه شهر تردد کند، اما حق نداشت از شعاع سی کیلومتری تهران خارج شود. البته نشان‌هایی که او از دولت انگلیس داشت، مانع از کشتن او می‌شد وگرنه در همان روزهای اول دستگیری وی را تلف می‌کردند...
 
از اسارت تا قتل شیخ خزعل
شیخ خزعل از 31 فروردین 1304 تا 4 خرداد 1315 در باغ همسرش فخرالسلطنه، واقع در اراضی امامزاده قاسم شمیران تحت‌الحفظ بود. وی تنها می‌توانست در تهران و نهایتا حومه شهر تردد کند، اما حق نداشت از شعاع سی کیلومتری تهران خارج شود. البته نشان‌هایی که او از دولت انگلیس داشت، مانع از کشتن او می‌شد وگرنه در همان روزهای اول دستگیری وی را تلف می‌کردند.4 برخی از منابع معتقدند که شیخ خزعل به مرگ طبیعی از دنیا رفته است،5 اما حساسیت‌های رضاشاه مبنی بر کنترل همه‌جانبه شیخ نشان می‌دهد که قتل وی باید به واقعیت نزدیک‌تر باشد.
 
تسلیم شیخ به دولت مرکزی بر اساس تفاهم‌نامه‌ای بود که در آن رضاخان متعهد شده بود هیچ‌گونه آسیبی به شیخ نرساند. رضاخان در تمام مدت یازده سال او را تحت‌الحفظ قرار داد. او در چنین وضعیتی نیز از شیخ خزعل می‌ترسید؛ رضاخان از این بیم داشت که مبادا خزعل با خروج از تهران دوباره ‌شأن و منزلت خویش را بازیابد. معروف است که در خرداد ۱۳۰۷، یعنی درست سه سال پس از اسارت در تهران، در یکی از پذیرایی‌های شاه در قصر شخصی خود، شیخ خزعل به شاه عرض کرد: «این خدمتگزار دچار درد چشم شده، به‌طوری‌که چند قدمی خود را نمی‌توانم تشخیص دهم و از حضور اقدس استدعا دارم اجازه مرخصی داده شود که برای معالجه چشم به اروپا بروم». شاه خطاب به تیمورتاش می‌گوید: «دستور بدهید دو نفر طبیب متخصص از اروپا خواسته شود که یکی از آنها چشم شیخ را معالجه کند و دیگری گلوی یکی از فرزندانم که مریض است عمل کند».6 سرپرسی لورین (وزیرمختار بریتانیا در سال‌های 1300 تا 1304) معتقد است که ترس رضاشاه از شیخ باعث شد تا با درخواست او مخالفت کند. لورین عمده دلیل مخالفت رضاشاه را نیز سپرده بسیار شیخ در بانک‌های اروپا ذکر می‌کند. وضعیت شیخ مناسب نبود و در ایران نیز کسی به او پول پرداخت نمی‌کرد.7
 
در شب 4 خردادماه و در زمانِ رضاشاه که حالا دیگر شاه ایران شده و شهرت پهلوی اختیار کرده بود، گروهی به سرپرستی رکن‌الدین مختاری (رئیس سابق شهربانی)، عباس بختیاری معروف به عباس شش‌انگشتی، حسین‌قلی فرشچی تبریزی، عبدالله مقدادی با همدستی عباس یاوری، علی‌اصغر عقیلی‌پور و عباس جمشیدی، شیخ خزعل را در 75 سالگی در اتاقش خفه کردند و درفشی به شقیقه او کوبیدند.
 
چند روز پس از قتل، مختاری چکی به مبلغ ده‌هزار ریال صادر و مقدادی با اخذ آن چک، رسیدی داد و به‌این‌ترتیب در میان قاتلان تقسیم کرد. عباس مختاری که گلوی شیخ را گرفته بود 4000 ریال، حسین‌قلی فرشچی که درفش را به شقیقه شیخ فروکرده بود 3000 ریال، عباس جمشیدی که در حیاط و راهرو مراقبت کرد 2000 ریال، عباس یاوری که در پشت در مراقب بود 500 ریال و علی‌اصغر عقیلی‌پور که در پشت در مراقب بود 500 ریال.8
 
نکته‌ای که قتل شیخ خزعل را به واقعیت نزدیک‌تر می‌کند، ترس رضاشاه از جنازه شیخ است. پس از کُشتنِ شیخ خزعل، رضاشاه تا زنده بود به خانواده وی اجازه نداد جنازه او را برای دفن به نجف ببرند. به همین دلیل فرزندان او ناگزیر شدند پیکرش را در امامزاده عبدالله شهر ری به‌صورت امانت به خاک بسپارند. پس از تبعید و مرگ رضاخان، در زمان حکومت محمدرضا و درحالی‌که نزدیک به بیست سال از وفات شیخ می‌گذشت (1334) به خانواده شیخ اجازه داده شد جنازه او را به نجف ببرند. پس از آن بود که شیخ خزعل در آرامگاه خانوادگی آلبوکاسب (خاندانی از قبیله کعب) در جوار قبر پدرش حاج جابر، برادرش شیخ مزعل و پسرش عبدالحمید به خاک سپرده شد.9
 
قتل شیخ خزعل در بستر اختناق سیاسی
قتل شیخ خزعل ارتباط مستقیمی با ماهیت حکومتِ رضاشاه دارد و پدیده‌ای نادر نیست. شاه حکومت پلیسی خود را در کنار دولت غیرنظامی و قدرتمندتر از آن، سازمان و گسترش می‌داد. قتلِ مخالفانِ سیاسی شیوه تمامی رژیم‌های استبدادی است. رضاخان میرپنج به‌عنوان یکی از دیکتاتورهای زمانه خود در این زمینه گوی سبقت را از دیگران ربوده بود و می‌توان گفت که از نخستین روزهای قتل ناصرالدین‌شاه به این‌سو، چنین رفتار مستبدانه‌ای با دولتمردان سابقه نداشت.10
 
در پاره‌ای از موارد، همانند قتل شیخ خزعل، دسته‌های سازمان‌یافته‌ای از مأموران شهربانی به خانه قربانی یا زندان موقتی که در آن در بند بود می‌ریختند و او را خفه می‌کردند.11 رضاخان نه‌تنها مخالفان خود را از دم تیغ گذراند، بلکه حتی کسانی که در تحکیم پایه‌های حکومت او نقش بسزایی داشتند و در مقاطعی او را یار و یاور بودند، از گزند و تیغ او در امان نبودند. سپهدار، چاره‌ای جز خودکشی نیافت، احمد قوام به اروپا گریخت، مصدق سیاست را کنار گذاشت، سمیتقو و آخرین ایلخان قشقایی در شرایط مشکوکی جان باختند. تیمورتاش، وزیر دربار، کشته شد، فیروز فرمانفرما (نصرت‌الدوله فیروز) یاور و دست راست رضاخان خفه شد و عبدالحسین دیبا، معاون نخست‌وزیر، نیز سرنوشتی بهتر از تیمورتاش و نصرت‌الدوله فیروز و شیخ خزعل در انتظارش نبود.12 تمامی این موارد در بستر اختناق سیاسی رخ داد و قتل شیخ خزعل بر اساس ماهیت دولت رضاشاه طبیعی بود.
 
فشرده سخن
شیخ خزعل به‌عنوان حاکم محمره از حمایت انگلیسی‌ها برخوردار بود. با ظهور رضاشاه در عرصه نظامی و سیاسی ایران، رویارویی نظامی حکومت مرکزی با این حکمرانِ محلی آغاز شد. شاید مدارای اولیه رضاشاه با شیخ را بتوان در حمایت انگلیس از وی خلاصه کرد، اما درنهایت به دو دلیل موازی، یعنی قدرت‌گیری رضاشاه و کاهش اهمیت شیخ برای انگلیس، زمینه برای از بین بردنِ وی مهیا و دفتر زندگانی شیخ با قتل به‌وسیله نیروهای دولت مطلقه بسته شد.
 

شیخ خزعل در ایام تبعید در تهران به اتفاق چند تن دیگر
شماره آرشیو: 999-1ع

پی نوشت:
 
1. باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، تهران، نشر گفتار، 1380، صص 608-609.
2. ایرج ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرت‌های بزرگ ۱۹۳۵-۱۹۰۰، تهران، پاژنگ، 1368، ص 121.
3. حسن ارفع، در زمانه پنج پادشاه، ترجمه مانی صالحی علامه، تهران، نشر ماهی، 1396، صص 214-217.
4. باقر عاقلی، همان، ص 610.
5. سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، چ ششم، 1392.
6. عبدالنبی قیم، فراز و فرود شیخ خزعل، تهران، کتاب آمه، 1392، صص 452-454.
7. سرپرسی لورین، شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، فلسفه، 1363، ص 132.
8. عبدالنبی قیم، همان، ص 455.
9. همان، صص 456-457.
10. همان، ص 456.
11. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1393، چ بیستم، ص 169.
12. عبدالنبی قیم، همان، ص 456.


کد مطلب: 6835

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/6835/مردی-حتی-جنازه-اش-رخصت-خروج-تهران-نداشت

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir